اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Sunday, January 11, 2015

نگاهی‌ به “نگاهی‌ به شاه”

نسخه‌ فارسی کتاب عباس میلانی در مورد زندگی‌ شاه حدود یک سال و نیم پیش در کانادا انتشار یافت. از آنجائی که کتاب تاریخی‌ است، هیچوقت کهنه نمی‌شود، مگر آنکه مدارک جدیدی ارائه شود که مستندات کتاب را تکمیل و یا نقض نماید. ترجمه فارسی این کتاب با نسخه‌ انگلیسی‌ِ همین کتاب که پیشتر چاپ شده بود تفاوت‌هایی دارد، چنانچه در خود این کتاب نویسنده به مواردی اشاره می‌کند که مطالب نسخه‌ انگلیسی‌ را تکمیل، تعدیل، و یا تکذیب می‌نماید. به نظر می‌رسد که نویسنده مدارک و اسناد بیشماری را جمع آوری، و تا آنجائی که در اختیاراتش بوده است آنها را با مدارک و اسناد دیگری مطابقت کرده است. کتاب در حقیقت بصورت یک زندگینامه پرداخته شده است که پس از فصل کوتاهی‌ در مورد آخرین مهاجرت شاه تحت عنوان “هلندی سرگردان”، از فصل دوم و از تولد محمد رضا پهلوی آغاز میشود. داستان این زندگی‌ با مرگ او در فصل آخر کتاب پایان می‌ابد. گرچه در فصول پایانی کتاب، میلانی نظر خود را در مورد دلایل پیدایش انقلاب ایران به رشته تحریر در میاورد؛ من حیث‌المجموع این کتاب مانند سایر کتب تاریخی‌ نگرش نویسنده را از تاریخ بیان می‌کند، بویژه که گاه و بیگاه میلانی نظرات شخصی‌ خود را با همین عنوان آشکار میسازد. به عنوان نمونه زمانیکه از پایان جنگ دوم جهانی‌ و تقسیم مناطق زیر نفوذ بین شوروی و آمریکا و انگلیس سخن میگوید، که ساعد و فروغی که حامل پیامی از طرف رضا شاه برای سفیر انگلیس بودند و به‌جای حمایت از رضا شاه استعفای او را مطرح میکنند، میلانی چنین نظر میدهد: “در اینجا گریزی از این پرسش نیست که آیا اگر فروغی و ساعد به جای شکایت از رضا شاه صرفا پیام او را به سفارت انگلستان میرساندند تغییری در سرنوشت رضا شاه ایجاد میشد؟... با تامل در نقش یک یک این افراد در تحولات آن زمان شاید این واقعیت بیشتر در ذهن ما ایرانیان جای بیفتد که خارجی‌ها همواره با تکیه به خود ما امیال و اهداف خود را متحقق میکنند و نقش خود ما در رقم زدن رخدادهای تاریخی‌ مهمتر از تسکین کاذب برخاسته از تئوری توطئه هست که ‘ما را بی‌ نقش و بی‌ گناه’ و آنها را قدر قدرت و گناهکار جلوه میدهد.” (۹۱) اینگونه آب توبه ریختن بر سر سه امپریالیست جهانگیر آن زمان، یعنی‌ شوروی و آمریکا و انگلیس، در سایر آثار استغفار گونه میلانی، بویژه در ‘تجدد و تجدد ستیزی در ایران’ آشکار است. در این مورد در پایانِ این نوشتار سخن بیشتری خواهد رفت.