اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Wednesday, December 27, 2017

دکتر ابراهیم باستانی پاریزی

یکی‌ از نویسندگان پر توان ایران که حدود ۷۰  کتاب نوشته و در ادبیاتِ تحقیقی فعالیتهای بسیاری کرده و زبان شیرینی‌ در نوشته‌هایش داشت، دکتر ابراهیم باستانی پاریزی بود. او که سه سال و نیم پیش به دلیل بیماری کبد در سن ۸۸ سالگی بدرود حیات گفت، تا آخرین لحظه عمر به خواندن و نوشتن اشتغال داشت. اطلاعات تاریخی‌ خود را به زبانی ساده و همراه با امثال و سخنان طنز آمیزی عنوان میکرد که خواندن وقایع خشک تاریخی‌ را بسیار جذاب مینمود. زیرنگاشت‌هایی که در کتابهایش میاورد به دلیل طول آنها، که گاهی چند صفحه را در بر میگرفتند، بسیار مشهور بودند.

Saturday, December 9, 2017

The Deep State Hiding in Plain Sight

By Bill Moyers and Mike Lofgren
Posted December 07, 2017
Source: http://www.informationclearinghouse.info/48374.htm

Rome lived upon its principal till ruin stared it in the face. Industry is the only true source of wealth, and there was no industry in Rome. By day the Ostia road was crowded with carts and muleteers, carrying to the great city the silks and spices of the East, the marble of Asia Minor, the timber of the Atlas, the grain of Africa and Egypt; and the carts brought out nothing but loads of dung. That was their return cargo.
The Martyrdom of Man by Winwood Reade (1871)

There is the visible government situated around the Mall in Washington, and then there is another, more shadowy, more indefinable government that is not explained in Civics 101 or observable to tourists at the White House or the Capitol. The former is traditional Washington partisan politics: the tip of the iceberg that a public watching C-SPAN sees daily and which is theoretically controllable via elections. The subsurface part of the iceberg I shall call the Deep State, which operates according to its own compass heading regardless of who is formally in power. [1]

Saturday, December 2, 2017

احمدزاده و حکایتی که آن شب گفت تا مکتوب شود


«شبا گریه کُنوم، روزا بخندُوم/که تا دشمن ندونه سرِ دردُم»
احمدزاده و حکایتی که آن شب گفت تا مکتوب شود
 فرج سرکوهی 
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه 
۱۰ آذر ۱٣۹۶ -  ۱ دسامبر ۲۰۱۷

و این حکایت که احمدزاده گفت و من این جا مکتوب می کنم تا ابدآلاباد بر سینه تاریخ ها بماند. ...آن شب جمله بافته شده از کلمات از کتاب درآمده بود. «جسم» شده بود. در قامت میهمان در خانه ما در تهران رو به روی من و فریده نشسته بود و بی آن که بپرسیم و بخواهیم از جهنمی می گفت که در زندان، به فرمان مستقیم امام راحل، بر او آوار کرده بودند ...

آن شب در خانه ما در نگاه او چیزی بی نام کم بود هرچند همان پیکر و همان چهره بود که در زندان های قصر و عادل آباد شیراز دیده بودم اما نگاه چیزی کم داشت که شاید بعدتر، و به تدریج، به چشم های او بازگشت. نمی دانم. دیگر او را ندیدم. در آن شب که میهمان ما بود، هم من و هم فریده که اول بار او را می دید، می دیدیم که چیزی بی نام در نگاه او غائب است. چیزی از جنس سکوتی که سخن می گوید، چیزی از جنس سپیدی که بیش از نوشته حرف می زند. غیبتی که از حضور قاطع تر است.