اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Wednesday, October 8, 2025

بیسوادی عار است

پاره‌ای از ضرب‌المثل‌های قدیمی‌ ما همیشه و در هر حالت مناسب نیستند. شاید یکی‌ از آنها برای زمانی‌ که آن ضرب‌المثل همگانی شد مناسب بود، ولی‌ با تغییراتی که در جوامع هر لحظه شکل می‌گیرد، آن ضرب‌المثل ممکن است کاردبُری نداشته باشد. حتی معدودی از آنها نداشتن امکانات مالی‌ و معنوی را به هیچ می‌انگاشت و سعی‌ در آن می‌کرد که انسان‌هائی را که آن امکانات را نداشتند قانع کند که در آن ایرادی نبود. در صورتی که وظیفهٔ هر کسی‌ است که حتی اگر در خانواده‌ای بزرگ شده است که این امکانات وجود نداشته است، برای آن بجنگد و آنرا به دست بیاورد. یکی‌ از آن امثال این بود که بیسوادی عار نیست، در صورتی‌ که هست! بنابراین، اگر پدر و مادری نتوانستند از نظر مالی تحمل این را داشته باشند که فرزندشان را به مدرسه بفرستند، وظیفهٔ آن فرزند است که زمانی که از اولیایش مستقل شد، خود را باسواد کند. شکی نیست که منظور از بیسوادی، عدم دانش و مهارت در خواندن و نوشتن است. ولی‌ در اینجا از آن‌هم فراتر می‌رویم و بیسوادی را عدم رغبت به مطالعهٔ اگاهی‌هائی در زمینهٔ گفتمان‌های ادبی‌، اجتماعی و سیاسی فرض می‌کنیم.ا
آیا همهٔ انسان‌ها باید اطلاعات تاریخی‌ در مورد قوم و نیاکان خود، و محلی که در آن زندگی‌ می‌کنند، داشته باشند؟ دانستن این اطلاعات به شناخت از خود کمک شایانی می‌کند، و به دلیل رابطهٔ آن با اوضاع کنونی یک جامعه از نظر سیاسی و فرهنگی‌، شاید ضروری باشد. عموما و بطور اجمال و کلی‌ چنین اطلاعاتی‌ به بچه‌ها در مدرسه آموزش داده می‌شود. ولی‌ فراتر رفتن از آن و مطالعهٔ عمیق‌تر می‌تواند به شناخت آنچه که موقعیت تاریخی‌ نامیده می‌شود ارزش والاتری دهد. آنچه که جامعه‌ای را از جوامع دیگر جدا می‌کند و آن جامعه را بطور مشخص مجزا می‌کند تاریخ آن جامعه است؛ بدین معنی‌ که از کجا آمده‌ایم، و بر آن اساس، به کجا می‌رویم.ا

بهترین و جدیدترین نمونه برای درک این مختصر می‌تواند انقلاب سال پنجاه و هفت ایران باشد. پس از پیروزی انقلاب عده‌ای عقیده داشتند که برداشتن شاه از حکومت و نگهداری خمینی در فرانسه از سیاست‌های دولت‌های غربی به رهبری آمریکا بود. از آنجائی که انقلابیون شاه را نوکر آمریکا قلمداد می‌کردند و او را، شاید به درستی‌، بازوی آمریکا در خاورمیانه می‌دانستند، تقبل چنین ایده‌ای بسیار دشوار بود. ولی‌ چنانچه وقایع پیش از انقلاب را تک‌تک مرور کنیم، شاید خود تا حدّی به این نتیجه برسیم.ا

این روزها کلیپ‌های فراوانی‌ به دستمان می‌رسد که در مورد موضوعات متفاوت سیاسی، مذهبی‌، اجتماعی، فکاهی، ادبی‌، و غیرو می‌باشند. مثلا من کلیپ‌های بسیاری از دوستانم دریافت می‌کنم که در مورد اوضاع وخیم ایران است. انسان‌هائی که ما روشنفکر می‌نامیم در پاره‌ای از این کلیپ‌ها ظاهر می‌شوند و از رژیم کنونی در ایران به درستی‌ انتقاد می‌کنند. در بین صحبت‌های این افراد به جملاتی در تمجید از محمد و امامان برمی‌خوریم، و این کلیه سخنان پیشین آنها را نفی می‌کند! تاسف من در این است که حتی انسان‌هائی که مشکلات درونی‌ ایرانیان و فضاحت حکومت حاکم بر این کشور را بخوبی درک می‌کنند، نتوانسته‌ا‌ند از زنجیری که مذهب بر گردن‌شان حلقه کرده است آگاه شوند، و دریابند که همان اعتقادات بود که روزی ما را به چنین منجلابی سرنگون کرد. آیا آنها آگاه نیستند که دین آنها که به آن شیعهٔ اُثنی‌عشری (یعنی‌ شاخهٔ دوازده امامی) می‌گویند، فقط یکی‌ از هزاران اعتقادات دینیِ مردم دنیاست؟ا

باید به دنبال آن بود و کشف کرد که چگونه و به چه دلیل است که اکثریت ایرانیان، حتی با زیر سلطهٔ یک حکومت مذهبی‌ زیستن هم نتوانسته است آنها را از افسار دین و مذهب، و بخصوص این دین انسان کش برهاند. به چه دلیل کسانی‌ که بیش از پانزده قرن فریب‌کاری‌های این سرشت پلید را دیده‌ا‌ند هنوز هم به آن امید می‌بندند؟ دلیلش این است که قرآن خوانان ما، این کتاب بی‌سروته را برمی‌دارند، جلد آنرا می‌بوسند، لای آنرا باز می‌کنند، صفحهٔ آنرا می‌بوسند، یکی‌ دو جمله به عربی‌ می‌خوانند، صفحه را مجددا می‌بوسند، کتاب را می‌بندند، جلد کتاب را دوباره می‌بوسند، و روی طاقچه می‌گذارند، بدون اینکه معانی آن جملات عربی‌ را درک کنند، چرا که خواندن آن موهومات برکت میاورد! حتی اگر بدانند آنچه که خوانده‌ا‌ند چه معنی‌ می‌دهد، مطالب آنرا بطور انتقادی مورد بررسی قرار نمی‌دهند، چرا که این کلام خداست. در مورد اینکه دلیل وجودی این کتاب چیست و منشا مطالب آن چه بوده است نیز کسی‌ مطالعه نمی‌کند. البته باید اذعان کرد که تعداد محدودی این کتاب را از آغاز تا پایان در یک یا چند جلسه خوانده‌ا‌ند و در مورد آن نوشته‌ا‌ند، که فرضا منظور از چنان جمله، حکایت، و یا ماوقع چه بوده است. تعداد قلیلی از محققان، از جمله طبری، ابن کثیر، بلعمی، بیهقی، یعقوبی، و چند دیگر قرآن و تاریخ اسلام را مطالعه و در مورد آن نوشته‌ا‌ند. با خواندن نوشته‌های این محققان به جرات می‌توان گفت که دلیل آنها از نوشتن در مورد قرآن و مذهب اسلام هشدار دادن به کسانی‌ است که به دنبال این دین سینه می‌زنند. وگرنه چگونه می‌توان نوشتار آنها را خواند و هنوز اعتقاد داشت که آنها به چنین دینی باور داشته‌ا‌ند.ا

بر اساس کتبی که این اشخاص (بخصوص استاد آنها طبری) نوشته‌ا‌ند، می‌توان نتیجه گرفت که بسیاری از نوشتار قرآن بطور کلی‌ داستان‌های قدیمی‌ است که از سایر کتب مذهبی‌ رونوشت شده است (به همت سلمان پارسی‌)، و یا در مورد وقایعی است که در زمان پیغمبر رخ داده‌ا‌ند. دیگر آنکه به گفته کارشناسان و محققین تاریخ زمان محمد، بیش از نیمی از مطالب قرآن اولیه حذف شده‌ا‌ند، و آنچه که به دست ما رسیده است نسخه ویرایش شدهٔ آن است. چگونه است که کسی‌، حتی اگر پیغمبر هم باشد، کلام خدا را نادیده انگارد و قسمتی‌ از آنرا حذف کند؟ اگر همهٔ این مهملات به محمد نازل شده‌ا‌ند، و او که بیسواد بود آنها را بازخوانی می‌کرد و عده‌ای آنرا می‌نوشتند، چگونه است که خدایش به او اجازه این‌را داده بود که آن بندگانش را به کشتار کسانی‌ وادارد که این کلام خدا را باور نداشتند؟ این چه خدای بزهکاری است؟ البته بر ما ایرانیان واضح است که وجود دانشمندی مانند سلمان پارسی‌ بود که چون با رژیم مسلط بر ایران مخالفت می‌کرد، اسلام را تا آنجا که توانست علمی‌ کرد، و محمد با شمشیرش آنرا بر دیگران حقنه کرد. اگر سلمان پارسی‌ کنار محمد نبود، مسلما امروزه چیزی به نام اسلام وجود نداشت.ا

آنچه که خمینی از پیغمبر و استادش، محمد، فرا گرفت این بود که اگر هدف، مبارزه با نیرویی است که به اعتراض برخاسته است، به منظور خفه کردن آن نیرو بایست آنرا از ریشه سوزاند. با چنین تفکری زمانی‌ در اوائل سال‌های شصت شمسی‌ که نیروهای مخالف بسیاری با رژیم او مخالفت می‌کردند، او نه تنها کلیهٔ نیروهای مخالف را درو کرد، بلکه هر کسی‌ را که کوچکترین رابطه‌ای با آن نیروی سیاسی داشت در گلو خفه کرد. بدین دلیل است که پس از حدود نیم قرن رهبری این رژیم، گرچه قشر عظیمی‌ از مردم ایران از حکومت ناراضی و حتی دشمن آن می‌باشند، ولی‌ هیچ ایدئولوژیِ سازمان یافته‌ای نیست تا بتواند این رژیم را تغییر، و جانشین آن شود. گرچه عده‌ای دست به دامان رضا پهلوی زده‌ا‌ند، ولی‌ احتمال اینکه او و باقیمانده‌های سایر سازمان‌های سیاسی، مانند فدائیان و مجاهدین، بتوانند به عنوان نیروئی جلوی این رژیم قد علم کنند، بسیار بعید به نظر می‌رسد، حتی در زمان حاضر که نفرت ایرانیان از این رژیم هیچگاه به این شدت و حدت نبوده است. البته باید در نظر داشت که غرب، برای تثبیت حکومت ملایان، صدام را تهییج کرد که به ایران حمله کند، و در آن زمان، این خود توانست همهٔ نیروها را به پشتیبانی‌ از حکومت، و به منظور دفع یک نیروی خارجی‌ یکپارچه کند.ا

این روزها شاهد تفکر عجیبی‌ در بین بعضی‌ از  مخالفین رژیم می‌باشیم که جز ساده‌نگری نمی‌توان نام دیگری بر آن نهاد. عده‌ای از ایرانیان با توجه به نفرتی که از رژیم حاکم دارند، کشور‌هائی را که در زمان رژیم قبلی‌ دوستان ایران بودند، یعنی‌ آمریکا و اکثر کشور‌های اروپای غربی را تقدیس می‌کنند و امیدوارند که رژیمی‌ در ایران مستقر شود که مانند زمان شاه تحت سلطهٔ آمریکا و یارانش باشد. از طرف دیگر، کشور‌هائی را که با رژیم اسلامی دست دوستی‌ داده‌ا‌ند، مانند روسیه و هند و بخصوص چین، دشمن مردم ایران می‌شمرند. جالب اینجاست که به دلیل ضعف سیاسی ملایان و اعوان و انصار آنها، دزدان شناخته شده و چند میلیاردی ایران همه پس از دزدی و ارتشأ، اموال خود را نه به یوان چینی‌ و نه به روبل روسی، بلکه به دلار تبدیل کردند، و پس از فرار از ایران همه به کشورهای غربی پناهنده شدند. متاسفانه مشخص نیست که چه زمانی‌ مردم ایران به این پی خواهند برد که دلیل اینکه این رژیم به مراتب از رژیم سابق بدتر است، و علاوه بر دزدی و ارتشأ که از ارکان این رژیم است و ملاها با دروغ و ریا زاده می‌شوند و در این نیم قرن جز فساد چیزی به ارمغان نیاورده‌ا‌ند، این است که غرب شاه را که در اواخر سلطنتش به فکر احیای ایران افتاده بود دیگر نمی‌پسندید، و بجای ایران، اسرائیل می‌باید ژاندارم منطقه می‌شد. آخرین سفری که شاه در زمان سلطنتش به آمریکا کرد، با چنان تظاهرات وسیع و عظیمی‌ روبرو شد که دولت آمریکا تصمیم نهائی خود را گرفت که او را از کار برکنار و یک ملّای ارتجاعی را بجای او بگُمارد.ا

آیا کسانی‌ که این تاریخ و تاریخ‌های مشابه را مرور نمی‌کنند بی‌سوادند؟ بلی! یکی‌ از مهمترین وظائف هر انسانی این است که از تاریخ و سیاست مکانی که در آن زندگی‌ می‌کنند آگاهی‌ کامل داشته باشد. وظیفهٔ رهبران هر کشوری تلاش کردن و سعی‌ در بهبود زندگی‌ مردم مملکت خود است، که تک‌تک افراد آن جامعه خوراک و پوشش و مکانی برای زندگی‌ داشته باشند. این وظیفهٔ یک حکمران بدون توجه به درصد مکنت و طرز تفکر افراد آن جامعه است. بیسوادی و فقر در یک جامعه به دلیل رهبریِ ضعیف آن جامعه می‌باشد. اگر ثروتمند‌ترین افراد از کشور آمریکا برخاسته‌ا‌ند، دلیلی‌ بر رهبریِ خردمندانهٔ این کشور نیست. باید به محلات فقیر نشین آمریکا رفت و تعداد بی‌خانمانان و فقرا را مورد سنجش قرار داد. از سوی دیگر، دانش و آگاهی‌ از رهبری یک جامعه، از وظائف نخستین تک‌تک اعضائ آن جامعه است. حکومت و رهبریِ صحیح آن است که بتواند فقر را از کشور ریشه‌کن، و سواد را جایگزین آن کند.ا 

No comments:

Post a Comment