اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Sunday, November 3, 2013

صلح یا جنگ- بخش دوم

لزوم جنگ:
با توجه به کلیه دلایل ضد و نقیضی که در بخش نخست آمد، هر آینه به نظر می‌رسد که مطالعهٔ تاریخ برای تک تک افرادِ هر جامعه‌ای ضروری است. چرا که جنگ هیچگاه برای رفع اختلافات و یا سؤ تفاهمات مردم یک کشور با مردم کشور مورد هجوم نمی‌تواند باشد؛ بلکه نزاع و کشتار همواره توسط حکمرانان و بر سر غنایم بوده است. اگر افراد عادی، یعنی کسانی‌ که تحت فشار و یا تبلیغات حاکمین وارد جنگ میشوند، به این نتیجه برسند که هیچ دلیلی‌ جنگ را توجیه نمیکند، به پایان جنگها رقم زده‌ایم. با ترویج این ایده و این پیام که جنگها را مردم آغاز نمیکنند و سرچشمه جنگ دولت است، شاید بتوانیم از ورود جوانان به ارتش جلوگیری کنیم. در این مورد پرسش هائی ممکن است مطرح شود که در ظاهر ضرورت جنگ را توجیه کند. به عنوان مثال، چنانچه به مرزهای کشوری حمله شد چه باید کرد؛ و یا چگونه می‌توان با دولتی مستبد و جانی مبارزه کرد؟ پاسخ هر دو پرسش در یافتن راه مبارزه بدون توسل به جنگ، و آموزش و آگاه سازی نهفته است. اکثر مردم جهان در ناآگاهی کلانی بسر میبرند. بهترین راه برای خاموش نگاه داشتن خشم مردم، عدم آگاهی‌ آنها از آن چیزی است که آنها را خشمگین کرده است. نظامهای پیش رفته، مانند دولتهای آمریکای شمالی و اروپائی، از نظر روانشناسی‌ اجتماعی و تحت تاثیر قرار دادن افراد جوامع خود، به روشهای علمی‌ مجهزند و میتوانند مردم را فارغ از سیاستهای دولت و یا در جهاتی که خود به آن جهات تمایل دارند سوق دهند. آنها وسائلی در دست دارند که  میتوانند اکثر مردم را در ناآگاهی کامل نگاه دارند. نگاهی‌ به سر فصلهای نشریات مختلف (که امروزه بیشتر در صفحات اصلی‌ مرورگرهای شبکه های رایانه‌ای به چشم میخورند) می‌توان به نوع اخباری که به چشم و گوش مردم می‌رسد توجه کرد. مهمترین خبرهای سیاسی و اقتصادی از این صفحات دور شده‌اند و خبرهائی آغشته به تبلیغات (که در ظاهر به نظر خبر میایند) و شایعات در عناوین این صفحات به وفور‌ یافت میشوند. از آنجائی که دستگاههای خبری توسط شرکتهای بزرگ با سرمایه‌ های سرشار اداره میشوند، نه تنها خبرهای مهم نایابند، بلکه آنچه که به نظر خبر سیاسی یا اقتصادی میاید تحریفی از اخبار واقعی‌ میباشد. به این وسیله دولتها دست در دست سرمایه‌داران به تغییر جهت دادن افکار مردم، و به آنچه که مورد نظرشان است (تجاوز و تصاحب مواد اولیه و مایملک ملل ضعیف) میپردازند. اگر دولتهای ضعیف به مقابله با این تجاوزات اقدام کنند، با ترویج اخبار نادرست جوانان را با تهییج و تحریک بر ضد کشورِ مورد حمله، و به جنگ با او ترغیب میکنند.


در پاسخ به دو پرسشی که لزوم جنگ را لاعلاج می‌انگارد میپردازیم. اگر به مرزهای کشور ما حمله شود آیا نباید از آن دفاع کرد؟ باید نخست پرسید که چه چیزی عاید کشوری میشود که به منظور رسیدن به آن چیز، به کشور دیگر حمله کند؟ چرا به مرزهای ایران از طرف عراق حمله شد؟ دلیل اینکه صدام به کویت حمله کرد چه بود؟ چرا آمریکا به افغانستان، عراق، و لیبی‌ حمله کرد؟ چرا و چه گونه چند گروه تروریستی میتوانند ارتش سوریه را به لرزه در بیاورند، و چگونه مخارج هنگفت آنها تامین میشود؟ دلیل همه این جنگها را همه میدانیم. حداقل در این بلاگ به دلائل همه این جنگها به عناوین مختلف اشاره شده و احتیاجی به تکرار مکررات نیست. برای توضیحی کوتاه به یک نمونه اشاره میشود. اگر ایران پیش از انقلاب سال ۵۷ انواع سلاحهای جنگی را انبار نکرده بود، و خمینی وعده کربلا را نمیداد، نه صدام برای جنگ ترغیب میشد و نه آمریکا صدام حسین را برای حمله به ایران تحریک میکرد. کشورهائی در جهان به عدم احتیاج به یک ارتش برای حمایت از مرزهایشان پی برده، و اصولا یا یک سیستم دفاعی به نام ارتش ندارند، و یا نیروی نظامی دیگری علاوه بر پلیس دارند که لزوما برای دفاع از مرژیشان نبوده، اصولا با ارتش قابل مقایسه نیستند. از جمله این کشورها می‌توان از کستاریکا، گرانادا، ایسلند، موناکو، پاناما، و هائیتی نام برد. بنابر این وجود یک سیستم نظامی نه تنها به امنیت کشور کمک نمیکند، بلکه دلیلی‌ برای حملهٔ کشورهای دیگر میشود. سالهاست که یکی‌ از دلایل عدم همکاری غرب با ایران، و تهدید های آمریکا و اسرائیل، جاه طلبی ایران در برنامه‌های نیروگاههای اتمی‌ عنوان میشود. واضح است که برنامه هائی از این دست تصمیمات داخلی‌ و درون مرزی کشوری مانند ایران را به دنبال دارد، و دلیلی‌ برای دخالت دول خارجی‌ به نظر نمیرسد. به خصوص دو کشوری (آمریکا و اسرائیل) که تجاوزات اتمی‌ آنها در آشکار و پنهان قوانین بین‌ا‌لمللی را زیر پای گذاشته، و هر دو همواره دولتهائی متهاجم و جنگ طلب داشته ا‌ند. در اینصورت دخالت این دو کشور در امور داخلی‌ ایران و تحریمات و تهدیدات آنها غیر قابل دفاع میباشند. این به ملت ایران بستگی دارد که دولت را تحت فشار بگذارد که برنامه های اتمی‌ خود را قطع کند. با توجه به خسارات ضایعات اتمی‌ به محیط زیست، و خطری که انرژی هسته‌ای برای دنیا دارد (خطر جهانی‌ فاجعه فوکوشیما هنوز بر طرف نشده) خرج هنگفتی که برای ساختن چنین نیروگاه‌هایی میشود مورد دیگری است که ایرانیان باید مَدّ نظر داشته باشند.


پرسش دوم این است که اگر ما به صلح و آرامش اعتقاد داشته، جنگ و خصومت را مردود بشماریم، چگونه میتوانیم بر یک دولت مستبد و خونخوار که از هیچگونه جنایتی برای استحکام بخشیدن به قدرت خود فرو گذاری نمیکند، فائق شویم؟ نمونه جلوی چشم ما جمهوری اسلامی است، که علاوه بر سی‌ و اندی سال پُر نکبت و سیاهی که برای مردم ما رقم زده است، کشتارهای چهار سال پیش و کشتار دست جمعی‌ زندانیان ۲۵ سال پیشِ این رژیم هیچگاه از خاطره ها زدوده نخواهد شد. برای از میان بردن چنین رژیمی‌ راه‌ها و نظریات متعددی پیشنهاد میشوند. یکی‌ توسل به یک نیروی خارجی‌ با ارتشی پُر قدرت، مانند آمریکا است. تاریخِ دخالت آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ایران، و سرنگونیِ دولتهای منتخب مردم در کشورهای آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی؛ همچنین در کشورهای افریقائی و اخیراً در کشورهای خاورمیانه و سایر کشورهای عربی‌، چنین پیشنهادی را کاملا مردود و احمقانه (و یا شاید متزورانه) میسازد. دولت آمریکا از بدو وجود همواره سیاستهای توسعه طلبانه داشته است. اکنون که این دولت، با توسل به بزرگترین نیروی نظامی جهان، از مرتجع‌ترین حکومتها در سطح بین‌ا‌لمللی، و از یک درصد ثروتمند بالای جامعه در سطح داخلی‌ دفاع می‌کند، هر گز برای آزادی ملتی از چنگال استعمار دخالت نکرده، بلکه همواره مدافع مستبدین است. نظریه دوم انقلاب بر علیه رژیم مستبداست. جرج برنارد شاو در نمایشنامه “مرد و ابرمرد” میگوید “ انقلابها هرگز وزن ستم را کم نکرده‌ا‌ند، بلکه آنرا از یک شانه به شانه دیگر منتقل کرده‌ا‌ند.” این مطلب را می‌توان از نتایج انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب شوراهای لنین، انقلاب خلق چین، انقلاب مشروطیت، و انقلاب مردمیِ سال ۱۳۵۷ بخوبی لمس کرد. در همه این انقلابات، نیروهای متجاوز، متهاجم، خائن، و ضد مردمی با توسل به زور و خشونت نیروهای دیگر را به کناری زدند و خود دیکتاتورهای جدیدی شدند. وودی آلن در فیلم “خواب رفته” در مورد فرمانده شورشیان به نام “ارنو”، که قصد دزدیدن دماغ رهبر (تنها چیزی که از بدن رهبر پس از یک تصادف به جای مانده، و دولت تصمیم دارد رهبر را از روی آن دماغ باز سازی کند) را دارد میگوید: اگر “ارنو” پیروز شود تبدیل به یک دیکتاتور شده، و روزی شورشیِ دیگری قصد دزدیدن دماغ او را خواهد کرد! البته این دید ناامیدانه‌ای به انقلابات است، ولی‌ متاسفانه تاریخ چنین رقم زده است که گرچه انقلابات در طولانی‌ مدت تاثیر خود را میگذارند، ولی‌ در کوتاه مدت به نتیجه مطلوب نخواهند رسید. در مورد کشور خودمان، با توجه به قدرت نظامی و پلیسی‌ و جاسوسی این رژیم، ابلهانه ترین روش مبارزه با آن توسل به خشونت است! همیشه تعداد کسانی که برای تار و مار کردن مردم با رژیمهای مستبد همکاری میکنند نسبت به تعداد کسانی‌ که مورد تجاوز عمال رژیم قرار میگیرند بسیار اندک و ناچیز می‌باشد. قدرت آنها نه در تعداد بلکه در نیروی نظامی و سبعیت آنهاست، علاوه بر ترس و واهمه‌ای که در مردم به دلیل ابراز این خشونت ایجاد میکنند. چنانکه عامه مردم به این واقعیت پی ببرند که با نیروی جمعی‌ و از خود گذشتگی میتوانند بر این اقلیتِ پُر زور فائق آیند، نیاز به خشونت نخواهند داشت. گر چه این عملی‌ است دشوار، ولی‌ بسیاری، از جمله گاندی و مارتین لوتر کینگ، با این روش به پیروزی رسیده‌اند. آموزش، مبارزه منفی‌، و در نتیجه جلب این اقلیت بهترین راه مبارزه است. جلب محبت و آموزش همراه با تفهیم سر انجام عملیات ضد مردمیشان میتواند راهگشائی برای غلبه بر این افراد باشد. به عنوان مثال، ارزشمند ترین شاهد در دادگاه رسیدگی به جنایات میکونوس، اعترافات یک مامور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بود. یکی‌ از همکاران این مامور که در قتلهای دیگری هم دست او بوده، به او هشدار میدهد که رژیم به او مظنون شده و امکان هدف قرار دادن او توسط رژیم وجود داشت. او هم از ترس جانش از کشور فرار می‌کند، و با کمک اشخاصی‌ که پیشتر در موقعیت او قرار داشتند و در خارج کشور زندگی‌ میکردند پناهنده شده، حاضر به همکاری با دادگاه رسیدگی به جنایات میکونوس میشود. ترسی‌ که جانیان در دل مردم بیگناه می‌اندازند، ترسی‌ است که همواره در وجود خود آنهاست. خشونت هیچگاه پاسخی برای خشونت نیست. به جای چشم در مقابل چشم، و یا زمانی‌ که کسی‌ به سمت چپ صورت ما سیلی‌ میزند به جای آنکه صورت خود را برگردانیم که به طرف دیگر هم سیلی‌ بزند، باید با صبر و بردباری بیاموزیم که چشم در آوردن و سیلی‌ زدن هیچگاه به پیشرفت ما را یاری نمیدهند، و همواره به دشواری زندگی‌ میفزایند.