اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Sunday, October 30, 2016

نورمبرگ آمریکائی ۲۰

کابوس افغانستان

قندهار: نتیجه آزادیِ سازمان سیا در شکنجهٔ زندانیان، و کارت بلانچ داشتن برای هر رفتاری که لازم دیدند با دستگیر شدگان انجام دهند، به بیرون آمدنِ گزارشهای دِهشَتباری انجامید که از "مراکز سیاه" که در محلهای مختلف، از جمله افغانستان، قرار داشتند انجامید. مدت‌ کمی‌ پس از شروع جنگ، تعداد بسیاری زندانی گردآوری شدند. بسیاری از آنها به مرکز پرواز آمریکا در قندهار، بعضی‌ها‌ با زخمهای معالجه نشده، فرستاده شدند. همیکه محموله انسانی‌ وارد فرودگاه میشد، آنها را روی زمین انباشت میکردند. "اندی وُرتینگتتن" در "اسنادِ گوانتانامو" مینویسد: "پلیسهای ارتش، در حالیکه آنها را روی شکمشان خوابانده بودند، با دستکش لباسهای آنها را خارج میکردند." دستگیر شدگان با این تصور که قصد تجاوز به آنها را داشتند " داد و فریاد میزدند و کوشش میکردند که خودشان را به طرف دیگر برگردانند." سپس آنها را از تونلی میگذراندند تا به محل بازداشت برسند، و پس از "یک بررسیِ اطلاعاتی‌ِ سریع" به وسیله دو پلیس ارتش روی زمین میخکوب میشدند و به زبان عربی‌ به آنها گفته میشد که باید "تفتیش مقعدی" بشوند. سپس یک دکتر میله مقعدی را به آنها اِعمال میکرد.


باید گزارش "ورتینگتن" را بطور کامل خواند تا به قدرتی‌ که پلیسِ ارتش، نیروهای ویژه، و سازمان سیا، و اختیار عملی‌ که آنها داشتند تا هر چه که میخواستند با بازداشت شدگان انجام دهند، پی برد. نه تنها به زندانیان تجاوز میشد، بلکه آنها را مجبور میکردند که تجاوز به دیگران را تماشا کنند. بسیاری از زخمها، از جمله زخمی که در اثر ورود یک گلوله افشان در پای شخصی‌ به وجود آمده بود، مداوا نمیشدند. بعضی‌ها، از جمله "جوما الدوساری" مجبور بودند که مسیر بین زندان تا اتاق بازجوئی را پا برهنه از روی سیم خاردار عبور کنند و به صورتشان شیشه خورده مالیده میشد. "الدوساری" به "ورتینگتن" توضیح میدهد که "سه برادر به این طریق کور شدند."

اکثر کتک زدنها و شکنجه‌ها در خارج از اتاق بازجوئی انجام میشدند. با شگفت، بازجوئی‌ها بر طبق آئین‌نامهٔ ارتش انجام میشد، شاید به این دلیل که دستوری که بازجویان داشتند با دستوری که محافظین گرفته بودند تفاوت میکرد. البته موارد استثنا کم نبودند. "الدوساری" چند مورد از رفتار غیر انسانی‌ بازجویان را توضیح میدهد، از جمله زمانی‌ که بازجویان بر سر او آب داغ ریختند و پا و ساعدش را با سیگار سوزاندند. و یا زمانیکه بازجویان در مقعدش بنزین ریختند.

سایر زندانیان "قندهار" شکنجه‌های مشابهی را به یاد میاورند، از جمله جلوگیری از خوابیدن، در وضعیت دشوار جسمی‌ قرار دادن زندانیان، و تولید سرما بر بدن آنها برای مدت طولانی‌ و معمولاً با بدن خیس، تحقیر جنسی‌، تهدید مرگ، و شوک الکتریکی، که اینها البته‌ کاملا مرسوم و شناخته شده بودند. زمانی‌ که به "گوانتانامو" فرستاده شدند بسیاری از آنها وضعیت بهتری داشتند.

جنگهای محلیَتی یا سازمانی: دقیقا مشخص نیست که چه سازمانی چنین جنگی را در افغانستان آغاز کرد. این روشن است که اکثر سؤ استفاده‌ها به دست سربازان معمولی‌ و پلیس ارتش انجام میشد، ولی‌ مشخصاً نیروی ویژه نیز مسئول بسیاری از این نوع بازجوئی‌ها بوده است. سازمان سیا و "اِف بی‌ آی" نیز در قندهار بازجوئی میکردند، که بینشان بر سر اینکه کدام سازمان باید زندانیان را در اختیار داشته باشد اختلاف بود. کارکنان ارتش اعتراض داشتند که همینکه یک زندانی شروع به دادن "اطلاعات جالب" میکرد، سازمان سیا آن زندانی را ضبط و به مرکزش در کابل میبرد.

البته این کاملا مشخص است که سؤ رفتار و شکنجه در "قندهار" با اجازهٔ "دانالد رامسفلد" و "وزارت دفاع"، و "جورج تنت" در سازمان سیا انجام میشد. اختیار کامل افراد امنیتی برای شکنجه را از یادداشت فوریه ۲۰۰۲ بوش که بر طبق نظریه "چینی‌" و "اِدینگتون"، عنوان کرد که کسانی‌ که در افغانستان دستگیر میشدند تحت پوشش عهدنامه ژنو قرار نمیگرفتند، می‌توان استنباط کرد.

جنگ محلیَتی یا سازمانی بین سیا و وزارت دفاع در طول مدت ریاست جمهوری "بوش" ادامه داشت. بر طبق نوشته "جرومی سکهیل" در "جنگهای پلید"، هر دو "رامسفلد" و استِفِن کُهِن"، که چند پُست سطح بالا در وزارت دفاع داشت "هر کدام برای خود برنامه جداگانه‌ای برای ارسال و بازداشت در 'مناطق سیاه' داشتند". این برنامه‌ها اسامی خاص خود را نیز داشتند، از جمله "مس سبز" و "قوطی کبریت". بر اساس گزارش "سیمور هرش" در یک مقالهٔ چاپ شده در "نیو یورکِر" تحت عنوان "مرز خاکستری"، شخص مهمی‌ در دستگاه عنوان کرده بود که "ما بیشتر از آنچه قلب سیاه‌مان لازم دارد کسی‌ را وارد نمی‌کنیم. دستورالعمل این است که به آنکه باید، چنگ بینداز و با او هر آنچه خواهی کن." سرهنگ دوم "آنتونی شیفر" به "هرش" گفت که "مس سبز" در افغانستان "سلولهایی داشت که فقط بازوها و پاهای زندانیان در آن جا میگرفت. آنها طوری طرح ریزی شده بودند که زندانیِ زنجیر شده در وضعیت چنان فشاری باشد که حد اکثر درد و ناراحتی‌ بر او القا شود. "شیفر" اعلام کرد که او از طرف وزیر جنگ "دانالد رامسفلد" و "ستفن کامبون"، معاونِ وزیر جنگ در امور اطلاعاتی‌، اجازه داشت که این "روشهای اجباریِ بازجوئی را انجام دهد."

"مرکز فرماندهی جمعی‌" [ارتش بین‌المللی تحت فرماندهی آمریکا] به عنوان قسمتی‌ از برنامه "مس سبز"، بازجوئی خود را در بسیاری از پایگاههای ارتشی افغانستان انجام میداد. "سکهیل" مینویسد که گرچه بر طبق دستورات "ناتو" محدودیت بازداشت زندانی را برای حدکثر ۹۶ ساعت تعیین کرده بودند، این مرکز گاهی آنها را تا نُه هفته بازداشت میکرد، و از چشم صلیب سرخ پنهانشان نگاه میداشت. این مرکز، زندانِ مخصوصِ خود را در باگرام برای "هدفهای ارزشمند" نگاه میداشت، که به آن "زندان سیاه" لقب داده بودند. این مرکز، برنامه "مس سبز" را تا عراق گسترش داده بود، جایی که آنها زندانهای مخصوص خود را داشتند که به آن "کمپ ناما" میگفتند.

ادامه دارد