اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Saturday, November 5, 2016

نورمبرگ آمریکائی ۲۱

باگرام و فراتر از آن: سازمان سیا چندین "مرکز سیاه" را در افغانستان اداره میکرد. آنچه که در این مراکز می‌گذشت از سال ۲۰۰۲ کم کم به بیرون نَشت پیدا کرد. اولین داستان توسط "دِینا پریست" و "براتون گلمن" در "واشینگتن پست" انتشار یافت. آنها در مورد کانتینرهای حمل و نقل که "پُر ارزش‌ترین جوایز جنگ علیه ترور را در خود جای داده بودند- فرماندهان و عوامل موثر القاعده"- مطالبی نوشتند. این زندانیان بطور دائم با "فشار و اجبار" همراه با محرومیت حسی، بی‌خوابی اجباری و زیر نورفکن برای ۲۴ ساعت شبانه روز، در حالیکه پاهایشان به حالت دردآوری پابند شده بودند، شکنجه میشدند. یکی‌ از کسانی‌ که مامور نگهداری زندانیان بود در مصاحبه‌ای با "واشینگتن پست" چنین توضیح داد: "اگر از حقوق بشرِ بعضی‌ها در بعضی‌ مواقع تخطی نکنی‌، حتما کارت را درست انجام نداده‌ای." بر اساس گفته‌های این شخص، در آغاز سازمان سیا به دلیل دلواپسی از حقوق انسانی‌ دستهایش بسته بود. ولی‌ به زودی با پشتیبانی‌ِ رده‌های بالای کابینه "بوش"، دستهایش باز شدند.

مامورین سیا همینکه این آزادی را یافتند که به "محله‌های تاریک" بروند، موفقیت‌های بازجویی خود را جار زدند. در ۱۱ دسامبر ۲۰۰۲، "جورج تنت" موفق به دریافت "جایزه عملکرد برجسته نیکسون" شد. او از موقعیت استفاده کرد و اعلام داشت که "ریچارد نیکسون" [اگر زنده بود] از این چنین پاسخی به واقعهٔ یازده سپتامبر پشتیبانی‌ میکرد. او اضافه کرد که بازجوئی‌های سیا و کشورهای متحد که زندانیان به آن نقاط فرستاده میشدند، مانند مصر و عربستان، عملکرد بسیار خوبی‌ داشتند. رئیس سیا اشاره کرد که همه متحدین از آنچه که این سازمان میکرد خشنود نبودند. او گفت "حتی نزدیکترین متحدین در روش و شیوه با ما هم عقیده نبودند." اما گاهی آمریکا مجبور است که بدون تائید جهانی‌ آنچه که میبایست را به تنهایی انجام دهد. "زمانی‌ که توازُنِ سلامتیِ ملی‌ در نظر گرفته میشود، مکالمه و بحث کافی‌ نیست. در امور امنیتی، مانند سایر اموری که به امنیت ملی‌ ربط پیدا میکنند، اصولی که راهنمای رفتار هستند چندان برازنده نیستند، ولی‌ غیر عملی‌ نیز نیستند: اگر امکان همکاری هست، با دیگران، و گرنه، به تنهایی."

رئیس قسمت ضد تروریسمِ آنزمانِ سازمان سیا، "کُفِر بِلَک"، از این هم صریحتر بود. در پاسخ به پرسشهای کمیته مشترک امنیتی مجلس در سپتامبر ۲۰۰۲ اظهار داشت "این البته بسیار محرمانه است، ولی‌ آنچه که شما بایستی بدانید‌ این است که: یک دوره قبل از نوزدهم سپتامبر بود، و یک دوره بعد از نوزدهم سپتامبر. در دورهٔ بعد از نوزدهم سپتامبر دستکشها در میایند."

علاوه بر زندانهای باگرام و قندهار، سیا زندان دیگری داشت که به "گودال نمک" مشهور بود، گر چه زندانیان به آن "زندان تاریک" میگفتند. "گودال نمک" در واقع یک آجر پزیِ رها شده بود، که در گزارش کمیته امنیتی سنا در مورد بازجوئی‌های سیا، از آن به عنوان "مرکز کُبالت" یاد میشود. بیش از نیمی از ۱۱۹ نفر زندانیان سیا که در این گزارش از آنها نام برده شده مدتی‌ در این زندان بوده‌اند. برخی از آنان در زمان جنگ دستگیر شده بودند، که البته تحت حمایت پیمان نامه ژنو قرار میگیرند. بقیه برای مدتی‌ در آنجا نگاه داشته شده بودند و سپس به گوانتانامو، و یا کشور دیگری از جمله مصر، سوریه، و یا مراکش فرستاده شده بودند.تمام کسانی‌ که در "گودال نمک" بودند برای تمام مدت لخت بودند، و در تاریکی‌ برای ۲۴ ساعت شبانه روز در سرما و بطور مجزا نگاه داشته میشدند ، مگر زمانی‌ که برای تحقیر بیشتر آنها را وادار به رژه رفتن میکردند.

بر اساس گزارش کمیته سنا، "رضا النجار" اولین زندانی "گودال نمک" بود. "تنت" شخصا بر روش بازجوئی او صحه گذاشت، که شامل صدای بلند، پوشاندن صورت با یک کلاه مخروطی، و جلوگیری از خوابیدن میشد. گزارش چنین ادامه میدهد:
بیش از یک ماه بعد در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۲، بازجویان سیا اعلام کردند که “النجّار” به دلیل انزوا “کاملا خورد شده است” و “در مرز جنون است….”
علاوه بر آن، برای آنکه “مقاومت او شکسته شود”، یک یا هر دو مچ “النجّار” برای ۲۲ ساعت در دو روز متوالی‌ بالای سرش دستبند شده بودند. در ضمن او به دستشویی دسترسی نداشت و در تمام این مدت به او پوشک پوشانده بودند.
این گزارش با این جملهٔ شوم خاتمه پیدا می‌کند “به گفته بازرس سیا، حبس و بازجوئیِ ‘رضا النجّار’ مدلی‌ شد برای بازجوئیِ سایر کسانی‌ که در “مرکز کبالت” حبس شده بودند.”

علاوه بر دستبند زدن زندانیان به طریقی که شرح داده شد، به نظر می‌رسد که بازجویان دلبستگی عجیبی‌ به ماتحت شکنجه شدگان داشتند. در همین “گودال نمک” بود که به مقعد “خلیل شیخ محمد” برای نخستین بار آب را با فشار تزریق کردند. زندانی دیگر “مصطفی الحاساوی” بر اساس این گزارش “بواسیر و همچنین شقاق مقعدی گرفته بود، که این دومی‌ یک نوع پائین افتادگیِ محتویات مقعد است.” با این وجود، چند روز پس از انتشار این گزارش در دسامبر ۲۰۱۴، معاون رئیس جمهور “چینی” در یک مصاحبه با تلویزیون “ان-بی‌-سی‌” تحت عنوان “مصاحبه مطبوعاتی” اعلام کرد که این اعمال را برای “معالجه پزشکی‌ انجام داده بودند.”

یکی‌ دیگر از مامورین سیا که در “گودال نمک” اشتغال کامل داشت “مایکل دی‌اندریا” بود. نام او تا آوریل ۲۰۱۵ ناشناخته بود، و این زمانی‌ بود که دو گزارشگر “نیو یورک تایمز” به نامهای “مارک مزتی” و “مت اپوزو” در مورد او نوشتند که “آقای ‘دی‌اندریا’ مامور عالرتبه در ‘گودال نمک’ است… مامورین ضد ترویزمِ او از ابو زبیده، عبدالرحیم النشیری، و خالد شیخ محمد از طریق غرق مصنوعی بازجوئی کرده‌اند.” بعدها، “دی‌اندریا” سرپرست شبکه ضد تروریزم سیا شد که در این پُستِ جدید او “بنیان گذار برنامه ‘کشتار آماجی’ شد”، برنامه‌ای که از طریق آن آمریکا با هواپیماهای هدایت شده از راه دور (یا دِرُن) کسانی‌ را در سایر کشورها که به آنها شُبههٔ همکاری با القاعده میرود ترور می‌کند.

حداقل قتل یک نفر در “گودال نمک” گزارش شده است. بر اساس گزارش کمیته امنیتی سنا، در نوامبر ۲۰۰۲، “گل رحمان” به دلیل “۴۸ ساعت بیخوابی، سر و صدای شدید، انزوا، آب سرد، تاریکی‌ کامل، و رفتار خشونت آمیز” جان خود را از دست داد. موقعی که “رحمان” دستگیر شد، او از کشورش افغانستان برای بازدید از دوستش “دکتر غیرت بهیر” به “اسلام آباد” در پاکستان رفته بود، و در یورش به خانه “بهیر” همراه با بقیه دستگیر شد. بر طبق گزارش “هافینگتن پست”، “بهیر” داماد یکی‌ از جنگ سالاران افغانی بود که ظن آن میرفت که با القاعده همکاری داشته باشد. بر طبق گفته “مامورین دولتی که با پرونده آشنائی داشتند” و برای “هافینگتن پست” توضیح دادند “بهیر” به عنوان “رهبر حزب اسلامی که در افغانستان بمب گذاشته و بیدادگری‌های بیشماری کرده بودند” هدفگیری شده بود. در هر دو گزارش کمیته سنا و روزنامه، “رحمان” به عنوان یک “مظنون نظامی” نام برده شده بود.

روانشناسان شکنجه: در حالیکه از “گل رحمان” بازجوئی میشد، سیا از “بروس جسن” که یکی‌ از دو روانشناسی‌ بود که در خدمت سیا بودند، برای مشاوره دعوت کرد. “جسن” و همکارش “جیمز میچل” قبلا در شکنجه زندانی دیگری به نام “ابو زبیده” شرکت داشتند. این “جسن” بود که در “گودال نمک” ۴۸ ساعت عذاب “رحمان” را طرحریزی کرده بود، گر چه در زمانی‌ که جسد او پیدا شد، در حالیکه مچ‌هایش به سقف دستبند شده بودند و نیمه لخت در هوای دو درجه آویزان بود، “جسن” رفته بود. بر اساس گزارش کمیته سنا “قبل از اینکه ‘جسن’ آن مرکز را ترک کند راهنمائیهای لازم برای بازجوئی افزوده و روشهای آن را به فرمانده مرکز کرده بود.”

بر اساس گزارش کمیته سنا، “جان بروس جسن” و “جیمز المر میچل” در مدرسه هوائی “اس-ای-آر-ای” (رهائی، گریز، مقاومت، فرار) محلی که سربازان نخبه در زمان احتمالیِ اسیر شدن توسط کشوری که بر طبق پیمان نامه ژنو عمل نمیکند راههای نجات خود را می‌آموزند، تدریس میکردند. در سال ۲۰۰۲، این دو به سیا فراخوانده شدند تا در مورد “روشهای بازجوئی که با پیمان نامه ژنو مغایرت داشتند” سازمان را راهنمائی کنند. “جسن” و “میچل” اولین روشها را بر روی “ابو زبیده” طرح ریزی کردند (به بخش پنج مراجعه شود). این روشها شامل موارد زیر میشدند: محدود کردن افراد در فضای بسیار حقیر، غرق مصنوعی، و “دیواری کردن”- یعنی پشتِ سرِ زندانی را به دیوار کوبیدن، که بر اساس دفترچه راهنمای سیا “چنانچه بازجو انتظار داشت که پاسخ قابل توجهی‌ را دریافت دارد… این عمل تا ۲۰ یا ۳۰ بار به صورت متناوب مجاز بود.” کلیه این روشها مورد تائید “جی بایبی” در وزارت دادگستری، در یادداشت اوت سال ۲۰۰۲ به مشاور سیا “جان ریزو” قرار گرفته بود.

سیا “جسن” و “میچل” را برای طرحریزی و سرپرستی از بازجوئی‌ها بصورت پیمانی استخدام کرده بود. در سال ۲۰۰۵، این دو روانشناس شرکتی را به ثبت رساندند و ۸۱ میلیون دلار از سازمان عایدشان شد. قرارداد سیا با این شرکت در سال ۲۰۰۹ پایان گرفت، ولی‌ سیا همچنان از طریق یک قرارداد “جبرانِ زیان” به آنها پرداخت میکرد. بر طبق گزارش کمیته سنا، “بر اساس قرارداد جبران زیان، سازمان باید تا سال ۲۰۲۱ به آنها غرامت پرداخت کند.”

“جسن” و “میچل” این روشها را از “مارتین سلیگمن”، که روانشناس مورد احترام آمریکائی است و بر اساس تحقیقاتش این روشها را تحت عنوان “درماندگیِ آموخته” کشف کرده بود، فراگرفته بودند. چرا سیا به چنین اشخاصی‌ برای یادگیریِ بازجوئی احتیاج داشت؟ کمیته امنیتی سنا نیز این پرسش را از سازمان کرد. پاسخ سیا که در زیر نویس این گزارش ثبت شده است چنین بود (“سویگرت” و “دانبار” اسامی رمز این دو روانشناس بود):
به آنچه که در آغاز این برنامه مورد نیاز بود، دکتر “سویگرت” و “دانبار” نزدیکترین تجربه را داشتند، بخصوص در مورد بازجوئی‌های غیر معمول. متخصصینِ روشهای جاریِ بازجوئی چنین امتیازاتی را نداشتند. روشهای غیر معمول برای سازمان و دولت بطور کلی‌ شناخته نبودند. توصیه‌های آنها چنان ارزشمند بودند که برای ما روشن بود که بدون آنها، با توجه به اینکه به مکان نامعلومی قدم میگذاشتیم، برنامه‌های ما عقیم میماندند.
در مورد اتخاذ روشهای شکنجه سازمان سیا، گزارش کمیته سنا تاکید می‌کند که این دو روانشناس مسئولیت عظیمی‌ به عهده داشتند. گزارش ادامه میدهد که “پس از اینکه ‘سویگرت’ و ‘دانبار’ استخدام شدند، آنها نقش مؤثری‌ در متقاعد کردن سازمان در اتخاذ چنین روشهائی داشتند.”

 با شگفتی، سازمان سیا در زمان جنگ سرد خود بانیِ چنین روشهائی بود، و احتمالا این دو روانشناس این روشها را در بسته بندی جدیدی به خودِ سازمان در ازای میلیونها دلار فروخته بودند. تحت لوای برنامهٔ وسیعِ “جنگ روانی‌” که رئیس سازمان سیا “الن دالس” در سال ۱۹۵۳ تصویب کرده بود- به اسم رمز “امکولترا”- سازمان بهترین پژوهشگران و موسسات را برای اینکه چگونه بتوان از زندانی اقرار گرفت استخدام کرده بود. بسیاری از قربانیان، از جمله جاسوسان شوروی، زندانیان، و بیماران روانی‌ مجبور شدند تحت روشهای ظالمانهٔ ششتشوی مغزی  (از جمله داروهای تجربی‌) قرار بگیرند، که باعث مرگ بسیاری شد. هدف این بود که نوعی شرایط استنطاقی به وجود بیاورند که در نتیجه آن زندانی به زمان طفولیت باز گردد. نتایج این تحقیقات، تحت عنوان “’کوبارک’ بازجوئی ضد جاسوسی” در دستورالعمل سال ۱۹۶۳ ارائه شده که امروزه برای همه شناخته شده است: سرم حقیقت، محرومیت حسی، بمباران حسی، محرومیت از خواب، و شرایط فیزیکی‌ طاقت فرسا.

این دستورالعمل در سال ۱۹۸۳ تحت عنوان “راهنمای آموزشی بهره برداری از منابع انسانی” مجددا منتشر شد، که برای بازجوئیِ زندانیانی که در جنگی که علیه حکومت نیکاراگوئه توسط “رئیس جمهور ریگان” صورت گرفته بود، بعلاوه مناطق حساس جنگ سرد، به کار گرفته میشد. نسخه‌ ویرایش شده و خواندنی آن در سال ۱۹۹۷ غیر محرمانه شده بود. به نظر می‌رسد که “جسن” و “میچل” طرفداران پروپاقرص این دستورالعمل بودند.
ادامه دارد