اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Monday, June 6, 2022

رضا شاه

نقدی بر نوشته صادق زیباکلام

در مورد رضا شاه کتابهای بسیاری منتشر شده است. کتابهائی که در زمان دومین و آخرین پادشاه پهلوی به چاپ میرسید، به وضوح از ترقیات زمان رضا شاه، و تبدیل ایران در زمان او از یک کشور عقب افتاده به ورود به دنیای علم و پیشرفت سخن میگفت. سرا سلسله پهلوی البته در زمانی‌ میزیست که دنیا به سرعت در حال تحول بود. به همان درجه ای که در رژیم سابق نوشته های بسیاری در خدمت رضا شاه به نشر میرسید، به همان درجه در رژیم فعلی‌ در ذم او سخن میرود. ولی صادق زیبا کلام که شاید به دلیل اعتقادش به اسلام میتواند در دانشگاه درس دهد و کتابی متباین با تبلیغات رژیم بنویسد، با اطمینان می‌توان گفت که با گزارش پیگیر و مطالعه کتب مختلف شرح حالی در مورد زندگی اولین پادشاه پهلوی نوشته است، که قابل مطالعه است. در اینکه رضا شاه در زمان بسیار حساسی وارد ایران شد و تحولی که در ایران صورت داد، و پسرش آنرا ادامه داد تا ایران به یک کشور متمدن و مترقی تبدیل شوید شکی‌ نیست. پرسش این است که اگر مظفر‌الدین شاه عمر بیشتری داشت، و یا محمد علی شاه با مشروطیت مخالفت نمیکرد، و یا احمد شاه به پادشاهی علاقه داشت، کشور ما به تبعیت از سایر کشورهای دنیا سیر تحول خود را نمی‌پیمود؟


کتاب آقای زیبا کلام به جای "بسم الرحمن الرحیم"، با "به نام خدا" شروع میشود، و سد البته لقب "دکتر" پیش از نام او میاید. اینها گرچه در ایران مرسوم هستند و نمی‌توان آنرا با توجه به روند طبیعی که در این مورد در ایران وجود دارد، و جو ضد عربی (نه ضد اسلامی) قوی است، انتقاد کرد، ولی با مقایسه با نوشته‌های اوائل انقلاب ایشان، شاید دلائل این تغییر را یافت. ا

در پیشگفتار کتاب، آقای دکتر لُپ مطلب را ارائه میدهند! ایشان به نظرِ مورد قبول اکثریت در مورد شاه، که نوکر انگلیس بود، اشاره میکنند. پس از اینکه به پایان تحصیلات خود در سالهای اولیه انقلاب، یعنی ۱۳۶۳-۷۰ (مقارن سالهای تصفیه خونین خمینی) در دانشگاه بردفورد، دانشکده صلح شناسی (!) در انگلیس نزدیک میشوند، تز دکترای خود را در مورد انقلاب اسلامی مینویسند، و قسمتی از آن که مربوط به رضا شاه میشود ایشان را وادار به مطالعه این پادشاه می‌کند.ا

در همینجا باید اشاره شود که آقای دکتر چند مورد تاریخی را مطالعه نفرموده‌ا‌ند، و یا به آنها اشاره‌ای نمی‌کنند. یکی اینکه گرچه رضا شاه بسیار مقتدر و یک سر و گردن از هم‌پالکی‌هایش بلندتر بود، و خود با جربزه‌ای که داشت توانست فرمانده قزاق شود، پادشاهی او به دلیل عدم رغبت احمد شاه (که در انگلیس اقامت داشت و خواه ناخواه با دولت انگلیس در ارتباط بود) به این سِمَت بود. اسناد و مدارک معتبری وجود دارد که دولت انگلیس در مذاکره بود که یا پادشاه جدیدی را برای ایران انتخاب، و یا سیستم جمهوری را پیاده کند. مردی که مغز متفکر حکومت بود، و تا زمانی که رضا شاه او را کشت سیاست‌مداریش در ارتقائ رضا شاه نقش اساسی داشت، و کلیه تحولات دوران این شاه بیسواد را باید در نتیجه نبوغ این مرد دانست، تیمورتاش بود، و هم او بود که پادشاهی رضا شاه را، به جای ریاست جمهوری، به انگلیسی‌ها قبولاند. تیمورتاش بود که نام باستانی ایران را به جای فارس انتخاب کرد، و نام دختر خود را نیز ایران گذاشت، و این نخستین فردی بود که در دوران اخیر این نام را روی فرزند خود گذاشت.ا

آقای دکتر در آخرین جمله مقدمه خود مینویسند که "هیچکس از تاریخ و گذشته درس نمی‌گیرد" و اگر میگرفت ایران گلستان بود. باید در پاسخ ایشان نوشت که بسیاری از گذشته درس میگیرند، ولی اگر گذشته آن تاریخی است که ایشان مینویسند، همان بهتر که از آن درس نگرفت. در مطالعه تاریخ، بالاجبار باید به نوشته‌های تاریخی اتکا کرد، و چون این نوشته‌ها توسط اشخاص، با غرایز متفاوت، نوشته شده‌ا‌ند، باید در هر موضوع کلیه نوشته‌های تاریخی، چپ و راست، و یا له و علیه آن موضوع تاریخی مطالعه شود. پیشرفت‌های زمان رضا شاه را باید با توجه به کشورهای اطراف، مثلا ترکیه آن زمان و تاثیر بسیار زیاد آتاتورک بر رضا شاه، تکنولوژی عصر، و به خصوص نفوذ کشورهای تسلط‌گر، مانند انگلیس آن زمان و آمریکای فعلی، در نظر گرفت. می‌توان نفوذ کشورهای انحصارطلب را دائی جان ناپلئونی فرض کرد و از آن گذشت، و یا به دقت به سیاست‌های این کشورها در جهان سوم پرداخت و در دام کلیشه نگری نیفتاد.ا

در نخستین فصل کتاب، مطالبی عنوان میشود که دانش آموختگان ایرانی از طریق دروس درسی دولتی بر ضد رضا شاه شنیده‌ا‌ند. با شرح کلیه نکات منفی که در مورد رضا شاه نوشته شده و یا در اذهان دانشجویان است، نویسنده بر آن است که در فصل‌های دیگر کتاب به نفی آنها بپردازد. در  این فصل کتاب کلیه مطالب در ابتدای فصل به درستی نقل شده‌ا‌ند. البته در این فصل هم انتقاداتی از این طرز تفکر میشود. به عنوان مثال "انگلستان چه نفعی از فی‌المثل ایجاد این کارخانه یا آن یکی عایدش میشد؟ اینکه هر ایرانی میبایستی دارای نام و نام خانوادگی و شناسنامه باشد؛ حدود و ثغور اراضی و مالکیت‌ها باید مشخص شود و اداره ثبت املاک و سند مالکیت به وجود آید، چه منفعتی برای انگلستان در برداشت تا آنها از رضا شاه بخواهند آن اقدامات را انجام دهد؟" در قسمت‌های پایانی این فصل، البته موضع این کتاب روشن میشود، و اینکه رضا شاه ایرانی پرست بود و اگر نوکر انگلیس می‌بود چرا طرفدار هیتلر شده بود، و دلایل اینکه راه آهن را بجای شرق به غرب، جنوب به شمال کشید حمله تجاوز کارانه هیتلر به شوروی نبود بلکه اهداف خیر خواهانه‌ای در بر داشت. ا

در دومین فصل کتاب، نویسنده به درستی به جغرافیای سیاسی ایران در زمان افول حکومت قاجاریه می‌پردازد، و خوانین هر منطقه را نام میبرد. این البته به دلیل عدم وجود یک قدرت مرکزی بود و اینکه کشور به صورت مُلوک‌الطوایفی اداره میشد. بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله کشورهای اروپائی نیز پیش از آن، و یا در همان زمان به صورت مُلوک‌الطوایفی اداره میشدند. این سیستم حکومتی، در زمانی که به دلیل طولانی بودنِ مدت مسافرت از یک نقطه به نقطه دیگر، به حکومت مرکزی توان کمتری برای کنترل مناطق مختلف کشور میداد، سیستم حکومتی مطلوب بود. باید توجه داشت که حکمرانان هر منطقه، در نهایت سر سپرده پادشاه بودند. گرچه در این سیستم احتمال جدایی یک منطقه از مملکت، به دلیل سرکشی یکی از طوایف احتمال میرفت، و این امر بارها پیش آمده بود، ولی به دلیل دوری فاصله از حکومت مرکزی و قدرت ناچیز دولت، جز مُلوک‌الطوایفی بودنِ سیستم حکومتی چارهٔ دیگری نبود. یکی از وظائف رضا خان، در زمانی که سردار سپاه قاجار بود، تحت سلطه در آوردن این مُلوک بود، که با توجه به شخصیتی که رضا خان داشت، از عهده این کار بخوبی بر میامد.ا

در این فصل کتاب، نویسنده به عدم قدرت حکومت مرکزی اذعان دارد، و از بین رفتن قدرت مرکزی را به دلیل پیروزی انقلاب مشروطه میداند. مشکل اینجاست که کشور ما از نظر سیاسی همواره در تغییر و تحول بوده است، و نمی‌توان از اوضاع سیاسی مملکت، حتی در زمان یک پادشاه، بطور کلی سخن گفت. پادشاهانی که سلسله جدیدی را بنیاد میگذاشتند، در ابتدای امر با مشکلات متعددی روبرو بودند، و حکومت ضعیفی به دلیل این چالش‌ها داشتند. ولی همینکه بر اوضاع مسلط شدند، سیستم حکومتی آنها نیز تغییر میکرد. رضا شاه نیز در ابتدای حکومت، به توصیه تیمورتاش، همواره به نوگرائی و تجدد می‌پرداخت، که البته با قشریت مذهبی کاملا مخالفت داشت. کلیه نوآوری‌های او، از دانشگاه گرفته تا رفع حجاب و ارتش مدرن و غیرو را باید مرهون تیمورتاش بود، نه رضا خان بیسواد و متحجر. در واقع، پس از کشتن تیمورتاش، رضا شاه نیز دریافت که بهترین راه کنترل عوام از طریق مذهب است، و در سالهای آخر سلطنتش و در ماه‌های محرم، بزرگترین تکیه هر سال، تکیه شاه بود. رضا شاه نیز نخست قدرت چندانی نداشت، و چنانکه گفته شد، تیمورتاش که در ارتش مدرن روسیه تعلیم دیده بود به رضا شاه کمک میکرد که تغییرات نوظهوری، از جمله در ارتش، به منصه ظهور برساند. در قسمت پایانی این فصل، نویسنده از حمایت انگلیسیها از مشروطه، و عدم حمایت روسیه تزاری از جنبش مشرطه سخن میگوید. در اواخر حکومت تزاری که روس‌ها علنا با مشروطه خواهان به جنگ میپردازند، نویسنده اعتراف می‌کند که انگلیس در این مورد سکوت می‌کند، و چون نویسنده ادوارد براون را شخصی موافق منافع ایران میداند، از حمایت او از مشروطه خواهان سخن میگوید. در حالیکه میدانیم که ادوارد براون حافظ منافع انگلیس در ایران بود. ا

عنوان فصل سوم وضعیت انگلستان در ایران در آستانه کودتای ۱۲۹۹ و قرارداد ۱۹۱۹ است. در آغاز این فصل از اهداف انگلستان در ایران سخن میگوید و از قرارداد ۱۹۱۹ که به وضوح ایران برای انگلستان هند ثانی میشد سخن میراند. سپس به منافع انگلیس در ایران می‌پردازد، که البته نفت در صدر آن قرار دارد. ویلیام دارسی یکی از تاثیر گذارترین عوامل انگلیس در ایران بود. مشکل او عدم ثبات امنیتی در جنوب بود که با ارتباط با خوانین رشوه‌گیر تا حدی این مساله حل شده بود. ولی چون تصمیم تصفیه نفت خام در ایران به دلیل دستمزد ارزان را داشت، به یک رهبر سیاسی، و از نظر نظامی پر قدرت، احتیاج بود. بطور کلی در این فصل تلاش بر این است که سیاست انگلیس در ایران فقط به منظور حفاظت از نفت جنوب عنوان شود، و نه یک سیاست کلا استعماری. گرچه، کنترل کامل جنوب ایران خود یک سیاست استعماری تمام عیار است.ا

فصل چهارم تشکیل لشگر قزاق در ایران است. تاریخچه لشگر قزاق در ایران توسط روس‌ها، و پی‌آمد آن در این فصل بررسی، و تا زمان انقلاب بلشویک روسیه ادامه میابد. نکته مهم در این فصل این است که تا زمان انقلاب بلشویکی، لشگر قزاق ایران توسط روس‌ها فرماندهی میشد، و سپس روس‌ها از ایران بیرون میروند و فرماندهی لشگر قزاق به دست ایرانیان میافتد، که البته رضا شاه یکی از این فرماندهان است.ا

پنجمین فصل این کتاب "تولد رضا شاه اسفند ۱۲۵۶" عنوان گرفته است. در چند مورد به این جمله بر می‌خوریم که گرچه در رسانه‌های دولتی رضا شاه انگلیسی لقب گرفته است، ولی او متکی به نفس و شجاع بود و به هیچ دستگاهی وابسته نبود. یکی از بزرگترین ضربه‌هائی که رژیم اسلامی به جنبش چپ ایران زد شعار مرگ بر آمریکا بود. البته در اوائل انقلاب برای گل آلود کردن افکار اجتماعی و به تبعیت از چپ‌های اوائل انقلاب، خمینی و مرتجین اطرافش به چنین شعاری پرداختند، وگرنه هدایت خمینی توسط عوامل آمریکائی در فرانسه تثبیت شده و مدارک آن نیز موجود است. نکته دیگر آنکه نویسنده ارتقای رضا شاه را به درجات بالاتر نتیجه شایستگی و توانایی‌های شخصی او میداند، که تا حدی درست است. همچنین نویسنده عنوان می‌کند که: "جسارت، خشونت، یکدندگی، شجاعت، تهور و بی‌باکی، انضباط، تحمل سختی و مشقت، لات و بد دهان بودن، قلدری، توان فیزیکی بالا، قد بلند و سیمای مردانه، آمادگی برای زدن به دل دشمن و نترسیدن از مرگ، مال پرست و زنباره نبودن، و نداشتن اعتیاد به منقل، قمار و الکل در آن مقطع از جمله لوازم موفقیت در لشکر قزاق شمرده میشدند". با توجه به اینکه همه میدانند که رضا شاه صبح که از خواب برمیخاست نخست چند پُک به وافور میزد، و هم سیگار می‌کشید و هم مشروب میخورد، و گرچه نویسنده به اینها هم اشاره می‌کند، ولی میگوید که او الکلی و تریاکی و سیگاری و زنباره و مال‌پرست نبود، که البته همه جا ثبت شده است که او به همه اینها اعتیاد داشت، و قبل از اخراج از ایران ثروتمندترین و بزرگترین مالک ایران بود. به هر صورت، نویسنده گزارش مفصل از بزرگ شدن رضا شاه میدهد که برای شناخت شخصیت او مفید به نظر میاید. رضا خان میرپنج با قد رشیدش، که البته یکی از عوامل موفقیت او در این شغل است، همراه با انضباط شخصی و علاقه به نظام، به سرعت به درجات بالاتر ارتقائ مقام پیدا می‌کند.ا

فصل ششم، رضا خان در عرصه نظامی عنوان گرفته است. این فصل، بازگوئی مبارزات رضا خان در جنگ‌های مختلف است. به نظر می‌رسد که رضا خان، با توجه به علاقه‌ای که به نظام داشت، بطور سریعی پیشرفت می‌کند و به مقامات بالاتر می‌رسد. یکی از این جنگ‌ها با نهضت جنگل است. این نهضت در شمال ایران و با پشتیبانی کشور جدیدالتاسیس شوروی به پیروزی‌های بزرگی دست میابد. احمد شاه که با مشاهده سرنوشت آخرین تزار روس از این نهضت شدیدا میترسد، تمام نیروی نظامی ایران را بر ضد آن بسیج می‌کند. کتاب از این جنگ و رشادت‌های رضا خان به تفصیل سخن میگوید. کشورهای غربی، به رهبری انگلیس، چنانکه در تواریخ ثبت شده است، با کمک نیروهای تزاری به مبارزه همه جانبه با رژیم جدید شوروی می‌پردازد، و یکی از مراکز مبارزه با ارتش سرخ و طرفداران آن در شمال ایران است. عدم علاقه احمد شاه به سلطنت و قدرتی که رضا خان پس از پیروزی در این جنگ (با کمک شایان نیروهای انگلیسی و ارتش سفید) به دست میاورد (با توجه به اینکه نهضت جنگل بسیار طرفدار داشت و شمال ایران را قبضه کرده بود) او را برای تلاش برای به دست آوردن بزرگترین قدرت در ایران آماده می‌کند.ا

فصل هفتم مقدمات شکل گیری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ است. در شروع این فصل، نویسنده تلاش بسیاری دارد که این کودتا را یک برنامه ریزی سیاست انگلیس و یا یک کودتای انگلیسی نخوانده و دخالت دولت انگلیس را در کودتا ناچیز بشمرد. البته در همین فصل به شش هزار نیروی انگلیسی در شمال ایران اشاره میشود. در مورد نیروهای انگلیسی در جنوب ایران برای محافظت از منابع نفتی سخنی نمی‌رود. ولی نویسنده به نقش جنرال آیرن‌ساید در انجام این کودتا اشاره می‌کند. با توجه به اینکه انگلیس در مبارزه و جنگ با ارتش سرخ کاملا بر ایران به عنوان همسایه جنوبی شوروی مسلط بود، عدم برنامه ریزی و دخالت دولت انگلیس در این کودتا را ناچیز شمردن، حتی اگر مدارک زیادی در دست نباشد، چندان عاقلانه نیست. سپس در این مورد که در آن نقطهٔ زمانی نجات ایران باید با ظهور دستان دیکتاتور و قدرتمندی به انجام میرسید بطور مفصل سخن میرود. در مورد نورمن انگلیسی و نقش او در این کودتا، و سید ضیا و کمیته آهن و طرفداری سید ضیا از انگلیس نیز در این فصل سخن رفته است. در اجرای عملیات کودتا، نویسنده از نورمن، آیرن‌ساید، سید ضیا، و رضا خان به عنوان دو نیروی مقابل هم نام میبرد. شاید این چهار نفر را به این شکل توجیه کنیم که کودتا نیمی ایرانی و نیمی انگلیسی بود.ا

یکی از مهمترین فصل‌های این کتاب اوضاع ایران بعد از وقوع کودتا‌ست، که فصل هشتم را تشکیل میدهد. به چند مورد قابل ذکر در این فصل باید اشاره کرد. نخست آنکه کودتا در تهران است و اکثر شهرهای دیگر توسط قبائل و عشایر اداره میشوند و هیچ تغییری در سیستم سیاسی آنها ایجاد نشده است. اشتهار سید ضیا به نوکر انگلیس بودن همیشه و در کلیه نوشته‌های تاریخی منعکس است و جای شبهه‌ای در آن نیست. در این کتاب نیز از رابطه مستقیم او با عمال انگلیس سخن رفته است، ولی رضا شاه را با او در وابستگیش به انگلیس همگام نمی‌شمارد. نورمن، مامور انگلیسی به لندن گزارش میدهد که با پادرمیانی او رضا شاه از محاکمه سید ضیا خودداری می‌کند، که این خود دخالت مستقیم انگلیس در امور سیاسی ایران است. البته کتاب این سخن نورمن را نادرست بر میشمرد. در خاتمه این فصل، مانند سایر فصل‌ها، سعی در این است که رابطه رضا شاه با دولت انگلیس را کمرنگ کند.ا

فصل نهم رضا خان در مسیر قدرت است. کتاب مشخص نمیکند که اگر رضا خان کودتا کرد، چرا شاه قاجار هنوز پادشاه بود. شاه که تحمل دیدن سید ضیا را نداشت، با خروج وی از صحنه سیاست باید حاکمیت میکرد. ولی او رضا خان را فرمانده کل قشون می‌کند و به طریقی از قدرت خود میکاهد. دولت انگلیس که کاملا به اوضاع سیاسی ایران واقف است و میداند که احمد شاه هیچگونه علاقه‌ای به سلطنت ندارد، به دنبال یک شخصیت قوی میگردد که جانشین او شود، و سد البته رضا خان دارای چنین شخصیتی است. لندن سفیر جدیدی به نام لورین به ایران میفرستد. این سفیر به رضا خان با دید مثبت نظر میفکند و سفارش او را به لندن می‌کند.ا

نخستین دولت رضا خان عنوان فصل دهم این کتاب است. در این فصل از نخست وزیری رضا خان و جنبش جمهوری خواهی به تفصیل گفتگو میشود. با شکست جنبش جمهوری خواهی، رضا خان هم از وزارت استعفا میدهد، و این موضوع میتواند عاملی برای جریانات بعدی که به پادشاهی رضا خان می‌انجامد باشد. ولی قبل از استعفا، به گفته این کتاب، با مخالفت یک آخوند، مدرس، با جمهوری‌خواهی، او به نقش مذهب در جامعه ایران پی میبرد و برای دلجوئی از ملاها به قُم میرود.

فصل یازدهم رفتن رضا خان به جنوب است، که به سر وقت شیخ خزئل میرود. در فصل قبل اشاره شده بود که رضا خان در کابینه‌اش دو انگلو‌فیل را وارد می‌کند تا بتواند از انگلیسیها در مورد شیخ خزئل نظر مثبت داشته باشد. در هر موردی که رضا خان منافع انگلیس را در نظر می‌گیرد، نویسنده دلیل دیگری، علاوه بر در باغ سبز نشان دادن به دولت انگلیس میاورد. ولی در مورد تظاهر او به مسلمان دو اتشه بودن، نویسنده که خود ادعای مسلمانی می‌کند، به راحتی آنرا عنوان می‌کند. در اینکه رضا خان، و سپس رضا شاه به یکپارچه کردن کشور میاندیشید، و حکومتهای مطلقه در اقصا نقاط ایران را به انقیاد میاورد شکی نیست. در مورد شیخ خزئل نیز چنان کرد و جنوب ایران را به ایران باز گرداند.ا

فصل دوازدهم رضا خان رضا شاه میشود عنوان گرفته و کلیه فصل به این موضوع و چگونگی آن می‌پردازد. زمانی که طرح تغییر حکومت از قاجار به پهلوی در مجلس عنوان میشود، مصدق نطقی بر علیه این طرح می‌کند که بسیار جالب است. چرا که دقیقا موضوعی که او عنوان کرد، و در حقیقت با شاه شدنِ رضا خان نگرانِ آن بود، اتفاق افتاد. خواندن این نطق ضروری است، که در طی آن مصدق میگوید که سردار سپه خدمات شایانی به مملکت کرده است، ولی اگر پادشاه شود از هر گونه خدمات اجرایی مبرا است، و کشور چنین خادمی را از دست میدهد. گر چه آقای نویسنده کتاب با این سخنرانی مخالف است و عقیده دارد که رضا شاه در مقام پادشاهی همچنان فعال بود، ولی فعالیت او بیشتر در زراندوزی بود!

در اینکه رضا شاه جلب عمال مذهبی را عامل مهمی در پیشرفتش میدانست، قبلا صحبت شده است. ولی او پس از پادشاهی نیز به پشتیبانی مذهبیون احتیاج دارد. به عنوان مثال در نطقی که پس از شاه شدن برای حضار می‌کند، در کتاب اشاره شده است که "تاکیدش بر شریعت و حفظ آن بود، چون دین را ضامن اصلی وحدت ملی در کشور میدانست." پیشرفت‌هائی که کشور به آنها برای ورود به قرن بیستم احتیاج داشت، بلا‌شک به دلیل تبعیت او از آتاتورک، و اشخاصی بود که در پادشاهی او مخیل بودند و در ضمن با سواد بودند و با تحولات غرب کاملا آشنائی داشتند، از جمله تیمور تاش. بجز موارد خاصی، در این کتاب اعتبار کلیه ترقیات و پیشرفت‌های کشور به خود رضا شاه داده شده است. البته در قسمتی از این فصل از یاد‌داشت‌های ابوالقاسم غنی استفاده شده، و به لیاقت این فرد بسیار هوشمند و سخنران و تحصیلکرده در ارتقائ رضا شاه سخن رفته است. در نهایت، رضا شاه نیز مانند پادشاهان ماقبل، و پادشاه بعدی خود (که هویدا و سایر وزیرانش را به زندان انداخت تا رژیم بعدی آنها را به قتل برساند) آن‌هائی را که به پیشرفت او کمک شایانی کرده بودند، از جمله تیمورتاش، به قتل رساند.ا

در فصل پایانی، که طولانی‌ترین بخش این کتاب نیز هست، تحت عنوان ایران عصر رضا شاه در یک نگاه، به تحولاتی که در ۱۶ سال سلطنت او به دست آمده، پرداخته شده است. نکته‌ای که در آغاز این فصل به صداقت عنوان میشود، دیکتاتوری رضا شاه است. نویسنده در اینجا به اینکه در سالهای آخر سلطنت‌اش بسیاری از یاران سابق‌اش یا به قتل رسیده‌ا‌ند، یا به تبعید رفته‌ا‌ند و یا در حصر هستند، اشاره می‌کند.ا

نکته‌ای که تکرار آن در اینجا ضروری است، آنکه رضا خان به دلیل شخصیت نظامی و فرماندهی خود، و قساوتی که در او پرورانده شده بود، از جانب بسیاری برای چنین مقامی انتخاب شد. ولی پیشرفت‌های اجتماعی و نوآوری‌های تکنولوژیکی او را به هیچ روی نمی‌توان به اعتبار او دانست، بلکه باید آنرا به کسانی نسبت داد که به او در به این مقام رسیدن کمک شایانی کردند، و سواد و تجربه و دید آنرا داشتند که روشها و سیاست و تکنولوژی جدید را نیز به او بیاموزند. تا زمانی که رضا شاه آنچنان مقتدر نشده بود که آن اشخاص را از خود دور کند و یا نابود سازد، اعتبار کلیه این نوآوری‌ها را باید به این اشخاص، و در درجه اول به تیمورتاش داد.ا

البته در این کتاب نیز قدرت مطلقه رضا شاه تحلیل شده است، و پنج سال نخست دوران حکومت او را زمانی میداند که او دیگران، و بخصوص منورالفکران را در این قدرت سهیم میدید، و سپس قدرتش بجای رسید که حس کرد که به دیگران احتیاجی نداشت، و به قول کتاب تا آنجا "که ذات اقدس شهریاری عقل کل بود"، و آنها را از جلوی پای خود برداشت. در کتاب به درستی می‌خوانیم که: "وقتی به سال‌های پایانی آن ۱۶ سال می‌رسیم بسیاری از یاران و اطرافیان سابق او یا به قتل رسیده‌ا‌ند، یا به تبعید رفته‌ا‌ند، و یا در حصر هستند. در بهترین حالت جان به سلامت برده، مهر سکوت بر لب از سایهٔ رضا شاه هم می‌ترسند، مبادا مورد غضب قرار گیرند. بنابراین چه در مورد تغییر و تحولات سخت‌افزاری و نوسازی کشور یا <توسعه آمرانه>، و چه در زمینه شیوه زمامداری در طی آن مدت، واقعاً نکتهٔ مبهم و پیچیده‌ای وجود ندارد که فهم و تبیین آن نیاز به تجزیه و تحلیل گسترده داشته باشد."ا

در کتاب به این موضوع بارها اشاره شده است که رضا شاه از نفوذ خارجی‌ها در ایران جلوگیری کرد. علاوه بر اینکه انگلیس در جنوب ایران حکمرانی میکرد، و قدرت شوروی به عنوان یک کشور مستقل برای غرب پذیرفته شده بود، و این کشور نوبنیاد با از هم‌پاشیِ حزب توده بجای جهان‌گشایی در جهت توسعه زیر ساخت کشور عظیم خود بود، رضا شاه کاملا وابسته به انگلیس، و در خلال جنگ طرفدار آلمان‌ها شده بود، که البته با شکست آلمان، نظام او نیز از هم پاشیده شد.ا

در قسمت‌های پایانی این فصل نویسنده به کسانی می‌پردازد که اطرافیان رضا شاه بودند و موتور پیشرفت او به حساب می‌آمدند. کتاب به درستی نخست از تیمورتاش و خدماتش به ایران سخن میگوید و چکیده‌ای از کارهای او را بازگو می‌کند. به گفته این کتاب، و بسیاری تواریخ دیگر، آنکه رضا را رضا شاه کرد تیمورتاش بود. در این کتاب نیز به حق از او یاد میشود و خدمات او به اختصار بازگو می‌گردند. سپس از دو شخصیت دیگر که کمک‌های شایانی به پیشرفت سلطنت رضا شاه کردند، یعنی نصرت‌الدوله فیروز و سردار اسعد بختیاری یاد میشود. در مورد داور هم که نقش مهمی در ارتقائ حکومت شاه داشت و از دست او خود را کشت، سخن میرود. پس از آن به شخصیت‌های دیگر دربار شاه پرداخته میشود.ا

در خاتمه نظریات سیاسی، روزنامه‌ها و سایر امور سیاسی و روشنفکری ایران در آن زمان به اختصار عنوان میشوند، و تحولات متنوع در این زمینه مورد بحث کوتاهی قرار میگیرند. اقدامات دوران رضا شاه بررسی میشوند، که با توجه به تحولاتی که در دنیا میشد، البته ایران نیز با وجود شخصیت‌هائی که نام برده شدند به تحولات وسیعی دست یافت. پس از ارائه نوآوری‌های رضا شاه در ایران، به پایان کار او نزدیک میشویم، که نزدیکی رضا شاه به آلمان نازی و شکست آلمان در جنگ با شوروی پایان کار رضا شاه هم بود.ا

بطور کلی کتاب خواندنی است، چرا که مواضع تاریخی بسیاری را، در خلال تشریح سلطنت کوتاه رضا شاه، روشن میسازد. پیشرفت ایران در این دوران قابل تامل است، که البته این پیشرفتها در زمان پسرش ادامه یافت، ولی سرنوشت هیچیک درست رقم نخورد. به عنوان مثال، از جدایی سیاست از مذهب در دوران رضا شاه سخن میرود. رضا شاه مشهور است که در سال‌های میانی و آخر سلطنت و در روزهای مذهبی و مراسم مربوط به آن بزرگترین تکیه‌ها را داشت، و به مراکز مذهبی برای زیارت سفر کرده بود. پسرش بارها به مقبره اعراب ضد ایرانی، چه در ایران و یا در کشورهای عربی رفته بود، و حتی مراسم حج را به جای آورده بود. ولی او هم به وسیله عمال مذهبی از کشور اخراج شد. تا زمانی که مذهب قبض سیاسی جامعه را در دست دارد، مانند امروزه، و یا از این اعتقادات ۱۴۰۰ ساله و ارتجاعی از طرف دولت حمایت میشود، سرنوشت ایران همین است که امروزه می‌بینیم. عده بسیاری از ایرانیانی که در حال حاضر با ناامیدی از این نظام ارتجاعی بر آن می‌تازند، هنوز هم سنگ اسلام شیعه و سنّی، و یا شعبات آن مانند صوفیگری و غیره را به سینه میزنند. چرا تاریخ ایران قبل از اسلام مطالعه نمی‌شود، که قدرت و دخالت بیش از حد موبدان زرتشتی در امور سیاسی آنچنان افزایش یافته بود که مردم به مذاهب دیگر، از جمله مسیحی روی میاوردند، و دولت آنچنان به ضعف رفت که توسط اعراب به سادگی شکست خورد. تا ننگ مذهب از دامن بشریت پاک نشود، انسانها از بردگی نجات نخواهند یافت.ا

 

No comments:

Post a Comment