اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Thursday, January 5, 2023

Shah of Shahs (8) شاهِ شاهان (۸)

شاهِ شاهان عنوان کتابی‌ است نوشتهٔ "ریزارد کاپوشینسکی". چنانکه از متن این کتاب مشخص است، کاپوشینسکی در زمان انقلاب و یا زمان کوتاهی‌ پس از آن در ایران بوده و وقایعِ انقلاب را تعقیب میکرده است.اریشارد کاپوچینسکی (و یا ریزارد کاپوشینسکی) خبرنگاری بود که وقایع مهم آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین را گزارش میداد. دوستان او انقلابیونی چون پاتریس لومومبا، چه‌گوارا، و سالوادور آیِندِه بودند. او از طرف دولت‌های بزرگ غرب چهار بار محکوم به مرگ شده بود.ا ریشارد کاپوچینسکی به طور گسترده به عنوان یکی از روزنامه نگاران برجسته قرن بیستم در نظر گرفته می شود که توانایی تقریباً عرفانی در کشف چیزهای عجیب و غریب یا نادیده گرفته شده را نشان می دهد، و این جزئیات گاهاً سورئال را در روایت هایی گنجانده است که فراتر از گزارش صرف است و وارد قلمرو ادبیات می شود.

ریشارد کاپوچینسکی در سال دوهزاروهفت فوت کرد.ااین کتاب، سه سال پس از انقلاب ایران به زیر چاپ رفت، که البته پیشتر از آن قسمت‌هائی از کتاب در مجله "نیویورکِر" به چاپ رسیده بود. فصل‌های مختلف کتاب شاهِ شاهان به تدریج ترجمه و در این وبلاگ می‌آیند. ا

کاست شماره یک

بله، البته- میتوانید ضبط کنید. امروزه او دیگر یک شخصیت غیر قانونی‌ نیست. قبل از این، او بود. میدانید که به مدت بیست و پنج سال ذکر نام او در رسانه‌های همگانی ممنوع بود؟ و میدانید که نام مصدق از همهٔ کتاب‌ها حذف شده بود، و در هیچ تاریخی‌ این نام ذکر نمی‌شد؟ و امروزه، جوانانی که می‌باید حتی با اسم او آشنا نباشند، با حمل نگارهٔ او حتی از جان خود نیز میگذرند. این بهترین مدرکی‌ است که چگونه تاریخ حذف و سپس از نو نوشته میشود. شاه این را کشف نکرد. او متوجه نبود که حتی اگر مردی را نابود کنی‌، موجودیت او را نمیتوانی‌ محو کنی‌. بر عکس، او موجودیت بیشتری کسب می‌کند. ضد و نقیض‌هائی وجود دارند که یک ستمگر نمیتواند آنها را درک کند. یک سبزینه با قطع آن رشد می‌کند. با ضربهٔ دیگری با داس، به رشد سریع‌تر آن کمک میشود. این یک قانون طبیعت است. انگلیسی‌ها او را "مُصیِ پیر" نامیدند. او آنها را دیوانه کرده بود، ولی‌ از آنطرف برای او احترام قائل بودند. هیچ انگلیسی‌ای او را تخطعه نکرد. در نهایت باید غول‌های جاهل خود را احضار میکردیم. و فقط چند روز طول کشید تا بتوانند نظم را مجددا برقرار کنند. پنج هزار نفر یا در خیابان کشته شدند و یا تیرباران شدند- و این بهائی بود برای نگاه‌داشت تاج سلطنتی. یک بازگشت خونین، کثیف، و غمناک. ممکن است تصور کنید که سرنوشت "مُصی" باختن بود. او نباخت. او پیروز شد. چنین مردی هیچگاه از خاطره‌ها پاک نمی‌شود؛ او را می‌توان از دفترش بیرون انداخت، ولی‌ در تاریخ باقی‌ میماند. خاطرهٔ انسان یک مالکیت خصوصی است که قدرت‌ها به آن دسترسی ندارند. مُصی گفت که زمینی که ما روی آن قدم میگذاریم به ما تعلق دارد، و در اینصورت آنچه که در این زمین یافت میشود نیز از آنِ ماست. هیچ کسی‌ در این سرزمین این را به ما یادآوری نکرده بود. او همچنین گفت که اجازه بدهید هر کسی‌ حرفش را بزند- من علاقه دارم که با عقاید دیگران آشنا شوم. آیا این را درک می‌کنید؟ پس از بیست و پنج قرن انحطاط ظالمانه او به ایرانیان گفت که آنها موجوداتی متفکر هستند. هیچ حاکمی‌ هیچگاه اینرا عنوان نکرد. مردم سخنان او را درک کردند. این در ذهن آنها باقی‌ ماند و او تا امروز برای آنها زنده است. سخنانی که چشمان ما را به دنیا می‌گشایند همواره سهل‌ترین و ماندگار‌ترین گفتار در حافظه‌ها میباشند. و گفتار او اینچنین بود. آیا کسی‌ میتواند بگوید که او در آنچه گفت و آنچه کرد در اشتباه بود؟ امروزه همه می‌گویند که او درست میگفت، ولی‌ او خیلی‌ زود درست میگفت. نمی‌توان پیش از آن که باید درست گفت، چرا که شخص شغل و گاهی جان خود را در این راه به خطر میاندازد. گاهی زمانی‌ طولانی‌ برای بلوغ یک حقیقت لازم است، و در این فاصله انسانها با نادانی به خطا میروند. هر از گاهی شخصی‌ پیدا میشود که حقیقت را زودتر از موعد به زبان میاورد، و آنکه در قدرت است، قبل از آنکه این واقعیت جهانی‌ شود آن مرتد را می‌گیرد و او را به چوب می‌بندد و میسوزاند و یا دار میزند و یا حبس می‌کند، چرا که این شخص منافع قدرت را به خطر انداخته است و یا آرامش عمومی‌ را آشفته کرده است. مُصی بر علیه دیکتاتوری شهریار و انقیاد دولت به پا خاست. امروزه، دیکتاتوری‌ها سقوط میکنند و انقیاد باید با هزاران صورتک پنهانی تحمیل شود تا بتواند بر پا باشد. اما او سی‌ سال زودتر، زمانی‌ که کسی‌ جرات عنوان آنرا نداشت به پا خاست. من دو هفته پیش از مرگش از او بازدید کردم. آن چه زمانی‌ بود؟ باید فوریه سال شصت و هفت می‌بود. او ده سال پایانی عمرش را در مزرعه کوچکش خارج از تهران آن زمان در بازداشت خانگی به سر میبرد. دیدار او البته ممنوع بود و پلیس تمام منطقه را تحت نظر داشت. اما در این کشور، اگر شما پارتی و پول دارید، همه کار میتوانید بکنید. پول قلاب‌های آهنین را تبدیل به حلقه‌های کِش می‌کند. تصور می‌کنم او عمری طولانی‌ کرد تا زمانی‌ را ببیند که ایده‌هایش تحقق می‌یافتند. او انسان سرسختی بود، سرسخت با دیگران چرا که هیچگاه کوتاه نمی‌آمد. اما چنین مردی، حتی اگر بخواهد، نمیتواند کوتاه بیاید. تا لحظهٔ پایانی عمر او درست فکر میکرد و از اطرافش با خبر بود. اما هر کجا میرفت باید با عصا قدم بر می‌داشت. هر از گاهی باید توقف میکرد و دراز می‌کشید. پلیس اظهار کرد که روزی او قدم میزد و برای استراحت دراز کشید، ولی‌ مدتی‌ طولانی‌ روی زمین ماند، و زمانی‌ که به سراغش رفتند، او را مرده یافتند.ا

یادداشت شمارهٔ دو

از آنجائی که نفت اغواگر بزرگی‌ است، میتواند آرزوها و حالات شگفت آوری را در انسان ایجاد کند. وسوسهٔ راحتی‌، ثروت، خوش‌شانسی، خوشبختی‌، و قدرت. نفت مایع سیاه بد بو و کثیفی است که با فشار فراوان فوران می‌کند و به صورت پول روی زمین سرازیر میشود. پس از مدتی‌ جستجو، نفت گنجینه‌ای است که ناگهان در زیر زمین یافت میشود. نه تنها این طلای سیاه ثروت به ارمغان میاورد، بلکه شخص تصور می‌کند که قدرت لایزالی او را از بین تمام انسانها به عنوان شخص محبوبش انتخاب کرده است. عکس‌های بسیاری از زمانی‌ که نفت از زیر زمین می‌جوشد ثبت کرده‌ا‌ند که نشان میدهند که صاحبان آن چاه‌ها از خوشحالی‌ بالا و پایین می‌پرند، و یکدیگر را در آغوش می‌گیرند، و اشک مسرت میریزند. نفت خیال باطل یک زندگی‌ کاملا مستثنی را نقش می‌کند، توهّم یک زندگی‌ بدون زحمت و کار. نفت ماده‌ای است که تفکر را سِّر و بی‌حس، دید را تار، و مغز را مخدوش می‌کند. مردم سرزمین‌های فقیر دعا میکنند: "خدایا، کاش ما هم نفت داشتیم!" تفکر دارا بودن نفت رویای ثروت بادآورده و بدون کوشش، زحمت، و کار شاقّ، و صرفا از روی شانس را به انسان القأ می‌کند. در چنین حالتی، نفت افسانه‌ای بیش نیست، و مانند سایر افسانه‌ها، یک دروغ محض است. نفت به انسان این غرور را میدهد که میتواند موانع تسلیم ناپذیری چون زمان را به آسانی زیر پا بگذرد. آخرین پادشاه ایران، با داشتن نفت ادعا میکرد که در طی یک نسل تصمیم داشت که کشورش را چون آمریکا بکند! او هیچگاه نتوانست آن عظمت را کسب کند. نفت، گرچه قدرتمند، ولی‌ کاستی‌های خود را نیز داراست. آن هیچگاه جایگزین تفکر و عقل نمی‌شود. برای فرمان‌روایان، یکی‌ از کیفیت‌های برجستهٔ آن تحکیم قدرت است. نفت بدون آنکه تعداد کثیری روی آن کار کنند، ثروت شایانی تولید می‌کند. از آنطرف نفت مشکلات اجتماعی خاصی‌ را ایجاد می‌کند، چرا که نه پرولتاریای عدیده‌ای نیاز دارد و نه بورژوازی چشمگیری به وجود میاورد. بنابراین دولت‌ها به جای تقسیم این ثروت میتوانند آنرا به مصارف دیگری برسانند. نگاهی‌ بیاندازید به وُزرای نفت کشور‌ها که سر خود را بالا می‌گیرند و احساس قدرت میکنند، چرا که طبق تصمیم آنها، خدایان انرژی، به ما اجازه داده میشود که سوار ماشین شویم و یا مجبور خواهیم بود که پیاده راه خود را طی کنیم. و نسبت نفت با مسجد؟ چه قدرت عظیم و باشکوهی‌، و چه اهمیتی این دین، اسلام، یافته است که با وجود چنین نیروئی به توسعه این دین می‌پردازد و گروه کثیری به مومنین خود می‌افزاید.ا

(دنبالهٔ این ترجمه ادامه خواهد داشت)

No comments:

Post a Comment