اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Wednesday, May 3, 2023

آشکار شدن دو روی سکه در يک اتفاق ساده

۶ ارديبهشت ١۴٠٢
(شيادی و بلاهت آيينه تمام نمای وضعيت کنونی)
چند روزی است که مناظره موسی غنی نژاد و مسعود درخشان در برنامه «جهان آرا» شبکه افق جمهوری اسلامی ، به بحثی داغ بدل شده است. اين مناظره علاوه بر نمايان ساختن نکات ريز و درشتی از رويکردها و سياست های نادرست تاريخ بيش از چهار دهه ای جمهوری اسلامی، بنياد و ريشه يکی از اصلی ترين عوامل عدم موفقيت اين نظام را که حاکی از قرار داشتن آن بر دو پايه شيادی و رياکاری از يک سو و بلاهت و عقب ماندگی فکری از سوی ديگر است، به خوبی و روشنی آشکار ساخت.
يک سوی اين مناظره، يکی از اعضای هيئت علمی دانشگاه های ايران است که به عنوان مشاور اقتصادی دولت های مختلف از رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی تاکنون ، به همراه ديگرهمفکرانش بنيادهای اقتصادی کشوررا با پيروی از آنچه به نئوليبراليسم موسوم است (که در چارچوب، سرمايه داری دوران پساکينزی و برگرفته از نظرات لودويگ فون ميزس  Mises  Von Ludwig  فريدريش فون هايکHayek  von Friedrich ميلتون فريدمن Friedman Milton و ... قرار می گيرد)، تحت عنوان «ليبراليسم» و در واقع اصرار بر اجرای اجماع واشنگتنConsensus  Washington يا همان احکام بانک جهانی WB و صندوق بين المللی پولIMF به نابودی کشانده و همزمان رسالتش را که القا و اشاعه همين افکار نابوده کننده بوده، با پرورش هزاران دانشجو و ترجمه و چاپ صدها جلد کتاب از اين مکتب فکری تمام و کمال انجام داده است.
سوی ديگر اين نمايش، عضو ديگری از هيئت علمی دانشگاه های ايران با عنوان پرطمطراق «پروفسور» ، با اتکا به عقب مانده ترين نظرگاه سياسی و اقتصادی، تحت عنوان پيروی از «اقتصاد اسلامی» با مولفه ای ادعايی و کاملا ناشناخته و غير قابل توصيف و تبيين که به جز اتکا به برخی نظرات فقهی هيچگونه کارکرد عملی در اقتصاد به ويژه اقتصاد سرمايه دارانه ندارد، به مناظره با سوی نخست نشسته است. ديدگاهی که با التقاط سرمايه داری و نوعی «سوسياليسم » تخيلی اوليه زير عنوان «اقتصاد اسلامی» نه تنها قادر به ارايه ديدگاهی علمی و عملی نيست بلکه با نوعی اغتشاش فکری و عقب ماندگی سياسی همراه است. به  بيان ديگر، « اسلام سياسی » در و جه اقتصادی خود مدعی است که با تکيه بر برخی نظرگاه های فقهی و اصول و فروع دين بدون دست زدن به بنيادهای اقتصادی کشو ر، به زعم خود با فقر و فلاکت و همه آثار زيان بار اجرای سياست های اقتصادی موسوم به نئوليبرال مقابله کرده، در حالی که اين اغتشاش فکری در قالب نوعی «عدالت اجتماعی» صدقه ای و مستضعف محور ادعايی، جايگزين عدالت اجتماعی واقعی شده است .

اين تفکر از درک ا ين نکته عاجز است که تاريخ انسانی نه با دستور و احکام که در يک روند ديالکتيکی ناشی از عينيت جامعه و ذهنيت برخاسته از نظام های مسلط بر آن پديد می آيد و تغييرات و تحولات آن هم در همان چارچوب عينی و ذهنی تاريخی شکل می گيرد . بنابراين، تنها می توان با شناخت ديالکتيک حاکم بر اين تغيير و تحولات و با اعمال اقداماتی هم راستا و هميار با اين قوانين، سرعت اين تغيير و تحولات را کم و زياد کرد و سپس روند آن را به نفع اکثريت غالب جامعه يعنی نيروی کار يدی و فکری تسريع و تحکيم بخشيد. والا چه کسی است که نداند «موش کور تاريخ» سرانجام با نقب زدن در بنيان های جامعه راه خود را می يابد، مگر آنکه با دخالت نادرست حکومت ها، مسير اين نقب زدن ها به صورتی پيچ در پيچ و بعضا متقاطع موجب طی طريقی طولانی تر شود و يا با مسدود شدن کامل مسيرش، با توجه به رشد و پيشرفت فناوری های هسته ای، به کلی متلاشی و نابود گردد .

اين مناظره، آيينه تمام نمای افکار و سياستی است که با تکيه بر بنيان های عينی انقلاب ۵٧ توانست نوعی ذهنيت ابتدايی و نامنطبق بر زمانه را به جامعه الحاق و الصاق کرده و اين عدم تطابق تاريخی آحاد جامعه و به ويژه نيروی کار يدی و فکری و نمايندگان سياسی آنان را دچار سردرگمی و سرگيجه ای طولانی ساخته و پيروزمندان اين عرصه را به وادی ناباورانه و غيرقابل توصيف متعارض با واقعيات و عينيات جامعه ايران کشانده، به گونه ای که تبعات و نتايج حاصل از اين نوع تفکر در تقابل با «موش کور تاريخ» علاوه بر شکست کامل اقتصادی، در بن بست و اعوجاج ناشی از تغيير و تحولات عميقی که در دوران نوين کنونی برای بشريت در حال شکل گيری است، قرار گرفته است . نمودهای اين سردرگمی و گيجی، ندانستن و به ويژه نتوانستن تطابق دهی خود و جامعه ايرانی با تحولات جهانی است که موجب تبديل شدن کشور ايران به «جامعه ای ويژه » شده و حاکميت و مخالفين (اپوزيسيون) از يک سو و مردم را از سوی ديگردچار سردرگمی و استدلال های خاص ساخته است.

می توان همه اين سردرگمی و عدم تطابق عينيت و ذهنيت و درک شرايط را در اين شيوه تفکر و عملکرد درعرصه های سياسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ... مشاهده کرد ، همچنين در بخش های بزرگی از مخالفين (اپوزيسيون) به روشنی اما به شکل های ديگری همين پديده را ديد و لاجرم اثرات آن را در ميان مردم هم آشکارا مشاهده کرد؛ تا آنجا که بخش هايی از جريان های سياسی، از اتخاذ تصميماتی ابتدايی در مورد بديهی ترين مسائل بين المللی، درمانده شده و دست به رفتارهای نامتعارف می زنند.

با نگاهی به تمامی دولت های بعد از انقلاب و اکثريت مخالفين حاکميت کنونی ذيل نام و سوگيری های مختلف (چه داخلی، چه خارجی) اين گيجی و ناتوانی در تطابق و همراهی جدی با جريان های اصلی تغيير و تحولات مترقی جوامع جهانی به انحای مختلف به خوبی قابل مشاهده است .

نه آنانی که يکسره دل در گروه سرمايه داری امپرياليستی بسته اند و مشتاقانه به دنبال پيروی کورکورانه از نهادها و سازمانهای امپرياليستی در سطح جهان هستند توجه چندانی به واقعيات و عينيات جامعه ايران دارند و نه کسانی که به ظاهر دم از مقابله با سلطه و سيطره امپرياليسم و با زبان خودشان مبارزه با «استکبار و طاغوت» می زنند (و مدام دفاع از تهيدستان شهری و روستايی يعنی همان نيروی کار (مستضعفان) را هدف اصلی خود قرار داده و از عدالت اجتماعی می گويند ، ولی عملا پيگير اِعمال سياست های اقتصادی، سياسی، اجتماعی سرمايه داری امپرياليستی هستند)، هر دو در يک تناقض در گفتار و کردار قرار دارند و عملا خود را در برابر نظام فکری سرمايه داری خلع سلاح کرده و چون نمی توانند جايگزينی مناسب برای آن ارايه د هند، دچار معضل اغتشاش در بنيان های فکری و تناقض ماهوی شده اند. بنابراين، دائما نگرانند که مبادا از سوی مخالفين (اپوزيسيون) به «کمونيسم» و «سوسياليسم» متهم شو ند و بنيان های فکری شان به کلی تحت الشعاع اين برچسب ها قرار گيرد و عملا نتوانند کمترين تحرکی به نفع آحاد جامعه يا اکثريت قاطع مردم ايران که همانا نيروی کار هستند، انجام دهند. هرچند که باز هم در سخن نمی توانند دست از شعار همدلی با اين اکثريت بردارند ، مبادا که اين همدلی شکننده را هم از دست بدهند .

اين تناقض و ناهمگونی ديدگاه فکری با واقعيات جامعه تا آنجا به سردرگمی ها دامن زده است که نمی تواند از ابزارهای دفاعی قابل اطمينانی که کمابيش در سطح جهانی وجود دارند، به خوبی بهره ببرد. چرا که اساسا نمی توان ديدگاهی عدالت محور با ويژگی های امروزين را از دل افکار سده های پيشين بيرون آورد، مگر آنکه در بنيان های همان افکار ابتدا ترديد به وجود آورد و سپس با انطباق با واقعيات و شرايط امروز، در آنها تغييرات اساسی ايجاد کرد. اين مشکل و معضل و مسئله در ميان طيف ها و گروه های مخالف داخلی و خارجی نيز به اشکال مختلف مشهود است، تا جايی که قادر نيستند حتی «منافع ملی» را هم تشخيص داده و مثلا برای حفظ و نگهداری از تماميت ارضی و استقلال ملی ادعايی خود، دقيقا دست به دامان شيطانی ترين نيروهای بين المللی يعنی امپرياليسم و صهيونيسم شده و بدون هرگونه پرده پوشی و شرم و حيايی خود را تا سطح پادوهای اين نيروهای جهنمی تنزل داده اند.

اما پويندگان ديدگاه رهايی بخش طبيعت و انسان محور به خوبی بر اين موضوع آگاه اند که هيچکدام از اين دو سوی مدعی قادر به حل اين تعارض و تناقض نبوده و هرگز نخواهند توانست حتی بر ناهمخوانی های فکری خويش غلبه کنند، چه رسد به اينکه بخواهند و بتوانند «مسئله» و معضل بنيادی کشور را به نفع اکثريت قاطع جامعه ايرانی يعنی نيروی کار يدی و فکری و تمامی انسانی هايی که به شکلی از اشکال برسرنوشت خود حاکم نيستند، حل کنند.

می توان يقين داشت که اين به اصطلاح مناظره پرگويانه و حتی مضحک، آيينه تمام نمای آن نيروهايی است که بيش از چهار دهه بر کشور سلطه دارند و همچنين جريان های پرهياهوی به اصطلاح مخالفين (اپوزيسيون) داخلی و خارجی که سويه ديگر اين نمايش را اجرا می کنند .

بنابراين باورمندان ديدگاه رهايی بخش، آزادی خواه و عدالت طلب و نه آنانی که قادر به تبيين ديالکتيکی سير تاريخی زندگی انسان و راه های فائق آمدن بر مسايل و معضلات نيستند و فقط طوطی وار سخنان «پيامبرانه» انديشمندان بزرگ رهايی انسان و طبيعت را تکرار می کنند، بايد به کنش انقلابی بپيوندند و با توجه به شرايط به غايت پيچيده و در عين حال قابل فهم و تبيين کنونی نقش خود را به عنوان انسان هايی آزاد که ديالکتيک و پويايی تاريخ (موش کور) را شناخته، به خوبی ايفا کنند و ضمن فايق آمدن بر معضلات کنونی و قابل حل کشور زمينه را برای همسويی وهمراهی با جريان جهانی پيشرفته و عدالت محور  در حال پديدار شدن آماده سازند.

No comments:

Post a Comment