اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Friday, May 31, 2013

ایمیل- پست الکترونی‌- پیک فوری- چاپار فوری


شاید بتوان قرن بیست و یکم را قرن ارتباطات نامید.  گرچه آغازگر اختراعاتی از قبیل: تلفنِ همراه، اینترنت، گوشی های هوشمند، ماهواره و ایمیل قرن پیشین بود؛ ولی‌ همگانی شدن آنها به صورت امروز، فقط  در قرن اخیر صورت گرفته است. بیش از یک دههٔ پیش و با پیشرفت فناوریِ یارانه‌ای، انقلاب گسترده‌ای در تسریع ارتباطات به وجود آمد؛ که “ایمیل” یکی‌ از نمودهای بارز آن است. این پدیده ظرف دو سه سال چنان گسترشی یافت که تقریبا به کلیه ادارات خصوصی و دولتی (و در نهایت به منازل) راه یافته، مراکز درون مرزی را به سرعت با آنسوی مرز ها ارتباط داد. پس از اینکه همگانی شدن این وسیلهٔ ارتباطی‌ آشکار شد و واژه ایمیل به وفور مورد استفاده قرار گرفت، برای یافتن واژهٔ جایگزینِ پارسی‌ تلاش به عمل آمد. پست الکترونی (که ترجمهٔ تحت اللفظیِ این واژه می‌باشد) تا حدی رواج یافت، که البته از ترکیبِ دو واژهٔ غیر پارسی‌ ساخته شده است ! شاید چاپار فوری، و یا پیک فوری، ترجمه های‌ گویاتری باشند. به نظر می‌رسد که طرز استفادهٔ درست از این وسیله ارتباطیِ در حال پیشرفت مهمتر از نامگذاریِ پارسی‌ آن باشد. این سیستم ارتباطی‌ نیز (مانند سایر پدیده‌های نو) محسنات و معایب بیشماری به همراه دارد. به عنوان مهمترین حُسن می‌توان از تنظیم، ویرایش، و انتشار وسیع و گستردهٔ آن نام برد! اخباری را که سابقا از طریق روزنامه‌ها و مجلات به دست میرسیدند، امروزه می‌توان در تارنماها مطالعه کرد. کپی‌ کردن و در متنِ ایمیل قرار دادنِ این اخبار، علاوه بر دستکاریِ نویسنده (و گاهی‌ بدون ذکر مأخذ) وسیله بسیار رایجی برای انتشار افکار شده است! تعداد ایمیل‌های دریافتی گاهی‌ آنچنان گسترش میابد که خواندن آنها به ساعتها وقت احتیاج دارد.
 

اخیراً اهمیت ایمیل برای بنگاههای اقتصادی و سیاسی آشکار شده، چنانکه گروهی از این موسسات اشخاصی‌ را مشخصاً برای تولید این ایمیلها استخدام، و ایمیل‌های تبلیغی و پروپاگانداهای سیاسی هدفمند خود را نشر میدهند. کسانی‌ که به خواندن کتاب عادت ندارند، این ایمیلها را نه تنها باور داشته، بلکه بدون تحقیق در صحت و سقم آنها (اکثرا به دلیل مطالب گسترده و زمان محدود) وسیله انتشار آنها نیز میشوند. نوأم چامسکی در کتاب “تولیدِ [قبولاندنِ] توافق” به این عقیده است که دولتها توسط ابزاری که در دست دارند میتوانند توافق مردم را وانمود و یا جعل کرده، آنرا بقبولانند. در مصاحبه‌ای که در ماه مارس امسال در چند تارنمای پیشرفته (تحت عنوان “چگونه گرم شدن تدریجی‌ زمین بصورت یک ‘فریب لیبرالی’ در آمد!”) پخش شد، نوأم چامسکی اشاره به قدرت وسائل ارتباط جمعی‌ در دست مقتدرین کرد، که چگونه توانستند این فریب را تولید و به مردم بقبولانند که: ‘گرم شدن تدریجی‌ زمین و تخلیه شدن لایه‌های اوزون’ ساخته و پرداختهٔ چپِ فریبکار است! در واقع می‌توان‌ با در دست داشتن وسائلی ، مردم را به نوعی متقاعد کرد که برنامه‌های دولت در مسیر خواسته‌های آنها است و با اهداف آنها توافق دارند؛ و ایمیل جدیدترینِ این ابزار است.

زمانیکه روابط ارتباط جمعی‌ در دست حاکم باشد، قبولاندن هر چه که دستگاه حاکمه برای اجرای اهدافش احتیاج دارد، سهلتر میشود. در کشورهای دیکتاتوری، مردم عموما خلافِ پروپاگاندای دیکتاتور را باور میکنند، که در مواردی متقاعد کردن آنها فقط با آتش گرم میسر میشود! به عنوان مثال، چنانکه رئیس جمهور یا رهبر یک حکومت مطلقه از نسل کُشیِ دولت اسرائیل سخنی گوید، در تلقی‌ عامهٔ مردم دیکتاتور بر مظلومیت اسرائیل صحه گذاشته است! در کشورهائی که ادعای دمکراسی دارند (مثلا غرب)، و با نیروی ارتشی قویتر توانسته ا‌ند کشورهای دیگر را محروم نگاه دارند (مثلا آفریقا، خاورمیانه) تا وسائل استعمار و استثمار را به بپا و یا بر پا دارند، رفاه نسبی‌ مردم در مقایسه با کشورهای عقب نگاه داشته شده بالاتر، و در نتیجه باور مردم نسبت به تبلیغات دولت بیشتر است. در نتیجه ترفندهای هوشمندانه‌تری لازم است تا توافق مردم را جعل، و یا باورهای آنها را به سمت هدفهای دولت ترغیب کنند. در نتیجه توسعه اختلافات نژادی، مذهبی‌، قومی، و سایر کشمکشهای تولید شده توسط دستگاه حاکمه، مردم را دشمنِ یکدیگر، و دولت را به عنوان داور منصف قلمداد می‌کند. قطع کردن دست مردم از دخالت به سرنوشت سیاسی خود، یکی‌ دیگر از ابزار دیکتاتور است. این هدف با روشهای متفاوت به انجام می‌رسد؛ از جمله تخمیر فکری جوانان، و یا تکرار این مغالطه که مردم صغیر، ناآگاه، رمه صفت، و فاقد هر گونه تجزیه و تحلیل و دانش سیاسی هستند، و لاجرم محتاج به ولی‌، روشنفکر، شبان، و رهبر میباشند. این ترفند نه تنها از طرف حکومتها، بلکه از جانب گروه‌های به اصطلاح مخالف نیز (هر کدام با هدف مشخص خود) اعمال میشود. ایمیل زیر که چندیست در اینترنت در چرخش است، و نمونه‌ای از روش اخیر است، با توضیحات لازم در زیر میاید. (در اینجا، هر پاراگراف یا پرگردِ نوشتهٔ اصلی‌ شماره‌گذاری شده است، تا پاسخ به هر یک از این پرگردها در پایانِ نوشتار رجوع به مأخذ را آسانتر سازد):
"۱) یاد سعيدی سيرجانی بخير؛ يعنی همان نويسنده ای که وقتی حدود بیست سال پيش به امريکا آمده بود؛ داد و هوارمان در آمده بود که مامور جمهوری اسلامی است .همان نويسنده ای که در زندان ؛ به دست سعيد امامی با آن وضع فجيع به قتل رسيد.
۲)
سعيدی سيرجانی؛ از ايران به عنوان " مظهر العجائب " ياد ميکرد.
۳)
مظهر العجائب؛ يعنی کشوری که در آن اتفاقات نادر روی ميدهد، يعنی کشوری که هيچ چيز سر جای خودش نيست و هيچ آدميزادی در جايگاه واقعی خودش قرار ندارد.
۴)
مظهر العجائب؛ يعنی کشوری که چريک های فدايی خلقش - که برای مارکس و لنين سينه ميزدند - اغلب شان فرزندان آيت الله ها بودند . کمونيست هايش فرزندان فئودال ها و رهبران حزب کمونيست اش نماز می خواندند و روزه ميگرفتند.
۵)
مظهر العجائب؛ يعنی کشوری که مردمانش با دست خود گور خود را می کنند و بعد گناهش را به گردن امريکا و انگلستان و استعمار و امپرياليزم و صهیونیزم می اندازند.
۶)
مظهر العجائب؛ يعنی کشوری که مردمانش؛ صبح مصدقی اند؛ عصرش توده ای اند؛غروبش سلطنت طلب اند؛ و شامگاهش امت اسلام!
۷)
مظهر العجائب يعنی کشوری که از ميان خيل عظيم روشنفکران و سياستمداران ودرس خواندگان و اهل تفکرش؛ مردی بنام احمدی نژاد بيرون ميآيد و بر کرسی رياست جمهوری اش می نشيند.
۸)
مظهر العجائب؛ يعنی کشوری که مردمش؛ به هوخشتره و خشايارشاه و اردشیر بابکان و شاپور ذوالاکتاف و کمبوجيه و بو علی سينا و مولانا و زکريای رازی اش مينازند؛ اما يک کلام در باره آنها نميدانند.
۹)
مظهر العجائب ؛ يعنی کشوری که مردمانش ؛ برای ويران کنندگان ميهن شان وبرای آدمخوارانی که خواهران و مادران شان را به اسارت برده و آنها را دربازار های برده فروشان بصره و بغداد فروخته و پدران شان را از بار شمشيرآبدار سبکبار کرده اند ؛ قمه ميزنند و زنجير ميزنند و گريه ميکنند و نوحه می سرايند.
۱۰)
مظهر العجائب ؛ يعنی مملکتی که مردمانش هر سال تنها يک دقيقه کتاب میخوانند اما در همه عرصه های علمی و فلسفی و اقتصادی و تاريخی و سياسی ؛نه تنها استاد؛ بلکه فيلسوف اند.
۱۱)
مظهر العجائب ؛ يعنی کشوری که روشنفکرانش ؛ پس از گذشت هشتاد نود سال ؛هنوز بر سر اينکه رضا شاه را انگليسی ها آورده بودند يا نه برای هم شاخ وشانه ميکشند.
۱۲)
مظهر العجائب ؛ يعنی کشوری که مردمانش اگر دو نفر دور هم جمع بشوند حزب تشکيل ميدهند و اگر تعداد شان به سه نفر رسيد انشعاب ميکنند .
مظهر العجائب ؟؟
۱۳)
در کتاب " روضه الصفا " می خوانيم که: در دوره خلافت عبد الملک مروان ؛ مردی بنام عمرو بن سعيد ؛ با وی از درمخالفت در آمد و عليه وی قيام کرد. بدستور مروان ؛ او را دستگير و سرش را از تن جدا کردند. مردم به اعتراض بر آمدند و شور و غوغا بر خاست .عبدالملک پرسيد : اين چه غوغا و فرياد است ؟؟ گفتند : يحيی بن سعيد با جمعی از متابعان ؛ بر در قصر ايستاده اند ؛عمرورا ميطلبند. عبدالملک گفت : از بام کوشک ( قصر) سر عمرو را در ميان اهل غوغا بينداز ؛ و ده هزار درهم هم بر سر ايشان بپاش....به موجب فرموده عمل کردند. مردم چون " زر " و " سر " ديدند ؛ بعد ازبرچيدن زر ؛ سر خود گرفتند ...-- يعنی به خانه های خود باز گشتند.-
۱۴)
حالا از شما خواهش ميکنم به اين پرسش پاسخ دهيد:آيا مردم زمانه ما ؛ فرقی با مردم زمانه عبدالملک مروان کرده اند ؟ و يا اينکه با ديدن" زر " سر خود ميگيرند و به خانه های خويش باز ميگردند؟؟
۱۵) چند وقت پیش دادگاهی در ایران مردی را که به اتهام تجاوز جنسی محاکمه میکرد، تبرئه کرد. متهم در عين حال که به جرم خود اعتراف کرد ؛ مدعی شد که شيطان او را گول زده است!!رييس دادگاه اين عذر را موجه تشخيص داد و حکم برائت او را صادر کرد. در حکم آمده است که گول خوردن متهم از شيطان محرز است و چون امکان دستگيری شيطان وجود ندارد مگر در روز قيامت !!پس بايد دستگيری و محاکمه شيطان را - که متهم اصلی و مسبب واقعی است - به روز قيامت موکول کرد!! دادستان دادگاه پس از شنيدن اين حکم به آن اعتراض کرد و نوشت که تجاوز به عنف (زور ) صورت گرفته و متهم نيز به آن اعتراف کرده است ؛ بنا بر اين پيش کشيدن فريب شيطانی خلاف رويه قضايی است و حکم بايد بر اساس قوانين جاری صادر گردد. واکنش رييس دادگاه اين بود که : حکم کاملا درست و مطابق موازين اسلامی است ؛ و دادستان " به ريش نداشته اش می خندد که به اين حکم اعتراض میکند!!!!"
۱۶) براستی که مملکت ما سرزمين عجايب است و هر روز و هر ساعت اتفاقات عجایب وغرایبی روی میدهد که آدمیزاد انگشت بر دهان میماند.
۱۷) اصلاخانم ها و آقایون ! مملکت ما نه تنها مملکت امام زمانی بلکه سرزمین انشاءالله ماشاالله است . همیشه هم همینطور بوده و بگمانم تا روز قیامت هم همینطور خواهد ماند."

 
۱) برای اینکه نوشته قابل خواندن باشد و مقبولیتی پیدا کند، بهتر آن است که با اشاره به شخصی‌ که شهرت درستگوی داشت، بخصوص اگر دستگاه حاکمه او را به قتل رسانده و در نتیجه مظلوم واقع شده بود، نوشتار را آغاز کرد! (جای شکرش باقیست که نویسنده که گویا ساکن آمریکاست و مردم برونمرزی را به اینصورت از دم تیغ میگذارند، بعد از سی‌ و سه سال پی برد که هر شخص مشهوری که ویزای آمریکا را از جمهوری اسلامی می‌گیرد لزوما جاسوس آنها نیست).
۲) سعیدی سیرجانی بارها در نوشته‌هایش اکثریت مردم را آگاه و مصلح میدانست، و هیچگاه افراد جامعه را خفیف و خوار (به روش نویسنده این نوشتار) فرض نمیکرد. وی اقلیتی  را که در مراحل خاص انقلابی گمراه شده بودند، و یا کسانی‌ را که به دنبال منافع شخصی‌، دیکتاتور را حمایت میکردند از گروه عظیم مردم ایران جدا میکرد، گر چه همواره شرایطی را که چنین عناصری را میپروراندند توصیف میکرد.
۳) حال میتوان به جامعه کشوری حمله کرد و کلیت مملکت را غیر قابل اصلاح دانست!
۴) به نظر نویسنده این ایمیل پدر مارکس باید مارکسیست میبود! در مورد نماز خواندن و روزه گرفتن رهبران احزاب کمونیستی ایران، احتمالا آگاهی‌ ایشان منحصر به فرد است.
۵) با توجه به وضعیت اسف انگیزی که سیاست جهانی‌ پیدا کرده است، براحتی می‌توان اشخاص را با این جملات  اغفال کرد. دیکتاتورهای تازه به دوران رسیده اسلامی، با شعارهای ضد غربی خود، و استفاده از واژه‌هائی از قبیل استعمار، امپریالیسم، صهیونیسم، این واژه ها را بی‌ ارزش میکنند، و حمله آنها به آمریکا و انگلیس همان انعکاسی را بین مردم پیدا می‌کند که افشا گری شکنجه اسرای اسلامی  توسط جهان “متمدن” غرب. غرب دلیل تجاوز استعماری خود را حمایت از معترضین و گسترش دمکراسی توصیف کرده، به سهولت جنبش های مردمی را در مصر، تونس، لیبی‌، سوریه، و افغانستان تبدیل به جنگ داخلی‌، و ارتجاع اسلامی را به مردم تحمیل می‌کند. در این شلوغی، نویسنده این ایمیل از آب گل آلود ماهی‌ گرفته، آمریکا و انگلیس را معصوم، بی‌گناه و قربانی این دسیسه میسازد  !
۶) نزدیک به شصت سال است که از این عبارت برای تخطئه جنبش ملی‌ و کاهش مبارزهٔ مصدق استفاده شده است.
۷) مشخص نیست که منظور، روشنفکر بودنِ احمدی نژاد است، یا حماقتِ خیل عظیم روشنفکران؟
۸) این جمله کاملا صحیح و بجاست، و امید است که نویسندهٔ این ایمیل یک کلام از دانسته های خود در موردِ هوخشتره و خشايارشاه و اردشیر بابکان و شاپور ذوالاکتاف و کمبوجيه و بوعلی سينا و مولانا و زکريای رازی را توضیح دهند.
۹) در درستیِ این جمله نیز شکی‌ نیست! البته نویسندهٔ آمریکا نشین احتمالا با اطلاع از مجالسِ سفرهٔ نذری و شبِ احیا گرفتنِ هموطنان خود که با باورهای سی‌ سالِ پیش مهاجرت کرده‌اند هستند. شاید نویسنده محترم  با مطالعه و بررسیِ باورهای مذهبی‌ نسلهای جوانترِ مقیم ایران، و دانشِ بیش از سه دهه (زیر سلطه رژیم ارتجاع اسلامی) آنها از صدر اسلام پی ببرند.
۱۰) بار دیگر باید این نظر نویسنده را پذیرفت، بویژه در رابطه با دید فلسفی‌ ایشان را که در این ایمیل آمده است.
۱۱) احتمالاً تنها کسی‌ که هنوز نمیداند که رضا خان را حکومت انگلیس رضا” شاه” کرد، نویسنده این ایمیل است.
۱۲) یعنی هیچوقت افراد یک حزب به چهار نفر نمیرسند؟ نویسنده میتواند به کتابهای متعددی که در بارهٔ احزاب سیاسی در ایران نوشته شده مراجعه، و تعداد اعضای احزابی چون: جبهه ملی‌، حزب توده، مجاهدین و چریک‌های فدائی خلق را مطالعه کنند.
مظهر العجائب ؟؟
۱۳) داستانی که در این پاراگراف میاید حدود پنج تا شش قرن پیش نوشته شده است. عبدالملک مروان در اواخر قرن هفتم میزیست، و فضای این داستان جامعه هشتصد سال پیشِ دمشق (پایتخت سوریه، و در اوایل حکومتهای اسلامی تازی،  که بر ایران نیز حکمرانی میکردند) را به عنوان نمونه و نتیجه‌گیری سخننش بر گزیده است. ابن خلدون نوشته‌است: “عبدالملک بن مروان از خلفای بنی امیه و عرب و جهان اسلام است. او در امور مملکت به سیره خلیفهٔ دوم عمر بن خطاب عمل می‌نمود”.

۱۴) نویسندهٔ ایمیل، برای اثبات سخنان خود، این داستان را از صدر اسلام، که حکومتی تازی داشت و در محیط دیگری روی داده بود بازگو می‌کند، و نتیجه می‌گیرد که مردم ایران امروز (که حتی با نسل قبلی‌ خود تفاوت فاحشی دارند) مانند مردم هشتصد سال پیش دمشق هستند.
۱۵) سپس نویسنده مثالی از حکومت ارتجاعی میاورد، تا بتواند هشتصد سال پیش را با امروز پیوند دهد.
۱۶) براستی که مملکت ما سرزمين عجايب است و هر روز و هر ساعت اتفاقات عجایب وغرایبی روی میدهد که آدمیزاد انگشت بر دهان میماند.” و این در مورد نویسنده این ایمیل و گروه قلیلی که با این نوشته ها خود را از مردم جدا، و نیروهای مبارز را مایوس میکنند، صدق پیدا می‌کند.
۱۷) طنز پایانی را نیز نویسنده برای تحکیم اثبات خود میاورد.
 
به جرأت و شاید بتوان با تقریب مردم ایران را که در خاک ایران برای آزادی مبارزه میکنند (ایرانیان برون مرزی جز ضربه زدن به جنبش مردم کار ساخت دیگری ندارند) به چهار دسته تقسیم کرد: حکومتیان و آنها که دوام این حکومت به نفعشان است (شاید دَه درصد جمعیت)؛ کسانی‌ که به طرز خستگی‌ ناپذیری با همین حکومت مبارزه میکنند (دَه درصد دیگر جمعیت)؛ کسانی‌ که با کمبود اطلاعات سیاسی و یا حب و بغض شخصی‌ باعث دوام حکومت اسلامی میشوند (شاید پنج درصد کل جمعیت ایران، ولی‌ جمعیتی قوی با پشتوانه دولتهای خارجی‌ و با نفوذ مالی و سیاسی- از جمله دولتهای غربی و دولتهای وابسته به آنان، احزاب چپ پیشین مانند مجاهدین و سلطنت طلبان، کسانی‌ که خود را روشنفکر میدانند و دنباله روی سیاست های غربی هستند)؛ و بالاخره جمعیت کثیری از ایرانیان که داخل کشور با مشکلات روزمره دست و پنجه نرم میکنند. این گروه اخیر ممکن است دانش سیاسی، موقعیت اجتماعی، قدرت مالی‌، و نفوذ حکومتی نداشته باشند، ولی‌ فرق دوست و دشمن را درک کرده، آزادی و استقلال را به درستی میشناسند. اینها خیل عظیمی‌ از ایرانیان هستند که مورد حمله این ایمیل نویس، و سایر هم‌پالَکی‌های ایشان میباشند.