اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Saturday, September 5, 2015

بیشعوری



بیشعوری عنوان کتابی‌ است به ترجمه محمود فرجامی که برای دومین بار در ۱۰۰۰ نسخه‌ چاپ شده است. این کتاب ترجمه کتابی‌ تحت عنوان Assohole no More نوشتهٔ  Xavier Crement است. با مقایسهٔ دو فصل از نشر انگلیسی‌ با آن دو فصل در نشر پارسی‌ می‌توان نتیجه گرفت که ترجمه آقای فرجامی وفادار به متن بوده، و تا آنجا که توانسته‌اند نکات مبهم را در زیر نویس توضیح داده، و رویهم رفته ترجمه ای  بسیار سلیس از متن اصلی‌ به دست داده‌اند. البته ترجمهٔ پاره‌ای از واژه‌ها دقیقا آنچه را که واژه انگلیسی‌ می‌رساند بیان نمیکنند؛ به عنوان نمونه می‌توان از عنوان کتاب نام برد!


بیشعوری همواره با لغت نفهمی بکار برده میشود. در لغت‌نامه‌ها بیشعور چنین تعریف شده‌اند: نادانی‌، بی‌ عقلی، کم فهمی‌، احمق. معنای تحت‌اللفظی واژه انگلیسی‌ اَس‌حُل  که از دو واژهٔ “اَس” به معنی ماتحت و “حُل” به معنی سوراخ تشکیل شده به نقطه‌ای از بدن اشاره دارد که انسان غذای‌ خود را دفع می‌کند. در فرهنگ وبستر انگلیسی‌ این واژه به این معنی‌ آمده است:
Informal plus offensive: a very stupid or annoying person
یعنی‌ این واژه غیر رسمی‌ و توهین آمیز است و به کسی‌‌ القأ میشود که‌ “شخص خیلی‌ احمق یا مزاحم” است. این بنظر تعریف دقیقی‌ بدست نمیدهد، شاید به این دلیل که این واژه آنقدر وسیع است که با یک کلمه نمی‌توان، چه در پارسی‌ و چه در انگلیسی‌، آنرا تعریف کرد. در حقیقت، در زبان انگلیسی‌ این واژه در فرهنگ عامه بسیار بکار میرود ولی‌ مانند توهین و سخنی رکیک و زننده است که در مکالمات جدی و علمی‌ یا سیاسی بکار نمی‌رود (یا بهتر است بگوییم قرار نیست بکار رود). این واژه میتواند تمام معانی پارسیِ فوق را در بر بگیرد، ولی‌ برای بهترین تعریف آن هموزنی در یک کلمه‌ نداریم و باید در یک جمله آنرا ترجمه کرد. انسانِ اَس‌حُل کسی‌ است که خودخواه، متکبر، متکی‌ به خود، خود محور، خودبین، دارای اعتماد نفس، تا حدی قدرتمند، عاشق رقابت، و از نظر هوشی تیز است، ولی‌ بدون توجه به احساسات و یا موقعیت دیگران به افراد، اکثراً عمداً و گاهی‌ سهواً، لطمه میزند. این لطمه زدن الزاماً به این منظور نیست که طرف مقابل را خورد کند و بکوبد، بلکه میتواند به این منظور باشد که حاکمیت خود را ثابت کند. کسانی‌ که در مقامی هستند که قدرت دارند براحتی میتوانند یک اَس‌حُل باشند. بنابراین، بیشعوری چندان ترجمه خوبی‌ برای این اصطلاح نیست، که البته مشکلی‌ که برگرداننده متن انگلیسی‌ با آن روبرو بوده یافتن یک واژه پارسی‌ معادل این واژه انگلیسی‌ است، که چنانکه رفت، وجود ندارد. در این نوشته لازم میاید که همان واژه انگلیسی‌ را با الفبای پارسی‌ (اَس‌حُل) بیاوریم، مگر آنکه نقل قول از برگردان پارسی‌ باشد.
و اما در مورد مطالب کتاب. در دیباچه کتاب، نویسنده توضیح میدهد که او پزشک مقعد بوده است و دارای تمام خصایص یک اَس‌حُل نیز بوده است. با توجه به تعریف تحت‌اللفظی که از این واژه کردیم، و با توجه به ماهیت کتاب که بصورت طنز نوشته شده، احتمالاً حرفه‌ای که او عنوان می‌کند ساختگی است (در مورد طنز کتاب توضیح بیشتری داده خواهد شد). چنانچه در دیباچه میاید، اتفاق بزرگی‌ در زندگیِ شخصیِ او می‌افتاد و او پی میبرد که یک اَس‌حُل است. سپس به این نتیجه می‌رسد که اَس‌حُل بودن یک خصیصه فردی نیست بلکه یک بیماری است. بنابراین او شغل نان و آبدار پزشک مقعد بودن را رها می‌کند و دوباره به دانشگاه میرود و روانپزشک میشود، تا سایر اَس‌حُل‌های دنیا را از این بیماری نجات دهد. با توجه به اینکه غیر از کتابهای او هیچ مطلب دیگری که نویسنده را به ما بشناساند در دنیای مجازی یافت نشد، شاید ادعای پزشک بودن او هم قسمتی‌ از طنز کتاب باشد. نخستین فصل کتاب داستان وکیلی است که به این ضایعه (یا بیماری بقول نویسنده) دچار است و پس از اینکه به کمک نویسنده بهبود میابد، ناگهان مهربان و دست و دلباز میشود و شغل خود را رها می‌کند و به نیروهای صلح در افغانستان می‌پیوندد. در فصل دوم به چند تن دیگر از بیمارانش اشاره می‌کند که همه در سایه معالجات این پزشک ماهر بهبود میابند. جالب این است که در تمام مثالهای او این اشخاص، حتی کشیش، زندگی‌شان بسیار مادی است که پس از بهبودی به یک زندگی‌ معنوی روی میاورند. یکی‌ از این بیماران بچه نُه ساله‌ای بنام هوبرت است که نویسنده متخصص ما او را بهبودی میبخشد. در خاتمهٔ داستانِ این بچه نُه ساله میگوید: “… تصمیم گرفتم برای درمان عمیق این پسر بچه از تجربیات خودم در زمانی‌ که مقعد شناس بودم استفاده کنم. معاینه کامل سه انگشتی یکی‌ از این تجربه‌ها بود. از این موقع به بعد، من از همکاری کامل هوبرت لذت بردم…،”(ص ۴۳)، که هر چه مورد نظر نویسنده از این داستان بوده واضح است که این گونه طنزِ این کتاب به نظر زننده و منزجر کننده میاید. در خاتمه این فصل، نویسنده برخی‌ از خصوصیات اَس‌حُل بودن را ذکر می‌کند، که به نظر میاید که تعریف دقیق یک اَس‌حُل باشد (دلیل دیگری که آنرا بیشعوری نمی‌توان نامید): “خودپسندی فجیع؛ نفرت‌انگیزی بی‌ حد؛ خیرخواهی متکبرانه؛ ضمیر ناخودآگاه غیر قابل نفوذ؛ کسب قدرت با خوار و خفیف کردن دیگران؛ امتناع از صفات اصلی‌ انسانی‌؛ سؤ استفاده بیرحمانه از آدمهای ساده،”(ص ۴۹).
در فصل سوّم نویسنده در مورد تعریف و نشانه‌های اَس‌حُل بودن داد سخن میدهد و در مورد طرز تشخیص این افراد، که نویسنده معتقد است که یک بیماری است و حتی ارثی هم هست، راهنمائی می‌کند. در فصل پسین که ماهیت بیشعوری عنوان گرفته است، مشخصاتِ یک اَس‌حُل شمرده میشود. از این فصل به بعد می‌توان به عقاید نویسنده بیشتر پی برد، که افراد مورد نظر خود را روانکاوی می‌کند و در ضمن در مورد آنها نظر میدهد. مثلا کسانی‌ را که پانک‌راک گوش میکنند یا عضویت کیبل (کابل یا شبکه سیم‌کشی شده تلویزیون آمریکا) را دارند یک دست اَس‌حُل مینامد. اشخاصی‌ که مانند نویسندهٔ این کتاب فکر میکنند در پاره‌ای موارد اشتراک فکری دارند، از نظر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی‌ در مسیر مشخصی‌ که نگاه به گذاشته است می‌اندیشند. به این گونه افراد محافظه‌کار می‌گویند، که عموماً در پی نگهداری و زنده نگاه داشتن سنن و رفتار و آداب قدیم هستند. گر چه هیچ دو انسانی‌ از هیچ جهت با یکدیگر شباهت ندارند، ولی‌ می‌توان با یک سری عقاید عمومی‌ مردم را تا حدی تقسیم بندی کرد. اگر بخواهیم محافظه‌کاران را در طبقه خاصی‌ قرار دهیم، میتوانیم بگوییم که آنها در نقاط زیر مشترک هستند. با نوآوری، بخصوص در زمینه‌های سیاسی، هنری، و اجتماعی مخالفت میکنند، چرا که چنانکه گفته شد درصددِ نگاهداری و پرورش رفتار و سنن پیشین میباشند. علاوه بر اینکه سرمایداری را به عنوان بهترین سیستم اقتصادی جامعه میشناسند، از دخالتهای دولت در این مورد خُرده میگیرند، و در ظاهر دستگاه دولتی و هر سازمان دولتی را خوار میشمارند. به تقسیم‌بندی جامعه به دو بخش فقرا و ثروتمندان کمک میکنند و با هر گونه کمک دولتی به مستمندان و یا اتحادیه و گردهمآئی افراد پائین دست مبارزه میکنند. قاعدتاً سازمانهای خیریه و شراکتی را نیز نفی میکنند. نویسنده با وضوح پیرو چنین مرامی‌ است، و در حقیقت با این کتاب کسانی‌ را که با مرام او مخالفت میکنند اَس‌حُل خطاب می‌کند. نمونه‌های آن در زیر میایند.
آخرین فصلِ بخشِ نخست شدت بیشعوری عنوان دارد. در این قسمت، شدت و ضعف اَس‌حُل بودن تقسیم‌بندی میشود و برای یک نوع حاد آن نمونه‌ای ارائه میگردد. در این مثال از فردی صحبت می‌کند که یک رئیس اَس‌حُل دارد و مطابق میل رئیسش رفتار می‌کند و حتی اشتباهات او را خود به عهده می‌گیرد. پیشنهاد نویسنده این است که از افراد اَس‌حُل پرهیز کنیم و اگر نتوانستیم از آنها دوری کنیم روش این شخص را دنبال کنیم، یعنی‌ مطابق میل اَس‌حُل رفتار کنیم و هر گونه خفت و خواری را بپذیریم (که البته پذیرش خفت و خواری را نویسنده علنا عنوان نمیکند!) بخش دوم کتاب تقسیم بندی انواع این دسته از اشخاص است که با بیشعور اجتماعی آغاز میشود: “البته گاهی اوقات تشخیص بیشعورهای اجتماعی از افراد عادی بسیار سخت میشود … آنها با مهارت پشت آداب و رسوم اجتماعی پنهان میشوند…،”(ص ۱۰۰). در جای دیگر نویسنده عقائد خود در مورد روح را عنوان می‌کند که نمودار باورهای خرافیِ این آقای پزشک نویسنده است: “خود من عمویی داشتم که از همین دست بود. او معمولاً در مواقع نامناسبی در هیئت یک روح نه چندان سرگردن ظاهر میشد و هر بار که باز میگشت بخشی از هیئتش را از دست داده بود…،”(ص ۱۰۴). بیشعور تجاری در فصل پسین توضیح داده میشود. در اینجا کلیه کسانی‌ را که فوق لیسانس در رشته مدیریت دارند اَس‌حُل خطاب می‌کند. فصل بعد بیشعور مدنی عنوان دارند (که در اصل کتاب لیبریتد اَس‌حُل یا اَس‌حُل آزاد شده آمده است) و اعتراضات مدنی افراد و گروهها را شدیدا مورد حمله قرار میدهد. باید توضیح داد که گر چه افراد محافظه‌کار به هیچ روی دخالت دولت را در بازرگانی سرمایداری بر نمی‌تابند و مورد انتقاد قرار میدهند، ولی‌ تظاهرات مدنی بر علیه دولت را نیز نفی میکنند و به یک دولت قدرتمند از نظر نظامی (و بوروکرات) رأی میدهند. او جنبشهای اعتراضی دهه ۶۰ میلادی را که بر علیه جنگ بود مورد تمسخر قرار میدهد. به همین طریق به اعتراضاتی که علیه بارانهای اسیدی انجام شده حمله می‌کند. در یک قسمت در مورد حزب نازی آلمان مطالبی به هم می‌بافد و آنرا به اعتراضات اروپائیان علیه آمریکائیان (که مشخص نمیکند چه اعتراضی) وصل می‌کند. پس از شمردن خصایص اَس‌حُل های آزاد شده، در فصل بعد در مورد بنیادگرایان مذهبی‌ سخن میگوید. چون نویسنده خود پیرو ترویج مذهب است، در اینجا سعی می‌کند که تفاوتی‌ بین آنها بگذارد: “خوشبختانه همه آدمهای مذهبی‌ بیشعور نیستند و بسیارند آدمهائی که بر طبق آموزه‌های دینی‌شان کارهای خوب و مفید زیادی انجام میدهند،”(ص ۱۱۹). طبق معمول خصائص این اشخاص برشمرده میشوند. فصل بعد بیشعور عرفان باز عنوان شده است که البته در متن اصلیِ آن عنوان اَس‌حُل عصر جدید را دارد. در اینجا، و بر طبق مرام نویسنده، از کسانی‌ که روشهای نوین اجتماعی را رواج میدهند (مانند گیاهخواری) انتقاد می‌کند. فصل بعد در مورد دولت است و اشخاصی‌ را که در ادارات دولتی کار میکنند اَس‌حُل مینامد. بیشعور بیچاره و بیشعور شاکی‌ دو فصل بعد را تشکیل میدهند. یکی‌ از قوانینی که در آمریکا وجود دارد شکایت کردنِ افراد عادی از موسسات و شرکتها و در حقیقت از هر شخصیت حقیقی‌ یا شخصیت حقوقی دیگر است. مثلا یک بیمار که در اثر عدم توجه یا عدم دانشِ پزشک موقعیت بدتری پیدا کرده، و یا شخصی‌ که با استفاده از محصول یا خدمات شرکتی زیان دیده، میتواند از آن پزشک یا آن شرکت ادعای خسارت کند؛ گر چه مبارزه قانونی‌ با هر دو اینها که با پول هنگفت میتوانند گرانترین وکلا را استخدام کنند ساده نیست. نویسنده چنین دعاوی را به تمسخر گرفته است.
بخش سوّم در مورد جامعه بطور کلی‌ است. این بخش به ۵ فصل تقسیم شده است که فقط ۴ فصل آن در برگردان پارسی‌ آورده شده، و یک فصل تحت عنوان “مذهب به مثابه اَس‌حُل” در برگردان پارسی‌ نیامده است. فصل نخستِ این بخش که در مورد تجارت است درک درستی‌ از این ضایعه اجتماعی در سطح تجارت به دست میدهد. در مورد مولفه‌های تجارت چهار مورد زیر را مثال میزند که کسانیکه در غرب به تجارت اشتغال داشته‌اند آنرا بسیار بجا و عمومی‌ خواهند دانست: “حرص و آز؛ رقابت؛ جاه‌طلبی؛ وظیفه نشناسی اجتماعی،”(ص ۱۵۳). به نظر می‌رسد که در گردآوری مطالب این فصل نویسنده از موضع محافظه‌کارانه خود که در بقیه فصول به وضوح دیده میشود، کاملا عدول کرده است. پسین فصل به دولت اَس‌حُل اختصاص دارد تحت عنوان دولت به مثابه بیشعور: “اداره مالیات بر درآمد یا  IRSکه مخلوطی است از گشتاپو، کا.گِ.ب و چند سازمان اطلاعاتی‌ و امنیتی مخوف دیگر…،”(ص۱۵۸). گر چه نویسنده هدفش اغراق طنز آلوده است، ولی‌ جالب است که از گشتاپو که پس از شکست آلمان نازی بسته شد، و کا.گِ.ب که پس از فروپاشی شوروی برچیده شد به عنوان سازمانهای مخوف امنیتی سخن میگوید، ولی‌ از سازمان سیا که هم اکنون مشغول بکار است سخنی به میان نمی‌آورد. فصل بعد در مورد خواندن و نوشتن است، که سیستم آموزشی را مورد انتقاد قرار میدهد. حمله به سیستم دولتی آموزشی برای برقراری مدارس ملّی‌ که فقط متمولین میتوانند از آن بهره ببرند نیز یکی‌ دیگر از سیاستهای محافظه‌کاران سیاسی است. در فصل پسین نویسنده به رسانه‌های ارتباطی‌ می‌پردازد و آنها را دارای شهوت قدرت، سطحی، و ویرانگر مینامد که سعی در جهت‌دهی به افکار عمومی‌ دارند. البته سخن او چندان بی‌ ربط نیست، ولی‌ او به ریشه این عارضه که انحصارات روزنامه‌ها توسط تعداد انگشت‌شماری در غرب است که خط دولت را دنبال میکنند (و در سایر کشورها کاملا در دست دیکتاتورها هستند) اشاره‌ای نمیکند. بخش بعد شامل ۵ فصل است که با فصلی تحت عنوان کارکردن با بیشعورها آغاز میشود، که مجددا تحمل و تائید اینگونه اشخاص را پیشنهاد می‌کند. در دو فصل بعد دوستی‌ و ازدواج با اَس‌حُل مورد بررسی قرار می‌گیرد، و در فصل پس از آن از کسانی‌ که با این بیماری متولد شده‌اند سخن میگوید. فصل آخر این بخش در مورد بچه‌هائی‌ است که والدین اَس‌حُل دارند. بخش پایانی کتاب جاده بهبودی (در متن اصلی‌) و راه نجات (در ترجمه) عنوان دارد که از دو فصل با عناوین مراحل و وسائل درمان تشکیل شده است. نویسنده در سخن پایانی این کتاب چکیده‌ای از، به اصطلاح، تاریخ این عارضه را به دست میدهد. در این قسمت بسیاری از ضایعه‌های جوامع بشری در قرون پیشین را توجیه می‌کند. به عنوان نمونه، رفتاری را که با برده‌ها میکردند او به این عنوان که برده‌ها اَس‌حُل بودند و این رفتار برای مداوای آنها بوده است، و یا جنایات مذهبی‌ قرون وسطی را به همین دلیل توجیه می‌کند. کلام کتاب طنز است و در اینصورت مشکل می‌توان درک کرد که اصولا کرمنت این کتاب را صرفا به عنوان طنز نوشته است یا اینکه، چنانچه از لحن برگرداننده بر میاید، مطلبی جدی را با طنز بیان می‌کند. در طول کتاب از نویسندگان، سازمانها، افراد،  و متخصصینی نام میبرد که ساخته ذهن او هستند و او آنها را در تشابه با افراد حقیقی‌ انتخاب کرده است، که در این صورت قصد شوخی‌ با آن اشخاص را داشته است. به عنوان نمونه:  انجمن الکلی‌های گمنام را به انجمن اَس‌حُل‌های غیر گمنام تغییر داده است (که در زیرنویس صفحه ۲۲۰ برگرداننده توضیح داده است)؛ خانم کسندرا تایت گات (به قول خودمان آدم جگردار!)؛ سرهنگ سندرز در وست پوینت (گرچه وست پوینت یک دانشکده نظامی است ولی‌ کلنل سندرز مخترع جوجه سوخاری و بنیان گذار جوجه سوخاری کنتاکی‌ است)؛ الیور ساوت (جنوب) بجای الیور نورث (شمال)؛ جِرُم کاپ‌هد (کله فنجان)؛ مارشال درولین (آب دهان آویزان)؛ گُمر پایل (یک شخصیت تلویزیونی اوائل سالهای شصت آمریکا)؛ جو بادوایزر (بادوایزر یکی‌ از آبجوهای مورد پسند طبقه کارگری آمریکاست)؛ جولیا کیدز (بجای جولیا چایلد آشپز مشهور آمریکایی)؛ دانلد کرامپ نویسنده کتاب هنر دزدی (بجای دانلد ترامپ نویسنده کتاب هنر معامله). اینها و بسیاری دیگر از این نامها، علاوه بر مضمون کلی‌ کتاب که با لحنی فکاهی نوشته شده، خواننده را بر آن میدارد که از خود پرسش کند که آیا این کتاب سراسر جوک است، که اگر چنین باشد زیاد سرگرم کننده و دلنشین نیست، بخصوص که طنزِ کمر به پائین را رواج میدهد که به درد بچه‌های لوس میخورد. ولی‌ هر چه که هست، نویسنده به نظر می‌رسد که قصد انتشار افکار محافظه گرانه خود را، با تخطئه کردن کسانی‌ که در مخالف جهات سیاسی او اندیشه میکنند، دارد، که این هم زیاد دلچسب به نظر نمیرسد، چرا که لحن نویسنده توهین آمیز و زننده است.
توضیحات در مورد این کتاب به این دلیل نقل شد که به نظر می‌رسد که این برگردان در ایران مورد توجه قرار گرفته و عدّه‌ای بطور جدی به موضوعات این کتاب پرداخته ا‌ند.