اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Sunday, January 29, 2023

Shah of Shahs (23) شاهِ شاهان (۲۳)

شاهِ شاهان عنوان کتابی‌ است نوشتهٔ "ریزارد کاپوشینسکی". چنانکه از متن این کتاب مشخص است، کاپوشینسکی در زمان انقلاب و زمانی‌ پس از آن در ایران بوده و وقایعِ انقلاب را تعقیب میکرده است.اریشارد کاپوچینسکی (و یا ریزارد کاپوشینسکی) خبرنگاری بود که وقایع مهم آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین را گزارش میداد. دوستان او انقلابیونی چون پاتریس لومومبا، چه‌گوارا، و سالوادور آیِندِه بودند. او از طرف دولت‌های بزرگ غرب چهار بار محکوم به مرگ شده بود.ا ریشارد کاپوچینسکی به طور گسترده به عنوان یکی از روزنامه نگاران برجسته قرن بیستم در نظر گرفته می شود که توانایی تقریباً عرفانی در کشف چیزهای عجیب و غریب یا نادیده گرفته شده را نشان می دهد، و این جزئیات گاهاً سورئال را در روایت هایی گنجانده است که فراتر از گزارش صرف است و وارد قلمرو ادبیات می شود.

ریشارد کاپوچینسکی در سال دوهزاروهفت فوت کرد.ااین کتاب، سه سال پس از انقلاب ایران به زیر چاپ رفت، که البته پیشتر از آن قسمت‌هائی از کتاب در مجله "نیویورکِر" به چاپ رسیده بود. فصل‌های مختلف کتاب شاهِ شاهان به تدریج ترجمه و در این وبلاگ می‌آیند. 

عزاداری‌ها کم‌کم تبدیل شدند به یک جریان سیاسی، از ختم گرفته تا شب هفت تا چهلمین روز درگذشت. آنچه که قبلا یک عزاداری در خانواده و فامیل و محله بود، به یک تظاهرات خیابانی تبدیل شد. چهل روز پس از آن واقعه در قٔم، مردم در مساجد بسیاری از شهر‌ها اجتماع کردند. در تبریز، تنش آنچنان بالا گرفت که به یک شورش تبدیل شد. گروهی در خیابان‌ها با شعار مرگ بر شاه به راه‌پیمایی پرداختند. ارتش وارد میدان شد و خیابان را پر از خون کرد. صدها نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدند. پس از چهل روز، عزاداری آغاز و مجددا تبدیل به تظاهرات شد. در اصفهان، یک جمعیت عظیم نا‌امید و خشمناک به خیابانها ریختند. ارتش وارد میدان شد و به تظاهر کنندگان شلیک کرد، مردم بیشتری کشته شدند. چهل روز پس از واقعهٔ اصفهان، مردم در ده‌ها شهر تظاهرات کردند. ارتش وارد شد و کشته‌های بیشتری باقی‌ ماند. چهل روز بعد، تظاهرات بیشتر و کشتار بیشتر. چهل روز بعد، در مشهد همین اتفاق میافتد. سپس در تهران، و مجددا در تهران، و اینک در هر شهری تظاهرات برپا میشود.ا

بنابراین انقلاب ایران در یک ریتم انفجار هر چهل روز یکبار اتفاق میافتد. هر چهل روزی انفجاری از نا‌امیدی، خشم، و خون است. ولی‌ هر بار این انفجار بزرگتر، و با شرکت کنندگان بیشتر و با آمار کشتار بالاتر صورت می‌گیرد. مکانیزم وحشت برعکس میچرخد. کشتار برای وحشت در دل انداختن صورت می‌گیرد. اما این کشتار باعث میشود که ملت با هیجان بیشتر به مقاومت و یورش ادامه دهند.ا

عکس‌العمل شاه طبیعی و مانند عکس‌العمل سایر دیکتاتورها بود؛ نخست ضربه بزن و سرکوب کن، سپس راجع به آن فکر کن: حال چه باید کرد؟ در آغاز قدرت خود را نمایان کن، نیروی خود را در میدان بریز، و سپس نشان بده که تو فکر میکنی‌. قدرت‌های مطلقه، بیش از آنکه نشان بدهند که عاقل هستند، به نیروی نظامی خود می‌بالند. علاوه بر آن، برای یک دیکتاتور عقل چه معنایی دارد؟ آن به این معناست که چگونه از قدرت خود استفاده می‌کند. یک دیکتاتور باهوش میداند که چه موقع و به چه صورتی‌ حمله کند. نمایش قدرت ضروری است، چرا که در ریشه هر دیکتاتوری میداند که باید به کمترین غریزهٔ مردم تحت حکومت تکیه کند، که از جمله ترس، خشونت، و چاپلوسی است. ایجاد وحشت این غریزه‌ها را تحریک می‌کند و ترس از قدرت، سرچشمهٔ خوف و دهشت است.ا

یک دیکتاتور معتقد است که انسان یک موجود فرو‌مایه است. چرا که افراد پست محیط دربارش را پر میکنند و در اطرافش هستند. جامعه‌ای که در وحشت است، همواره و مدت‌ها بدون فکر و تصور و با دنباله‌روی در جریان است. تا آنجائی که این جامعه تغذیه میشود، تبعیت می‌کند. وسائل سرگرمی موجود این جامعه را خوشحال نگاه میدارد. این روش سیاسی هزاران سال است که عمل می‌کند. بنابراین، ما سیاستمداران آماتوری داریم که مطمئن هستند که اگر به آنها قدرت داده شود، میدانند که چگونه باید حکومت کنند. اما احتمال اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی‌ نیز وجود دارد. در اینجا به ملتی بر می‌خوریم که تغذیه شده و سرگرمی کافی‌ برای تفریح نیز دارد، ولی‌ از سرسپردن خودداری می‌کند. آنها انتظار چیزی فرای سرگرمی را دارند. آنها آزادی و عدالت را جویا میشوند. دیکتاتور شوکه شده است. با تمام قدرت و شکوهش، او نمی‌تواند بفهمد چرا. عاقبت، آن شخص تبدیل میشود به تهدیدی برای حاکم، و تبدیل به یک دشمن میشود. بنابراین، حاکم تمام قدرتش را معطوف نابودیِ آن شخص می‌کند.ا

گرچه یک دیکتاتور مردم را خوار میشمارد، بسیار طول میکشد تا او را به رسمیت بشناسند. علاوه بر بی‌قانونی- یا شاید برای اینکه بی‌قانونی است- تلاش می‌کند که همه چیز قانونی‌ به نظر برسد. در این نکته بسیار حساس، و به طرز بیمارگونه‌ای بیش از حد حساس است. از آن مهمتر، او از یک حس حقارت (حسی که کاملا پنهان است) رنج میبرد. بنابراین، او از هیچ عملی‌ فروگذار نیست که به خود و دیگران محبوب بودن خود را بنمایاند. حتی اگر این تظاهری بیش نباشد، باز هم برایش خشنودی می‌آورد. آیا این واقعا یک تظاهر است؟ دنیای یک دیکتاتور پُر است از تظاهرات.ا

شاه احتیاج داشت که اعمالش به صحه برسند. بر این اساس، پس از اینکه آخرین قربانی در تبریز به خاک سپرده شد، تظاهراتی به طرفداری از سلطنت در تبریز انجام گرفت. طرفداران حزب رستاخیز در یکی‌ از میادین اجتماع کردند. آنها پرتره‌ای از شاه را که خورشید بالای سرش میدرخشید حمل میکردند. دولتیان در جایگاهی اجتماع کردند. نخست وزیر، جمشید آموزگار، سخنرانی‌ کرد. او با تعجب اظهار کرد که چگونه یک گروه انارشیست و نهیلیست قدرت این را داشتند که بتوانند صلح و همبستگی‌ این ملت را به هم بزنند: "تعداد آنها آنقدر ناچیز است که به سختی می‌توان آنها را یک گروه نامید." سپس اضافه کرد که خوشبختانه از کلیه نقاط مملکت این افراد را، که هدفی‌ جز نابودی خانه و آشیانه و سعادت ما را ندارند، ملامت کردند و آرای حمایت از سلطنت صادر شد. پس از آنکه تظاهرات به پایان رسید، تظاهر کنندگان به خانه‌های خود بازگشتند. آنها را با اتوبوس از اقصا نقاط کشور بدین منظور به تبریز آورده بودند.ا

پس از این تظاهرات، شاه احساس بهتری کرد. به نظر میرسید که او به جایگاه خود باز میگردد. تا آن زمان او با ورق‌های خونین بازی میکرد. حالا او تصمیم گرفت که با یک دست ورق تمیز بازی کند. برای آنکه بتواند محبوبیت و همدردی کسب کند، تعدادی از افسرانی را که در تبریز به روی مردم آتش گشوده بودند اخراج کرد. بین اُمرا، زمزمهٔ ناخشنودی به گوش میرسید. به منظور آرام کردن آنها، دستور داد که در اصفهان نیز آتش گشوده شود. مردم با خشم و نفرت بیرون ریختند. برای آنکه آنها را آرام کند، دستور داد که فرماندهٔ ساواک اخراج شود. ساواکی‌ها وحشت زده شدند. برای آرام کردن آنها دستور داد که هر که را که می‌خواستند دستگیر کنند. و بالاخره با این تغییرات، عدم ثبات‌ها، انحرافات، پیچ و خم زدن‌ها، و زیگزاگ‌ها، قدم به قدم او خود را به پرتگاه نزدیک‌تر می‌ساخت.ا

پادشاه به بی‌ارادگی متهم شد. می‌گویند سیاسیون میبایستی که ثابت قدم باشند. ولی‌ ثابت قدم در چه موردی؟ شاه مصمم بود که تاج و تخت خود را حفظ کند، و تا کنون هر اقدام لازمی را انجام داده بود. او روی مردم آتش گشود و سپس درها را باز کرد، تظاهر کنندگان را به زندان انداخت و سپس آزادشان کرد، تعدادی را اخراج کرد و تعدادی را مقام داد، تهدید کرد و سپس ستایش کرد.ا

__________________________________________

(دنبالهٔ این ترجمه ادامه خواهد داشت)

No comments:

Post a Comment