در “الکامل فی التاریخ” یا تاریخ ابن اثیر آمده است که: “مردی به نزد عُمَر بن خطاب آمد و گفت: تاریخی پایه گذاری کنید. عُمَر گفت: تاریخ چیست؟ گفت: چیزی است که عجمان میکنند و میگویند در بهمان سال و بهمان ماه چنین و چنان شد. عُمَر گفت: کاری نیکوست”! در گویش پارسی واژهٔ تاریخ دو معنی دارد، که هم نشانه ای و یا مقطعی از زمان است و هم نگارشِ وقایع. البته واقعه نگاری بدون دانستن زمانِ وقایع چندان درست به نظر نمیاید، و شاید به همین دلیل از این واژه برای بیان هر دو مطلب استفاده میشود. در ایران باستان، چنان که سلسله ای و گاهی پادشاه جدیدی به قدرت میرسید، تاریخ را از آن زمان آغاز میکردند، که این کارِ واقعه نگار را مشکل میساخت. ولی چنانکه از این حکایت ابن اثیر بر میاید، بیانِ تاریخِ وقوع در نقل وقایع تاریخی از سالهای بسیار دور در ایران متداول بوده است.
شاهنامه یک کتاب تاریخی است که با افسانه و خرافات مذهبی و متلها و امثال در هم آمیخته تا یک اثر شگرف اساطیری را به وجود بیاورد. این روشِ نگارشِ تاریخیِ آن زمان بود، که از پیدایش کهکشان و کره خاکی و آفرینشِ انسان آغاز میکردند تا به زمان خود میرسیدند. نمیتوان به دلیل اینکه افسانه های کهن در یک اثر تاریخی آورده شده تمامیت آن تاریخ را نفی کرد. بهمین طریق، تواریخی که پیش و پس از شاهنامه نگارش شده اند، بیشتر یا کمتر مطالب تاریخی در خود گنجانده اند، که باید با مطالعهٔ دقیق و ابزار کاوش، تاریخ واقعی را از لابلای مطالب متفرقه بیرون آورد. هر چه که تاریخ به زمانِ نوشتنِ آن نزدیکتر باشد، واقعیات تاریخی نیز بیشتر و قابل پذیرش تر هستند. از آن جمله است تواریخی که قبل از شاهنامه، ولی به همان سیاق نوشته شدهاند؛ از جمله تاریخ واقدی، بلعمی، ابن خلدون، ابن اثیر، و تاریخ طبری (امالتواریخ).
محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ هجری قمری در آمل به دنیا آمد. تاریخ او از آغاز آفرینش تا سال ۳۰۲ هجری قمری را شامل میشود. گر چه شهرت طبری به دلیل نگارش تاریخ است، کتابهای متعدد دیگری از او به ثبت رسیده است که اکثر آنها از بین رفتهاند، علاوه بر اینکه او به عنوان اولین مفسر قرآن شناخته شده است. در مورد طبری گفته میشود که حافظهای قوی داشت و چنان که یکبار کتابی را میخواند آنرا از حفظ میشد. در سن ۳۰ سالگی شهرت او در بغداد پیچید. از ۴۸ سالگی به گرداوری نسخه های سفرنامه خود پرداخت و با جمع آوری روزی ۴۰ برگ، در سن ۶۵ سالگی آغاز به تنظیم یادداشتهای خود کرد، که به مدت ۲۳ سال ادامه یافت. تاریخِ او در ۳۹ جلد، و تا به امروزاز معتبرترین تاریخهای آن زمان، و بویژه تاریخ اسلام است. اکثر تاریخ نویسان بعد از او، از تاریخ طبری یا مستقیما وام گرفته اند، و یا از کتاب او به عنوان ماخذ استفاده کرده اند. تاریخ ابن اثیر (الکامل) از آغاز افرینش تا سال ۶۳۲ قمری را در بر میگیرد، که سه قرن نخست آن را از تاریخ طبری برداشت کرده است. علی ابن محمد عزالدّین ابن اثیر در پیش در آمد تاریخ خود (برگردان سید محمد حسین روحانی) میگوید: “… دیگر تاریخهای بلند آوازه را بر گرفتم و خواندم و از میان آنها آنچه را از تاریخ طبری بازگو کرده بودم کامل ساختم… من از این رو بر او اعتماد ورزیدم که امامی به راستی استوار کار است و از نگاه دانش و درست باوری و راستگوئی، فراگیر و درست کار. وانگهی، من از تاریخهای یاد شده و کتابهای بلند آوازه، تنها چیزهائی از کسانی آوردم که در گفتارشان راست گفتار بودند و در نگارش کارهایشان درست کردار. هرگز مانند کسی نبودم که در تاریکی شب گام بردارد یا گوهر و ریگ را با هم در آمیزد.” تاریخ ابن خلدون بیش از یک قرن پس از تاریخ ابن اثیر نوشته شده است، و از هر دو تاریخ طبری و ابن اثیر وام گرفته است. گر چه ابن خلدون در کتاب خود اشاره ای به این مطلب نکرده است، ولی باز نویس مقدار کثیری از مطالب طبری نشان از اعتماد او به مطالب این تاریخ نویس دارد.
در اینجا مطالبی از تاریخ طبری، نه بر اساس زمان وقوع، بلکه بر اساس موضوع دسته بندی شده، و با توضیح کوتاهی آورده میشوند. در دنباله هر مطلب ماخذ آن ذکر شده، بدین ترتیب که شماره جلد کتاب پس از حرف ج، و شماره صفحه پس از حرف ص میاید. ماخذ کتاب تاریخ طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده است که چاپ دوم آن در سال ۱۳۶۲ در انتشارت اساطیر به چاپ رسیده است.
فرق میان اسلام و جاهلیت یکی از موضوعات مهمی که در اسلام مطرح میشود این است که ظهور اسلام نقطه عطفی بود در گسترش فرهنگ عرب، کما اینکه از دورهٔ قبل از اسلام به عنوان دورهٔ جاهلیت یاد میشود:
“عبدالمطلب هنگامی که در بارهٔ حفر زمزم از قریش ناروائی دید، نذر کرد که اگر دَه پسر آورد و به کمال رسیدند که مدافع وی توانند بود یکیشان را به نزدیک کعبه سر ببرد… عبدالمطلب [به فرزندانش] گفت هر کدامتان تیری بر گیرد و اسم خویش بر آن بنویسد و تیرها را پیش من آرید. فرزندان عبدالمطلب چنان کردند که پدر گفته بود و تیرها را بیاوردند و او به نزد هبل رفت که در دل کعبه بود و هبل بزرگترین بت قرشیان بود و بر چاهی در دل کعبه جای داشت که هدیه های کعبه را در آن چاه مینهادند و به نزدیک هبل هفت تیر بود که بر هر یک نوشته ای بود… پس عبدالمطلب به تیردار گفت: تیر این فرزندان مرا در آر. و نذر خویش را با او بگفت. و هر یک از آنها تیر خویش را که اسم وی بر آن بود بداد… عبدالمطلب کارد بر گرفت و دست عبدالله را بگرفت و سوی اساف و نائله رفت که او را سر ببرد، و این دو بت قریش بود که ذبیحههای خویش را به نزد آن سر میبریدند و قرشیان از جایگاههای خود بر خاستند و گفتند: ای عبدالمطلب چه خواهی کرد؟ گفت: او را سر میبرم” (ج ۳ ص۷۹۲-۴).
“محمد بن کعب قرظی گوید: چون پیمبر دید که قوم از او دوری میکنند و این کار برای او سخت بود آرزو کرد که چیزی از پیش خدای بیاید که میان وی و قوم نزدیکی آرد که قوم خویش را دوست داشت و میخواست خشونت از میانه برود و چون این اندیشه در خاطر وی گذشت و خداوند این آیات را نازل فرمود (سوره نجم آیات ۱ تا ۳) یعنی قسم به آن ستاره وقتی که فرو رود که رفیقان نه گمراه شده و نه به باطل گرویده است، و نه از روی هوس سخن میکند. و چون به این آیه رسید (نجم ۱۹ و ۲۰) یعنی مرا از لات و عزی، و منات سومین دیگر، خبر دهید. شیطان بر زبان وی انداخت که این بتان والا هستند که شفاعتشان مورد رضایت است” (ج ۳ ص ۸۸۰-۱).
“سخن از بقیه حوادث سال دوم هجرت- از حوادث این سال تغییر قبله مسلمانان از شام به سوی کعبه بود و این به ماه شعبان آن سال بود. ” (ج ۳ ص ۹۴۱)
مجددا در سال دوم هجرت: “ابو جعفر گوید در همین سال روزهٔ ماه رمضان مقرر شد، و بقولی این به ماه شعبان بود. و چنان بود که وقتی پیمبر به مدینه آمد دید یهودان به روز عاشورا روزه میدارند از آنها سبب پرسید گفتند: این روزی است که خداوند آل فرعون را غرق کرد و موسی و همراهان وی را نجات داد. پیغمبر فرمود حق ما نسبت به موسیاز آنها بیشتر است. و آنروز را روزه داشت و بگفت تا کسان نیز روزه بدارند…” (ج ۳ ص ۹۴۲).
به نظر میرسد که محمد روش زندگی دوران “جاهلیت” را حفظ کرده و حتی بعضی از بتها را هم قبول کرده است. نه تنها خرافات را ریشه کن نکرده بلکه همانها را با رنگ دیگری در جامعه ترویج داده است. به جای قربانی کردنِ فرزند، البته شتر یا گوسفند انتخاب بهتری است، ولی ماهیت عمل قربانی کردن بر جای مانده است. روزه گیری و قبله نیز گویا از پیش از محمد رواج داشته است و او محل جغرافیائی و یا زمان تاریخی آنرا تغییر داده است. با تغییرات جزئی تلاش او این بوده است که روش جدیدی برای مذهب خود ارائه دهد، و در ضمن مقبولیت عام نیز داشته باشد. اینها نمونه های خُردی از تاریخ طبری در رابطه با دوران به اصطلاح جاهلیت بود که تداوم پندارهای آن زمان را در اسلام نمایانگر است. در آینده، مطالب دیگری از تاریخ طبری در رابطه با موارد دیگری در اسلام باز گفتار میشود.