مقدمه جنگ:
"جنگ و صلح” یکی از طولانیترین کتابهایی بود که سالها
پیش خواندم. جالب این است که با وجود اینکه خواندن این کتاب ماهها، و شاید سالی
به طول انجامید، بجز گوشههای کمی از آن داستان طویل، و موضوع اصلی داستان، مطلب
چشمگیری را
بخاطر نمیاورم. تا جایی
که به یاد دارم، جنگ و صلح، مشهور ترین نوشته تولستوی، تصویر موجز و دقیقی از جنگ
۱۸۱۲ فرانسه و روسیه بر خاطرهها به جای میگذارد.
گروهی از صلحدوستان معتقدند که چنانچه جزئیات جنگ بصورتی آشکار و گرافیک بازگو
شود، ممکن است نوعی انزجار از جنگ در خواننده یا شنونده یا بیننده ایجاد کند. البته هر چیزی که احساسات ما را بر انگیخته و باعث
دگرگونی روحیهمان شود و
جای پائی در ذهن
کاوشگر ما باقی بگذارد، میتواند تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد. به قول معروف این
حرکت، یک شمشیر دو لبه یا دو تیغه است. نمیدانم هدف تولستوی هم از بیان فجایع حمله
ناپلئون به روسیه جلوگیری از تکرار چنین حملاتی بود؛ که البته اگر مقصود اوچنین هدفی
بود، این تلاش نتیجه ای نداشت. چرا که ۱۲۹ سال بعد آلمان به شوروی حمله کرد، که با اضمحلال
ارتش آلمان پایان یافت. یعنی دقیقا سرانجام آلمان در این جنگ مشابه سرانجام
فرانسه در جنگ ۱۸۱۲ بود.
ولی به نظر میرسد که نمود فجایع جنگی تاثیری
بر ذهنیت مردم و توجه آنها به نتیجه اسف بار جنگ نداشته، و تاریخ (حتی اگر تحریف
هم نشده باشد) چندان آویزه گوش نسلهای بعد نمیشود. در واقع گاهی تکرار این مصیبتها
میتواند تاثیر معکوس داشته باشد. به این صورت که چنانکه این تبلیغات در دست شخص
مغرضی باشد، از آن میتواند برای تحریک عوام و به ثمر رساندن طرحهای شیطانی خود
استفاده کند. به عنوان مثال، صدمات عظیم جنگ نخست جهانی، و شرایط ناجوانمردانه و
غیر قابل پوزش تحمیل شده بر مردم آلمان، ابزاری به دست دولت نازی داد که بتواند از
آن یک پیراهن عثمان ساخته، مردم ناآگاه را برعلیه انگلیس و فرانسه تحریک کند. با ایجاد
وحشت و تحریک حسّ قومی و نژادی، دولت نازی اقوام آلمانی را نیز بر علیه یکدیگر شوراند،
و آغاز به یک پاکسازی نژادی و نسلکشی کرد. در پی آن و با استفاده از همان ترفند، ظلمی
که به قوم یهود رفت مانند شمشیر دموکلس بالای سر ملتهای عَرَب بیش از نیم قرن است
که تجاوزات و نسل کُشیهای صهیونیستی را توجیه میکند. ما ناآگاهانه به جنگ بیش از
صلح اعتبار میدهیم و توجه میکنیم. این طبیعی است که از آنچه روزمره است، مانند
سلامتی و آرامش و نظام طبیعی، تمتع میبریم بدون آنکه متوجه باشیم که عدم وجود
آنها ویرانگر است. مثلا چنانکه بیمار شویم و یا یک انقلاب اجتماعی پدید آید و یا
طوفان یا زلزله یا سیل نظام طبیعی را بهم بزند، آنچه را که داشتیم گرامی میداریم.
اگر در عنوان کتاب “جنگ و صلح” کاوش کنیم، و در تاثیر گذاری عناوین کتب در هر زمینه
ای بررسی کنیم، از سه واژهای که در عنوان این کتاب است (جنگ، و، صلح)، اولین واژه
“جنگ” است و در اینصورت به نظر میرسد که کفه ترازو بیشتر بطرف جنگ پائین میاید یا
بطرف صلح. داستان هم که قاعدتاً داستان جنگ است، و جنگ در مقابل صلح قرار میگیرد،
نه در کنار آن.
اگر چه منظور تولستوی
از صلح میتواند نتیجه بدست آمده پس از جنگ باشد، که البته عواقب جنگ به دلیل شکست
و تسلیم یک طرف، صلح برای طرف متخاصم محسوب نمیشود. شاید باید عنوان داستان طویل تولستوی
بصورت پرسشی بود که با صلح میآغازید: صلح یا جنگ؟!