اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Tuesday, March 10, 2015

رقابت

برنامه من این است: که صبح که بیدار میشوم برای کار روزانه در اداره خود را آماده میسازم. هر روز باید عجله کنم، چرا که مدیرم باید مرا قبل از دیگران ببیند و پندارد که من در کارم بسیار کوشا هستم و زودتر از همکارانم به اداره میروم، و این به ارتقائ مقام من کمک می‌کند. اکثر مواقع، ترافیک خیابانها بسیار سنگین است و مجبور میشوم در مسابقهٔ جلو زدن که در خیابانهای شهر رواج  دارد شرکت کنم. لباس دیروز را نمیتوانم مجددا بپوشم و در کمد به دنبال لباس تمیزی که قبلا نپوشیده بودم میگردم. سعئ می‌کنم بخاطر بیاورم که چه ادکلنی را روز پیش استفاده کرده بودم که مجددا آنرا استفاده نکنم و بوی خوش جدیدی به مشام همکارانم برسد. برای ناهار عموما با رئیسم وقت میگذرانم و همراه او و تعداد دیگری از همکاران به رستورانی میرویم که انتخاب اوست. چون رئیسم به ورزش علاقمند است، شبها آخرین اخبار ورزشی را تعقیب می‌کنم که بتوانم موقع ناهار با او راجع به آخرین اخبار ورزشی صحبت کنم. خیلی‌ زود متوجه شدم که او دوست دارد که تیم مورد علاقه‌اش را دیگری انتخاب نکرده باشد تا بتواند راجع به آن تیم غلو کند. ولی‌ مدتی‌ طول کشید تا توانستم دومین تیم مورد علاقه‌اش را کشف کنم و آنرا به عنوان تیم مورد محبوب خودم معرفی‌ کنم. چون به بحث در مورد تیم مورد نظرش بسیار لذت میبرد، همیشه در مورد بازی‌هائی که هر دو دیده ایم بحث می‌کنیم و من سعی‌ می‌کنم که از تیم مقابل طرفداری کنم که بتوانم بحث پر شوری با او داشته باشم. البته در خاتمهٔ بحث دلایل او مرا قانع میکنند! دو سه نفر دیگر هم با ما غذا میخورند، و ما عموما صحبتهائی را که رئیسمان به آنها علاقه دارد به پیش میکشیم. آخر وقت، مدتی‌ بیشتر از دیگران در اتاق کارم می‌مانم تا مورد توجه رئیسم قرار بگیرم. به خانه که میرسم کاملا خسته ام، ولی‌ باید به درس و مشق پسرم کمک کنم. همیشه به او میگویم که باید سعی‌ کند که از دیگر همکلاسی هایش در درس جلوتر باشد تا بتواند آینده موفقی‌ داشته باشد.