اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد
باربارا کینگسالور نویسنده معاصر آمریکایی است که کتابهای متعددی در زمینه رمان، شعر، و داستانهای کوتاه دارد. نوشته های او تِمی زنانه دارند و مطالب، گر چه پُر معنا و واقع گرایانه، از دیدگاه یک زن نگارش میشوند. در عین این واقع گرائی، نوشته های کینگسالور رنگ خاصی از یک نوع قضا و قدر، و یا نیروئی ماورالطّبیعه دارند. او همچنین مقالاتی دارد که بعضی از آنها به صورت مجموعه چاپ شدهاند. یکی از این مجموعه مقالات در سال ۱۹۹۵ (هفده سال پیش) تحت عنوان “جزر و مد در توسان” به چاپ رسید (تعدادی از مقالات این مجموعه قبلا در روزنامههای مختلف، مانند “نیو یورک تایمز” منتشر شده بودند). به این دلیل، گفتار و پیام این مقالات حال و هوای سالهای نود میلادی (سالهای پایانی قرن بیستم) را دارند. یکی از مقالات با عنوان “آش سنگ” در مورد تغییر نظام خانوادگی است. گر چه به دلیل آمریکایی بودن نویسنده و نگارش او از زندگی اجتماعی و نهاد خانواده در محیط اطرافش تِمِ اصلی مقاله تغییراتی است که در پایان قرن در نهاد خانواده در کشور آمریکا صورت گرفته است، به جهت مقایسه او از تغییر شرایط خانوادگی در سیر تاریخ، این مقاله را جهان شمول ساخته است. در ایران نیز شکل محیط خانوادگی نسبت به نسل قبل تفاوتهای فاحشی یافته، و تا حدودی تحت تاثیر شرایط اجتماعی (که نویسنده به آن میپردازد) و تاثیر فرهنگ آمریکا در ایران (به دلیل خیل کثیر ایرانیان مهاجر و رابطه آنها با ایرانیان درون مرزی، و گسترش ارتباطات به طور کلی) با سیر تغییر در آمریکا قابل مقایسه است. عنوان این مقاله (آش سنگ) در حقیقت نام کتاب مصوری است که در سال ۱۹۴۷ برای بچهها نوشته شده بود، و در آمریکا شهرت بسزائی دارد، و در قسمت پایانی این مقاله، کینگسالور خلاصه ای از این داستان را میاورد. قبل از مطالعه این مقاله توضیح دو نکته و تاکید بر نکته دیگری ضروریست. در چند قسمت از این مقاله به اصطلاح “ارزشهای خانوادگی” بر میخوریم. “ارزش های خانوادگی” یکی از شعار های سیاستمداران محافظه کار آمریکا است که به نگاهداری فرایند خانواده بصورت سنتی و قرار دادی آن معتقدند. جمله “خانواده اتمی یا هستهای” نیز اصطلاحی است که به نسل قبل اطلاق شده، و در این مقاله به آن اشاره میشود. همچنین لازم است تاکید شود که فضای این مقاله فضای دهه پایانی قرن پیشین است، چرا که کتاب در سالهای نود میلادی نوشته شده است. با توجه به این توضیحات، ترجمه پارسی این مقاله در زیر میاید: ببینید حادثهٔ زیر در کدام قسمت از کاتالوگِ “ارزشهای خانوادگی” قرار میگیرد؟ پسر هفت سالهای که قبل از راه رفتن میخواست بدود، در بازی فوتبال یک گل میزند. دستهایش را بطرف تماشاچیان بلند میکند و صورتش از خنده و شادی به بزرگی یک کهکشان، با دندانهای یکی در میان، میماند. طرفدارانش از روی نیمکتهایشان بلند میشوند و با پشتیبانی از او و عشق به او فریاد میزنند و یکدیگر را در آغوش میگیرند. این گُلزن اندی، پسر دوست صمیمی من است. کسانی که برایش هورا میکشند شامل مادر و دوستان مادرش، برادرش، پدر و نامادریش، یک برادر خوانده و یک خواهر خوانده، و یک مادربزرگ میباشند. این بچهٔ خوشبختی است که این تعداد از اقوامش برای به ثمر رساندن یک گل برایش این چنین هورا میکشند. منهم در بین جمعیت در این شادی خانوادگی سهیم هستم. اما بدون این که متوجه باشم، واژه های دفاعی در مغزم شکل میگیرند. فکر میکنم: کسی نمیتواند این را یک خانوادهٔ از هم پاشیده بنامد. خانوادهها تغییر میکنند، و به همان شکل تغییر یافته میمانند. چرا اصطلاح ‘خانه’ ما را از واقعیت محلی که در آن زندگی میکنیم عقب میاندازد؟