Iran is an ancient country with a long history. “In geological
terms, the Iranian plateau is late formation. As late as the Mesozoic era, most
of the land was covered by a large sea called the Sea of Tetis. This sea
eventually was drained and its remainders became the Caspian and the Black Sea.
The lasting effect of the Tetis has been the persistence of salt deserts in
Iran and the existence of at least one highly condensed salt lake, Urumiyah.
Caspian, the largest lake in the world, also has one of the highest amounts of
salt in cubic meter in the world.”(1) Before the government
of Iran was established in this region, there had been several other
governments in various parts of today’s Iran, and beyond. “The country called
Iran is only a part of the historical domain of Iranian cultural....
Historically, people of modern Iran, Afghanistan, Central Asia, western
Pakistan, Caucasus, Iraq, and southern coast of the Persian Gulf have at one
point or another been part of the greater Iranian cultural domain. This culture
has not been necessarily centred in Iran, and thus does not; in anyway, suggest
a chauvinistic or nationalistic view. It is indeed true that many times during
the history of Iran and its people, the centres of Iranian culture, and even
political power, have lied outside its current borders.”(2)
اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد
Sunday, March 15, 2015
Tuesday, March 10, 2015
رقابت
برنامه من این است: که صبح که بیدار میشوم برای
کار روزانه در اداره خود را آماده میسازم. هر روز باید عجله کنم، چرا که مدیرم باید
مرا قبل از دیگران ببیند و پندارد که من در کارم بسیار کوشا هستم و زودتر از همکارانم
به اداره میروم، و این به ارتقائ مقام من کمک میکند. اکثر مواقع، ترافیک خیابانها
بسیار سنگین است و مجبور میشوم در مسابقهٔ جلو زدن که در خیابانهای شهر رواج دارد شرکت کنم. لباس دیروز را نمیتوانم مجددا
بپوشم و در کمد به دنبال لباس تمیزی که قبلا نپوشیده بودم میگردم. سعئ میکنم بخاطر
بیاورم که چه ادکلنی را روز پیش استفاده کرده بودم که مجددا آنرا استفاده نکنم و
بوی خوش جدیدی به مشام همکارانم برسد. برای ناهار عموما با رئیسم وقت میگذرانم و همراه
او و تعداد دیگری از همکاران به رستورانی میرویم که انتخاب اوست. چون رئیسم به
ورزش علاقمند است، شبها آخرین اخبار ورزشی را تعقیب میکنم که بتوانم موقع ناهار
با او راجع به آخرین اخبار ورزشی صحبت کنم. خیلی زود متوجه شدم که او دوست دارد
که تیم مورد علاقهاش را دیگری انتخاب نکرده باشد تا بتواند راجع به آن تیم غلو کند. ولی مدتی طول کشید تا
توانستم دومین تیم مورد علاقهاش را کشف کنم و آنرا به عنوان تیم مورد محبوب خودم معرفی
کنم. چون به بحث در مورد تیم مورد نظرش بسیار لذت میبرد، همیشه در مورد بازیهائی
که هر دو دیده ایم بحث میکنیم و من سعی میکنم که از تیم مقابل طرفداری کنم که
بتوانم بحث پر شوری با او داشته باشم. البته در خاتمهٔ بحث دلایل او مرا قانع میکنند!
دو سه نفر دیگر هم با ما غذا میخورند، و ما عموما صحبتهائی را که رئیسمان به آنها علاقه
دارد به پیش میکشیم. آخر وقت، مدتی بیشتر از دیگران در اتاق کارم میمانم تا مورد
توجه رئیسم قرار بگیرم. به خانه که میرسم کاملا خسته ام، ولی باید به درس و مشق
پسرم کمک کنم. همیشه به او میگویم که باید سعی کند که از دیگر همکلاسی هایش در
درس جلوتر باشد تا بتواند آینده موفقی داشته باشد.
Subscribe to:
Posts (Atom)