هر یک از دوازده ماه سالهای ایرانی
به نام خاصی، عموماً مذهبی، نامگذاری شدهاند. برای آنکه مفهوم این اسامی را درک
کنیم، تحلیل واژهٔ هر ماه از کتاب “دانشنامه مزدیسنا” نوشتهٔ دکتر جهانگیر اوشیدری
که در “شرکت نشر مرکز” در سال ۱۳۷۱ به چاپ رسیده است، در اینجا میاید. شمارههای
داخل پرانتز ()که به دنبال حرف “ص” میایند به شمارهٔ صفحاتی که مطالب مذکور از این
کتاب نقل شدهاند اشاره دارند. مطالبی که مابین دو کروشه {} میایند، اضافات گردآورنده
به مطلب اصلی میباشند، که عمدتاً برای توضیح واژههای ناآشنا از همین کتاب است. در
گاهنامه پارسی، روزهای هر ماه نیز اسامی خود را داشتند. بدین ترتیب که، دوازده روز
از هر ماه به نام دوازده ماه نامگذاری شده بودند؛ و چنانچه اسم یک روز با اسم همان
ماه یکی بود، آن روز جشن گرفته میشد. لازم به تذکر است که این مطالب به هیچ وجه
دلیل بَر صحت گذاشتن به ارکان یا آموزههای دین زرتشتی نیست و نگارنده یا گردآورندهٔ
این مطالب در نظر دارد که واژههائی را که هر سال و به دفعات در موارد مختلف تکرار
میکنیم، ماههای سال، بشناسیم و به ریشههای آنها پی ببریم. گر چه فرهنگهای دیگری
برای این منظور وجود دارند، ولی از نظر جامع بودن، دانشنامه مزدیسنا به نظر مناسبتر
آمد. روزهای ماه به ترتیب زیر نامگذاری شده بودند:
۱. هرمزد
۲. بهمن
۳. اردیبهشت
۴. شهریور
۵. سپندارمذ
۶. خرداد
۷. اَمرداد
۸. دی
۹. آذر
۱۰. آبان
۱۱. خورشید
۱۲. ماه
۱۳. تیر
۱۴. گوش
۱۵. دی
۱۶. مهر
۱۷. سروش
۱۸. رشن
۱۹. فروردین
۲۰. بهرام
۲۱. رام
۲۲. باد
۲۳. دی
۲۴. دین
۲۵. ارت (ارشنگ)
۲۶. اشتاد
۲۷. آسمان
۲۸. زامیاد
۲۹. مهراسپند (مرسپند)
۳۰. انیران (انارام)
فروردین- ماهِ اولِ
سال و روز نوزدهم هر ماه فروردین نام دارد. بنا به عقیده پیشینیان، ده روز پیش از
آغاز هر سال، فروهر {فرَوَشی، فروَهَر= در اوستا معمولاً پنج قوه باطنی برای انسان
تشخیص داده شده، برخی بیآغاز و بیانجام، برخی فناپذیر و برخی دیگر محدث که اما
بعد به حیات جاودانی و ابدی پیوسته گردد… قوهٔ پنجم یعنی فروشی… چنانکه از معنی
لفظی فروشی برمیآید این قوه به معنی حافظ و نگهبان میباشد، (ص ۳۷۴)} درگذشتگان که
با روان و دین (وجدان) از تن جدا گَشته و به سوی جهان مینوی گرائیدهاند، برای سرکشی
خان و مان دیرین خود فرود آیند و در هنگام ده شبانه روز روی زمین بسر برند. به
مناسبتِ فرود آمدن فروهرهای نیاکان، هنگام نوروز را جشن فروردین خواندهاند. واژهٔ
فروردین در اوستا بسیار آمده و همیشه با واژه اَشَاُن (اَشئن، پاکان) همراه است؛
مانند فروهرهای پاکان، فروهرهای نیرومند پارسایان. فروهران در ده روز آخر سال (پنج
روز پنجهٔ کوچک و پنج روز پنجهٔ بزرگ، یعنی از روز اشتاد {ارشتات یا اشتاد نام بیست
و ششمین روز هر ماه نزد زرتشتیان و همچنین ایزد نگهبان راستی و عدل و داد است، (ص
۹۶)} و اسفند تا آخر سال) بر زمین هستند و بامدادِ نوروز، پیش از بر آمدن آفتاب، به
دنیای دیگر میروند.
فروردیان، فروردگان- جشن
فروردیان که هنگام نزول فروهرهست در دَه روز آخر سال میباشد؛ یعنی از اشتاد روز
تا انارام {انیران یا انارام نام روز سیام ماه و نام یکی از ایزدان است… معنی دیگر
انیران، از واژهٔ اوستائی “انئیریا” مرکب از ان علامت نفی و جزٔ دوم به معنی آریایی
و ایرانی گرفته شده و به معنی غیر ایرانی و ناایرانی است، (ص ۱۳۵)} روز اسفند
ماه و پنج روز پنجهوه… در فرهنگ مزدیسنی علاوه بَر جشن فروردگان که در دَه روز
آخر سال برگزار میشود، بلافاصله جشن نوروز و پس از آن، در روز نوزدهم فروردین، به
مناسبت همنام بودن روز و ماه و باز برای نزول فروَهَر درگذشتگان مراسمی برگزار میکنند
که آن را هم فروردینگان و فروردگان (فردوک) گویند. این جشن، جشن فروهرهای
درگذشتگان است {مقایسه شود با جشن “روز مردهها”(Dia de los Muertos)
که از ۳۱ اکتبر تا ۲ نوامبر در مکزیک و برخی کشورهای دیگر گرفته میشود}. پارسیان در این روز به آرامگاه میروند و در آنجا چوب صندل بخور
میدهند… جاحظ که در ۲۵۵ هجری درگذشت، در کتاب المحاسن والاضداد، در سخن از مهرگان
و نوروز گوید که در جشن فروردین، در سر خوان چند شاخه از درخت بید و زیتون و انار
مینهادند. برخی فروردگان را پنج روز و برخی دَه روز گفتهاند که پنج روز آخر ماه
و پنج روز الحاقی یا اندرگاه- پنجه اول و دوم- بوده. در اواخر عهد ساسانیان، و نزد
اکثر زرتشتیان قرونِ اولِ بعد از ساسانیان، این ایام در ۵ روز آخر آبان ماه و ۵
روز اندرگاه (که پس از آخر آبان میآمد) بوده. ولی پس از نقل خمسهٔ مسترقه به آخر
اسفند، فروردگان به آخر اسفند ماه افتاد. بعضی همان ۵ روز اندرگاه را فروردگان
شمردهاند. چنانچه ابوریحان در آثارالباقیه آورده است، اهل سُغد، در آخر ماه
دوازدهم، برای درگذشتگان قدیم خود سوگواری نموده اشک میریختند [در آئین
زرتشتی سوگواری پسندیده نیست]؛ و برای درگذشتگان خود خوردنی و آشامیدنی
میگذاشتند [از یک رسم کهن آریائیان پیش از زرتشت]. ظاهرأ به همین جهت عید نوروز
که بعد از آن میآمده روز شادی بزرگ بوده است. ، (ص ۳۷۳و۳۷۲).
اردیبهشت- در اوستا اشاوَهیشتَ، در پهلوی اشاوَهیشت یا اِرِتوهیشت،
و در فارسی اردیبَهشت گوئیم. جزٔ اولی کلمه، اشا از جمله لغاتی است که معنی آن بسیار
منبسط است: راستی و درستی، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی… و بسیار هم در
اوستا به کار برده شده است؛ فقط در گاتها که ۸۹۶ فرد شعر است صد و هشتاد بار کلمهٔ
اشا تکرار شده است. تشخیص معنای آن نیز دشوار است؛ بسا در یک قطعه یا یک جمله، گهی
به یکی از معانی مذکور است و گهی از آن ایزدی اراده شده است. ارت نیز به معنی
راستی و درستی است. این واژه در سانسکریت رَتا و در لاتینی راتوس است. بسا در
گاتها از خانه یا بوستان اَشا، فردوس مقصود باشد. چنانکه بوستان و سرای وهُومَنه نیز
به همین معنی است. جزٔ دیگر این واژه که وَهیشت باشد صفت تفضیلی است یعنی بهتر،
بهترین. بهشت فارسی به معنی فردوس از همین کلمه میباشد. پس معنی اردیبهشت
بهترین راستی و درستی است.
دربارهٔ اردیبهشت، مؤلف “برهان قاطع” چنین آرد: “معنی ترکیبی
این لغت به معنی “مانند بهشت” باشد چه ارد به معنی شبیه و مانند آمده است، و چون
این ماه وسط فصل بهار است و نباتات در غایت نشو و نما و گلها و ریاحین تمام شکفته
و هوا در نهایت اعتدال، بنابراین اردیبهشت خوانند. و هم نیک است در روز اردیبهشت
بِه معبد و آتشکده رفتن و از بزرگان حاجت خواستن و بِه نبرد و کارزار دشمن رفتن”. مولف
برهان آرد که اردیبهشت همچنین نام امشاسپندی {یا اَمِشَه سِپَنتَه. این واژه از دو
جزٔ امشه به معنی جاودانی و بیمرگ (صورت دیگر آن آمِرِ است) و سپنته به معنی
مقدس و پاک و بیالایش ترکیب یافته که معنی آن میشود “مقدسان بی مرگ” و یا “جاودانان
پاک”… نکته قابل توجه این است که به موجب آئین زرتشت، پروردگاران آریایی در اثر پیام
زرتشت از بارگاه خدائی به زیر آمده و پرتوهائی از اهورامزدا شدند که امشاسپندان و
ایزدان باشند، (ص ۱۲۳، ۱۲۷)} است که محافظت کوهها کند و او را موکل بر بیماری و شفا
نیز گویند، و در روایت است که خداوند آدم و حوا را در این روز از بهشت بیرون کرد و
لباس بهشت از ایشان کند.
اردیبهشتگان- روز سوم از ماه اردیبهشت که نام ماه و روز یکی شود و جشن گیرند. در
اردیبهشت روز از اردیبهشت ماه جشن اردیبهشتگان و یا به قول کوشیار “گلستان جشن” برگزار
میشد چون گلها و سبزهها در این فصل میشکفند و روز و ماه همنامند. امشاسپند اردیبهشت،
در جهان مینوی نمایندهٔ پاکی و راستی و نظم و قانون اهورائی است و در زمین نگاهبانیِ
آتش بدو محول است، (ص ۹۲،۹۳،۹۴).
خرداد، خورداد- نام روز
ششم ماه و نام ماه سوم سال و یکی از امشاسپبندان است. ایزدان تشتر و باد و
فروردین از همکاران خرداد میباشند. غالباً با امشاسپند امرداد یکجا در اوستا یاد
شده است. خرداد نمایندهٔ رسائی و کمال اهورامزدا است و در گیتی به نگهبانی آب گماشته
شده است. از واژهٔ خرداد، مانند نامهای امشاسپندان و ایزدان {از یز و یشن گرفته
است. ایزد در اوستا یَزَتَ و در سانسکریت یجت آمده، صفت و به معنی درخور ستایش
است. غالباً در اوستا از ایزدان مینوی و از ایزدان جهانی یاد شده است و اهورامزدا
در سر ایزدان مینوی و زرتشت در سر ایزدان جهانی شمرده شدهاند… در پهلوی یزد و یزدان
گویند و کلمهٔ اخیر که در فارسی باقیمانده، جمع یزد میباشد… لغت جشن فارسی نیز از
لغتِ یسن اوستائی به یادگار مانده است، چون اصلا تمام اعیاد مانند عید فروردگان و
عید مهرگان جنبه دینی داشته… چنانکه دیده میشود هر یک از سی روز ماه به اسم یکی
از امشاسپندان یا یکی از همکاران آنان نامیده شده است… نخستین روز ماه را به اسم
هرمزد خدای یگانه، دومین روز تا خود هفتمین روز را به اسامی امشاسپندان که بهمن،
اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و اَمرداد باشند نامزد کردهاند. به استثنأ
روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم که نیز به اسم آفریدگار دی نامیده میشود، به
روزهای دیگر ماه، اسامی ایزدان معروف چون آذر، آبان، خورشید، ماه، تیر، گوش، مهر،
سروش، رشن، فروردین، بهرام، رام، باد، دین، ارت (ارشنگ)، اشتاد، آسمان، زامیاد، مهراسپند
(مار اسپند) و انیران (انارام) را دادهاند، (ص ۱۴۸، ۱۴۹)} دیگر، گاهی در اوستا
معنی آن که رسائی و کمال است اراده میشود و گاهی خود آن ایزد. صورت اوستائی واژهٔ
خرداد هَئُوروَتات است که هئورو صفت است به معنی رسا، همه، درست، تمام و کمال، و
جزٔ دوم یعنی داد یا دات به معنی قانون و عدل و داد ارتباطی ندارد بلکه پسوند
است که به انجام برخی از واژهها مانند ارشتات (راستی) و تات (درستی) و اُپَرَتات
(برتری) میپیوندد.
خرداد روز- نوروز بزرگ. خرداد روز (روز ششم) از فروردین ماه روز بسیار شریفی
است. بنا به مندرجات ابوریحان نوروز بزرگ ایرانیان در این روز است. این روز را از
برای نیایش و سپاس رپتون برگزیده. در این روز آشوزرتشت زاده شد. و هم در این روز
به پیامبری برگزیده شده است. در این روز گشتاسب دین پذیرفته و در این روز، رستاخیز
و خیلی از وقایع دیگر که در رسالهٔ پهلوی به نام “ماه فروردین روز خرداد” آمده
است به وقوع خواهد پیوست. وقایع یاد شده در این رساله را تا ۴۷ رخداد نام بردهاند.
خردادگان- در ایران باستان بنا به سنت و روش معمول اسم هر روز و ماه که برابر
میشد جشن میگرفتند، و خردادگان، خردادروز از خرداد ماه میباشد، (ص ۲۵۳،۲۵۴).
تشتر، تیشتر، تیر- در فرهنگها و اوستا و متون پهلوی به معانی چندی آمده است ولی
منظور اصلی همان ایزد تیر و تشتر است که در پهلوی تیشتر و در اوستا تیشتریه آمده
و یشت هشتم یا تشتر یشت اوستا که معمولاً تیر یشت گویند به او منسوب است. چهارمین
ماه سال و سیزدهمین روز هر ماه را به نام ایزد تیشتر، تیر ماه و تیر روز گویند. در
فرهنگها تشتر ایزد باران ضبط شده است، و هم بَر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی که
در روز تیر از ماه تیر واقع است به او تعلق دارد. و نیز نام ستارهٔ باران است که
به ستارهٔ شعرای یمانی اطلاق شده. ایزد باران، موکل باران است و به کوشش او زمین
پاک از باران بهرهمند گردد و کشتزارها سیراب شود. نام این ایزد در لغت فُرس گاه
به بِشتَر تصحیف شده. گویند هر گاه تیشتر از آسمان سر بزند و بدرخشد مژدهٔ ریزش
باران میدهد. تیر روز از تیر ماه به نام ایزد مذکور است و نیک است در این روز دعا
کردن و حاجت خواستن، و روز عید فارسیان هم هست. بنا بر عقیدهٔ کلی که چون نام روز
با نام ماه موافق آید آن روز را عید کنند و جشن سازند این روز را هم مانند مهرگان
و نوروز مبارک دانند و این روز را تیرگان و جشن این روز را جشن تیرگان
خوانند، (ص ۲۱۶،۲۱۷).
امرداد- (اَمِرِتات)
نام هفتمین روز و پنجمین ماه زرتشتیان است. این واژه به غلط مرداد یعنی مرگ و
مردن خوانده شده در صورتی که صحیح آن امرداد یعنی جاودانی و بیمرگی است. این
واژه مشتق از سه جزٔ است که اولی حرف نفی اَ، دومی از ریشهٔ مَر به معنی مردن و
جزٔ سوم تات پسوند است (اَ+مَر+تات).
در ادبیات مزدیسنا اَمرداد
یکی از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با او است و همیشه با امشاسپند هَئُوروَتات
یا خرداد، نگهبان آب همراه است (گاتها، یسنای ۵۱، بند ۷). در مزدیسنا، شخص باید به
صفات مشخصهٔ پنج امشاسفند دیگر که عبارتند از نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و
درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین آسایش افراد بشر به وسیلهٔ برقرار ساختن
حکومت آسمانی و تامین صحت و تندرستی، مجهز باشد، تا بتواند به درجهٔ کمال که مطلوب
همه، و از خصایص امرداد است نایل گردد. امشاسپندان امرداد و خرداد از لحاظ معنوی
مظهر کمال و جاودانی اهورامزدا هستند. در جهان دیگر این دو بخشایش رحمانی، جزای
اعمال نیکوکاران است. اهورامزدا خوشی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی بخشد که
در دنیا اندیشه و گفتار و کردارش بَر طبقِ آئین مقدس بوده است.
روز هفتم از ماه امرداد که با این ماه همنام
است جشن امردادگان میباشد که در قدیم جشن میگرفتهاند. روز
مرداد مژده داد بدان/ که جهان شد به طبع باز خوان (مسعود سعد)، (ص ۱۲۱،۱۲۲).
شهریور- در اوستا
خشَترَوئَیریَه، در پهلوی خشتریور و در فارسی شهریور یا شهریر گوئیم. جزٔ اول این
واژه به معنی شهریاری و مملکت آمده است. کلمهٔ شهر از خشتر آمده. در قدیم نیز از
خود کلمهٔ شهر، مملکت اراده میشد. مثل ایرانشهر که به معنی کشور ایران بوده. جزٔ
دوم این کلمه صفت است به معنی آرزو شده که از وَر مشتق شده. شهریور را به کشور
آرزو شده یا سلطنت مطلوب میتوان ترجمه کرد. بسا در اوستا از شهریور کشور جاودانی اهورامزد،
سرزمین فناناپذیر و بهشت برین اراده گردیده است؛ آنجا که مقام خود اهورا و ایزدن
است و انسان باید چنان زندگانی کند که پس از مرگ شایسته این مملکت گردد.
شهریورگان- جشنی که در شهریور روز (روز چهارم) از شهریورماه به سبب تقارن و برخوردِ
نام روز و ماه برگزار میشد، و آذرجشن هم نامیده میشد.
گردیزی نوشته که شهریورگان
در همان آخر تابستان بوده نه در آغاز زمستان: “این روز شهریورگان را آذرجشن گویند
زیرا که او اندر آخر ایام تابستان است و او اول تغییر هوا بود و میل کردن آن به
سردی و رغبت مردمان به آتش افروختن پیش خویش.”
ابوریحان به نقل از زادویه، روز اول شهریور را آذرجشن خوانده و روز
چهارم را شهریورگان. در برهان قاطع آمده در این روز جشن کنند و سبب آن را تولد
داراب در این روز دانند. زرتشتیان در این روز به معبد رفته و مراسم ستایش و نیایش
ویژهای بَر پا میکردند و در خانه و آتشکده چوبهای خوشبو و اسپند و کندر مینهادند.
به طور کلی آنچه برمیآید این است که برگزاری این جشن به واسطهٔ تغییر فصل بوده
حال چه در اول پائیز برگزار میشده، چه در نهم آذرماه زیرا گاهی در نگهداریِ حساب
ماه و سال با احتساب کبیسه یا عدم نگهداری آن و یا منظور داشتن زمستان ۵ ماهه و
تابستان ۷ ماهه، جابجائی دیده میشده است، (ص۳۴۹،۳۵۰).
مهر، میترا- مهر در اوستا و پارسی باستان میترا و در
پهلوی میترَ نامیده شده. دارمستتر معنی اصلی مهر را دوستی و محبت دانسته است. یوستی
گوید: مهر واسطه و رابطهٔ فروغ مُحدِث و فروغ ازلی است و به عبارت دیگر واسطه بین آفریدگار
و آفریدگان است. در گاتها کلمه میتر به معنی
عهد و پیمان آمده است.
مهرگان- جشن
مهرگان به هنگام انقلاب شتوی در شانزدهم مهر است و یکی از جشنهای بزرگ ایران قدیم
بوده. برخی از خاورشناسان عقیده دارند که سال هخامنشی، از ماه باگیادی (یعنی
ماه ستایش بغ) شروع میشده که بعدها به جای آن، که جشن نوروز زمان هخامنشیان بوده،
جشن مهرگان معمول گردید. و این ترتیب را به زمانِ رواج تقویم اوستائی، در اواخر
سلطنت داریوش بزرگ، در میان سالهای ۴۹۳ و ۴۸۶ پیش از مسیح، میدانند… این جشن بزرگ
شش روز طول میکشد، و از روز ۱۶ مهر آغاز شده به روز بیست و یکم که رامروز باشد،
ختم میگردد… کومون در کتاب ارزشمند خود آئین میترا میگوید: “بدون شک جشن مهرگان که
در ممالک روم قدیم روز ظهور خورشید تصور میشده و آن را روز ولادت خورشید مغلوب
نشدنی میگفتهاند به ۲۵ ماه دسامبر کشیده شده و بعد از نفوذ دین عیسی در اروپا،
روز ولادت مسیح قرار داده شده است”. در فرهنگها، مهرگان بزرگ و مهرگان خرد اسم دو
مقام موسیقی است. از اشعار منوچهری برمیآید که در عهد سلطان مسعود غزنوی، که در
سال ۴۲۱ هجری جلوس کرد، جشن مهرگان با شکوه و جلال تمام در دربار سلطان، مثل سابق،
برگزار میشد، (ص ۴۴۱،۴۴۳،۴۴۴).
آبان- نام ماه
هشتم از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه. و آن بودن خورشید باشد در برج کژدم…
“پارسیان روز آبان از آبان ماه را عید کنند و آبانگان نامند”. آبان از آپ اوستائی
و اپی پارسی باستان و آپ پهلوی است به معنی آب برآمده است… ضربالمثلی در باره آبان:
“آبان ماه را بارانکی، دیماه را برفکی، فروردین ماه شب ببار روز ببار” یعنی برای
خوبی زرع بارانی اندک به آبان و برفی کم به دی و به فروردین باران بسیار باید.
آبانگان- روز دهم آبان، در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار
رود یا دریا ایزد نگهبان آب را نیایش کنند. این روز ویژه یکی از بزرگترین ایزدان مورد
ستایش ایرانیان قبل از زرتشت یعنی ایزد آناهیتا، ایزد سرپرست آبهای روان و ایستا
و دریاها و رودها و چشمهسارهاست، یشت پنجم اوستا، موسوم به آبان یشت در توصیف
مقام و نیرو و ستایش این ایزد است، (ص ۵۲).
آتَر، آتَرش- همان آتش و آذر است. به کردی “آگِر” و “هیر”…
لغت آثورنان که در فرهنگهای فارسی هم ضبط شده و نام طبقهای از پیشوایان دینی است
از همین کلمه است. واژه آذر فارسی نیز از
همین ریشه است و آتش هیئت دیگری است از آن. برخی اسامی مانند آذرباد پارسی که
اوستائی آن آتِرپات و پهلوی آن آتُرپات است و نام بزرگترین و مهمترین ایالت ایران،
آذربایجان (آتورپاتگان) زادبوم آشو زرتشت نیز از همین اسم گرفته شده است.
آذرگان- آذر روز (روز نهم) در آذرماه را جشن آذرگان
یا آذرجشن خوانند. در این روز معمولاً به
آتشکده رفته آتش نیایش سروده میشود. به موجب رسمی کهن هر خانوادهای اخگری از آتش
مقدس آتشکده فراهم آورده و آتش زمستانی و ضروری در خانه را بدان شعلهور میساخت،
(ص ۵۸،۷۶،۶۰).
دی- دی به معنی آفریدگار
است و صفت است از برای اهورمزدا. دهمین ماه سال و نیز روز هشتم، پانزدهم و بیست و
سوم هر ماه به اسم آفریدگار دادار یعنی دَثوشو (دادار) که در فارسی دی گوئیم،
نامزد گردیده. هر ماه شمسی به چهار ربع، بدین شرح تقسیم میشده: ربع اولی هر
ماه، از نخستین روز ماه که هرمز نامزد گردیده آغاز و به روز هفتم ماه ختم میگردد.
ربع دومی، از هشتم ماه (دی به آذر روز) شروع و به روز چهاردهم ماه ختم میگردد. ربع
سومی، از پانزدهم ماه (دی به مهرروز) شروع و به روز بیست و سوم ماه ختم میگردد.
ربع چهارمی، از بیست و چهارم ماه (دی به دین روز) آغاز و به روز سیام ماه ختم میگردد.
دیگان- روز اول هر ماه به نام اورمزد یا دادار است. و روزهای هشتم و
پانزدهم و بیست و سوم هر ماه نیز دی است که برای تمیز از یکدیگر نام هر روز را به
نام روز بعد پیوند داده دی به آذر، دی به مهر و دی به دین گفته شده است… ابوریحان
روز اول دی را خُره روز یا خوره روز نوشته است. و این را چون با بلند شدن روزها و تولد دوبارهٔ خورشید همراه
است جشن خُره روز گفتهاند. در این روز، پادشاه با پوشیدن لباس سفید بَر زمین مینشست
و بار عام میداد و مردم از هر رده که بودند میتوانستند با او سخن بگویند. شاه میگفت
“نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه.”(هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند).
این روز را جشن نودروز نیز گفتهاند؛ از آن جهت که تا نوروز نود روز فاصله بوده
است، (ص ۲۸۴،۲۸۵،۲۸۶).
ببهمن- نام یکی
از امشاسپندان و نیز نام روز دوم ماه و نام یکی از نیایشها و نام برخی اشخاص
است… بهمن در اوستا وهُومَنه در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن است. این
واژه مرکب است از دو جزٔ وهُو به معنی خوب و نیک، و مَنه از ریشه مَن که در پهلوی
منشن و منتین از آن آمده و در فارسی منش شده است. این ریشه در اوستا و فُرس هخامنشی
به معنی اندیشیدن و شناختن و به یاد آوردن و دریافتن است. در چند واژهٔ مرکب فارسی
پسوند مان که از همین بنیاد است بجا مانده، چنانکه در شادمان (شادمنش)، پشیمان (پژمان)،
نریمان (نیرم) که در اوستا نئیرمنه و صفت است به معنی نر یا مردمنش و در گزارشِ پهلوی
اوستا که زند خوانند به مرت منش ترجمه شده است. واژهٔ دشمن نیز که به معنی بداندیش
و بدخواه است از دُش (یعنی بد) و من ترکین یافته است. البته پسوند “مان” در بعضی
واژهها مانند دودمان و گرزمان (عرش، بهشت، بارگاه مقدس) به معنی خانه و سری است.
خانمان نیز دارای همین پسوند است، “من” به تنهایی هم در ادبیات فارسی به معنی منش
و روان و دل به کار رفته فردوسی گوید: سرش
سبز بادا، منش ارجمند/ منش برگذشته ز چرخ بلند. با توضیحات بالا، وهومنه که در
پهلوی وهومن و در فارسی بهمن شده به معنی بهمنش و نیک نهاد و خوب منش است.
بهمنجنه (بهمنگان)-
در بهمن روز {دومین روز ماه} از بهمن ماه به واسطهٔ توافق اسم روز با اسم ماه در ایران
جشن بزرگی بوده به اسم بهمنگان یا بهمنجنه. بنا به نوشتهٔ ابوریحان بیرونی و اسدی
طوسی در جشن بهمنجنه گیاه موسوم به بهمن خورده میشد: “در این روز، بهمنِ سفید به
شیر خالص پاک خورند و گویند که حفظ [حافظه] فزاید مردم را، و فرامُشی ببرد، و اما
به خراسان مهمانی کنند بَر دیگی که اندرو از هر دانه خوردنی کنند و گوشت هر حیوانی
که حلالاند و آنچه در آن وقت بقعت یافته شود از تره و نبات.”… آن گونه که از
اشارات در آثار مکتوب در دوران اسلامی دریافت میشود، جشن بهمنگان یا بهمنجنه در
قرون پس از ساسانیان تا پیش از حمله مغول بسیار مرسوم بوده و آداب و تشریفات آن
رواج تقریباً عام داشته است.
پختن نوعی آش موسوم به دیگ بهمنجه بسیار رایج و معمول بوده است… در
این آش از هر نوع حبوب و سبزی تازه و گوشت که موجود فصل بود ریخته و میپختند. در
هر خوراکی از گیاه بهمن سرخ و بهمن سفید استفاده میکردند.این گیاه دارای خواص
داروئی است و در روزگار باستان، ایرانیان معتقد بودند که خوردن آن به تقویت حافظه
بسیار کمک میکند. آن را به صورت تازه در خوراکها میپختند، خشک شدهٔ آن را دم
کرده مینوشیدند و یا به صورت گرد بَر روی غذا میریختند و یا با گرد قند و نبات
آمیخته و میخوردند. یکی از رسوم نیک این روز آن بود که طی تشریفاتی به کوه و دشت
رفته و گیاهان ویژهای را که خواص داروئی داشت میکندند تا در طول سال مورد
استفاده قرار دهند. همچنین تهیه شیرهها و روغنهای نباتی و ساقهها و چوبها و برگهای
سوزاندنی که بوی خوش پراکنده و گندزدا باشند در این روز انجام میشد، (ص ۱۸۲،۱۸۵).
اسپندارمذ- در اوستا سپنت آرمئیتی، در پهلوی سپندارمت
و در فارسی سپندارمذ و اسپندارمذ و سفندارمز. سپنت صفت است به معنی مقدس و از
ارمئیتی نیز در جای خود یاد شد {آرمئیتی به معنی فروتنی و پاکی و محبت است (ص
۹۷)}. پس اسپندارمذ یعنی ارمئیتی مقدس. در وِدا نیز آمده است. در یک موضع از ریگودا
و گاهی نیز در اوستا این کلمه به معنی زمین استعمال شده و در پهلوی آنرا خرد و
کامل ترجمه کردهاند. سپندارمذ یکی از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورامزدا خوانده
شده است… در قدیم، روز سپندارمذ (پنجم) از اسفند ماه را جشن میگرفتهاند. بید مشک
گُل مخصوص سپندارمذ میباشد.
سپندار جشن- در پنجم
اسفند به مناسبت همنام بودن روز و ماه (سپندارمذ روز از اسفند ماه) ایرانیان جشن میگرفتهاند
و آن را جشن مردگیران هم نامند. چرا که این جشن خاص زنان بوده و از شوهران خود هدیه
میگرفتهاند. ابوریحان گوید: “مزدگیران، نبشتن رقعها کژدم، این از رسمهای پارسیان
نیست. ولیکن عیلامیان نو در آوردند. این روز بَر کاغذها نویسند بَر در خانه آویزند
تا اندرو گزند اندر نیاید و به پنجم روز است از اسفندماه. پارسیان نبشتن رقعها کژدم
را مردگیران خوانند زیرا که زنان بَر شوهران اقتراحها (چیز نو در آوردن) کردند و
آرزوها خواستندی.”، (ص ۳۱۹،۱۰۲).