اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Saturday, March 18, 2017

دانشنامه مزدیسنا

علاقمندان به نکته‌های تاریخیِ ایران باستان، و یا کسانی‌ که علاقمند به یادگیری واژه‌های متداول در دوره‌های
باستان میباشند، میتوانند به کتاب دانشنامه مزدیسنا؛ واژه‌ نامهٔ توضیحیِ آیین زرتشت که توسط دکتر جهانگیر اوشیدری گرد آوری شده و در سال ۱۳۷۱ در شرکت نشر مرکز انتشار یافته است رجوع کنند. همچنین کسانی‌ که به خواندن متون قدیمی‌ مهر میورزند، این کتاب برای آنها بسیار مفید و گرانقدر خواهد بود. واژه‌های بسیاری در زبان پارسی‌ متداول است که ما بدون توجه به ریشهٔ آنها، بصورت رایج از آن واژه‌ها استفاده می‌کنیم. به عنوان نمونه، هر کدام از دوازده واژه برای ماههای سال به نوبه خود تاریخچه‌ای دارند. و یا جشنها و اعیاد ما در زمان باستان چندین برابر جشنهای امروزین بوده‌اند، که متاسفانه عزاداری‌های اسلامی جانشین‌شان شده‌اند. هدف دکتر اوشیدری با جمع آوری این واژه‌ها احتمالا یاری به کسانی‌ بوده است که به دین باستانی مزدیسنا معتقدند، و این مجموعه به روشن شدن آئین‌های آنها کمک می‌رساند. هر آینه، اگر دکتر اوشیدری هدف دیگرش این نبود که به کسانی‌ که به این دین اعتقادی ندارند ولی‌ به فرهنگ باستان خود علاقمندند کمک برساند، با توجه به دریای عظیم اطلاعات در این کتاب این نتیجه خواه ناخواه کسب شده است.


با توجه به اطلاعات بسیار اندک و ناقصی که از آئین مزدیسنا  و بنیانگذار آن زرتشت داریم، حتی تاریخِ مطالبی که در این کتاب آمده با حدس و گمان همراه است. چنانچه میدانیم، اعراب پس از حمله به ایران هر کجا را که فتح کردند کتابهای آن منطقه را سوزاندند، چون معتقد بودند که قرآن همهٔ دانشهای بشری را در بر داشت. بنا بر این زرتشتیانی که قصد پاسداری دین خود را داشتند، بالاجبار مطالب کتب را در حافظه نگاه داشته و آنرا نسل به نسل منتقل کردند، تا توانستند مجددا آن محفوظات را مکتوب کنند. گرچه بزرگانی چون دقیقی‌ و فردوسی به نحوی که توانستند در قلمی کردن تاریخ و مطالب یاری رساندند. تاریخ زندگی‌ زرتشت نیز چندان روشن نیست و آنچه که در باره او می‌توان گفت مختصر. گرچه تاثیر او بر روی تمام ادیانی که پس از او آمده کاملا مشهود است. زرتشت به دلیل افکارش شهرت جهانی‌ دارد. او در سه مورد با اکثر پیامبران تفاوت دارد. نخست اهمیت دادن او به درستی‌ و راستگوئی است، که در گاتاهای او بارها تکرار شده‌ا‌ند، و ایرانیان باستان بدین صفت شهرت داشتند. دوم اغماض دینی او بود که هیچ پافشاری در اینکه دیگران دین خود را به آئین مزدیسنا تغییر دهند نداشت، و درخواستش تنها این بود که آموزه‌های دینی او را مطالعه کنند و بر اساس آن تصمیم بگیرند. و سوم، سه عبارت مشهور او؛ پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک بود؛ که البته به نظر می‌رسد که می‌توان آن را مختصرتر هم کرد، و پندار نیک آن دو دیگر را شامل میشود. در مورد زرتشت مطلب مختصر زیر با اندک تغییری در ۳۱ مارس ۲۰۱۰ در همین بلاگ انتشار یافته بود:
چنانکه عنوان شد در دورهٔ اسلامی و زمانی‌ که ایران مورد حملهٔ تازیان قرار گرفت، هر چه کتاب بود سوزانده شد، که البته اسکندر پیش از آن همین رفتار را با کتب دینی کرده بود. بنا براین پژوهشگران با توجه به آثار تاریخی‌ و با استناد به مدارکی که سالهای بعد تاریخ نگاری شد، بررسی کرده و هنوز هم در مورد زرتشت اتفاق آرا ندارند. بعضی معتقدند که زرتشت به چهار هزار سال پیش متعلق است، ولی‌ اکثر محققین اعتقاد دارند که زرتشت در اواسط قرن ششم پیش از میلاد به دنیا آمد و در سال ۵۸۳ قبل از میلاد بر روی پله‌های معبد بلخ به قتل رسید. محّلِ تولد زرتشت به قولی‌ در آذرآبادگان فعلی‌ (اثروپاتن) و به قولی‌ دیگر در جنوب شرقی‌ ایران بوده است.

زرتشت دین جدید خود را با مطالعهٔ ادیان ایرانی‌ و نگهداری قسمت های مهم آنها به وجود آورد. به عنوان مثال، فلسفهٔ ثنویت (نیکی و بدی) در عقاید زروانیسم مستتر است. کتاب اوستا که در زمان آخرین پادشاه هخامنشی به وسیلهٔ اسکندر سوخته شد، شامل ۲۱ نسک است. اوستا (اوسته) از دو واژهٔ "آ" و "وسته" تشکیل شده است، که وسته به معنی‌ غیر قابل درک است (که نفی شدهٔ آن قابل فهم معنا میدهد). در زمان اشکانیان بلاش نخست، به جمع آوری اوستا کمر ورزید. کتابهای زرتشتیان عبارت هستند از گاتاها، ویسپرد، وندیداد، و خرده اوستا.


گاتاها تنها نوشته‌هائی هستند که به زرتشت و به حدود سال ۶۱۰ تا ۵۸۳ قبل از میلاد نسبت میدهند. گاتاها شامل ۷۲ یسنا هستند. یسنا به معنی‌ ستایش و نیایش است، بنابراین یسنا مشتمل بر آداب مذهبی‌ و نیایش های مذهبی‌ هستند. یسنا پنج قسمت دارد، که نام آنها آغاز هر سرودی است: اهونوایتی، اوستو ایتی، سپنتما مینو، هوخشترا، هشتویتی ویسپرد آداب نیایش است و ۲۴ فصل داردوندیداد قوانین اخلاقی‌ و تزکیه نفس را شامل میشود. داستانهای خلقت آدم و چگونگی‌ غلبه بر دیوان در این کتاب مندرج است. یشت مشتمل بر ۲۴ سرود است که سرودهای امشاسپندان و ایزد را شامل میشود. خرده اوستا شامل نیایش ویژه ماهها و روزهاست.

کتاب دانشنامه مزدیسنا در حقیقت فرهنگ واژه‌هائیست است که با مزدیسنان ارتباط پیدا میکنند. از آنجائی که فرهنگ مزدیسنا فرهنگ ایران باستان است، می‌توان گفت که این کتاب در بر گیرنده مطالبی است که میتواند پژوهشی در ایران باستان باشد. نمونه‌هایی از این واژه‌ها و تعاریف آنها در زیر میایند.

در صفحه ۲۴، در مورد معنی‌ واژه اهورامزدا میخوانیم: “زروان اعظم پدر اهورامزدا و اهریمن است و اصطلاح دو گوهر همزاد اصطلاح زروانیهاست. این فرقه تا پایان ساسانیان هم بود و پس از اسلام هم فرقه‌های دهریون و قدریون… از زروانیه متاثر بودند. دین مانوی آیین مزدیسنا و دین مسیح و آیین بودا را در هم آمیخته بود و دین مزدکی که یک نوع مسلک اشتراکی‌ بشمار میرفت. اهورا مزدا جسم یا مرکب نیست، هستی‌ او فروغ سرشار یا به گفته گاتها ‘مینوی پاک’ است. مئینیو که در پارسی مینو شده و آن را به معنای بهشت گرفته‌اند، در اوستا به معنای خرد یا روان است. در مقابل آن ‘گئیته’ [گیتی‌] یعنی‌ مادی و جسمانی. اهورا مزدا در سر ایزدان مینوی، و زرتشت در سر ایزدان جهانی‌ است. سپنتا مئینیو فروزهٔ پدیدآرندگی مزدا است و ریشهٔ آن ذات اهورا مزدا است و با همین پرتو است که خدا آفریدگار و بخشاینده نیکی‌ شمرده میشود.”

در مورد ادیان مانوی و مزدکی تحقیقات بسیاری شده و خلاصهٔ هر دو از کتاب دانشنامه مزدیسنا استخراج شده که در زیر میایند. قابل تذکر آنکه هر دو از جنبشهای ضد حکومتیِ بسیار مترقی بودند که چون به سرعت در حال پیشرفت بودند، توسط حکام زمان خود که آنها را خطری جدی در مقابل حکومت میدیدند، که البته خطر بزرگی‌ هم بودند، نابود شدند. ولی‌ جالب است که تاثیرات بسیاری از این دو طریق را می‌توان در جنبشهای اسلامیِ مخالف حکومت، بخصوص قرامطه، مشاهده کرد. بر اساس متون قدیمی‌ در مورد زروانیه، آفریننده گیتی‌، زروان، دو عنصر را در بطن خود میپروراند، با نامهای اهورا و اهرمن. با آنکه قرار بر این بود که اهورا نخست متولد شود تا در جهان برای هزار سال حکومت کند، و سپس اهرمن متولد شود، ولی‌ اهرمن با نیرنگ نخست از بطن زروان خارج شد. داستان خلقت انسان در دین مزدیسنا که در زیر میاید، شباهت بسیاری با خلقت زروانیزم دارد. نکته جالب توجه اینکه از نظرِ ادیان، جهان فعلی‌ شیطانی، و یا جهانی‌ است که شیطان در آن دخیل است، و روزی می‌رسد که پس از یک قیام، جهان نیکی‌ پدیدار میگردد. داستان عروج عیسی، و همچنین داستان مهدی موعود در شیعه بر گرفته از این داستان میباشند.

به عنوان یک کشور پیشرفته، و در حقیقت یکی‌ از دو ابر قدرت زمان خود، ایرانِ باستان مهد علوم بود و کتابخانه‌های بسیاری در نقاط مختلف ایران وجود داشت. سوزاندن این کتابها توسط اسکندر و سپس توسط اعراب مشهور است. در صفحه ۱۰۸، اوشیدری از قول ابوریحان از سوزاندن اوستا توسط اسکندر، و پیش از آن از کشتن کسانی‌ که خوارزمی می‌خواندند و مینوشتند توسط حاکم عرب، سخن میگوید:
“ابوریحان بیرونی در آثار‌الباقیه مینویسد: ‘چون قتیبه بن مسلم بار دوم خوارزم را گشود، اسکَجموک را بر ایشان امیر گردانید… و قتیبه هر کس را که خط خوارزمی را خوب مینوشت و از اخبار ایشان آگاه بود و دانستنیهای اَنان را فرا گرفته بود به کلی‌ فانی و معدوم نمود و پراکنده ساخت، از این رو اخبار و اوضاع ایشان به درجه‌ای پوشیده و مستور مانده است که به هیچ وجه وسیله‌ای برای شناختن حقایق امور در آن کشور بعد از ساسانیان در دست نیست.’… تنسر، هیربدان هیربدِ اردشیر پاپکان در جزو کاغذی که به جسنفشاه پادشاه طبرستان نوشته و او را به اطاعت اردشیر دعوت کرده میگوید: ‘میدانی که اسکندر، کتاب دین ما، دوازده هزار پوست گاو بسوخت به استخر’ و در ارداویرافنامه آمده: ‘زند اوستا که در روی پوستهای گاو به خط زر نوشته شده بود در استخر پاپکان بود، در دفترخانه. اهریمن پتیاره شوم، اسکندر بد کنش را بر آن داشت که آن را بسوزاند.’”

در صفحه ۱۰۹ در مورد ریشه آسمان و خلقت آن توسط خدا (اورمزد یا هرمز) میخوانیم:
“در اوستا اَسمَنَ آمده و به معنی‌ سنگین است. ریشهٔ آن کلمه اَسمَن و اَسَن است که در اوستا و سانسکریت به معنی‌ سنگ است. چون در قدیم آسمان را به سان سنگی‌ می‌پنداشته‌اند. آس به معنی‌ سنگ در زبان فارسی کنونی باقیمانده آن لغت است. روز بیست و هفتم هر ماه آسمان نامیده میشود… بنا بر معتقدات قدیمی‌ و روایات پهلوی، آسمان دارای چهار طبقه بوده که به ترتیب نزدیکی آنها با زمین عبارت بوده‌اند از: پایگاه ستارگان، پایگاه ماه، پایگاه خورشید، و پایگاه روشنی بی‌ پایان (بهشت). گاهی پایگاه ابرها نیز بر این شمار اضافه میشده است.”

ایرانیانی که به اجبار به دین فاتح گرویدند همواره با همکیشان سابق خود همدلی میکردند، و این حربهٔ حاکمان بوده و هست که با جدایی انداختن و آتش افروزی بین دو کیش از آن بهره سیاسی ببرند. نمونه آن گزارشی است که در صفحات ۲۲۰ و ۲۲۱ در مورد یک منطقه زرتشتی نشین آمده است:
“تَفت یکی‌ از بخشهای تابعهٔ شهرستان یزد است که در جنوب غربی آن شهرستان واقع شده و یکی‌ از مراکز زرتشتی نشینِ یزد است و برخی از سرشناسان زرتشتی آنجا مصدر خدماتی به زرتشتیان بوده‌اند. یکی‌ از روستاهای آن به نام سَردِه که سابقا زرتشتی نشین بوده است دارای آتشکده‌ای است و به طوری که شایع است پس از آنکه سکنهٔ زرتشتی مقیم سَردِه کاهش یافت، خواستند آتشِ آتشکدهٔ آنجا را به جای دیگری ببرند که اهالیِ مسلمان منع شده و میگفتند این آتش مایهٔ برکت محل است و نگذاشتند که این جابجاییِ آتش صورت بگیرد. این هم دلیل علاقه قوم ایرانی‌ به گرمی‌ آتش کانون و اجاق خانوادگی است.”

و اما آنچه ما شب مینامیم و آنرا به سرشب و نیمه شب تقسیم کرده‌ایم، در اوستا کمی‌ متفاوت بود، که در صفحه ۲۶۰ توضیح داده شده است:
“خَشَب: شب در اوستا.در فرس هخامنشی به صورت خَشَپ و خَشَپَن و خَشَپَر آمده است. در ایران باستان، شب مقدم به روز شمرده میشده و همیشه در اوستا نیز از برای تعیین ایام شبها را ذکر کرده‌اند؛ مثلا به جای در مدت سه روز آمده در مدت سه شب و به همین ترتیب…هندوان و ژرمنها نیز چنین گویند. شب به چهار قسمت تقسیم گردیده، از این قرار: ‘اویسر و تریمگاه’ که از سر شب تا نیمشب امتداد دارد و قسمت شده به: نخست ‘هوفراشمودائیتی’ و این عبارت است از فرو رفتن خورشید تا هنگامی که سیاهی شب یکسره گیتی‌ را فرا گیرد. دوم ‘اِرِزَئوروَئِسَ’ و این از هنگام فرا گرفتن تیرگی شب است تا نیمشب. سپس ‘اشهنگاه’ است که از نیمشب تا برآمدن خورشید امتداد دارد و خود دو قسمت شده: نخست ‘اوشَم سورَم’ که عبارت است از نیمشب تا سپیده‌دم. و دوم ‘رَئوچَنگهَم فرَگیتی’ که از سپیده‌دم است تا بر آمدن خورشید.”

یکی‌ از پسران زرتشت خورشید چهر نام داشت (صفحه ۲۶۶):
“خورشید چهر یا هوَرچیترَ، یکی‌ از پسران زرتشت و سرِ رزمیان است. به طوری که آمده، اشوزرتشت دارای سه پسر بوده: اروتدنر (پسر میانی): رئیس کشاورزان. خورشید چهر (کوچکترین پسر): رئیس جنگاوران و رزمیان. ایسدواستر (بزرگترین پسر): رئیس پیشوایان و روحانیان. خورشید چهر به معنی‌ خورشید نژاد است، چه، کلمه چیتر نخست به معنی‌ نمایش و ظهور و پیدایش است و دوم به معنی‌ تخمه و نژاد و اصل و نسب. در بندهش، فصل ۳۲ از فرزندان زرتشت چنین یاد شده است: ‘ایسدواستر پیشوا و موبدان موبد بود یکصد سال پس از تاسیس دین درگذشت. اروتدنر بزرگ برزیگران بود و اینک بزرگ ورجمکرد است. خورشید چهر بزرگ سپاهیان بود، اینک در کنگ دژ فرمانده لشکریان پشوتن پسر گشتاسب است.’”

زرتشتیان نان مخصوصی دارند که در صفحه ۲۷۸ به تفصیل در مورد آن شرح داده شده است. جالب توجه است که مانند بسیاری از مراسم مسیحیت که از مراسم زرتشتی (از طریق میترائیزم یا مهری) گرفته شده، نویسنده به این نیز اشاره می‌کند:
“دَرون، دَرَئونَ؛ نان مخصوصی که هنگام اجرای مراسم مذهبی‌ زرتشتیان سر سفره گذارده شود. در سابق در آئین مهری چهار الی‌ شش قرص نان سر سفره میگذارده‌اند. و همین رسم از مهر به دین مسیح هم انتقال یافته است. در هنگام جشن فروردگان نیز نانِ درون حاضر می‌نمایند. پنج هات، از هات ۳ تا ۸، مجموعاً درون نامیده شده است. واژهٔ پهلوی درون که در اوستا درئون یا دَرَاُنَه گفته شده عبارت از نان کوچک سفید گرد بدون خمیر مایه (پتیر) است که به ایزد سروش نذر میشود… به موجب زرتشت نامه زراتشت بهرام پژدو: زراتشت فرمود یشتن درون/ چو شد سوی برهانِ دین رهنمون/ نهادند بر آن درون چارچیز/ می و بوی و شیر و یکی‌ نار نیز/ چو یشتش مر آن را به وستا و زند/ زراتشت پیغمبر ارجمند.”

در صفحه ۲۸۳ به سه تعریف بر می‌خوریم که از دانستنیهای جالب میباشند:
“دورئوشَ صفت ایزد هوم، و به معنی‌ دور دارنده مرگ است. دوُرئوش از دوُرَ یعنی‌ دور و اَئوشَ (ائوشه، هوش) یعنی‌ مرگ ترکیب شده (انوشه به معنای‌ بی‌ مرگ و جاودان ان-ائوشه بوده: ان-علامت نفی- به علاوه ائوشه یعنی‌ مرگ). ائوشه با اوش یا هوش به معنی زیرکی متفاوت است. در توضیح واژه دور ائوش نوشته‌اند: ‘از روانِ مردمان مرگ [هوش] دور برد. روشن گفت بیمرگی [اهوشی] به هوم برد’ (روشن نام یکی‌ از مفسرین اوستاست).”
“دوزخ؛ جهنم. مقر و خانمان دروغ (درجونَمان)؛ یعنی‌ جهان زشت (دُژانگه). در ارداویرافنامه شرح کیفرهای دوزخیِ بدکاران آمده است.”
“ده دیو؛ نام ده دیو که با انسانند در کتابهای دینی با این ترتیب آمده: غرور، نیاز، آز یا رشک، کاهلی، غصه، ورن (شهوت)، خشم (ائشمه)، بوشاسب (خواب)، ناسپاسی و سخن‌چینی.”

و اما در مورد شهر ساوه در صفحه ۳۱۲:
“سابه همان شهر ساوه است. بنا به انجیل و کتاب متی‌ به هنگام زاده شدن عیسی در بیت‌اللهم پیکی چند تحفه به مادرش سپرد. و داستانِ رفتن سه مُغ به راهنمائی ستارگان به اورشلیم و نماز بردن آنان به نوزاد و پیشکش کردن زر و مُر و کُندر معروف است. و گویند آرامگاه آن سه مغ در ساوه است. مارکوپولو هنگام عبور آز ایران سراغ این محل را گرفته است.”

و شهر یا رود سغد در صفحه ۳۲۹:
“در بندهش واژه سوراک آمده که آن را برابر سغد میدانند و نباید با آمو اشتباه شود. در مهریشت، کردهٔ ۴، بند ۱۴ آز تعدادی رود پهن قابل کشتیرانی سخن به میان آمده که به سوی مرو، هرات، گو و خوارزم روانند و اسم گَو در اینجا به جای مملکت سغد آمده. در متن نیز واژه سوغدَ موجود است. داریوش نیز در کتیبه‌های خطوط میخی‌ نام سوگودَ را ذکر کرده است. رود معروف سغد امروزه موسوم است به زَراَفشان. نام سغد جزو ۱۶ کشوری است که در فرگرد اول وندیداد دیده میشود. برخی آماجگاه تیر آرش را حدود سغد یا سمرقند دانند.”

تاریخچه کوچ پدران ما به دلیل حمله اعراب و تسخیر یک یک شهرهای ایران زمین با نیروی شمشیر اسف‌انگیز ولی‌ خواندنی است. داستان مقاومت، فرار و جابجایی، و عاقبت تسلیم شدن به دشمن خونخوار را می‌توان بطور پراکنده و از کتابهای تاریخی‌ استخراج کرد. عده‌ای دین خود را نگاه داشتند و از ایرانزمین کوچ و به هند مهاجرت کردند. گویا داستان این مهاجرت در منظومه‌ای ثبت شده، که در صفحه ۳۳۱ به آن اشاره میشود. ناگفته نماند که امروزه نیز میلیونها نفر با حمله سپاهیان اسلام به عراق و یمن و سوریه از خانه و زندگی‌ خود آواره شده‌اند و میشوند:
“سنجان؛ شهر کوچکی در گجرات هندوستان. زردشتیان ایران پس از حمله عرب از ایران مهاجرت کرده و در آنجا رحل اقامت افکندند. نام این شهر یادآور سنجان (معرب سنگان) قصبه مرکزی بخش رشتخوار شهرستان تربت حیدریه است. سنجان یا سنگان دیگری هم قریه‌ای بود بر دروازه شهر مرو که آن را درسنگان میگفتند. قصه سنجان منظومه‌ای فارسی است در وزن خسرو شیرین نظامی، آثار بهمن کیقباد نساری شاعر زرتشتی که آن را به سال ۹۶۹ی (۱۶۰۰م) نظم کرده است و در طی آن سرگذشت مهاجرت پارسیان را از ایران به سرزمین هند از روی روایات قدیم بیان داشته است. به موجب این قصه، ظاهرأ در سالهائی که خراسان از راه کرمان گرفتار تاخت و تاز اعراب بود، عده‌ای از مزدیسنان از حدود دژ سنجان واقع در نزدیک خواف نیشابور بیرون آمدند، یک چند در کوهستان خراسان (قهستان) متواری گذراندند و سپس از آنجا راه جزیره‌ هرمز پیش گرفتند؛ در جزیره‌ هرمز نیز، به سبب ناایمنی از دست اعراب نماندند، زن و فرزند را در کشتی نشانده، با پیران و دستوران خویش به سوی هند راندند. یک چند در جزیره‌ دیب یا دیو به سر بردند و از آنجا راه گجرات را پیش گرفتند و بعد از تحمل خطر طوفان و امواج بدانجا رسیدند.”

آیا سانسکریت همان زبان اوستاست؟ پاسخ این پرسش را می‌توان در صفحه ۳۳۲ یافت:
“سانسکریت؛ زبان علمی‌ قدیم و مقدس هندوان و آن یکی‌ از زبانهای مهم هند و ایرانی‌، از شعب هند و اروپا است و با زبان اوستا خویشاوندی نزدیک دارد. آریاها که به هند رفتند شروع به گردآوری سوابق کردند که آنها را مَنترَ  {mantra}و مجموعهٔ اینها را ودا گفتند که در چهار قسمت بر طبق اصول علمی‌ تنظیم شده و تمام کتاب به چهار سامهیتا یا مجموعه به شرح زیر تقسیم شده است: ۱. ریگ ودا ۲. یَجور ودا ۳. سام ودا ۴. آئرو ودا. و بعدها اوپانیشادها بوجود آمدند و خیلی‌ آثار دیگر که یکی‌ از رشته‌های مهم فرهنگ کهن است.”

صفحه ۳۳۳ در مورد جشن چهار شنبه سوری است:
“ایرانیان را رسم بر این بود که پیش از نوروز و ده روز مانده به آخر سال (پنج روز پایان اسفند و پنج روز پنجه‌وه) را برای شادی فروهر درگذشتگان، مراسمی با نیایش و گستردن سفره و آتش‌افروزی برپا میکردند. ناگزیر، روزی که برای استقبال از آغاز سال آتش می‌افروختند و شادی میکردند بیرون از این ده روز نبود. شک نیست که افتادن این آتش افروزی به شب آخرین چهارشنبه سال، پس از اسلام است، چه، ایرانیان باستان شنبه و آدینه نداشتند. چون روز چهارشنبه نزد اعراب روز شوم و نحسی بود لذا برای رفع نحسی اقداماتی کردند. بنابراین چهارشنبه‌سوری جزو جشنهای ایرانیان باستان نیست.”

محل جغرافیائیِ شادشاپور در صفحه ۳۴۲ ثبت شده است:
“جغرافی نویسان، کشوین (قزوین) را ساختهٔ شاپور اول دانسته و به نام او شادشاپور خوانده‌اند. ولی‌ این شهر باید بسیار کهنتر باشد. و نیز باید یادآور شویم که دریای خزر را دریای قزوین (کاسپین) هم خوانده‌اند.”

در صفحه ۳۴۳ از رابطه بعضی‌ ماهها با گلها یاد شده است:
“در بندهش که یکی‌ از نامه‌های ارجمند بزرگ پهلوی است در بند ۲۴ آمده: ‘هر یک از گلها از آن یکی‌ از ایزدان و امشاسپندان است و شاه اسپرغم [ریحان] ویژهٔ شهریور است. یاسمن از آن بهمن است، مورد از آن اهورامزدا است، مرزنگوش از آن اردیبهشت است. بیدمشک از آن سپندارمذ است، سوسن از آن خرداد و چَمبَک (زنبق) از آن مرداد است و جز اینها’”

یکی‌ از خصوصیات اسلام عزاداری است، که این در شیعه نماد بیشتری دارد. در سالروز مرگ و بخصوص شهادت بزرگان دین مراسم عزاداری خاصی‌ برگزار میشود، ولی‌ هیچگاه عمل و کردار نیک آنها جشن گرفته نمی‌شود (که البته به ندرت می‌توان چنین چیزی یافت) مگر آنکه عید غدیر باشد که گویا داستان آنهم ساختگی است، و یا عید فطر باشد که پس از یک ماه روزه‌گیری و ممانعت از خوردن، هر زمان انسان بخواهد میتواند بخورد، و با کشتن یک گوسفند یا شتر آغاز میشود. از آنجائی که شیعه را ما ایرانیان اخترأع کردیم، باید زمینه تاریخی‌ سنت سوگواری را در ایران باستان بیابیم. در صفحه ۳۵۳ این امر بطور مختصر توضیح داده شده است:
“در آئین مزدیسنا شیون و زاری و سوگواری برای درگذشتگان روا نیست و آن را از کرده‌های اهریمنی میدانند زیرا روان، جاودانی است و پس از مرگ از تن جدا شده به سوی جهان مینوی گراید، به ویژه روان مردم پاک و پرهیزگار پس از سِپَری شدن زندگی‌ در بارگاه ایزدی هماره شاد و خرم است و از بخشایش دادار مهربان برخوردار. باید به یاد داشت، مردمی که مانند ایرانیان به زندگانی خوش اعتقاد داشتند نبایستی خود را در پیشامدهای ناخوش زندگی‌ ببازند و در گریه و زاری خود را بیزار از جهان و روگردان از هستی‌ نشان دهند. ماتم، کردهٔ اهریمنی است، و در پیش اهرمن سپر انداختن نشاید. شادی بخشایش ایزدی است، از آن روی برتافتن نباید.”

در صفحه ۳۵۷ تعریف جالب و مختصری از ناتورالیستها و یا طبیعیون است:
“طبیعیون یا ناتورالیستها فلاسفه‌ای که معتقدند در عالم بجز موجودات طبیعی چیز دیگری وجود ندارد و منکر وجود عالمی فوق طبیعت یا ماورای طبیعت هستند. این مکتب فلسفی‌ را مکتب فلسفه اصالت طبیعت یا ناتورالیسم نامند. طبیعیون برای عالم هیچ علت غایی و علت فاعلی جز طبیعت نمیشناسند و وجود انسان را مانند موجودات دیگر در نتیجه حوادث طبیعی میدانند، و برخلاف بسیاری از حکما و ارباب ادیان، وجود انسان را غایت و غرض از آفرینش موجودات نمیدانند. به نظر آنها حیات عقلائی و جسمانی و معنوی و اخلاقی‌ انسان، مانند دیگر اشیا، امور و حوادث طبیعی است و فعالیتها و تکالیف و ارزشهای اخلاقی‌ انسان نیز بر پایه امور طبیعی استوار است نه بر الزامات و تکالیف و اوامر و نواهی فوق طبیعی؛ پس عمل انسان معلول طبیعت است و آزادی و اختیار و یا جبر به معنای مشیت و قضا و قدر وجود ندارد و آنچه هست باید بر پایه جبر عِلّیِ علمی‌ توضیح داده شود.”

راجع به فَرَوَشی و یا فَروَهَر بسیار شنیده‌ایم. در صفحات ۳۷۴ و ۳۷۵ و ۳۷۶ کتاب تعریف مبسوطی از آن شده است که قسمتی‌ از آن در اینجا میاید:
“در اوستا معمولاً پنج قوه باطنی برای انسان تشخیص داده شده، برخی بی‌ آغاز و بی‌ انجام، برخی‌ فناپذیر و برخی‌ دیگر محدث که اما بعد به حیات جاودانی و ابدی پیوسته گردد. نام آنها در یسنای ۲۴، بند ۴ بدین شرح آمده: آهو، دَینا، بَئوذه، اُورون، فرَوَشی. چنانکه از معنی‌ لفظی فروشی بر میاید این قوه به معنای حافظ و نگهبان می‌باشد…پیش از آفرینش عالم مادی، اهورامزدا عالم فروشی را بیافرید… عالم فروشی مدت سه هزار سال طول کشید، پس از انقضاای این دورهٔ روحانی، از روی صُوَر معنوی فروشی‌ها، گیتی‌ به آنچه که در آن است ساخته شد… فروهر موظف است از وقتی‌ که نطفه بسته میشود تا دم مرگ او را محافظت کند. فروهر آدمی‌ پس از مرگ به عالم بالا میرود…فروهر غیر از روان است. روان مسئول اعمال انسان و کیفر پذیر است ولی‌ فروهر همچنان پاک میماند.”

مشخصات نگاره یا تندیس فَروَهَر در صفحات ۳۷۶ و ۳۷۷ توضیح داده شده است:
“در سر در کاخها و برخی بناهای تاریخی‌ و اماکن، و همچنین بعضی‌ تندیس‌های به جا مانده، نگاره‌ای دیده میشود که آن را فروهر دانسته‌اند و برای اجزائ متشکله آن تعبیراتی آورده‌اند که به اختصار چنین است: ‘نگارهٔ فروهر به صورت پیرمردی نورانی با دو بال و حلقه‌هائی دیده میشود. گرچه فروهر معنوی و نادیدنی است و نمی‌توان برای او شکل و پیکری معین نمود لکن برای نمایاندن نیروی مقدس درونی‌، به صورت یک مجسمهٔ اخلاقی‌ نمایان شده، و سمبل ملی‌ ایرانیان باستان بوده: ۱. نمایاندن فَروَهَر به صورت پیرمرد سالخورده اشاره به شخص نیکوکاری دارد که از آغاز به خدا و پیامبر ایمان آورده و سرد و گرم دنیا را چشیده و اخلاقش سرمشق دیگران است و باید تجربیات او را ارج گذاشت. ۲. دست راستِ نگاره به سوی بالا دراز شده و اشاره به توجه به سوی پروردگار دارد تا در دو گیتی‌ رستگار شود و با توشه‌ای از اندیشه ، گفتار و کردار نیک به سوی آفریدگار برگردد. ۳. حلقه در دست چپ، نشانگر پیمان بستن در راه پیروی از اوامر الهی است. ۴. بالهای کشیده در دو طرف، نشانه این است که رو به ترقی‌ دارد و دارای اندیشه‌های عالی‌ است. ۵. سه قسمت روی بالها، نشانهٔ اندیشه، گفتار و کردار نیک است، یعنی‌ انسان باید با این سه نیرو به سوی خدا پرواز کند. ۶. در میان و کمر پیرمرد حلقه یا چنبری آویزان است. حلقه، علامت دائرهٔ روزگار وسیع و بی‌پایان است که انسان در آن واقع شده؛ انسان در این گیرودار باید طوری زندگی‌ کند که پس از مرگ، روح پاکش به بهشت برین برود. ۷. دو رشته که از حلقه به پائین آویزان است نمایانگر سپنته مینو و انگره مینو یعنی‌ نیروی خوب و بد است که باید شخص خود را به نیروی خوبی‌ و ایمان آراسته گرداند و به نیروی خرد خبیث و نفس بد قالب آید و به خدا نزدیک گردد. ۸. در پائین نیز سه بخش دیده میشود که نشانگر اندیشه، گفتار و کردار بد است و میفهماند که باید انسان با نیروی سپنتامینوئی و ایمان به پروردگار صفات بد را از خود دور داشته و بدور اندازد.’”

در صفحه ۳۸۳ به تعریف واژه قبطی برمیخریم:
“عنوان مسیحیان مصری پیرو مذهب وحدت طبیعت (مونوفیزیت) است. این  مذهب را شورای خالکدون (۴۵۱م) بدعتی در دین عیسی شناخت.”

در صفحه ۳۹۲ در مورد زرتشتیان کرمان سخن رفته که خلاصه آن چنین است:
“کارمانیا، ایالت تاریخی‌ ایران، در جنوب غربی کویر لوت واقع بود، جغرافیانویسان قدیم، این ایالت را به پنج کوره تقسیم میکردند: کرمان، سیرجان، جیرفت، بم، نرماشیر. در زمان ساسانیان کرسی آن سیرجان بود. پس از چیرگی تازیان بسیاری از مردم به سیستان و خراسان یا به کوه‌پایه‌ها پناه بردند و همچنان بر دین زرتشت باقی‌ ماندند. ساکنان کوهستانها، نزدیک به سه قرن استقلال خود را حفظ کردند… در طول تاریخ حوادث بیشماری بر این استان و مرکز آن واقع شد که دردناک‌ترینش در زمان آغا محمد خان قاجار بود. نام قدیم کرمان، گواشیر (بردشیر) مأخوذ از به‌ا‌ردشیر است. چرا که بنای آن را به اردشیر ساسانی نسبت داده‌اند… تعداد آنها [زرتشتیان] قبل از دوران صفوی حدود سه تا پنج میلیون تخمین زده میشود.”

به جشنهای ایرانیان در صفحه ۴۰۳ بر‌می‌خوریم:
“گهنبارها- شش جشن بزرگ ایرانیان- تا به امروز نزد زرتشتیان ایران و پارسیان هند به همان اهمیت پارینهٔ خود باقی‌ است… جشنها یا گهنبارهای شش گانهٔ سال چنین نامیده شده‌اند: ۱.میدیوزرم (در چهل و پنجمین روز سال)، ۲. میدیوشم (در صد و پنجمین روز سال)، ۳. پئته شهیم (در صد و هشتادمین روز سال)، ۴. ایاسرم (در دویست و دهمین روز سال)، ۵. میدیاریم (در دویست و نودمین روز سال)، ۶. همسپتمدیم (در سیصد و شصت و پنجمین روز سال). جشن هر یک از این گهنبارها پنج روز طول میکشد. آخرین روز جشن مهمترین روز آن است… گهنبار آخرین، در اندرگاه میافتد و ملاحظه میشود چهار گهنبار اولی‌ در تابستان بزرگ- که هفت ماه می‌باشد- قرار دارد. میدیارم در زمستان میافتد. و همسپتمدم در پنج‌وه- که پیش آهنگ فصل خوش و هنگام فرود آمدن فروهرهاست از آسمان.”

کیومرس پدر همه ایرانیان نخستین بشر بود که آدم و حوای عبری، که در دین زرتشتی به آنها مشی‌ و مشیانه گفته میشود، از او به وجود آمدند. این داستان بطور مبسوطی در صفحات ۴۱۴ و ۴۱۵ تشریح شده‌اند:
“گیه مَرِتَن؛ در پهلوی، گیومرد و در فارسی کیومرس گوئیم. جزٔ اول که گیه باشد به معنای جان و زندگی‌ و جزٔ دیگر که مَرِتَن باشد صفت است به معنی مردنی و درگذشتنی که مجموعأ میشود زندهٔ فانی‌ یعنی‌ مردم و انسان…برابر اوستا کیومرث نخستین کسی‌ است که به گفتار و آموزش اهورامزدا گوش فرا داده، و اوست موسس خانوادهٔ ایرانی‌، و نژاد ایران از پشت اوست… پسر کیومرث سیامک نام داشت که به دست دیوی (بچه اهریمن) کشته شد و هوشنگ پسر سیامک از پدر انتقام کشید و پس از کیومرث به تخت نشست… در بندهش در باره او آمده: ‘کیومرث، نخستین بشر را اهورامزدا بیافرید. او در مدت سی‌ سال تنها در کوهساران بسر برد. در هنگام مرگ از صُلب او نطفه‌ای خارج شد، به واسطه اشعهٔ خورشید تصفیه گردید و در جفت خاک محفوظ ماند. پس از چهل سال از آن نطفه گیاهی به شکل دو ساقهٔ ریباس به هم پیچیده، در مهر ماه و مهرروز (هنگام جشن مهرگان) از زمین بروئیدند. پس از آن، از شکل نباتی به صورت دو انسان تبدیل یافتند که در قامت و چهره شبیه به همدیگر بودند، یکی‌ نر موسوم به مشیه و دیگر مشیانه [ماده]. پس از پنجاه سال آن دو با همدیگر ازدواج نمودند. بعد از انقضاای مدت نُه ماه، از آنان یکجفت نر و ماده پا به عرصه ظهور نهادند.”

در مورد پیغمبر دیگری، مانی، در صفحات ۴۲۳ و ۴۲۴ توضیح داده شده:
“مانی بنیانگذار آئین مانوی است، از پدر و مادری ایرانی‌، از بزرگان پارت، به سال ۲۱۵م در ماردین کنار دجله پایتخت سلوکیه متولد شد و در سال ۲۷۳م در گندی‌شاپور به دار آویخته شد. وی پسر فاتک بود… در ۲۴ سالگی ادعای پیامبری کرد و آئین خود را آشکار ساخت… مانی در این زمان بیشتر در بین مسیحیان بین‌النهرین به نشر اصول و تعالیم مذهب خود پرداخت و در اندک مدتی‌ پیروان بسیاری یافت. پس از هرمز دیری نپائید که بهرام اول، مانی را دستگیر کرده و مقتول ساخت. مانی کتب بسیار نوشت که از آن جمله است شاپورگان به زبان پهلوی. وی برای اینکه اصول آئین خود را به مردم بیسواد نیز بیاموزد آنها را با تصاویر زیبا در کتابهای خود جلوه‌گر میساخت، به همین سبب او را مانی نقاش هم گفته‌اند… مذهب مانی آمیزشی از ادیان زرتشتی، عیسوی، بودائی و یونانی است. مانی میگوید: عالم از دو عنصر روشنی و تاریکی‌ بوجود آمده، به همین سبب اساس آن بر خوبی‌ و بدی استوار است، ولی‌ در پایان دنیا روشنی از تاریکی‌ جدا خواهد شد و صلح ابدی همه جا را فرا خواهد گرفت. وظیفه یک نفر مانوی آن بود که بکوشد تا روشنی و تاریکی‌ را از یکدیگر دور سازد و آمیزش آنها را بهم زند یعنی‌ وجود خویش را از بدی و فسادی که منسوب به تاریکی‌ است منزه گرداند… مانی رسالت زرتشت، بودا، و مسیح را تائید کرد، ولی‌ درباره مسیح میگوید: مسیح حقیقی‌، روح محض بوده و جسم نداشت و شخص مصلوب به نام مسیح یکی‌ از مخالفان وی بوده است. دین مانی از روی اصول مزدیسنا، بودا، آئین مهر و عیسی بوجود آمد ولی‌ نزدیک بود لرزه بر ارکان مسیحیت اندازد. تا قرن سیزدهم میلادی فرقه‌های مانویت در اروپا با پیروان مسیح، رقیب قدیم مهر، مشغول زد و خورد بودند… احمد بن ابی یعقوب معروف به ابن واضح که در سال ۲۸۴ه درگذشت در تاریخ یعقوبی در سخن از مانی میگوید: ‘پس از بازگشت از هند میان او و یک موبد در سر دین گفتگو در گرفت، موبد بدو گفت: باید به معده من و تو سرب گداخته ریزند، هرکدم از ما زیانی ندید حقّ با اوست. مانی بدو گفت: این کار ستمگران است.’”

تعریف ماه در صفحات ۴۲۴ و ۴۲۵ آماده است:
“ماه در اوستا ماونگهه نامیده شده…ماه هم اسم سیاره معروف است، هم اسم مدت سی‌ روز از سال، و نیز اسم روز (روز دوازدهم هر ماه) است…نزد گروهی در ایران، جلوس یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، که در ۶۳۲ میلادی به تخت نشسته، مبدا تاریخ، و در نزد گروهی دیگر سال ۶۵۱م که سال مرگ اوست مبدا تاریخ بوده است. تاریخ جلوس یزدگرد سوم هنوز در میان زرتشتیان معمول در تقویمها یاد میشود.”

تعریف مزدا در صفحه ۴۳۲ آماده است:
“مزدا (مَزدَه)؛ به معنی دانا است. و در عرف آئین زرتشتی به خدای یگانه اطلاق میگردد. مزدا از دو جزٔ تشکیل شده است: مَه به معنی بزرگ که مَس نیز گفته میشود و زَدا به معنی دانا پس مزدا یعنی دانای بزرگ یا دانای مطلق.”

از مزدک، که نوآوری مذهبی‌ او به عنوان مرام اشتراکی‌ شهرت پیدا کرده است نیز در صفحات ۴۳۲ و ۴۳۳ به طور مبسوطی سخن رفته است:
“پسر بامداد؛ مردی از نسأ و گویند از استخر فارس بود. دو قرن پیش از مزدک، مردی به نام زراتشت بونده (بوندس)، پسر خرگان از مردم پسا (فسا) که مانوی بود، آئینی‌ به نام دریست دِین، پی افکند و مزدک که مرد عمل بود، این آئین را رواج داد. راجع به شخص مزدک اطلاعات بسیار مختصر است. وی پسر بامداذ است. تبری او را از مردم مدینه میداند؛ و می‌توان این نام را همان ماذرایا دانست که در ساحل چپ دجله، در محلی که اکنون کوه العماره قرار دارد، یعنی‌ درست در شهرستان عراق، واقع بوده است. دریست دین یعنی‌ آئین بوندس زردشت و مزدک، به منزله اصلاحی در دین مانی‌ بود… در کیش مزدک، مانند کیش مانی‌، از هر چه علاقهٔ روان را به ماده زیاد کند خوددری باید کرد؛ به این جهت بود که خوردن گوشت حیوانات نزد مزدکیان حرام بود. در جامعهٔ مانویان مومنان درجه اول (برگزیدگان) مجبور بودند که سراسر زندگانی را بدون زن و مجرد باشند ولی‌ در افکار اجتماعی آئین مزدک خدا وسائل زندگی‌ را به روی زمین آفرید تا همه برابر یکدیگر از آن برخوردار شوند و چون هر کس میخواهد بیش از برادرش بهره‌ور گردد، در نتیجه، خشونت و بدرفتاری و عدم مساوات پیش آمده است، در حالی‌ که هیچکس را در این دنیا، بر خواسته و زن بیش از دیگری حقی‌ نیست.”

واژه مغ در زمانها و زبانهای مختلف تعاریف متفاوتی داشته است. در لاتین به آن “مَجای” می‌گویند که نماینده روحانی و در عین حال جادوگری نیز هست. نویسنده در صفحات ۴۳۶ و ۴۳۷ این مطلب را روشن می‌کند:
“نزد نویسندگان قدیم، از کلمهٔ مغ، پیشوای دینی زرتشتی اراده شده است. همین کلمه است که در همه زبانهای اروپائی موجود است. موثقین میان مغهای ایرانی‌ و مغهای کلدانی فرق گذاشته‌اند. مغان ایرانی‌ کسانی‌ هستند که به فلسفه و تعلیم زرتشت آشنا هستند. مغان کلده، در ضمن تعلیم دینی، خود از جادو و طلسم و شعبده نیز بهره دارند. و میدانیم که در سراسر اوستا جادو و جادوگری نکوهیده شده است. کار مغان ایران همان اجرای مراسم دینی بوده است که بنا به نوشته امیانوس مارسلینوس (قرن چهارم م) از زمان زرتشت تا به امروز جریان داشته است. سیسرو (یک قرن پیش از میلاد) مینویسد: ‘مغان نزد ایرانیان از فرزانگان و دانشمندان بشمارند. کسی‌ پیش از آموختن تعالیم مغان به پادشاهی ایران نمیرسد.’ نیکلاوس، از شهر دمشق نوشته: ‘کورش، دادگری و راستی‌ را از مغان آموخت.’… موبد، اسمی که امروزه به پیشوایان زردشتی داده میشود، همان کلمه مُغ است که با ‘بد’ (پت) جمع شده… بطور کلی‌: در اوستا موغو، در فرس موگو، در پهلوی موگ و در فارسی مُغ، همان موبد است. نویسندگان قدیم متفقاً زرتشت را موسس آئین مغ یا به عبارت دیگر آورنده دین مزدیسنی دانسته‌اند… مغان در اصل قبیله‌ای از قبایل ماد یا طبقه‌ای از قوم مذکور بوده‌اند و ریاست روحانی را بر عهده داشتند. آنگاه که شریعت زرتشت بر نواهی غرب و جنوب ایران، یعنی‌ ماد و پارس، مستولی شد و دین باستانی را اصلاح کرد، مغان رئیس دیانت جدید شدند.”

میدانیم که آئین میترائیزم تا هزار و هفتصد سال پیش در سرتاسر اروپا، که تحت حکومت روم بود، رواج داشت. این آئین ارتباط تنگاتنگی با آئین مزدیسنا دارد. صفحات ۴۴۱ و ۴۴۲ در مورد دین میترا، یا مهر میباشند:
مهر در اوستا و پارسی‌ باستان میترا و در پهلوی میتَر نامیده شده است. مهر در اوستا از آفریدگان اهورا محسوب شده است و ایزد محافظ عهد و پیمان است و از این رو ایزد فروغ و روشنائی است تا هیچ چیز بر او پوشیده نماند. ماه هفتم و روز شانزدهم هر ماه و یشت دهم اوستا و جشن مهرگان، خاص اوست. آئین ستایش مهر از ایران به بابل و آسیای صغیر رفت، سپس با سربازان رومی به اروپا راه یافت و در آنجا، مهر به صورت خدای بزرگ پرستیده شد؛ و بدینگونه آئین مهر پرستی‌ پدید آمد… چون مهر یکی‌ از ایزدان دین زرتشتی و دارای مقام بلندی است بسا آتشکده‌های عهد باستان به اسم او بوده است… پس از ظهور زرتشت، تنها اهورامزدا خدای یگانه و پروردگار بزرگ نامیده شد و سایر پروردگاران آریائی به نام ایزدان یا فرشتگان نام داده شدند؛ که در واقع مظهر و صفات خداوند و نیروئی از پروردگارند. و مهر یکی‌ از آن ایزدان است…نگهبانی قسمتی‌ از روز که موسوم است به هاونی یا هاونگاه، که از سپیده‌دم تا نیمروز باشد، با مهر است.”

صفحات ۴۴۳ و ۴۴۴ حاوی مطالبی در مورد جشن مهرگان میباشند:
“جشن مهرگان به هنگام انقلاب شتوی در شانزدهم مهر است و یکی‌ از جشنهای بزرگ ایران قدیم بوده. برخی از خاورشناسان عقیده دارند که سال هخامنشی، از ماه باگ یادی (یعنی‌ ماه ستایش بغ) شروع میشده که بعدها به جای آن، که جشن نوروز زمان هخامنشیان بوده، جشن مهرگان معمول گردید… به قول بندهش، مشیا و مشیانه در چنین روزی از نطفه کیومرس تولد یافتند. این جشن را در قدیم متراکانا یعنی‌ متعلق به مهر میگفتند که بعد مهرگان شد و مهرجان معرب آن است. این جشن بزرگ شش روز طول میکشد، و از روز ۱۶ مهر آغاز شده به روز بیست و یکم که رام‌روز باشد، ختم میگردد.”

صفحه ۴۵۲ در مورد نسکهای اوستاست:
“در اوستا نسک به معنی‌ کتاب است. مجموع اوستا ۲۱ نسک بوده است. در هر جا که این لغت آمده از آن اجزای کتاب مقدس اراده شده است. به گفته دینکرد، اهورامزدا ۲۱ نسک (کتاب) اوستا را به عددِ کلماتِ اَهُونَوَر، فرو فرستاد، و چون اَهُونَوَر بنیان دین و دانش است کلیه ۲۱ نسک از حیث مطالب به عدد مصرع اَهُونَوَر به سه طبقه منقسم شده، از این قرار: گاسانیک، داتیک، هاتک مانسریک. در دینکرد از ۲۱ نسک به تفصیل صحبت شده است که برخی‌ از میان رفته و در دسترس نیست.”

واژه نفرین در صفحه بعد، ۴۵۳، تعریف شده است:
“نفرین واژه‌ای است به معنای‌ دعای بد. و آن در برابر کلمه آفرین که به معنی‌ دعای نیک و ستایش می‌باشد آمده است. نفرین از دو جزٔ نه (نا) و آفرین ترکیب یافته است.”

شاید بهتر باشد که با واژه نوروز که در صفحات ۴۵۵ و ۴۵۶ تعریف شده است این مطلب را خاتمه دهیم:
“نوروز که آن را به جمشید نسبت میدهند یکی‌ از جشنهای بزرگ ملی‌ ایرانیان است که در آغاز بهار و اولین روز سال و اول فروردین ماه برگزار میشود. حوادث روزگار و تسلط اقوام بیگانه نتوانسته خللی بدان وارد سازد. آئین نوروز با برگزاری مراسم در دربارها، مقر فرمانروایان و خانواده‌ها برگزار میگردد. جاحظ که در سال ۲۵۵ه. درگذشت در کتاب المحاسن والضداد در سخن از مهرگان و نوروز گوید که در جشن فروردین، در سر خوان چند شاخه از درخت بید و زیتون و انار می‌نهادند.’ عمر خیام در نوروزنامه مینویسد: ‘سبب نام نهادن نوروز از آن بوده که آفتاب در هر ۳۶۵ شبانه‌روز و ربعی به اول دقیقهٔ حمل باز آید. و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نهاد و جشن آئین آورد.’ هفت سین و کاشتن هفت رقم غلات نیز از آداب و مراسم بوده که هنوز رایج است. نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ طبیعی هستند که اولی‌ آغاز بهار و دوم آغاز پائیز است. نوروز نمایان‌ترین جشنهای بهاری جهان به شمار میرود. تقدس و احترام و بزرگی نوروز بیش از حد توجه و انتظار است زیرا با ماه فروردین، که ویژه فروشی‌ها و ارواح مقدس است، آغاز میشود. و روز اول آن با نام خداوند آغاز میگردد. و اول بهار و اعتدال ربیعی و رستاخیز طبیعت و زندگی‌ مجدد در جهان است…هفت سین (هفت چین) به مناسبت تقدس عدد هفت می‌باشد که نظیرش در هفت امشاسپندان، هفت کوکب، هفت طبقه زمین و آسمان، هفت مَلِک مقرّب، هفت یشت، هفتن بوخت، هفته و از این قبیل کلمات موجود است و همه نماینده عظمت و تقدس این عدداند در بین ایرانیان باستان و امروز…چیدن سفره، با شمع و لاله و آینه و گلاب و کتاب اوستا و آب و ماهی‌ و هفت چین و شیرینی‌ و سبزه و گل و شربت و امثال اینها، جلوی سفره نوروزی قرار گرفته با سرودن اوستا اهورامزدا را برای همه داده‌هایش سپاس گویند. پس از آن، شادباش گوئی بین افراد خانواده آغاز میشود، و آمدن سال نو را با دادن شاخهٔ مُورد یا سرو یا گُل به دست هم، به یکدیگر تبریک می‌گویند. بعد گلابپاش و آینه به دور گردانده میشود و همه افراد خانواده نگاهی‌ به آینه میاندازند. قدری گلاب به روی خود می‌افشانند. یک دانه نقل سفید هم برداشته دهان خود را شیرین مینمایند. سپس به حسب مقدور، به عنوان عیدی، مراسمی برگزار میگردد و آرزوی برگزاری سال بهتری را در سال نو مینمایند. برخی هفت سین نهادن را به هفت سینی اشیأ نهادن تفسیر کرده‌اند.”


*********************

ماههای سال (مطلب زیر با اندک تغییری در همین بلاگ در ۱۰ نوامبر ۲۰۱۵ انتشار یافته بود):
هر یک از دوازده ماه سال‌های ایرانی‌ به نام خاصی‌، عموماً مذهبی‌، نامگذاری شده‌اند. برای آنکه مفهوم این اسامی را درک کنیم، تحلیل واژهٔ هر ماه از کتاب “دانشنامه مزدیسنا” در اینجا نقل میشود. شماره‌های داخل پرانتز ()که به دنبال حرف “ص” میایند به شمارهٔ صفحاتی که مطالب مذکور از این کتاب نقل شده‌اند اشاره دارند. مطالبی که مابین دو کروشه {} میایند، اضافات گردآورنده به مطلب اصلی‌ میباشند، که عمدتاً برای توضیح واژه‌های ناآشنا از همین کتاب است. در گاهنامه پارسی‌، روزهای هر ماه نیز اسامی خود را داشتند. بدین ترتیب که، دوازده روز از هر ماه به نام دوازده ماه نامگذاری شده بودند؛ و چنانچه اسم یک روز با اسم همان ماه یکی‌ بود، آن روز جشن گرفته میشد. روزهای ماه به ترتیب زیر نامگذاری شده بودند:
۱. هرمزد
۲. بهمن
۳. اردیبهشت
۴. شهریور
۵. سپندارمذ
۶. خرداد
۷. اَمرداد
۸. دی
۹. آذر
۱۰. آبان
۱۱. خورشید
۱۲. ماه
۱۳. تیر
۱۴. گوش
۱۵. دی
۱۶. مهر
۱۷. سروش
۱۸. رشن
۱۹. فروردین
۲۰. بهرام
۲۱. رام
۲۲. باد
۲۳. دی
۲۴. دین
۲۵. ارت (ارشنگ)
۲۶. اشتاد
۲۷. آسمان
۲۸. زامیاد
۲۹. مهراسپند (مرسپند)
۳۰. انیران (انارام)

فروردین- ماهِ اولِ سال و روز نوزدهم هر ماه فروردین نام دارد. بنا به عقیده پیشینیان، ده روز پیش از آغاز هر سال، فروهرِ {فرَوَشی، فروَهَر= در اوستا معمولاً پنج قوه باطنی برای انسان تشخیص داده شده، برخی بی‌آغاز و بی‌انجام، برخی فناپذیر و برخی دیگر محدث که اما بعد به حیات جاودانی و ابدی پیوسته گردد… قوهٔ پنجم یعنی‌ فروشی… چنانکه از معنی‌ لفظی فروشی برمی‌آید این قوه به معنی‌ حافظ و نگهبان می‌باشد، (ص ۳۷۴)} درگذشتگان که با روان و دین (وجدان) از تن جدا گَشته و به سوی جهان مینوی گرائیده‌اند، برای سرکشی خان و مان دیرین خود فرود آیند و در هنگام ده شبانه روز روی زمین بسر برند. به مناسبتِ فرود آمدن فروهرهای نیاکان، هنگام نوروز را جشن فروردین خوانده‌اند. واژهٔ فروردین در اوستا بسیار آمده و همیشه با واژه اَشَاُن (اَشئن، پاکان) همراه است؛ مانند فروهرهای پاکان، فروهرهای نیرومند پارسایان. فروهران در ده روز آخر سال (پنج روز پنجهٔ کوچک و پنج روز پنجهٔ بزرگ، یعنی‌ از روز اشتاد {ارشتات یا اشتاد نام بیست و ششمین روز هر ماه نزد زرتشتیان و همچنین ایزد نگهبان راستی‌ و عدل و داد است، (ص ۹۶)} و اسفند تا آخر سال) بر زمین هستند و بامدادِ نوروز، پیش از بر آمدن آفتاب، به دنیای دیگر میروند.

فروردیان، فروردگان- جشن فروردیان که هنگام نزول فروهرهست در دَه روز آخر سال می‌باشد؛ یعنی‌ از اشتاد روز تا انارام {انیران یا انارام نام روز سی‌ام ماه و نام یکی‌ از ایزدان است… معنی‌ دیگر انیران، از واژهٔ اوستائی “ان‌ئیریا” مرکب از ان علامت نفی و جزٔ دوم به معنی‌ آریایی و ایرانی‌ گرفته شده و به معنی‌ غیر ایرانی‌ و ناایرانی است، (ص ۱۳۵)} روز اسفند ماه و پنج روز پنجه‌وه… در فرهنگ مزدیسنی علاوه بَر جشن فروردگان که در دَه روز آخر سال برگزار میشود، بلافاصله جشن نوروز و پس از آن، در روز نوزدهم فروردین، به مناسبت همنام بودن روز و ماه و باز برای نزول فروَهَر درگذشتگان مراسمی برگزار میکنند که آن را هم فروردینگان و فروردگان (فردوک) گویند. این جشن، جشن فروهرهای درگذشتگان است {مقایسه شود با جشن “روز مرده‌ها”(Dia de los Muertos) که از ۳۱ اکتبر تا ۲ نوامبر در مکزیک و برخی‌ کشورهای دیگر گرفته میشود}. پارسیان در این روز به آرامگاه میروند و در آنجا چوب صندل بخور میدهند… جاحظ که در ۲۵۵ هجری درگذشت، در کتاب المحاسن والاضداد، در سخن از مهرگان و نوروز گوید که در جشن فروردین، در سر خوان چند شاخه از درخت بید و زیتون و انار می‌نهادند. برخی فروردگان را پنج روز و برخی‌ دَه روز گفته‌اند که پنج روز آخر ماه و پنج روز الحاقی یا اندرگاه- پنجه اول و دوم- بوده. در اواخر عهد ساسانیان، و نزد اکثر زرتشتیانِ قرونِ اولِ بعد از ساسانیان، این ایام در ۵ روز آخر آبان ماه و ۵ روز اندرگاه (که پس از آخر آبان می‌آمد) بوده. ولی‌ پس از نقل خمسهٔ مسترقه به آخر اسفند، فروردگان به آخر اسفند ماه افتاد. بعضی‌ همان ۵ روز اندرگاه را فروردگان شمرده‌اند. چنانچه ابوریحان در آثارالباقیه آورده است، اهل سُغد، در آخر ماه دوازدهم، برای درگذشتگان قدیم خود سوگواری نموده اشک می‌ریختند [در آئین زرتشتی سوگواری پسندیده نیست]؛ و برای درگذشتگان خود خوردنی و آشامیدنی می‌گذاشتند [از یک رسم کهن آریائیان پیش از زرتشت]. ظاهرأ به همین جهت عید نوروز که بعد از آن می‌آمده روز شادی بزرگ بوده است. ، (ص ۳۷۳و۳۷۲).

اردیبهشت-  در اوستا اشاوَهیشتَ، در پهلوی اشاوَهیشت یا اِرِت‌وهیشت، و در فارسی اردی‌بَهشت گوئیم. جزٔ اولی‌ کلمه، اشا از جمله لغاتی است که معنی‌ آن بسیار منبسط است: راستی‌ و درستی‌، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی‌… و بسیار هم در اوستا به کار برده شده است؛ فقط در گاتها که ۸۹۶ فرد شعر است صد و هشتاد بار کلمهٔ اشا تکرار شده است. تشخیص معنای آن نیز دشوار است؛ بسا در یک قطعه یا یک جمله، گهی به یکی‌ از معانی مذکور است و گهی از آن ایزدی اراده شده است. ارت نیز به معنی‌ راستی‌ و درستی‌ است. این واژه در سانسکریت رَتا و در لاتینی راتوس است. بسا در گاتها از خانه یا بوستان اَشا، فردوس مقصود باشد. چنانکه بوستان و سرای وهُومَنه نیز به همین معنی‌ است. جزٔ دیگر این واژه که وَهیشت باشد صفت تفضیلی است یعنی‌ بهتر، بهترین. بهشت فارسی به معنی‌ فردوس از همین کلمه می‌باشد. پس معنی‌ اردیبهشت بهترین راستی‌ و درستی‌ است.
دربارهٔ اردیبهشت، مؤلف “برهان قاطع” چنین آرد: “معنی‌ ترکیبی‌ این لغت به معنی‌ “مانند بهشت” باشد چه ارد به معنی‌ شبیه و مانند آمده است، و چون این ماه وسط فصل بهار است و نباتات در غایت نشو و نما و گلها و ریاحین تمام شکفته و هوا در نهایت اعتدال، بنابراین اردیبهشت خوانند. و هم نیک است در روز اردیبهشت بِه معبد و آتشکده رفتن و از بزرگان حاجت خواستن و بِه نبرد و کارزار دشمن رفتن”. مولف برهان آرد که اردیبهشت همچنین نام امشاسپندی {یا اَمِشَه سِپَنتَه. این واژه از دو جزٔ امشه به معنی‌ جاودانی و بیمرگ (صورت دیگر آن آمِرِ است) و سپنته به معنی‌ مقدس و پاک و بی‌الایش ترکیب یافته که معنی‌ آن میشود “مقدسان بی‌ مرگ” و یا “جاودانان پاک”… نکته قابل توجه این است که به موجب آئین زرتشت، پروردگاران آریایی در اثر پیام زرتشت از بارگاه خدائی به زیر آمده و پرتوهائی از اهورامزدا شدند که امشاسپندان و ایزدان باشند، (ص ۱۲۳، ۱۲۷)} است که محافظت کوهها کند و او را موکل بر بیماری و شفا نیز گویند، و در روایت است که خداوند آدم و حوا را در این روز از بهشت بیرون کرد و لباس بهشت از ایشان کند.

اردیبهشتگان- روز سوم از ماه اردیبهشت که نام ماه و روز یکی‌ شود و جشن گیرند. در اردیبهشت روز از اردیبهشت ماه جشن اردیبهشت‌گان و یا به قول کوشیار “گلستان جشن” برگزار میشد چون گلها و سبزه‌ها در این فصل میشکفند و روز و ماه همنامند. امشاسپند اردیبهشت، در جهان مینوی نمایندهٔ پاکی‌ و راستی‌ و نظم و قانون اهورائی است و در زمین نگاهبانیِ آتش بدو محول است، (ص ۹۲،۹۳،۹۴).

خرداد، خورداد- نام روز ششم ماه و نام ماه سوم سال و یکی‌ از امشاسپبندان است. ایزدان تشتر و باد و فروردین از همکاران خرداد می‌باشند. غالباً با امشاسپند امرداد یکجا در اوستا یاد شده است. خرداد نمایندهٔ رسائی و کمال اهورامزدا است و در گیتی‌ به نگهبانی آب گماشته شده است. از واژهٔ خرداد، مانند نامهای امشاسپندان و ایزدان {از یز و یشن گرفته است. ایزد در اوستا یَزَتَ و در سانسکریت یجت آمده، صفت و به معنی‌ درخور ستایش است. غالباً در اوستا از ایزدان مینوی و از ایزدان جهانی‌ یاد شده است و اهورامزدا در سر ایزدان مینوی و زرتشت در سر ایزدان جهانی‌ شمرده شده‌اند… در پهلوی یزد و یزدان گویند و کلمهٔ اخیر که در فارسی باقیمانده، جمع یزد می‌باشد… لغت جشن فارسی نیز از لغتِ یسن اوستائی به یادگار مانده است، چون اصلا تمام اعیاد مانند عید فروردگان و عید مهرگان جنبه دینی داشته… چنانکه دیده میشود هر یک از سی‌ روز ماه به اسم یکی‌ از امشاسپندان یا یکی‌ از همکاران آنان نامیده شده است… نخستین روز ماه را به اسم هرمزد خدای یگانه، دومین روز تا خود هفتمین روز را به اسامی امشاسپندان که بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و اَمرداد باشند نامزد کرده‌اند. به استثنأ روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم که نیز به اسم آفریدگار دی نامیده میشود، به روزهای دیگر ماه، اسامی ایزدان معروف چون آذر، آبان، خورشید، ماه، تیر، گوش، مهر، سروش، رشن، فروردین، بهرام، رام، باد، دین، ارت (ارشنگ)، اشتاد، آسمان، زامیاد، مهراسپند (مار اسپند) و انیران (انارام) را داده‌اند، (ص ۱۴۸، ۱۴۹)} دیگر، گاهی در اوستا معنی‌ آن که رسائی و کمال است اراده میشود و گاهی خود آن ایزد. صورت اوستائی واژهٔ خرداد هَئُوروَتات است که هئورو صفت است به معنی‌ رسا، همه، درست، تمام و کمال، و جزٔ دوم یعنی‌ داد یا دات به معنی‌ قانون و عدل و داد ارتباطی‌ ندارد بلکه پسوند است که به انجام برخی‌ از واژه‌ها مانند ارشتات (راستی‌) و تات (درستی‌) و اُپَرَتات (برتری) می‌پیوندد.

خرداد روز- نوروز بزرگ. خرداد روز (روز ششم) از فروردین ماه روز بسیار شریفی است. بنا به مندرجات ابوریحان نوروز بزرگ ایرانیان در این روز است. این روز را از برای نیایش و سپاس رپتون برگزیده. در این روز آشوزرتشت زاده شد. و هم در این روز به پیامبری برگزیده شده است. در این روز گشتاسب دین پذیرفته و در این روز، رستاخیز و خیلی‌ از وقایع دیگر که در رسالهٔ پهلوی به نام “ماه فروردین روز خرداد” آمده است به وقوع خواهد پیوست. وقایع یاد شده در این رساله را تا ۴۷ رخداد نام برده‌اند.

خردادگان- در ایران باستان بنا به سنت و روش معمول اسم هر روز و ماه که برابر می‌شد جشن میگرفتند، و خردادگان، خردادروز از خرداد ماه می‌باشد، (ص ۲۵۳،۲۵۴).

تشتر،  تیشتر، تیر- در فرهنگها و اوستا و متون پهلوی به معانی چندی آمده است ولی‌ منظور اصلی‌ همان ایزد تیر و تشتر است که در پهلوی تیشتر و در اوستا تیشتریه آمده و یشت هشتم یا تشتر یشت اوستا که معمولاً تیر یشت گویند به او منسوب است. چهارمین ماه سال و سیزدهمین روز هر ماه را به نام ایزد تیشتر، تیر ماه و تیر روز گویند. در فرهنگها تشتر ایزد باران ضبط شده است، و هم بَر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی که در روز تیر از ماه تیر واقع است به او تعلق دارد. و نیز نام ستارهٔ باران است که به ستارهٔ شعرای یمانی اطلاق شده. ایزد باران، موکل باران است و به کوشش او زمین پاک از باران بهره‌مند گردد و کشتزارها سیراب شود. نام این ایزد در لغت فُرس گاه به بِشتَر تصحیف شده. گویند هر گاه تیشتر از آسمان سر بزند و بدرخشد مژدهٔ ریزش باران میدهد. تیر روز از تیر ماه به نام ایزد مذکور است و نیک است در این روز دعا کردن و حاجت خواستن، و روز عید فارسیان هم هست. بنا بر عقیدهٔ کلی‌ که چون نام روز با نام ماه موافق آید آن روز را عید کنند و جشن سازند این روز را هم مانند مهرگان و نوروز مبارک دانند و این روز را تیرگان و جشن این روز را جشن تیرگان خوانند، (ص ۲۱۶،۲۱۷).

امرداد- (اَمِرِتات) نام هفتمین روز و پنجمین ماه زرتشتیان است. این واژه به غلط مرداد یعنی‌ مرگ و مردن خوانده شده در صورتی‌ که صحیح آن امرداد یعنی‌ جاودانی و بیمرگی است. این واژه مشتق از سه جزٔ است که اولی‌ حرف نفی اَ، دومی‌ از ریشهٔ مَر به معنی‌ مردن و جزٔ سوم تات پسوند است (اَ+مَر+تات).
در ادبیات مزدیسنا اَمرداد یکی‌ از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با او است و همیشه با امشاسپند هَئُوروَتات یا خرداد، نگهبان آب همراه است (گاتها، یسنای ۵۱، بند ۷). در مزدیسنا، شخص باید به صفات مشخصهٔ پنج امشاسفند دیگر که عبارتند از نیک اندیشی‌، صلح و سازش، راستی‌ و درستی‌، فروتنی و محبت به هم‌نوع، تامین آسایش افراد بشر به وسیلهٔ برقرار ساختن حکومت آسمانی و تامین صحت و تندرستی، مجهز باشد، تا بتواند به درجهٔ کمال که مطلوب همه، و از خصایص امرداد است نایل گردد. امشاسپندان امرداد و خرداد از لحاظ معنوی مظهر کمال و جاودانی اهورامزدا هستند. در جهان دیگر این دو بخشایش رحمانی، جزای اعمال نیکوکاران است. اهورامزدا خوشی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی‌ بخشد که در دنیا اندیشه و گفتار و کردارش بَر طبقِ آئین مقدس بوده است.
روز هفتم از ماه امرداد که با این ماه همنام است جشن امردادگان می‌باشد که در قدیم جشن می‌گرفته‌اند. روز مرداد مژده داد بدان/ که جهان شد به طبع باز خوان (مسعود سعد)، (ص ۱۲۱،۱۲۲).

شهریور- در اوستا خشَترَوئَیریَه، در پهلوی خشتریور و در فارسی شهریور یا شهریر گوئیم. جزٔ اول این واژه به معنی‌ شهریاری و مملکت آمده است. کلمهٔ شهر از خشتر آمده. در قدیم نیز از خود کلمهٔ شهر، مملکت اراده میشد. مثل ایرانشهر که به معنی‌ کشور ایران بوده. جزٔ دوم این کلمه صفت است به معنی‌ آرزو شده که از وَر مشتق شده. شهریور را به کشور آرزو شده یا سلطنت مطلوب می‌توان ترجمه کرد. بسا در اوستا از شهریور کشور جاودانی اهورامزد، سرزمین فناناپذیر و بهشت برین اراده گردیده است؛ آنجا که مقام خود اهورا و ایزدن است و انسان باید چنان زندگانی کند که پس از مرگ شایسته این مملکت گردد.

شهریورگان- جشنی که در شهریور روز (روز چهارم) از شهریورماه به سبب تقارن و برخوردِ نام روز و ماه برگزار میشد، و آذرجشن هم نامیده میشد.
گردیزی نوشته که شهریورگان در همان آخر تابستان بوده نه در آغاز زمستان: “این روز شهریورگان را آذرجشن گویند زیرا که او اندر آخر ایام تابستان است و او اول تغییر هوا بود و میل کردن آن به سردی و رغبت مردمان به آتش افروختن پیش خویش.”
ابوریحان به نقل از زادویه، روز اول شهریور را آذرجشن خوانده و روز چهارم را شهریورگان. در برهان قاطع آمده در این روز جشن کنند و سبب آن را تولد داراب در این روز دانند. زرتشتیان در این روز به معبد رفته و مراسم ستایش و نیایش ویژه‌ای بَر پا میکردند و در خانه و آتشکده چوبهای خوشبو و اسپند و کندر می‌نهادند. به طور کلی‌ آنچه برمی‌آید این است که برگزاری این جشن به واسطهٔ تغییر فصل بوده حال چه در اول پائیز برگزار میشده، چه در نهم آذرماه زیرا گاهی در نگهداریِ حساب ماه و سال با احتساب کبیسه یا عدم نگهداری آن و یا منظور داشتن زمستان ۵ ماهه و تابستان ۷ ماهه، جابجائی دیده می‌شده است، (ص۳۴۹،۳۵۰).

مهر، میترا- مهر در اوستا و پارسی‌ باستان میترا و در پهلوی میترَ نامیده شده. دارمستتر معنی‌ اصلی‌ مهر را دوستی‌ و محبت دانسته است. یوستی گوید: مهر واسطه و رابطهٔ فروغ مُحدِث و فروغ ازلی است و به عبارت دیگر واسطه بین آفریدگار و آفریدگان است. در گاتها کلمه میتر به معنی‌ عهد و پیمان آمده است.

مهرگان- جشن مهرگان به هنگام انقلاب شتوی در شانزدهم مهر است و یکی‌ از جشنهای بزرگ ایران قدیم بوده. برخی‌ از خاورشناسان عقیده دارند که سال هخامنشی، از ماه باگ‌یادی (یعنی‌ ماه ستایش بغ) شروع میشده که بعدها به جای آن، که جشن نوروز زمان هخامنشیان بوده، جشن مهرگان معمول گردید. و این ترتیب را به زمانِ رواج تقویم اوستائی، در اواخر سلطنت داریوش بزرگ، در میان سالهای ۴۹۳ و ۴۸۶ پیش از مسیح، میدانند… این جشن بزرگ شش روز طول میکشد، و از روز ۱۶ مهر آغاز شده به روز بیست و یکم که رام‌روز باشد، ختم میگردد… کومون در کتاب ارزشمند خود آئین میترا میگوید: “بدون شک جشن مهرگان که در ممالک روم قدیم روز ظهور خورشید تصور میشده و آن را روز ولادت خورشید مغلوب نشدنی‌ میگفته‌اند به ۲۵ ماه دسامبر کشیده شده و بعد از نفوذ دین عیسی در اروپا، روز ولادت مسیح قرار داده شده است”. در فرهنگها، مهرگان بزرگ و مهرگان خرد اسم دو مقام موسیقی است. از اشعار منوچهری برمی‌آید که در عهد سلطان مسعود غزنوی، که در سال ۴۲۱ هجری جلوس کرد، جشن مهرگان با شکوه و جلال تمام در دربار سلطان، مثل سابق، برگزار میشد، (ص ۴۴۱،۴۴۳،۴۴۴).

آبان- نام ماه هشتم از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه. و آن بودن خورشید باشد در برج کژدم… “پارسیان روز آبان از آبان ماه را عید کنند و آبانگان نامند”. آبان از آپ اوستائی و اپی پارسی‌ باستان و آپ پهلوی است به معنی‌ آب برآمده است… ضرب‌المثلی در باره آبان: “آبان ماه را بارانکی، دیماه را برفکی، فروردین ماه شب ببار روز ببار” یعنی‌ برای خوبی‌ زرع بارانی اندک به آبان و برفی کم به دی و به فروردین باران بسیار باید.

آبانگان- روز دهم آبان، در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار رود یا دریا ایزد نگهبان آب را نیایش کنند. این روز ویژه یکی‌ از بزرگترین ایزدان مورد ستایش ایرانیان قبل از زرتشت یعنی‌ ایزد آناهیتا، ایزد سرپرست آبهای روان و ایستا و دریاها و رودها و چشمه‌سارهاست، یشت پنجم اوستا، موسوم به آبان یشت در توصیف مقام و نیرو و ستایش این ایزد است، (ص ۵۲).

آتَر، آتَرش- همان آتش و آذر است. به کردی “آگِر” و “هیر”… لغت آثورنان که در فرهنگهای فارسی هم ضبط شده و نام طبقه‌ای از پیشوایان دینی است از همین کلمه است. واژه آذر فارسی نیز از همین ریشه است و آتش هیئت دیگری است از آن. برخی اسامی مانند آذرباد پارسی‌ که اوستائی آن آتِرپات و پهلوی آن آتُرپات است و نام بزرگترین و مهمترین ایالت ایران، آذربایجان (آتورپاتگان) زادبوم آشو زرتشت نیز از همین اسم گرفته شده است.

آذرگان- آذر روز (روز نهم) در آذرماه را جشن آذرگان یا آذرجشن خوانند. در این روز معمولاً به آتشکده رفته آتش نیایش سروده میشود. به موجب رسمی‌ کهن هر خانواده‌ای اخگری از آتش مقدس آتشکده فراهم آورده و آتش زمستانی و ضروری در خانه را بدان شعله‌ور می‌ساخت، (ص ۵۸،۷۶،۶۰).

دی- دی به معنی‌ آفریدگار است و صفت است از برای اهورمزدا. دهمین ماه سال و نیز روز هشتم، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه به اسم آفریدگار دادار یعنی‌ دَثوشو (دادار) که در فارسی دی گوئیم، نامزد گردیده. هر ماه شمسی‌ به چهار ربع، بدین شرح تقسیم می‌شده: ربع اولی‌ هر ماه، از نخستین روز ماه که هرمز نامزد گردیده آغاز و به روز هفتم ماه ختم می‌گردد. ربع دومی‌، از هشتم ماه (دی به آذر روز) شروع و به روز چهاردهم ماه ختم میگردد. ربع سومی‌، از پانزدهم ماه (دی به مهرروز) شروع و به روز بیست و سوم ماه ختم می‌گردد. ربع چهارمی، از بیست و چهارم ماه (دی به دین روز) آغاز و به روز سی‌ام ماه ختم می‌گردد.

دیگان- روز اول هر ماه به نام اورمزد یا دادار است. و روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم هر ماه نیز دی است که برای تمیز از یکدیگر نام هر روز را به نام روز بعد پیوند داده دی به آذر، دی به مهر و دی به دین گفته شده است… ابوریحان روز اول دی را خُره روز یا خوره روز نوشته است. و این را چون با بلند شدن روزها و تولد دوبارهٔ خورشید همراه است جشن خُره روز گفته‌اند. در این روز، پادشاه با پوشیدن لباس سفید بَر زمین می‌نشست و بار عام میداد و مردم از هر رده که بودند می‌توانستند با او سخن بگویند. شاه میگفت “نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه.” (هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند). این روز را جشن نودروز نیز گفته‌اند؛ از آن جهت که تا نوروز نود روز فاصله بوده است، (ص ۲۸۴،۲۸۵،۲۸۶).

بهمن- نام یکی‌ از امشاسپندان و نیز نام روز دوم ماه و نام یکی‌ از نیایش‌ها و نام برخی‌ اشخاص است… بهمن در اوستا وهُومَنه در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن است. این واژه مرکب است از دو جزٔ وهُو به معنی‌ خوب و نیک، و مَنه از ریشه مَن که در پهلوی منشن و منتین از آن آمده و در فارسی منش شده است. این ریشه در اوستا و فُرس هخامنشی به معنی‌ اندیشیدن و شناختن و به یاد آوردن و دریافتن است. در چند واژهٔ مرکب فارسی پسوند مان که از همین بنیاد است بجا مانده، چنانکه در شادمان (شادمنش)، پشیمان (پژمان)، نریمان (نیرم) که در اوستا نئیرمنه و صفت است به معنی‌ نر یا مردمنش و در گزارشِ پهلوی اوستا که زند خوانند به مرت منش ترجمه شده است. واژهٔ دشمن نیز که به معنی‌ بداندیش و بدخواه است از دُش (یعنی‌ بد) و من ترکین یافته است. البته پسوند “مان” در بعضی‌ واژه‌ها مانند دودمان و گرزمان (عرش، بهشت، بارگاه مقدس) به معنی‌ خانه و سری است. خانمان نیز دارای همین پسوند است، “من” به تنهایی هم در ادبیات فارسی به معنی‌ منش و روان و دل به کار رفته  فردوسی‌ گوید: سرش سبز بادا، منش ارجمند/ منش برگذشته ز چرخ بلند. با توضیحات بالا، وهومنه که در پهلوی وهومن و در فارسی بهمن شده به معنی‌ بهمنش و نیک نهاد و خوب منش است.

بهمنجنه (بهمنگان)- در بهمن روز {دومین روز ماه} از بهمن ماه به واسطهٔ توافق اسم روز با اسم ماه در ایران جشن بزرگی‌ بوده به اسم بهمنگان یا بهمنجنه. بنا به نوشتهٔ ابوریحان بیرونی و اسدی طوسی در جشن بهمنجنه گیاه موسوم به بهمن خورده می‌شد: “در این روز، بهمنِ سفید به شیر خالص پاک خورند و گویند که حفظ [حافظه] فزاید مردم را، و فرامُشی ببرد، و اما به خراسان مهمانی کنند بَر دیگی‌ که اندرو از هر دانه خوردنی کنند و گوشت هر حیوانی که حلال‌اند و آنچه در آن وقت بقعت یافته شود از تره و نبات.”… آن گونه که از اشارات در آثار مکتوب در دوران اسلامی دریافت میشود، جشن بهمنگان یا بهمنجنه در قرون پس از ساسانیان تا پیش از حمله مغول بسیار مرسوم بوده و آداب و تشریفات آن رواج تقریباً عام داشته است.
پختن نوعی آش موسوم به دیگ بهمنجه بسیار رایج و معمول بوده است… در این آش از هر نوع حبوب و سبزی تازه و گوشت که موجود فصل بود ریخته و می‌پختند. در هر خوراکی از گیاه بهمن سرخ و بهمن سفید استفاده میکردند.این گیاه دارای خواص داروئی است و در روزگار باستان، ایرانیان معتقد بودند که خوردن آن به تقویت حافظه بسیار کمک می‌کند. آن را به صورت تازه در خوراکها می‌پختند، خشک شدهٔ آن را دم کرده می‌نوشیدند و یا به صورت گرد بَر روی غذا می‌ریختند و یا با گرد قند و نبات آمیخته و میخوردند. یکی‌ از رسوم نیک این روز آن بود که طی تشریفاتی به کوه و دشت رفته و گیاهان ویژه‌ای را که خواص داروئی داشت می‌کندند تا در طول سال مورد استفاده قرار دهند. همچنین تهیه شیره‌ها و روغنهای نباتی و ساقه‌ها و چوبها و برگهای سوزاندنی که بوی خوش پراکنده و گندزدا باشند در این روز انجام میشد، (ص ۱۸۲،۱۸۵).

اسپندارمذ- در اوستا سپنت آرمئیتی، در پهلوی سپندارمت و در فارسی سپندارمذ و اسپندارمذ و سفندارمز. سپنت صفت است به معنی‌ مقدس و از ارمئیتی نیز در جای خود یاد شد {آرمئیتی به معنی‌ فروتنی و پاکی و محبت است (ص ۹۷)}. پس اسپندارمذ یعنی‌ ارمئیتی مقدس. در وِدا نیز آمده است. در یک موضع از ریگ‌ودا و گاهی نیز در اوستا این کلمه به معنی‌ زمین استعمال شده و در پهلوی آنرا خرد و کامل ترجمه کرده‌اند. سپندارمذ یکی‌ از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورامزدا خوانده شده است… در قدیم، روز سپندارمذ (پنجم) از اسفند ماه را جشن می‌گرفته‌اند. بید مشک گُل مخصوص سپندارمذ می‌باشد.

سپندار جشن- در پنجم اسفند به مناسبت همنام بودن روز و ماه (سپندارمذ روز از اسفند ماه) ایرانیان جشن می‌گرفته‌اند و آن را جشن مردگیران هم نامند. چرا که این جشن خاص زنان بوده و از شوهران خود هدیه میگرفته‌اند. ابوریحان گوید: “مزدگیران، نبشتن رقعها کژدم، این از رسمهای پارسیان نیست. ولیکن عیلامیان نو در آوردند. این روز بَر کاغذها نویسند بَر در خانه آویزند تا اندرو گزند اندر نیاید و به پنجم روز است از اسفندماه. پارسیان نبشتن رقعها کژدم را مردگیران خوانند زیرا که زنان بَر شوهران اقتراحها (چیز نو در آوردن) کردند و آرزوها خواستندی.”، (ص ۳۱۹،۱۰۲).