برایان لپینگ در سال ۱۹۸۵ کتابی نوشت تحت عنوان "پایان امپراتوری". در این کتاب راجع به پیشرفتهای انگلیس در تحت سلطه گرفتن کشورهای دیگر از طریق قدرت نظامی، حقههای سیاسی، و رشوه به عمال سیاسی میپردازد. این تحت سلطه گرفتنها میتوانست بطور مستقیم مثل هند، یا بطور غیر مستقیم مثل ایران باشد. هر فصل این کتاب به کشوری پرداخته است: هند، فلسطین، مالی، ایران، مصر، عدن، قبرس، ساحل عاج، کنیا، ردزیا. کشوهای که از دور کنترل میشدند یا با شرکت استعمار گران دیگر تحت استعمار قرار میگرفتند یا کشورهای که به قطعات تقسیم شده اند مثل آمریکا و قسطنطنیه. بعد از اینکه چگونه این کشورها تحت سلطه قرار گرفتند، در مورد از میان رفتن قدرت هژمونی انگلیس توضیح میدهد. کتاب دلایل مختلفی که امپریالیست انگلیس افول و امپریالیست آمریکا نزول میکند را شرح میدهد.اگر تاریخ تکرار میشود این تکرار دقیقا مثل دفعه اول نخواهد بود و بسته به تغییرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و بافت جامعه تغییر خواهد کرد. ما شاهد افول آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی هستیم، به همان ترتیب که سایر ابر قدرتها افول کردند، ولی نه به همان شکل
قرن ۲۱ با رهبری دو قطب راست گرا در شرق و غرب شروع شد. راستترین جناح مسیحیت در آمریکا، انگلیس، و بعضی کشورهای پیشرفته دیگر به قدرت رسیدند. در حهت دیگر، اسلام نظامی که طی قرنها توسط همین کشورها توسعه یافته بود، به مبارزه با آنها پرداخت. بعد از حمله اسلامیهای نظامی به آمریکا، محافظه کاران فرصت طلائی خود را به دست آوردند که به عراق و افغانستان حمله کنند، و با این کارشان سر آغاز قرن بیست و یکم را تیره کنند. گرچه حمله به افغانستان و عراق برای مردم این کشورها ضایعه آور بود، به کشورهای آمریکایی جنوبی قدرت نفس کشیدن داد. در زمانیکه برادر بزرگ پایش در آن دو کشور گیر کرده بود، کشورهای چون نیکاراگوا، ونزولا، بولیوی، هندوراس، و سایر کشورهای همسایه فرصتی یافتند که رایحهٔ دموکراسی را برای اولین بار، یا اولین بار بعد از مدت زیادی تحت سلطه بودن، تنفس کنند. قدرت نظامی نشان دادن یک ابر قدرت چیز جدیدی نیست، ولی برای مدت زیادی در گیر بودن از نظر مالی و روحی به ابر قدرت لطمه میزند. در انتخابات ۲۰۰۸ آمریکا، عدم علاقه مردم به ادامهٔ جنگ در عراق کاملا روشن بود، که اخیرا در مورد افغانستان این جو مشاهده میشود. وخیم بودن وضعیت اقتصادی نیز این عدم علاقه را در مردم تشدید میکند
دین بیکر در کتاب خود "غارت و اشتباه" به این اشاره میکند که مسئولین به اشتباه این اقتصاد حبابی را به وجود آورده بودند که نتیجهٔ سیاستهای غلط آنها بود. اینکه چه کار دیگری غیر از به وجود آوردن یک اقتصاد حبابی میتوانستند بکنند بحث دیگری است، ولی این نکته دین بیکر که این اشتباه "باعث رنج بسیاری برای سالهای زیادی خواهد شد" هر چقدر برای کسانی که در آمریکا زندگی میکنند شنیدنش سخت است، ولی واقعیتی قابل انکار است. از نوشتههای وی به نظر میرسد که او عقیده دارد که در آینده اقتصاد آمریکا بهبود خواهد یافت. شاید این مساله که حباب به عنوان تنها راه چاره ایجاد شده بود فراموش شده باشد. حبابها به این دلیل ترکیدند که دیگر راه علاج دیگری به فکر مسئولین نرسیده بود! اگر این فرضیه درست باشد و دیگر نتوان راهی برای بهبود اقتصاد سرمایداری پیدا کرد، ما شاهد سقوط یک امپریالیست دیگر هستیم. این فرضیه را دیوید میسن در کتابش "پایان قرن آمریکا" شکافته است. او بطور خلاصه نفوذ آمریکا را در سایر کشورهای تحت نفوذ شرح میدهد که حمله به عراق آخرین تجاوز آمریکا خواهد بود. تاریخ نشان میدهد که همیشه یک حملهٔ نهایی و تعیین کننده به سلطه امپریالیست پایان میدهد. این و سایر دلایلی که در این کتاب مطرح شده اند، مثل اختلاف زیاد بین دارا و ندار، سقوط اقتصادی، بیکاری، افزایش جرایم، و سایر دلیل باعث پائین آمدن این ابر قدرت میشوند. ولی در نهایت پرسش این است که: آیا دنیا به یک یا چند ابر قدرت که همیشه در صحنه باشند احتیاج دارد، و یا توازن بین همه کشورها بیشتر به نفع بشریت است؟
No comments:
Post a Comment