در سفر اخیر به ایران سعی کردم که با تمام اقشار جامعه در ارتباط باشم تا دیدگاه بهتری نسبت به وقایع ایران داشته باشم. گرچه من با جوانان ایران تماسی نداشتم و مشاهداتم در رابطه با اشخاصی بود که دورهٔ قبل از انقلاب را بخاطر میاوردند، ولی به نظر میرسید که جوانان، بخصوص دانشجویان، در رشد آگاهیهای مردم بسیار تاثیر داشته اند
طبقه متوسط خیلی تلاش میکند که در همان طبقه باقی بماند. با ورود محصولات ارزان از خارج کشاورزی داخلی تقریبا از بین رفته است (به دلیل سود سرشار وارد کنندگان که چند باند گانگستری هستند) . محصولات مردم به صورت جزئ در یکشنبه بازارها به فروش میرسند. سوپرمارکتها اجناس وارداتی را وارد کرده و با بسته بندیهای شیک (به سیستم اروپا و آمریکا) به قیمتی که طبقه پایین جامعه حتا قدرت دست زدن به آنرا ندارد به فروش میرسانند. صنایع داخلی به همین نحو از بین رفته و بازار پر از محصولات وارداتی از کشورهای آسیای جنوب شرقی است. با تبدیل قیمتها به دلار، همان مبلغ که در آمریکا برای یک جنس پرداخت میشود، مصرف کنندهٔ ایرانی مجبور است در ایران بپردازد، گر چه حقوقش به ریال است.
برج سازی همچنان ادامه دارد و در هر کوچه چند ساختمان بدون توجه به پارکینگ و تراکم، در حال بالا رفتن است. با توجه به اینکه هوای تهران خیلی کثیف است و دولت با پارازیت بر ماهوارهها به گسترهٔ بیماریهای جدید دامن میزند، مطب دکترها پر است و بیماران مبالغ هنگفتی باید برای معالجه یا عمل به دکتر و بیمارستان بپردازند. فروش اجزای بدن بخصوص کلیه معمول است. علاوه بر گدایئ، شغلهای کاذب مثل دست فروشی در هر نقط شهر و یا اتوبوس و مترو فراوان است. بچههای ۶ ساله جلوی رستورانها آدامس میفروشند
از نظر اقتصادی، مردم با فقر دست و پنجه نرم میکنند.
طبقه متوسط خیلی تلاش میکند که در همان طبقه باقی بماند. با ورود محصولات ارزان از خارج کشاورزی داخلی تقریبا از بین رفته است (به دلیل سود سرشار وارد کنندگان که چند باند گانگستری هستند) . محصولات مردم به صورت جزئ در یکشنبه بازارها به فروش میرسند. سوپرمارکتها اجناس وارداتی را وارد کرده و با بسته بندیهای شیک (به سیستم اروپا و آمریکا) به قیمتی که طبقه پایین جامعه حتا قدرت دست زدن به آنرا ندارد به فروش میرسانند. صنایع داخلی به همین نحو از بین رفته و بازار پر از محصولات وارداتی از کشورهای آسیای جنوب شرقی است. با تبدیل قیمتها به دلار، همان مبلغ که در آمریکا برای یک جنس پرداخت میشود، مصرف کنندهٔ ایرانی مجبور است در ایران بپردازد، گر چه حقوقش به ریال است.
برج سازی همچنان ادامه دارد و در هر کوچه چند ساختمان بدون توجه به پارکینگ و تراکم، در حال بالا رفتن است. با توجه به اینکه هوای تهران خیلی کثیف است و دولت با پارازیت بر ماهوارهها به گسترهٔ بیماریهای جدید دامن میزند، مطب دکترها پر است و بیماران مبالغ هنگفتی باید برای معالجه یا عمل به دکتر و بیمارستان بپردازند. فروش اجزای بدن بخصوص کلیه معمول است. علاوه بر گدایئ، شغلهای کاذب مثل دست فروشی در هر نقط شهر و یا اتوبوس و مترو فراوان است. بچههای ۶ ساله جلوی رستورانها آدامس میفروشند
از نظر سیاسی، آگاهیهای مردم بسیار بالاست. مردم (در تهران، اصفهان، و مازندران، شهرهای که من به آنها سفر کردم) از حکومت و تقسیم بندیهای آن مطلع هستند و آمادگی برای یک حکومت لائیک را دارند. به دلیل وضع بد بخصوص اقتصادی، کل سیستم زیر سوال است، که این خواسته های مردم را فراتر از جنبش قرار میدهد. زمان بیشتری برای اینکه با آموزش خواسته های توده در سطح جنبش قرار بگیرد لازم است. البته مردم در عین حال از خشونت بیزار هستند و به هیچ عنوان خواستار یک انقلاب دیگر نیستند. گر چه دولت به نظر نمیرسد که خشونت خود را کاهش دهد و حاضر به اصلاح نیست. احتمالا ۲۲ بهمن موقعیت دولت را تعیین میکند که آیا حاضر است آزادیهای خواسته شده را بدهد یا تا مرحله انقلاب مقاومت میکند. چپ قدیم (مثل توده و فدایی) کاملا به سیستم سرمایه داری روی آورده است. البته با صحبت با یک توده ای سابق متوجه شدم که آنها شاهکارهای مارکس مثل سرمایه را بطور مستقل نخوانده اند، و این آگاهی های آنها را زیر سوال میبرد. گر چه مشکل فعلی عدم آزادی است، و چنان چه مردم آزادی برای ابراز عقیده، مطبوعات، و اجتماعات را به دست بیاورند، خود سیستم دلخواه را پیدا میکنند. در غیاب این آزادی، به نظر میرسد که اکثریت خاموش منتظر یک حرکت نهایی هستند تا بطور فعال وارد جنبش شوند. در ایران امروز، جبهه چپ، سلطنت طلب و مجاهد آن احترام سابق را از دست دادهاند و به نظر نمیرسد که نقش مهمی در آینده نزدیک ایران داشته باشند. مردم بیشتر از هر چیز ملی هستند و به یاد گیری فرهنگ باستان علاقه نشان میدهند
از نظر اجتماعی گر چه مذهب کاملا کمرنگ شده است، ولی مردم اعتقادات و خرافات قدیم را نگاه داشته اند. در تهران تقریبا همه خانوادها ماهواره دارند و در نتیجه فرهنگ غربی (آن قسمت که به آن مبتذل میگفتیم) رواج یافته است. اصطلاحات انگلیسی کاملا رواج دارند. فرهنگ فست فود (که در حقیقت غذا ی پر چربی و کالری و شکم پر کن است) از خیابانها به جادهها کشیده شده است. غذاهای پروسه شده مثل غذاهای یخ زده در حال ورود به بازار های ایران هستند. همه چیز به انگلیسی نوشته میشود. حتا شعارهای مذهبی دولتی به فارسی و انگلیسی نوشته شدهاند (گاهی با املأ یا دستور غلط!) اتوبانها به بزرگ راه (های وی) و آزاد راه (فری وی) تقسیم شدهاند. بنا بر این نه تنها فرهنگ بلکه بافت جامعه آمریکا نیز تقلید میشود. بانکها ی بیشمار علاوه بر سایر موسسات خصوصی (به دلیل خصوصی سازی) در هر نقطه شهر دیده میشوند. بنابر این برای هر کاری باید پول داد، چرا که موسسات دولتی خصوصی شدهاند. کسانی که پول بیشتری دارند کارشان سریع تر راه میافتد. از آنطرف، مردم از نظر کلی آگاهی های خوبی دارند. دشمن را میشناسند و با دوستان مهربان تر شدهاند. کارها را بهتر راه میاندازند و اشکال تراشی کمتر میکنند. ریش مردان و مقنعه زنان تقریبا نایاب شدهاند! با توجه به مشکل بزرگی که دولت در پیش دارد و هنوز نمیداند با خیل عظیم ناراضی چه کند، گشت و بسیجی در روزهای عادی کمتر به چشم میخورند. تعداد پارکها زیاد شده و مردم از آنها به خوبی استفاده میکنند. شرکت های دولتی بزرگ تسهیلات خوبی برای کارمندانشان دارند. گر چه روند نابودی آثار باستانی در جریان است، ولی نو سازی تشویق میشود. از همه مهمتر، چانه زدن در خرید کالا تقریبا از بین رفته است
No comments:
Post a Comment