سالهاست که ما به دنبال پاسخی برای این پرسش هستیم که چگونه میتوانیم از دست استبداد رهائی پیدا کنیم. گروهی باور دارند که ما حافظهٔ تاریخی نداشته و از آنچه در طی قرون و اعصار بر سرمان رفته است آگاهی نداریم، و تلاشی هم برای خود آگاهی نمیکنیم. عدهٔ دیگری فرهنگ میهمان پرستی ما را سرزنش میکنند که در نتیجهٔ آن به راحتی تحت انقیاد دیکتاتورها قرار میگیریم. بعضی مذهب را دلیل عقب ماندگی و جهل ما میدانند. پارهای موقعیت جغرافیائی و سیستم ژئو فیزیکی یا زمین و آب و هوا را مقصر میدانند. گروهی دیگر تسلط امپریالیست های شرقی و غربی بر کشور ما را دلیل میاورند. بعضی اختلاط نژادی ما را با نژاد های پست تر عنوان میکنند. جامعه ما مانند سایر جوامع دیگر، ترکیبی است از گروه های مختلف که ایدئولگ ها این مظاهر را مورد بحث قرار میدهند، نفع پرستان منافع شخصی خود را در نظر میگیرند، لمپن ها عوامل دیکتاتورها هستند، و بیسوادان به راحتی تحت تاثیر ایدئولوژی های مختلف قرار میگیرند. ولی همیشه تعداد انگشت شماری هستند که جان خود را برای حصول به یک دمکراسی بر اساس یک ایدهٔ شخصی به مخاطره میاندازند. اینها معمولا اشخاص فرهیخته ای هستند که در موقیت های خطیر تاریخی تعدادشان به حدی میرسد که میتوانند یک جنبش را بر علیه مرتجعین هدایت کنند. برای بررسی بهتر باید تک تک این نظریات را شناخت. توجه به این نکته لازم است که هر شخصی منحصر به فرد است و گنجاندن افراد در گروه های مختلف هدف این بحث نیست، و دسته بندی کردن برای تسهیل در تجزیه و تحلیل است.
موقعیت ژئو فیزیکی: طبیعی است که آب و هوا و عوارض زمین و شکل جغرافیائی هر منطقه ای در روحیه و رفتار اشخاصی که در آن مناطق زندگی میکنند تاثیر بسزائی دارد. مردمی که در مناطق کوهستانی و یا خشک زندگی میکنند، محدودیت های جغرافیائی افزونی برای کشت و زرع نسبت به کسانی که در فلات و مرتع زندگی میکنند دارند. بنا بر این چنین افرادی به دامداری و یا معدن داری، یا مشاغلی که به زمینِ قابلِ کشت وابسته نیستند مشغول میشوند.
تجربه داروین در جزایر گلاپاگوس بر روی حیوانات آن جزایر این بود که بسته به طبیعت و عوارض زمین، شکل فیزیکی و خواست های موجودات تغییر میکند. با توجه به رنگ پوست و شکل اندام بدن افراد ما میتوانیم تا حدی مناطق زیست اشخاص را حدس بزنیم.
در علم انتراپالوژی هم میتوان در بررسی اقوام کهن چنین تجربه ای بدست آورد. به عنوان مثال، دین عیسویت برای قوم یهود ساخته و پرداخته شد. چون این دین از این قوم برخاسته، در نتیجه تمام عناصر سنتی قوم یهود اصول این دین میشوند. زمانی که این دین به اروپا میرود، با خاستگاه اجتماعی مردم آن سرزمین سازگار نیست، و خواه نا خواه طرد میشود. پیدا کردن محلی که مختص دین یهود باشد آنها را (با تکیه به قدرت نظامی آمریکا به عنوان باز پرداخت خدمات علمی دانشمندان یهودی فراری از اروپا در سالهای 40 قرن بیستم میلادی) به تجاوز به سرزمین فلسطین واداشت. البته فرق بین این قوم یهود و قوم یهود زمان موسی (یا زمانی که به شخصیت فرضی فردی به نام موسی نسبت داده شده است) و حتی قوم یهود یک قرن پیش، بی نهایت گسترده است. مثال دیگر دین اسلام است که برای قبایل عرب در صحراهای عربستان به وجود آمد. این دین، اگر به زور شمشیر نبود امکان نداشت بتواند در سرزمین هائی که مردم شهر نشین بودند پا بگیرد. قوانین دین اسلام برای جامعه قبیله ای که در صحراهای خشک زندگی میکردند تدوین شده اند. در چنین جامعه ای تصمیم گیری در مورد تمام موازین اجتماعی به عهده ریش سفید قبیله است. او در مورد حقوق افراد نسبت به یکدیگر، نرخ خرید و فروش، حل دعوا بین دو شهروند (قبیلهٔ وند؟!)، تشخیص جرم، جزای متهم، و کلیه شئون اجتماعی افراد قبیله تصمیم گیری میکند، بدون اینکه در هیچ کدام از رشته های اقتصاد، سیاست، و حقوق تخصصی داشته باشد. در یک قبیلهٔ کوچک، امکانی برای تقسیم مشاغل نیست. کسانی که در چادر زندگی میکنند نمیتوانند زندان با دیوار آهنی یا بتنی داشته باشند، بنا بر این، قانون جزا چشم در مقابل چشم یا قطع عضو، یا سنگسار، یا گردن زدن است. ریش سفید قبیله، دادستان، وکیل مدافع، قاضی، و هیات منصفه است. شاید او جلاد هم باشد. وقتی که چنین دینی با چنین قوانینی وارد یک جامعه شهری میشود، فقط میتواند با زور اسلحه مردم شهر نشین را مجاب کند. البته گفتمان ما در اینجا برتری یک فرهنگ نسبت به فرهنگ دیگر نیست. کما اینکه از آثار ابن اثیر و راوندی بر میاید که فرهنگ عرب قبل از اسلام صلح جویانه تر بوده و مردم نسبت به ادیان مختلف تحمل بیشتری داشتند. در زمینه خط و هنر شعر و موسیقی نیز پیشرفته تر از دوران بعد از اسلام بودند. منظور معنی لغوی تمدن (شهر نشینی) است. نمونه بارز تجاوز به حقوق افراد با لبه تیز اسلحه و در پناه ایدئولوژی مذهبی را در سی سال اخیر در کشور خودمان دیده ایم که چگونه یک گروه ارتجاعی و عقب افتاده بر توده عظیم متمدن مسلط میشوند.
ولی بحثی که افرادی نظیر همایون کاتوزیان و یا هوشنگ ماهرویان میکنند، عدم دسترسی به دمکراسی در ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیائی این کشور نسبت به سایر کشورهاست. ایران سرزمین وسیعی است که از مناطق مختلف با آب و هواهای متفاوت تشکیل شده است. در نتیجه، عوارض زمین هم به دلیل این تغیرات متنوع است. حدود یک چهارم محدوده عرضی این کشور را دو کویر پهناور (دشت کویر و کویر لوت) پوشانده اند. شمال ایران سبز و بارانی، و غرب کوهستانی و برف گیر است. جنوب غربی گرم و شرجی، و ایالات جنوبی به دلیل مجاورت با دریای عمان و خلیج فارس هوای کاملا متفاوت با سایر مناطق نامبرده شده دارند. همانطور که این تغییرات آب و هوا در سطح زمین موثر هستند، در تعارض زندگی و آداب و رسوم زندگی مردم نیز تاثیر میگذارند. همایون کاتوزیان با توجه به این موقعیت خاص جغرافیائی در ایران، فرهنگ استبداد را در ایران بررسی کرده و در نوشته های خود این فرهنگ را ناشی از موقعیت زمینی و برّی میداند. هوشنگ ماهرویان نیز در همین راه دلیل عدم نهادینه شدن دمکراسی در ایران را مورد بحث قرار میدهد. بنابر این پرسشی که ایجاد میشود این است که با توجه به اینکه اکثر مناطق کشور ما کویری نیستند، چرا دمکراسی در آن مناطق فراگیر نمیشود؟ چنان که گفته شد، اگر چه قسمت اعظمی از کشور ما خشک است، ولی به اندازهٔ کفایت مناطق قابل کشت و دامداری وجود دارد. هر آینه، این عامل نیز به همراه عوامل دیگر در تاخیر حصول دمکراسی موثرند، اگر چه عامل اصلی نمیباشند.
موقعیت ژئو فیزیکی: طبیعی است که آب و هوا و عوارض زمین و شکل جغرافیائی هر منطقه ای در روحیه و رفتار اشخاصی که در آن مناطق زندگی میکنند تاثیر بسزائی دارد. مردمی که در مناطق کوهستانی و یا خشک زندگی میکنند، محدودیت های جغرافیائی افزونی برای کشت و زرع نسبت به کسانی که در فلات و مرتع زندگی میکنند دارند. بنا بر این چنین افرادی به دامداری و یا معدن داری، یا مشاغلی که به زمینِ قابلِ کشت وابسته نیستند مشغول میشوند.
تجربه داروین در جزایر گلاپاگوس بر روی حیوانات آن جزایر این بود که بسته به طبیعت و عوارض زمین، شکل فیزیکی و خواست های موجودات تغییر میکند. با توجه به رنگ پوست و شکل اندام بدن افراد ما میتوانیم تا حدی مناطق زیست اشخاص را حدس بزنیم.
در علم انتراپالوژی هم میتوان در بررسی اقوام کهن چنین تجربه ای بدست آورد. به عنوان مثال، دین عیسویت برای قوم یهود ساخته و پرداخته شد. چون این دین از این قوم برخاسته، در نتیجه تمام عناصر سنتی قوم یهود اصول این دین میشوند. زمانی که این دین به اروپا میرود، با خاستگاه اجتماعی مردم آن سرزمین سازگار نیست، و خواه نا خواه طرد میشود. پیدا کردن محلی که مختص دین یهود باشد آنها را (با تکیه به قدرت نظامی آمریکا به عنوان باز پرداخت خدمات علمی دانشمندان یهودی فراری از اروپا در سالهای 40 قرن بیستم میلادی) به تجاوز به سرزمین فلسطین واداشت. البته فرق بین این قوم یهود و قوم یهود زمان موسی (یا زمانی که به شخصیت فرضی فردی به نام موسی نسبت داده شده است) و حتی قوم یهود یک قرن پیش، بی نهایت گسترده است. مثال دیگر دین اسلام است که برای قبایل عرب در صحراهای عربستان به وجود آمد. این دین، اگر به زور شمشیر نبود امکان نداشت بتواند در سرزمین هائی که مردم شهر نشین بودند پا بگیرد. قوانین دین اسلام برای جامعه قبیله ای که در صحراهای خشک زندگی میکردند تدوین شده اند. در چنین جامعه ای تصمیم گیری در مورد تمام موازین اجتماعی به عهده ریش سفید قبیله است. او در مورد حقوق افراد نسبت به یکدیگر، نرخ خرید و فروش، حل دعوا بین دو شهروند (قبیلهٔ وند؟!)، تشخیص جرم، جزای متهم، و کلیه شئون اجتماعی افراد قبیله تصمیم گیری میکند، بدون اینکه در هیچ کدام از رشته های اقتصاد، سیاست، و حقوق تخصصی داشته باشد. در یک قبیلهٔ کوچک، امکانی برای تقسیم مشاغل نیست. کسانی که در چادر زندگی میکنند نمیتوانند زندان با دیوار آهنی یا بتنی داشته باشند، بنا بر این، قانون جزا چشم در مقابل چشم یا قطع عضو، یا سنگسار، یا گردن زدن است. ریش سفید قبیله، دادستان، وکیل مدافع، قاضی، و هیات منصفه است. شاید او جلاد هم باشد. وقتی که چنین دینی با چنین قوانینی وارد یک جامعه شهری میشود، فقط میتواند با زور اسلحه مردم شهر نشین را مجاب کند. البته گفتمان ما در اینجا برتری یک فرهنگ نسبت به فرهنگ دیگر نیست. کما اینکه از آثار ابن اثیر و راوندی بر میاید که فرهنگ عرب قبل از اسلام صلح جویانه تر بوده و مردم نسبت به ادیان مختلف تحمل بیشتری داشتند. در زمینه خط و هنر شعر و موسیقی نیز پیشرفته تر از دوران بعد از اسلام بودند. منظور معنی لغوی تمدن (شهر نشینی) است. نمونه بارز تجاوز به حقوق افراد با لبه تیز اسلحه و در پناه ایدئولوژی مذهبی را در سی سال اخیر در کشور خودمان دیده ایم که چگونه یک گروه ارتجاعی و عقب افتاده بر توده عظیم متمدن مسلط میشوند.
ولی بحثی که افرادی نظیر همایون کاتوزیان و یا هوشنگ ماهرویان میکنند، عدم دسترسی به دمکراسی در ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیائی این کشور نسبت به سایر کشورهاست. ایران سرزمین وسیعی است که از مناطق مختلف با آب و هواهای متفاوت تشکیل شده است. در نتیجه، عوارض زمین هم به دلیل این تغیرات متنوع است. حدود یک چهارم محدوده عرضی این کشور را دو کویر پهناور (دشت کویر و کویر لوت) پوشانده اند. شمال ایران سبز و بارانی، و غرب کوهستانی و برف گیر است. جنوب غربی گرم و شرجی، و ایالات جنوبی به دلیل مجاورت با دریای عمان و خلیج فارس هوای کاملا متفاوت با سایر مناطق نامبرده شده دارند. همانطور که این تغییرات آب و هوا در سطح زمین موثر هستند، در تعارض زندگی و آداب و رسوم زندگی مردم نیز تاثیر میگذارند. همایون کاتوزیان با توجه به این موقعیت خاص جغرافیائی در ایران، فرهنگ استبداد را در ایران بررسی کرده و در نوشته های خود این فرهنگ را ناشی از موقعیت زمینی و برّی میداند. هوشنگ ماهرویان نیز در همین راه دلیل عدم نهادینه شدن دمکراسی در ایران را مورد بحث قرار میدهد. بنابر این پرسشی که ایجاد میشود این است که با توجه به اینکه اکثر مناطق کشور ما کویری نیستند، چرا دمکراسی در آن مناطق فراگیر نمیشود؟ چنان که گفته شد، اگر چه قسمت اعظمی از کشور ما خشک است، ولی به اندازهٔ کفایت مناطق قابل کشت و دامداری وجود دارد. هر آینه، این عامل نیز به همراه عوامل دیگر در تاخیر حصول دمکراسی موثرند، اگر چه عامل اصلی نمیباشند.
No comments:
Post a Comment