صادق هدایت تحقیقات گسترده ای در مورد فرهنگ ایران قبل از اسلام کرده بود. نوشته زیر با عنوان خط پهلوی و الفبای صوتی یکی از تحقیقات او در مورد خط ایرانیان قبل از اسلام است که در اینجا قطعاتی از آنرا از کتاب “نوشته های پراکنده” گرد آوردهٔ حسن قائمیان نقل میکنم:
چون در مجله سخن موضوع نقض الفبای کنونی فارسی مطرح شده است؛ بی مناسبت نیست ببینیم قبل از اقتباس الفبای فعلی چه طرز نوشتنی در ایران معمول بوده و مساله ثبت حرکات یا اصوات کلمات تا چه اندازه مراعات میشده است. برای روشن شدن این مطلب لازم میاید که شمه ای از چگونگی رسمالخط پهلوی را یاد آور شویم.
بطور کلی آنچه “پهلوی” مینامند، شامل تمام اشکال زبان “فارسی میانه” میگردد. یعنی از زمانیکه فرس قدیم منسوخ شد تا هنگامی که الفبای جدید فارسی از عربی اقتباس گردید. زبان پهلوی بدو دسته جنوبی و شمالی تقسیم میشود.
۱- زبان کتاب های زردشتی و کتیبه های جنوبی ساسانی را “فارسی میانه” میگویند و طرز نوشتن آنرا “پارسیک” میخوانند و زبان بومی وابسته به آن متون مانوی آسیای مرکزی میباشد.
۲- زبان کتیبه های شمالی ساسانی “پرثوی میانه” و نوشته آن “پهلوانیک” نامیده میشود و زبان بومی شمال شرقی ایران چنانکه در قطعات مانوی آمده “پهلوانیک” میباشد.
لفظ “پهلوی” هر جا میاید، مقصود کتابهای زرتشتی است که درآن “اوزوارشن” بکار رفته است.… زبان پهلوی رسمالخط فشرده و در هم پیچیده ای دارد. بعلاوه یک مشت لغات سامی در نوشته های پهلوی راه یافته که معادل فارسی آن وجود داشته است. شماره این لغات سامی ظاهرأ زیاد نبوده و در نوشته های موجود پهلوی عده لغات سامی که “اوزوارشن” مینامند از چهار صد تجاوز نمیکند اما از آنجا که معمولی ترین لغات زبان است (مانند: اسم اشاره، اعداد، حروف عطف و ربط، افعال و لغات بسیار معمولی) ظاهرأ نصف متن را پُر میکند و زمانی که معادل فارسی این کلمات سامی بحروف اوستائی یا فارسی جدید نوشته شود “پازند” نامیده میشود.
این لغات سامی که در نوشته های فارسی پراکنده میباشد به پهلوی صورت یک زبان درهم و برهم و ساختگی میدهد. بخصوص که جزٔ تغییر پذیر برخی ازاین لغات سامی فارسی است. جای شبهه نیست که اوزوارشن لغات سامی در هیچ زمانی چنانکه مینوشته اند خوانده نمیشده، زیرا زبان محاوره پارسی سره بوده و لغات سامی فقط بمنزله علامت و نماینده معادل فارسی آن بشمار میرفته است مثلا ایرانیان “ملکان ملکا” مینوشته و “شاهنشاه” میخوانده اند. پارسیان نیز ادبیات خود را از روی همین روش میخوانند. نکتهای که میرساند اوزوارشن در زبان فارسی خوانده نمیشده اینست که هر گاه خوانده میشد اسم مخصوص برای آن وضع نمیگردید و فرهنگ مخصوص برایش تهیه نمیکردند و دیگر اینکه پس از اقتباس الفبای جدید بکلی تمام قسمت سامی نوشته های پهلوی ناگهان از زبان فارسی طرد نمیشد. نابود شدن این کلمات در فارسی جدید ثابت میکند که کلمات سامی جز علامتی برای خواندن بیش نبوده است. این لغات با نوشتهٔ پهلوی ناپدید شد و لغات فارسی چنانکه در پازند مینوشتند بکالبد الفبای جدید در آمد.
پس از آنکه قسمت عمده ملت به اسلام گروید، حمله جدید لغات سامی بزبان فارسی آغاز شد که با سابق کاملا متفاوت بود. زیرا قسمت سامی نوشته های پهلوی که از یکی از زبانهای بومی گمنام آرامی گرفته شده بود و به نمایش نگارش ساده ترین لغات محدود میگردید با ادبیات و فلسفه و علوم و مذاهب رابطهای نداشت و در زبان محاوره بکار نمیرفت. در صورتیکه قسمت سامی فارسی جدید از عربی گرفته شده بود و بیشتر لغات آن مربوط به مذاهب و علوم و ادبیات میشد و عملا هر دسته از این لغات عربی بجز آنها که در نوشته های پهلوی استعمال میگردید جزٔ لاینفک زبان فارسی و وارد زبان محاوره شد.
تا کنون به علت استعمال اوزوارشن در نوشته های پهلوی پی نبرده اند و حدسهای گوناگون میزنند. آنچه محقق است، اوزوارشن در کتیبه های هخامنشی و در فارسی باستان هم وجود داشته. حال باید دانست مقصود از این اشکال تراشی که بنظر خط رمز قراردادی و یا شوخی جنون آمیزی میاید چه بوده است، و چرا در زمان های بعد در صدد رفع این اشکال بر نیامدند؟ بعضی آن را ناشی از محافظه کاری و کهنه پرستی میدانند و برخی علت سیاسی برایش حدس میزنند: برای اینکه قبایل سامی که زیر فرمان پادشاهان ایران بوده اند، بدینوسیله خود را نزدیک به حکومت مرکزی حسّ بکنند…ابن ندیم در کتاب الفهرست (چاپ مصر ص ۱۸) …”… برای آنکه باین وسیله میان متشابهات فرق گذاشته شود. مثال آن چنانست که هرکه بخواهد ‘گوشت’ بنویسد و آن در عربی بمعنی ‘لحم ‘ است، مینویسد ‘بسرا’ و میخواند ‘گوشت’…”
…لغات اوزوارشن بسه دسته تقسیم میشوند:
۱- بشکل لغات آرامی و سریانی، چنانکه قبلا اشاره شد…
۲- لغاتی که بشکل دورگه یا هایبرید میباشند…
۳- در نوشته های پهلوی در مقابل چهار صد لغت سامی؛ تقریبا صد لغت ایرانی وجود دارد که بشکل فشرده و بصورت علامت در آمده است…وجود اوزوارشن در خط پهلوی نشان میدهد که ایرانیان در آزمایش های خود با اشکالاتی روبرو میشده اند… برای نشان دادن معادل لغات سامی “پازند” بکار میرفته است. لغت پازند از لغت اوستای “پایتی زارنتی” میاید که بمعنی توضیح دوباره و تفسیر بعدی است…از همه آثاری که در دسترس است چنین بر میاید که از زمان جانشینان اسکندر اوزوارشن جزو جدا ناشدنی نوشته های پهلوی بوده است. اما چیزی که مسلم است، در هیچ زمانی بصدای اصلی خود خوانده نمیشده و فقط به منزله علامتی بوده که در هر جا معادل فارسی آنرا بلهجه و زبان بومی میخوانده اند. [در اینجا هدایت در مورد الفبای پهلوی و مقایسه آن با خط اوستائی مطالب گسترده ای عنوان میکند.]
اکنون باید دید در مقابل اشکالات خط پهلوی و سیستم اوزوارشن آیا ایرانیان هیچوقت بصرافت اصلاح آن بر نیامده و حروف صوتی و یا رسم الخط آسانتری نداشته اند؟ در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف، تألیف حمزه اصفهانی، کتابت فارسی هفت گونه یاد شده است: رم دفیره، گشته دفیره، نیم گشته دفیره، فرورده دفیره، دین دفیره، وسف دفیره که شامل تمام کتابت ها میشده است… حمزه و ابن ندیم و مسعودی همداستانند که “ویسپ دبیره” کتابت همگانی بوده است… استخری معتقد است که پارسی زبان متداول محاوره و تحریر بوده و پهلوی زبان رمز و عالمانه میباشد. ابو ریحان بیرونی در آثارالباقیه نام ماهها و روزها را بچندین زبان از جمله سغدی و خوارزمی میدهد. در لغت فرس اسدی نیز اشاره بزبان ماورأ النهری، مرغزی و خراسانی میشود که از جمله زبانهای بومی مشهور آن زمان بوده اند. در فرهنگ رشیدی که بعقیده مِ. بلاچمن اولین لغت انتقادی فارسی میباشد مینویسد که “زبان فارسی هفت گونه است که چهار تا از آنها متروک شده: هروی، سگزی، زاولی، سغدی. ولیکن سه زبان متداول است: پارسی، دری، پهلوی.” از اینقرار چنین بدست میاید که در سرزمین ایران نه تنها زبانهای بومی بیشماری وجود داشته، بلکه برخی از آنها دارای نوشته بوده اند.
…یکی از کاملترین و دقیقترین الفبای صوتی دنیا که معجزه آسا بنظر میاید خط اوستائی میباشد که تمام صداهای این زبان کهنه را با آن ضبط کرده اند. این الفبا را “دین دبیره” مینامند. مسعودی در کتاب التنبیه والاشراف احداث خط دین دبیره را به زرتشت نسبت میدهد. اما اغلب دانشمندان اروپا معتقدند الفبای دین دبیره که برای هر سیلاب علامتی دارد و با خط پهلوی متفاوت میباشد در اواخر ساسانیان اختراع شده است. در کتابهای زرتشتی (ارتهوراژ، شهرستانهای ایرانشهر و بندهشن) اشاره شده نسخه خطی اوستا که روی پوست گاو با خط زرین نوشته شده بود بدست اسکندر افتاد و آنرا سوزاند.
… مطلبی که شایان توجه است، میبینیم با وجود چنین الفبای کاملی که میتوانسته همه صداها و خصوصیات زبان را ضبط بکند، خط پهلوی و استعمال اوزوارشن متروک نمیشود و بقوت خود باقی میماند و حتی بعد از اسلام هم موبدان و دانشمندان ایران کتابهای خود را بخط پهلوی مینگاشتهاند و سپس برای سهولت متن این کتابها را به پازند میگردانیدهاند. یعنی الفبای صوتی دین دبیره برای توضیح لغات و کلید الفاظ بیگانه در رسم الخط پهلوی بکار میرفته است. پس علتی داشته که الفبای صوتی دین دبیره و یا رسم الخط مانوی را نپذیرفتهاند و اوزوارشن را از رسم الخط پهلوی حذف نکرده اند. حتی زبان اوستا که یکی از زبانهای بومی بسیار کهنه بوده عمومیت نداشته برای فهم عامه بزبان پهلوی نوشته میشود.
… گویا علت نامبرده فقط مربوط به مختصات زبانهای بومی و لهجه های بیشماری میشود که در ایران رواج داشته است و علامات سامی را پذیرفته اند تا هر جا بمناسبت اصطلاح و تلفظ محل کلمات را ادا کنند.[در اینجا هدایت حروفی را که در لهجه های مرسوم امروز به یک دیگر تبدیل میشوند، با مثال و مقایسه آنها با لهجه های دیگر، بیان و به صورت اوزوارشن بطرز گسترده ای توضیح میدهد.]
… ولیکن چرا بجز دین دبیره نمونه ای از خط های دیگر که در کتب قدما ذکر شده بجا نمانده است؟ علت جهل و تعصب میباشد. چون آنچه از ادبیات قبل از اسلام در ایران باقی بوده بعمد و بوسائل دقیقی محو و نابود کرده اند و بهمین دلیل از ادبیات ایران باستان نسبت به اهمیت و توسعه ای که داشته (مثلا با مقایسه آثار سانسکریت) جزٔ ناچیزی توسط پارسیان هند نگهداری شده است.
…پس از اقتباس الفبای جدید میبینیم که ناگهان تمام لغات اوزوارشن از میان رفت و رسم الخط های گوناگونی که وجود داشت متروک گردید و احتمال میرود لغات فارسی از متن پازند یکی از زبانهای بومی ایران (ماورألنهری، خراسانی) بحروف جدید در آمد. یعنی یکی از زبانهای بومی وظیفه اوزوارشن را عهده دار شد و بسایر زبانهای بومی غلبه کرد… بهمین علت امروزه نیز ترک و کرد و مازندرانی و بلوچی بفارسی ادبی مینویسند و بزبان خود میخوانند. اما تا مدتی قبل از اینکه کلمات بشکل مشخص در بیاید اختلاف لهجه ها در نوشته های فارسی تا قرن هشتم دیده میشود مانند: دبیر، دپیر، دفیر، دویر. بهمین مناسبت در اشعار و فرهنگ های قدیم یک لغت باشکال گوناگون نوشته شده و بعد کم کم این اختلاف مرتفع گردیده است.
این الفبا که برای خوش آمدن زورمندان زمان، متملقین از الفبای عربی گرفته بودند، جولانگاه تازهای بدست لغات عربی داد که مانند سیل وارد زبان فارسی گردید و چون الفبا ناقص بود و صداهای حروف را حفظ نمیکرد بسیاری از لغات و کلمات فارسی معرب شد و کمکم لفظ قلم ساختگی رواج یافت و لغات بیگانه جزو زبان محاوره گردید.
… از مطالب بالا نتیجه میشود که در ایران باستان زبانهای بومی و شیوه کتابت های گوناگون رواج داشته است و علت اقتباس خط پهلوی و استعمال اوزوارشن عمومیت دادن لهجه هائی بوده که در ایران گفتگو میشده. الفبای صوتی دین دبیره فقط در مورد زبانهای بومی مورد استعمال داشته است. الفبای فارسی جدید بسیار ناقص است و علاوه بر اینکه نقص رسم الخط پهلوی را مرتفع نساخته اشکالات جدید دیگری به آن افزوده که فارسی را بشکل یک زبان دشوار خشک و قراردادی در آورده و بهیچوجه شایسته مقتضیات زبان زنده در دنیای امروز نمیباشد.
No comments:
Post a Comment