حدود یک قرن و نیم پیش، دانشمند فرانسوی، “پیر پل بروکا” تئوری جدیدی در مورد مغز ارائه کرد. مطالعات نخستین او روی عوارض استخوان، سرطان، سکته مغزی، و مرگ پیش رس نوزادان بود. سیپس او تحقیقاتش را در ارتباط با مغز ادامه داد و راجع به فعالیتهای تطبیقی مغز حیوانات نوشته های بسیاری منتشر کرد. بروکا تفاوت بین نیمکره راست و نیمکره چپ مغز را تشخیص داد. بر اساس تجربیات او، ما اکنون آگاهیم که سمت چپ به فعالیتهای گفتاری مربوط میشود، که زبان و محاسبات ریاضی در حیطه آن قرار میگیرند. در حالیکه سمت راست به فعالیتهای هنری و تخیلی، و همچنین تشخیص مکانی و زمانی اجسام در محیط میپردازد. در سال ۱۸۶۸، بروکا تحقیقات خود را در مورد قسمتی از مغز که مسئول هدایت گفتار است، در گرد همائی که در شهر نرویچ انگلستان برگزار شد در اختیار دانشمندان قرار داد. ولی شهرت او زیاد دوامی نداشت، و پس از اینکه او انجمنی در حمایت از تئوری تکامل داروین تاسیس کرد، از طرف کلیسا تکفیر شد! دولت نیز که از کلیسا حمایت میکرد او را به عنوان عنصر نامطلوب طرد کرد. ولی او هم چنان به تحقیقات علمی در کنار فعالیتهای خیرخواهانه ادامه داد، و چون مورد تائید کلیه روشنفکران بود، دولت در رفتار خود نسبت به او تجدید نظر کرد. پس از مرگش، به احترام تحقیقات او روی یکی از قسمت های پیشایی مغز که مسئول گفتار است، این ناحیه را بروکا نام گذاری کردند. مغزِ خودِ بروکا پس از مرگش حفظ شد، که در موزهٔ مردم شناسی پاریس نگهداری میشود. “کارل سِگان”، دانشمند مشهور و خالق سریال کاسموس، سومین کتاب خود را تحت عنوان “مغز بروکا” منتشر کرد(1). سِگان که از این موزهٔ مردم شناسی پاریس دیدن کرده بود، پس از تشریح مفصل قسمتهای مختلف موزه، به زندگی بروکا میپردازد و مینویسد: “او یک جراح و یاخته شناس و مردم شناس بود… که به مداوای فقرا میپرداخت. بروکا با در مخاطره گذاشتن زندگی اش توانست ۷۳ میلیون فرانک پول را که در خطر غارت بود زیر کیسه های سیب زمینی مخفی و از فرانسه خارج کند. به دلیل فعالیت های اجتماعی ارزنده اش، در اواخر عمر به مجلس فرانسه راه یافت.” در حقیقت بروکا پدر مغز شناسی علمی است، که اکنون به شاخه های مختلف تقسیم شده است.
عنوان بالا، مغز پلاستیکی، انسان را به یاد کیسه های نایلونی و یا ظروف پلاستیکی میندازد! در واقع اصطلاح حقیقی آن “قابلیت پلاستیکی (انعطاف) بودن مغز” است، که برای ساده نگاری در اینجا مغز پلاستیکی بکار رفته است. بر اساس این نظریه، مغز انسان در هر سنی قابلیت انعطاف دارد. یعنی اینکه مواد خاکستری درون مغز با توجه به تاثیرات محیط میتوانند کمِ یا زیاد شوند. هم چنین مدارهای یاختهای میتوانند سست و یا محکم شوند. در حقیقت توسعه و یا شدت و ضعف قابلیت های یاد گیری، و یا بر عکس فراموشیِ ما، باعث تغییرات فیزیکی در مغز میشوند. مثلا هر بار که ما حرکت جدیدی در شطرنج یاد میگیریم، کابل های (مدار های یاختهای) ارتباطیِ جدیدی که به انگشتانمان دستور میدهند که آن مهرهٔ شطرنج را حرکت دهیم، در مغز ایجاد میشوند. از طرف دیگر، هر گاه کلمه ای یا اسم کسی را فراموش میکنیم، بدین معنی است که کابل ارتباطی که این نام را بخاطر ما میاورد قطع شده است. با به یاد آوردن آن اسم، این ارتباط مجددا بر قرار میشود. تغییراتِ فیزیکی در هر سنی میتواند انجام شود، گرچه همیشه تصور میشد که یاد گیری در سنین پائین امکان پذیر است و هنگامی که شخصی پا به سن میگذارد قابلیت یاد گیری خود را از دست میدهد و به فراموشی دچار میشود. البته با زمان سرعت یاد گیری مغز کاهش میابد. ولی اخیراً کشف شده است که با ورزش های مناسب میتوان مغز را بکار انداخت که از رخوت بیرون بیاید و فعال شود.
در مورد قابلیت انعطاف بودن مغز، چند سالیست که دانشمندان بررسی میکنند و روش هائی را طراحی میکنند که این روشها (تحت عنوان نرمش یا ورزش) به فعال ساختن مغز برای جلوگیری از رکود و کهولت کمک میکنند. چند سال پیش برنامهٔ اینتراکتیوی تحت عنوان “برنامه نرمش مغز” که شامل یک کتاب و چند نرم افزار بود به بازار عرضه شد(2). این برنامه بیشتر برای افراد مسن که سعی میکنند از بیماریهای مغزی جلوگیری کنند طرح شده است. یکی از تهیه کنندگان این برنامه، و از پیشگامان پژوهش در مغز پلاستیکی، دکتر نورمن دویج است که کتابی تحت عنوان “مغزی که خودش را تغییر میدهد”(3) نوشته است. در این کتاب او مثال های فراوانی از تغییرات مغزی و قابلیت های آن میاورد. یکی از این مثالها، داستان زندگی فردی به نام میشل مک است. این دختر ۲۹ ساله از بدو تولد نیمکرهٔ چپ مغز نداشت! دویج در مورد رابطهٔ مغز با سایر اندامهای بدن توضیح میدهد که هر قسمت مغز به یکی از اعضای بدن “سیمکشی” (سلسله اعصاب) شده است. به عنوان مثال زمانی که ما میخواهیم سخنی بگوییم، در مغزمان این سخن را میسنجیم، و سپس مغز از طریق سیمکشی و یا عصب خاصی که مستقیما به زبان وصل شده است جملهٔ گفتاری را میسازد. این نیمکره چپ مغز است که با زبان از طریق سیمکشی مستقیم یا اعصاب مخصوصی در ارتباط است. ولی وقتی که دراز کشیده ایم و به کهکشان فکر میکنیم، نیمکره راست مشغول فعالیت است. نداشتن نیمکره چپ، میشل را از کلیه فعالیت های گفتاری بازداشت. ولی چون او احتیاج به مکالمه داشت، قسمت راست مغز علاوه بر فعالیت هائی که به آن اشتغال داشت، وظیفه نیمکره چپ را هم به عهده گرفت! مغز میشل آنقدر خاصیت پلاستیکی و انعطاف پذیری داشت که کمبود فیزیکیِ نیمی از خود را جبران کرد. دویج معتقد است که اگر ما در سن (فرضاً) پنجاه یا شصت سالگی بخواهیم یک آلت موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی، و یا یک زبان خارجی یاد بگیریم، نه تنها مغز ما ظرفیت چنین کاری را دارد، بلکه ما به مغز خود ورزشی داده ایم که از خمودی بیرون بیاید. او همچنین معتقد است که بدین وسیله از بسیاری از بیماری های مغزی جلوگیری میکنیم.
علم بیولژوی در چند سال اخیر به پیشرفت های چشمگیری دست یافته است. اکنون، بسیاری از بیماریهای مغزی از جمله افسردگی (انواع مختلف آن) با دارو قابل درمان هستند. مبارزه با آلزایمر و پارکینسون گر چه هنوز به پیروزی نهائی نرسیده است، ولی دلائل پیدایش و جلوگیری از گسترش آن در حیطه تجربه است. در نتیجه، ریشه کن ساختن این امراض در آینده نزدیک قابل پیش بینی است. تئوری مغز پلاستیکی راه گشای این امر است که مغز بتواند خودش را اصلاح کند.
“میچیو کاکو” در کتاب اخیر خود “فیزیک آینده”(4) به پیشرفت بیولوژیکی اعضائ بدن در رشد اعضائ ناقص از طریق کاربرد مغز پلاستیکی اشاره میکند. کاکو پیش بینی میکند که بر اثر پیشرفت بیولوژی، در آینده ای نه چندان دور، عضو قطع شده بدن در اثر صدمات ناشی از تصادف یا بیماری مجددا قابل رشد خواهند بود. این عضو جدید به دنبال عصبی خواهد گشت که به مغز وصل شود. به دلیل پلاستیکی بودن مغز، خودِ مغز این ارتباط را پیدا میکند و یاد میگیرد که عضو تازه رشد یافته را هدایت کند. کاکو از نوشتهٔ “رادنی بروکس” نقل قول میکند که گفته است: “بین ده تا بیست سال آینده یک انتقال فرهنگی به وجود میاید، به این صورت که یک نوع تکنولوژی رُباتی و سیلیکون و پولاد در بدن ما تعبیه خواهد شد که بدین وسیله ارتباط ما با دنیای خارج به مرحله جدید و چشمگیری میرسد. در حقیقت مغز ما دستگاه ارتباطی بیسیم مستقیمی با اینترنت خواهد داشت.”
1. Carl Sagan; broca’s Brain, Copyright 1979- Page 7
2. Home premier for Brain Fitness; Posit Science Corp, Copyright 2007
3. Norman Doidge, M.D., The Brain That Changes Itself, Penguin Books- Page258
4.Michio Kaku; Physics of the Future, First Edition, Copyright 2011 – Page 110
No comments:
Post a Comment