احمد کسروی کتب و مقالات متعدد در زمینه های مختلف دارد. تارنمای وی http://www.kasravi.info/ نوشته های او را به نوشته هایش در نشریات، و همچنین کتاب هایش در زمینه های تاریخ، زبان، و مسائل دینی و اجتماعی تقسیم بندی کرده است. مطالب منتشر شده از کسروی بطور کلی محققانه میباشند. به نظر میاید که گاهی موضوعی توجه او را جلب میکرد و او پس از تحقیق، در مورد آن موضوع مینوشت. به عنوان مثال در مورد زبان اسپرانتو شنیده و به یاد گیری آن علاقمند شد. در مرحله بعد وپس از آنکه این زبان را کاملا آموخت، کتابی در مورد آن نوشت. خود که نقش فعالی در جنبش مشروطه داشت نخست کتابی در مورد تاریخ هیجده ساله آذربایجان نوشت که پیش درآمدی به جنبش مشروطه بود، و سپس کتابی تحت عنوان تاریخ مشروطه ایران نگاشت. در سفرش به خوزستان در مورد تاریخ این سرزمین مطالعه و سپس یادداشت هایش را در کتابی گرد آورد. کنجکاوی او در سفرش به همدان در مورد نام شهرها و دیه های ایران تحریک شد و پس از کنکاش مفصلی، کتابی در این زمینه نوشت. او نخستین کسی بود که در مورد زبان آذری که همه گمان میکردند همیشه ترکی زبان بومی آن ناحیه بوده است تحقیق، و این نظریه را مردود شناخت. تحقیقات او در مورد شیخ صفی اردبیلی مورد استفاده بسیاری از ایران شناسان قرار گرفت. ولی آنچه که خشونت ملاها و دستگاه حاکم را بر انگیخت یک کتاب یا مقاله خاصی نبود، بلکه آگاهیهای او بود که در نوشته هایش مندرج میشدند. به عنوان نمونه، زبان عربی را به خوبی میدانست تا جایی که آنرا تدریس میکرد، و از این نظر از ملاهای زمان جلوتر بود. قرآن را از حفظ بود و برای کسی که میخواست با آیهٔ قرآن مغلوبش کند پاسخ مناسبی داشت. به زبان های فرنگی آشنا بود و میتوانست در مورد آخرین تحقیقات علمی نظر دهد. دینی به وجود آورده بود که (به قول خودش) بری از آلودگی های ادیان دیگر بود. آشکارا از زندگی اش و اینکه چرا از دادگستری (عدلیه) بیرون آمده بود قلم فرسائی کرده بود. کلیه عناصر مذهبی و دولتی باجده و باج گیر و بادمجان دور قاب چین که از صاحب منصبان زمان نیز بودند با او سر جنگ داشتند. بنابر این کشتن او در چنین محیط جنایت باری تعجب انگیز نبود. هنوز هم ملاها که اینبار حاکمان زمان هم هستند با نفرت از او یاد میکنند. با همه اینها، نکات تاریکی نیز در زندگی کسروی میتوان یافت. با توجه به علمی که داشت میتوانست از عقیده اش بخوبی دفاع کند، و این او را از شک و تردید در نظریاتش بر حذر میداشت. به عنوان مثال به یک نوع خدائی که خود خلق کرده بود اعتقاد راسخ داشت و بنابر این با شجاعت به باورهای دیگران حمله میکرد. به هنر آنچنان که باید ارج نمیگذاشت و همه چیز را از دید منطق بررسی میکرد. گر چه با جنگ مخالفت میکرد ولی کشتن اشخاص ناباب از نظر او ایرادی نداشت. در انجمنی که به وجود آورده بود و عقاید خود را تبلیغ میکرد مراسم کتاب سوزان بر پا میکرد. کتابهایش سرشار از لغات ناشناس بود و در پایان کتابهایش لغت نامه میگذاشت تا مطالبش بهتر درک شوند. ولی نباید از حق گذشت که بسیاری از این لغات نامانوس وارد فرهنگ مکالمه شدند و اکنون در زبان ما جا افتاده و جاری میباشند. به عنوان نمونه بعضی لغات معنی شده که در کتاب ورجاوند بنیاد (که در زیر مطالعه میشود) آورده شدهاند و با حرف آ شروع میشوند در اینجا میایند: آبگیر، آتشدان، آدینه، آراستن، آرمان، آز، آزرم، آگاه، آگاهی، آمرزیدن. این لغات و بسیاری دیگر کاملا در زبان ما رایج، و در محاوره استعمال میشوند.
کتاب ورجاوند بنیاد در حقیقت کتاب مذهبی آئین پاکدینی کسروی است. در اینجا قسمتی از این کتاب را که در زمان خودش (۱۳۲۲-۲۳) بسیار انقلابی و مترقی بوده میآوریم. کتاب مورد استفادهٔ من چاپ پنجم و توسط محمد علی پایدار در سال ۱۳۴۸ نشر شده است:
(صفحه ۲۹) “میگویند: پس خدا چرا اینها [جانوران زیانمند] را آفریده؟!. میگویم: رازیست پوشیده و از گفتگو نیز هیچ هوده ای نخواهد بود. در جهان نه هر چیز را توان دانست.” این از روحیهٔ جستجو گر و عقلائی کسروی کاملا بدور است. گو اینکه او نیز مانند اکثر مردم، زمانی که نام خدا به میان میامد عقل و قدرت تفکرش را به کناری میگذارد.
(صفحه ۴۰) “آری تنها یک نیمی از آدمیانست که به کِشتن و درویدن و خرمن کوفتن و آرد کردن و نان پختن و چهار پایان پروراندن و پشم ریسیدن و پارچه بافتن و رخت دوختن و خانه ساختن و افزارها و کاچالها [اثاث خانه] پدید آوردن و با بیماریها نبرد کردن و خریدن و فروختن و مانند اینها که بهر بسیج نیازاکها [مایحتاج] هست میفهلند [مشغولند]. بازمانده یا دزد و راهزن و جیببر و کلاه بردار و فالگیر و دعا نویس و گدا و ملا و روضه خوان و شاعر و رمان نویس و دیه دار و آندسته از بازاریان و بازرگانانند که کالا را دست به دست میگردانند که همگی اینها با توده در نبردند و نان از دست آنان میربایند. و یا سپاهی و پاسبان و ژاندارم و داور و نماینده پارلمان و وزیر و مانند اینانند که به جلوگیری از کشاکش میفهلند. اینان نیز با آنکه بکارهایشان نیازمندیم از کوشندگان در برابر سپهر (یا بهتر گویم: در راه بسیج نیازاکها) نمیباشند.” به نظر کسروی نیمی از مردم تولید میکنند و نیم دیگر نه تنها فقط مصرف میکنند، بلکه عامل ضایعههای جامعه نیز هستند. گر چه بی انصافی است که شاعر و رمان نویس را با جیببر و کلاه بردار و فالگیر و گدا یکی کرد، ولی اینکه او این جرات را داشت که اینها را با ملا و روضه خوان در یک ردیف قرار دهد از شهامت کلام او حاکیست.
(صفحه ۶۲) “راستش آنست که دولتهای بزرگ اروپا که در سایه ساختن جنگاچهای [اسلحه] نوین بسیار، خود را نیرومند دیدهاند هر یکی بآرزوی فرمانروایی بجهان افتاده می خواهد یگانه دولت بزرگی باشد که کشورهای پس افتاده شرقی را زیر دست گیرد و بکشورهای کوچک اروپائی چیرگی نماید، و چون چند دولتست که این آرزو را میدارند از اینرو در میانه کشاکش پیدا میشود و کار بجنگ میانجامد.
از آنسوی در هر یکی از این کشورها دسته هائی از جنگ بهره میبرند: یکدسته کارخانه دارانند که از راه فروش جنگاچها و دیگر نیازاکها سود گزاف میبرند. یکدسته سیاستگرانند که در این کشاکش شناخته و بنام میگردند، یک دسته سر کردگانند که در هنگام جنگ بپایگاهای بالاتر میروند، یکدسته جوانان هوسمندند که از پیدایش جنگ میدان بخود نماییها و برتری فروشیها پیدا میکنند. اینست جنگ پیاپی پیش میاید و در هر بار آسیبهای بزرگی بجهان میرسد.” به نظر میرسد که کسروی برداشتهای درستی از دو جنگ بینالملل (این کتاب گویا بین سالهای ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ نوشته شده است) که رقابت بین قدرت های اروپائی برای به دست آوردن بازار وسیعی برای محصولات خود و مواد اولیه و کارگر ارزان بود، کرده است. در پاراگراف دوم هم به سود کلانی که آمریکا از این دو جنگ برد، و سایر منافعی که جنگ برای گروههایی از مردم داشت میپردازد، که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود.
(صفحه ۹۵) “اروپا که گاهواره این جنبشست [جنبش دانشها]، از روزیکه دانشها رواج یافته و افزارهای نوینی برای زندگانی- از ماشینهای ریسندگی و بافندگی و دوزندگی، و از راه آهن و تلگراف و تلفن و اتومبیل و هواپیما [در کتاب هواپیما به طیاره ترجمه شده است، که شاید یکی از افرادی که در متداول کردن واژه هواپیما موثر بود کسروی باشد!] و رادیو و بسیار مانند اینها- بکار افتاده زندگی رو بدشواری نهاده و روز بروز دشوارتر گردیده و تا بجائی رسیده، که انبوهی از مردمان از دانشها- بلکه از خود شهریگری- بیزاری میجویند و در آرزوی آنند که بزندگانی ساده زمان بیابانیگری باز گردند.
در اروپا باید، یا جنگ باشد که ایمنی از میان برخیزد و کشتارگاهها بهر جوانان بر پا گردد، و یا انبوهی از مردم هر کشوری بیکار باشند و راه روزی برویشان بسته باشد.” به نظر میرسد که هفتاد سال پیش زندگی ماشینی مردم را خسته کرده بود، و این چیز جدیدی نیست! گرچه انتقاد کسروی کاملا بجاست ولی به این توجه نداشته که ماشین در تئوری باید زندگی را آسانتر سازد و رفاه بیشتری برای جامعه در یک کلیت بیاورد. ایراد در اینست که تکنولوژی در دست سرمایه دار است و او نه تنها از تکنولوژی برای رفاه مردم استفاده نمیکند (کمِ کردن ساعت کار و مزد بیشتر)، بلکه به انباشت سرمایه خود میافزاید. بنابر این بیکاری و جنگ حاصل آن میشود که کسروی بخوبی آنرا درک کرده و روی آن انگشت میگذارد، گرچه عامل آن برای او مکشوف نیست.
(صفحه ۱۰۱) “اینان معنای دین را نمیدانند. دین بهر آگاهی دادن از ناپیداها نیست، بهر سخن گفتن از نابودهها نمیباشد، بهر گشادن رازهای نهفته جهان نبوده و نیست. ناپیدا را جز از خدا کسی نداند، رازهای نهفته جهان بسیاری از آنها- از آغاز آفرش، پایان جهان، چبود خدا، توأم بودن نیکیها با بدیها و مانندهٔ اینها- نگشاد نیست و باید همچنان بسته بماند. آنچه گشادنیست و راه بسوی آنها باز است کارشان با دانشهاست. آن دانشهاست که باید باینها پردازد و از راه جستجو و آزمایش بهوده هائی رسد.” در اینکه در ادیان باید از گفتار در اندیشههای علمی خودداری کنند تردیدی نیست. حتی آنها را که کسروی ناپیدا مینامد در ورطه دانش کشف خواهند شد.
(صفحه ۱۰۶) “میگوییم: تا در اینجهانید باید در اندیشه این جهان باشید و بآبادی اینجا کوشید. چشده که در اندیشه این جهان نباشید؟!.. مگر این جهان را جز خدا آفریده؟!.. این چه نادانیست که در مغز شما جا گرفته؟!..” گفتار بسیار نغزی است برای آنان که جهان مادی را فدای جهان معنوی (که تا کنون وجودش ثابت نشده) میکنند.
(صفحه ۱۴۰) “گاهی کسانی میگویند: مردم شاینده آزادی نیستند و باید آنانرا با زور راه برد. از اینان باید پرسید: مگر شما نه از مردمید؟!. چشده که شما شاینده آزادی باشید و دیگران نباشند؟!. چشده که شما فرمانرانید و دیگران فرمان برند؟!. مگر شاهان خود کام و ستمگر جز این بهانه ها میاورند؟!. آدمیان آزاد آفریده شدهاند و کسیرا نسزاست که بدیگری فرمانراند. اگر مردمی شاینده زیست آزدانه نمیباشند باید کوشید و آنانرا بشایندگی رسانید. اگر یکتن بیمار و ناتوانست نباید در بیماریش داشت و باو چیرگی نمود. بلکه باید کوشید و او را از بیماری و ناتوانی باز رهانید. اینست راه نیکخواهی.” طینت پاک و خیرخواهانه کسروی و اینکه او کلیه آحاد جامعه را آگاه و مختار در سرنوشت خود میداند، پیداست.
(صفحه ۱۵۵) “از چیزهای دانستنیست که بازرگانی بهر مردمست، مردم بهر بازرگانی نیستند. در زمان ما وارونه این را میپندارند. در زمان ما مردم را بهر بازرگانی میشمارند. اروپائیان و آمریکائیان که پیشروان تودههایند کارخانهداری و افزارسازی و بازرگانی را، خود “خواستی” [هدف] میشناسند، و اینست دولتها بهر آن میجنگند و خونها میریزند و نیرنگها میورزند. کشورهائی را با زور میگیرند که “پاردهای خام” [مواد خام] بهر ایشان بسیجند و توده هائی را زیر دست میگردانند که کالاهای ایشانرا بخرند.” نکتهٔ بسیار جالبیست که کسروی بیان میکند، و این نشانه دانش اوست که گر چه نامی از امپریالیسم نمیبرد، ولی به اهداف امپریالیستی اشاره میکند.
(صفحه ۱۹۰) “[دولت] باید به کارهای ناسزا و یا بیهوده – از دزدی و راهزنی و کلاهبرداری و قماربازی و لاتار و جادوگری و فالگیری و افسانه نویسی و دست بدست گردانیدن کالا و هر چه از اینگونه است- راه ندهد و بکسانی که گردن بآیین نمیگزارند کیفر دهد.” یکی از ایرادات کسروی این بود که هر چیزی را که عقلائی نمیدید مردود میشناخت. به عنوان نمونه، داستان نویسی (یا رمان و ناول) را با فالگیری و جادوگری در یک ردیف میاورد. نگاه او در پارهای از موارد طیف های میان سیاه و سفید را نیز نمیبیند. علاوه بر آن، زمانی که آگاهی مردم بیشتر باشد، خود به دنبال فال بینی و جادوگری نخواهند رفت. تکیه او به دولت برای تهذیب جامعه، گاهی افراطی میشود.
(صفحه ۲۰۷) “بودهاند کسانی در اروپا که به بزندگان [مجرمین] دلسوزی نموده گفته اند: ‘بزش یا بزهکاری [جرم] خود بیماریست. باید به بزندگان بجای کیفر دادن درمان و چاره کرد’. نیز گفته اند: ‘باید بزه را دشمن داشت نه بزنده را’. اینسخنان که رواج پیدا کرده هوده اش آن بوده که با بزندگان و بزهکاران سست گیریها رفته و در قانونها زندانرا کیفر هکانیدهاند [معین کردهاند]. (مگر در یکی دو جا که کشتن هکانیده شده). زدن را که خود کیفری هناینده [موثر] است بیکبار کنار گزاردهاند.” مجددا برخورد او سیاه و سفید است و شرایط جامعه و دلیل وجودی بزهکار را در نظر نمیگیرد. حد که پس از جمهوری پُر برکت اسلامی در ایران ترویج داده شده و کسروی از آن به عنوان زدن یاد میکند، البته کاملا غیر انسانی است. با تمام این انتقادات، واضح است که افکار کسروی از زمان خودش بسیار پیشرو تر بوده و قتل او اثبات این سخن است.
زنده یاد احمد کسروی از زمان خود سبقت گرفته بود و بسیاری از مردم به دشواری او را درک میکردند. علاوه بر آن، افکار پیشرو او به زیان مرتجعون بود. قضاوت تاریخ همیشه دقیق بوده است، و کسروی را تاریخ به درستی در کنار ارزنده ترین انسانها قرار میدهد.
No comments:
Post a Comment