به تازگی فرصتی به دست آمد تا این کتاب
دکتر ناصر انقطاع را مطالعه کنم. البته ایشان کتابهای متعددی نوشتهاند، ولی
کتاب مورد بحث در موضوع با دیگران تفاوت بسیاری دارد. کتاب “در ژرفای واژهها ”به فصلهای کوتاهی تقسیم بندی شده که مطالعه آنرا
برای کسانی که فرصت و یا حوصله مطالعه مطالب طولانی را ندارند تسهیل میکند. هر
فصل به یک مقالهٔ کوتاه روزنامهای میماند که بدون هیچ حاشیه روی و اتلاف وقت، مطلب
مربوط به سر فصل را میشکافد و بررسی میکند. البته گاهی یک مطلب بارها تاکید و
تکرار میشود، که کسانی که با برنامه های تلویزیونی ایشان آشنایی دارند میدانند که
این روشِ اوست که مطلب را از چند گوشه بررسی، و با مثالهای متفاوت و تکرار مطلب سعی
میکند که موضوع مورد نظرش کاملا در ذهن مخاطب جانشین شود.
مطالب در سه جلد بررسی شدهاند، که با نگرشی
وسیع در مورد زبان پارسی
سخن میگوید. جلد اول
به چهار بخش تقسیم شده است: بخش نخست در مورد زبان، به ویژه پارسی، و تاریخچه آن
اطلاعاتی میدهد. در بخش دوم تغییراتی که در طول تاریخ برای زبان ما رخ داده، و
هجوم واژه های خارجی مورد گفتگو قرار میگیرند. بخش سوم دفاعیه ایست از زبان ما، و
کاوش آلودگیهایی که در زبان ایجاد شده و راه چارههای ستردن این آلودگی ها. در
قسمت آخر این بخش، گفتار کوتاهی در مورد خط ماست. در همین بخش درمورد شعر پارسی (چامه)
گفتاری دارد، و گوشههایی از نقاط دستوری را توضیح میدهد. همچنین در این بخش در
مورد نوشتن ما ایرانیها که مملوّ از لغات وارداتی است، و اینکه چگونه و بسادگی میتوان
از واژه های مشابه پارسی استفاده کرد، گفتگو میکند. بعنوان نمونه پیامهای ما
را که پر از واژه های عربیست (تازی بقول نویسنده)، از جمله شاد باش های نوروزی،
بررسی میکند. قسمتی از این مطلب که بسیار جالب و آموزنده است در اینجا نقل قول میشود
(برگهای ۱۲۴ و ۱۲۵):
“بسیار بسیار دیده شده که در برگیزههای شادباش
نوروزی مینویسند:
ایّامَکُم سعیدا
تهنیتهای خود را تقدیم میکنم!
ایّام نوروز مبارک!
عید مبارک!
تبریکات را تقدیم میکنم!
تبریکات متقابل مرا قبول کنید.
ادعیه خالصانه را بمناسبت نوروز تقدیم میدارد!
مگر ما تازی هستیم که در بزرگترین جشن
فرهنگی خود، این ناهنجارگوییها را بسوی یکدیگر بفرستیم.
در نوروز گذشته، دوستی برایم برگیزهای
فرستاده بود که شیرینی نوروز را براستی برایم تلخ کرد. او نوشته بود:
بسمه تبارک و تعالی
یا مُقلَب القلوب وَ البصار
یا مُدَبّر اللّیل وَ النّهار
یا مُحَوّل الحولِ وَ الاحوال
حَوّل حالِنا اِلی احسَنِ الحال
و سپس دنبال کرده بود:
حلول سال جدید را برای تقدیم ادعیه خالصانه
و عرض ارادت مغتنم شمرده از حضرت احدیت بقای عمر و دوام صحت و مزید عزّت و ازدیاد
قدرت و توفیق آن وجود ذیجود و فامیل محترم را استدعا میکنم!!
در آغاز پنداشتم نویسنده با من سر شوخی
داشته است که اینهمه واژهی تازی را در چند خط آورده… چرا اینهمه ریزهخواران بیگانه
باشیم، و چرا ننویسیم:
نوروز خوش باد.
در پناه ایزد یکتا تندرستی و شادکامی و پیروزی
شما را در سال نو خواهانم.
هر روزتان نوروز و نوروزتان پیروز باد
….”
بخش
چهارم واژه هایی را که به سادگی مورد استفاده قرار میدهیم و ماخذ آنان را نمیدانیم
(مانند ایران!) کالبد شکافی میکند. سپس به بررسی برخی از واژه های آلوده شده میپردازد
و ریشه پارسی آنها را بیرون میکشد.
جلد دوم در حقیقت ادامه آخرین بخش جلد نخست
است که در مورد واژه های متفاوت کاوش میکند. نکته جالب در این کتاب اشاره به واژههایی
است که از پارسی به عربی رفته اند، و در قسمتی به چندین واژه پارسی که در
قرآن است اشاره میکند. لیست بلند بالایی نیز از این گونه واژه های تازی و واژه های
تازی (در اصل پارسی) در قرآن میدهد. در بخشی نیز دیباچه شاهنامه ابو منصوری درج
شده، و در بخش های دیگر مجددا در مورد خط و شعر پارسی (چامه) مطالبی ذکر میشود.
در خاتمه، واژه های بسیاری کالبد شکافی میشوند.
جلد سوم نیز به چهار بخش تقسیم شده است که
در بخش نخست در مورد زبان پارسی و کسانی که این زبان را با واژه های بیگانه
آلوده اند، و خط و شعر پارسی سخن میگوید. بخش دوم اختصاص دارد به چند مورد در
دستور زبان پارسی. نویسنده با لیست کردن پسوند، میانوند، و پیشوند های پارسی و
ذکر نمونه استفاده از آنها، دانش گسترده ای را در اختیار خواننده قرار میدهد که
بتواند به ترکیبات واژه های پارسی پی ببرد. در بخش سوم چند نکته در دستور زبان، با
کاوش در شعر و بند واژه ها، بطور دقیق بررسی شده اند. در بخش چهارم، مانند قسمتهای
پایانی دو جلد پیشین، گروهی از واژه ها مورد مطالعه قرار گرفته اند.
هر جلد این کتاب با چامه و یا شعری در
مورد زبان پارسی آغاز شده است. سعی نویسنده این است که تا جایی که امکان دارد و خواننده
را خسته نمیکند از واژه های پارسی سود جوید. کما اینکه پس از مطالعه این کتاب، خواننده
در گفتگو و نوشته هایش از بکار بردن واژه های بیگانه شرمسار میشود! گرچه فروتنی و
عزّت شأن نویسنده از هر جملهای پیداست، ولی در مورد استفاده از واژه های پارسی
و زدودن واژه های تازی هیچ گونه سازشی ندارد! علاوه بر شیرینی مطالب و خشنودی از
خواندن جستار های کتاب که با شکل نوشتار کتابهای دیگر متفاوت است (و انسان را به یاد
نوشته های کسروی میاندازد) گاهی نیز طنز زیبایی در گفتار او نمایان میشود. به
عنوان نمونه قطعه زیر از جلد دوم (برگهای ۱۳۲ و ۱۳۳) نقل قول میشود:
“در پایان این جستار شایسته است از یک باور
بیپایه و خنده آور در زمینهی نامگذاری ‘سپاهان’ یاد کنم، تا روشن شود که برخی
از نویسندگان کهن تا چه پایه بیهوده و سست مینوشتند.
‘محمد باقر فرزند زین العابدین موسوی خونساری’
در کتاب ‘روضات الجنات’ در بارهی ریشهی نام ‘اصفهان’ (سپاهان) چنین مینویسد:
… گویند در اینجا دریا بوده است. سلیمان علیه
السلام به جن فرمان داد که از برای او نقبی زند در محل معروف ‘جاوخوانی’ (گاوخونی)
و زمین آن، خشک شد و در دامنهی کوه جنوبی آن، رود بزرگ زنده رود جاری بود تا سلیمان
علیه السلام با موکب بابا بساط (!) وارد آنجا شد و از آب و هوای آنجا لذتی برد. با
وزیرش آصف به آنجا اشاره کرد، و چون به بسیار لغات تکلم میکرد به فارسی گفت: ‘آصف،
هان’ که ‘هان’ در فارسی اشاره به نزدیک است (!) مقصود اینکه زمینی را که میطلبیدم،
همین است. از این جهت ‘آصف هان’ گفته شد(!!)”