دگردیسی در زبان پارسی “دگرگون شدن” و “مسخ” ترجمه شده است. دگردیسی و یا دگر گون شدن معنای تغییر شکل ناگهانی را در ذهن تداعی میکند. به عنوان مثال زمانی که کبریت شعلهوری را در آب فرو میبریم، شعله در اثر تماس با آب ناگهان خاموش میشود. واضح است که هر تغییر شکلی به زمان خاصی احتیاج دارد، ولی این زمان برای ما ممکن است آنقدر کوتاه باشد که ما آنرا “ناگهانی” مینامیم. مثال دیگر تغییر شکل آب به یخ است، که ما میتوانیم تغییر تدریجی آنرا در سرمای زمستان مشاهده کنیم؛ که فرضا اگر در اتاق نشسته ایم و به پشت شیشهٔ در حالِ یخ زدن نگاه میکنیم، ناظر انجماد تدریجی آب خواهیم بود. اگر ظرف آب داغی را بر روی آن یخ بریزیم، یخ دفعتا نه تنها به آب، بلکه به بخار تبدیل خواهد شد، که این در اثر دمای زیاد است. بنابراین جامد شدنِ آب به نظر ما تدریجی ولی مایع و بخار شدنِ آن به نظرمان ناگهانی خواهد بود. واژههای پارسی که برای این فعل و انفعال استفاده میشوند حالت دوم را که تغییر ناگهانی است بیشتر از تغییر نخست میرسانند. در زبان لاتین به واژهٔ دگردیسی، “متامورفسیس” (در اصل یونانی) میگویند. این واژه از سه قسمت “متا” و “مورف” و “سیس” تشکیل شده است. “متا” برای نشان دادن یک مفهوم انتزاعی است که از مفهوم دیگری منبعث شده باشد. پسوند “سیس” یک قاعدهٔ دستوری است که واژهای که با این پسوند خاتمه میابد معنای ماخذ اطلاعاتی را میگیرد. “مورف” در اصطلاح برای تغییر تدریجی میاید. بنابراین، در زبان لاتین حالت نخست (در مثالِ تغییر شکلِ آب به یخ) مورد نظر است. تکرار این مطلب لازم است که منظور از تغییر ناگهانی، مدت خاصی است که چون در نظر ما بسیار کوتاه است به آن تغییر ناگهانی میگوییم
اگر بیشتر از شصت یا هفتاد سال از عمرتان میگذرد، بخاطر بیاورید که روزی آخرین موی سیاه را در ابروانتان دیدید. روزی آخرین موی سیاه را بر سرتان مشاهده کردید و شاید خاطره آن به یادتان باشد. روزی به آینه نگریستید و اولین چروک را در صورت خود دیدید. اگر خوب فکر کنید، با آنکه هیچگاه تغییر را بطور ناگهانی مشاهده نکردهاید، که فرضا بگوئید “من امروز انسان بالغی هستم”، و یا “من امروز پیر هستم” ولی همیشه نشانههای آن بوده است که گاهی با ترس از گذشت عمرمان، و یا با بی اعتنایی از آن گذشتهاید. همه چیز در جهان قابل تغییر است و دگردیسی قانون بی قانونی این کهکشان و دنیا و سپهر است! مهم این است که چگونه به این هستی مینگریم و لحظات را با لذت از زیبائی این جهان و عشق به بودن و دوست داشتن آنچه که در این جهان است (با توجه به اینکه همه چیز در تغییر و تکامل است) میگذرانیم. متاسفانه، برخی از ما هر آینه در وحشت از مرگ و لاطائلاتی که به عنوان جهان پس از مرگ به ما خورانده شده، و با حرص به پول و شهوت و قدرت (مانند ملایان خودمان!)، و نگرانی از آینده عمر را سپری میکنیم
باید همیشه به خاطر داشت که ما آنقدر خوش شانس بودهایم که دنیائی پس از مهبانگ برایمان به وجود آمده ، و زمین پس ازچهار و نیم بلیون سال شکل گرفته است. و آنقدر خوش شانس بودهایم که یک بلیون سال بعد، موجود تک سلولی در “پرایموردیال سوپ” به وجود آمده. و انقدر خوش شانس بودهایم که هیولاهائی چون دایناسورها منقرض شدهاند تا ما بتوانیم به وجود بیائیم (۶۵ میلیون سال پس از انقراض دایناسورها). و آنقدر خوش شانس بودهایم که از میان بیلیونها اسپرم، من و شما رهائی یافتهایم. و من و شما آنقدر خوش شانس بودهایم که بر تمام امراض فائق آمدهایم تا بدین سن برسیم. و ما چنان خوشبخت بودهایم که طبیعت با ما یاری کرده و ما را منهدم نکرده است. با توجه به این که بلیونها انسان متولد شده و مردهاند، بودنِ یکی از آنها، و مردنِ مانند آنها، شانس بزرگی است! تنها چیزی که میتواند به خوشحالی ما بیفزاید این است که چگونه میتوانیم با شادی و خشنودی باقی عمر را سپری کنیم. عشق به هستی، و آنچه که هستی به ارمغان آورده است، به خصوص انسانها و موجودات دیگر، تنها راه زیستن است. امید دارم که در روز ولنتاین همه با عشق و شادی از داشتنِ یکدیگر باشند، و بتوانیم هر روزِ خود را مانند روزولنتاین مملو و سرشار از عشق کنیم