این عنوانِ آخرین کتاب ریچارد داوکینز است. به نظر می رسد که او در این کتاب که برای خوانندگانِ جوان نوشته شده است، تلاش کرده است که قوانین و مفاهیم علمی و فرمولها و یا توضیحاتی را که فقط خبرگان و دانشمندان درک میکنند با زبانی ساده بیان کند. با توجه به سادگی گفتار در زبان و تبیین پدیده ها، این کتاب راهگشای اشخاصی است که در علوم خبره نیستند ولی از یادگیریِ حقایق زندگی از نقطه نظر علمی لذت میبرند، و نیازمندند که به دور از سحر و جادو، به شگفتیِ واقعیات پی ببرند. گفتمان با مقایسهای بین واقعیت و اسطوره آغاز می شود. پس از آنکه لذت بردن از اسطوره و یا تردستی را تائید میکند، به خواننده هشدار میدهد که متوجه باشد که این داستانها و تردستیها سوای واقعیات علمی هستند. در این رابطه، روشهای مختلف برای تشخیص تفاوت میان غیرواقعی (چشمبندی/ تردستی/ معجزه/ سحر و جادو/ اسطوره) و واقعیت توصیف میشوند. هر فصل در مورد مجموعهای از یافته های علمی و در رابطه با موضوع خاصی می باشد. اکثر فصلها با یک یا چند داستان اساطیری یا مذهبی در ارتباط با سر فصل، شروع میشوند. داوکینز در تلاش است تا در این کتاب واقعیت و اسطوره را در کنار هم قرار دهد تا خواننده خود تصمیم بگیرد که کدام لذت بخش تر است. پر واضح است که نتیجه گیریِ او حمایت از واقعیات علمی است.
عناوین فصول پرسشهایی هستند که در بعضی موارد ادیانِ مختلف تلاش کرده اند تا پاسخ دهند. نخستین فصل اختصاص داده شده به مفاهیم اسطوره و واقعیت، و تفاوتِ این دو. سپس در این مورد که “اولین شخص چه کسی بود”، با شرح کوتاهی از قصصِ ادیان و رجوع به بازیافتههای دیرین شناسی و علمی، سخن رفته است. با توجه به این که اصطلاحات علمی به سادگی بیان میشوند، خواندن هر فصل است بسیار آسان و لذت بخش است. آموزههای علمی با زبانی غیر تخصصی، بسیاری از حقایق طبیعت و جهانی را که در آن زندگی میکنیم روشن میسازند. به عنوان مثال، یکی از پرسشها که ممکن است برای هر کسی مطرح شود این است که چرا تنوع حیوانات آنقدر زیاد است! اتفاقاً این عنوانِ فصل بعدی است که با اسطوره آغاز و با واقعیات علمی ادامه میابد. برخی از ارقام جالب و شگفت انگیز به نقل از صفحه ۷۲ (همین فصل) در زیر میایند:
- حدود ۱۸۵ میلیون سال پیش، نسل پستانداران از اجداد مشترک (پستاندارن و سایر موجودات) جدا شد.
- انشعابِ نسل انسان در “درّه ریفت بزرگ” آفریقا و حدود شش میلیون سال پیش صورت گرفته است.
- نسلهای موجود (منقرض نشده) پستانداران شامل: ۲۳۱ گونه موجودات گوشتخوار، ۲۰۰۰ گونه از جوندگان، ۸۸ گونه از نهنگ ها و دلفین ها، ۱۹۶ گونه از حیوانات سُم دار، ۸۷ گونه از خرگوش های خانگی و صحرایی، ۹۷۷ گونه از خفاش ها، ۶۸ گونه از کانگوروها، ۱۸ گونه میمون ها (از جمله انسان) میباشند.
با توجه به محدودیت حواس پنجگانه، انسان قابلیت تشخیص بسیاری از پدیدهها را بدون یک وسیله رابط (مانند میکروسکوپ) ندارد. برای مثال، بینایی ما قدرت دیدِ ویروس ها و باکتری ها و اتم ها و غبار (داست مایت) را ندارد. یکی از جذاب ترین فصول کتاب "عنصر هر چیزی چیست؟" عنوان دارد: "غبارها (داست مایتز) از چندین نسل پیش به عنکبوت مربوط میشوند، اما خیلی کوچک هستند و بصورت لکه های ریز به نظر میرسند." (ص۹۶) در این فصل، داوکینز مطالبی در مورد مولکول ها و اشکال مختلف مواد، از جمله مایع، جامد و گاز بیان میکند. سپس در مورد اتم و اجزای آن مانند الکترون و نوترون توضیحاتی میدهد. او همه این مطالب علمی را آنچنان بسادگی بیان میکند که هر کسی با هیچ دانش قبلی، و فقط تشنهٔ دانش، به راحتی قادر به خواندن و لذت بردن آن است. این فصل با جملات زیر پایان میگیرد: "تمام جهان از چیزهای فوق العاده کوچک ساخته شده است، آنقدر کوچک که چشم غیر مسلح قادر به مشاهده آنها نیست. ولیهنوز هیچ یک از اسطورهها و یا کتاب های به اصطلاح مقدس که برخی از مردم، حتی در حال حاضر، فکر میکنند که قادر مطلق و دانا بر همه چیز آن کتب را به ما عرضه داشته، به این ذرات اشارهای نمیکنند! در واقع، هنگامی که شما در آن اسطورهها و داستانها کنکاش میکنید، متوجه میشوید که آنها فاقد دانستههائی میباشند که علم با صبر و حوصله بسیار از آنها آگاه شده است. آنها به ما نمیگویند جهان چه اندازه و یا چند ساله است، آنها به ما نمیگویند که چگونه به درمان سرطان بپردازیم، آنها هیچ توضیحی در بارهٔ گرانش (جاذبه) یا موتور احتراق داخلی نمیدهند، و یا به ما درباره میکروب ، و یا همجوشی هسته ای یا برق، یا بی حسی هیچ نظری نمیدهند. جای تعجب نیست، چرا که نوشتهها و داستانهای کتب مقدس شناختشان از جهان بیش از آن نیست که در همان زمان محدودهٔ علمیِ مردم بدوی بود! اگر این کتب مقدس توسط آفریننده آگاه و دانائی نوشته شده بود و یا دیکته شده بود، و یا از او الهام گرفته شده بود، آیا به نظر شما عجیب و غریب نیست که این دانای آگاه بر همه چیز، هیچ اشارهای به حتی یکی از این چیزهای مهم و مفید نکرده است؟ " (ص۹۶) البته حامیان ادیان مختلف پاسخ به پرسش های مطرح شده توسط داوکینز را چنین میدهند که “خدا به مردم اختیار داده است که دنیای متناسب با احتیاجات خود را به وجود بیاورند، و او در این امور هیچ دخالتی ندارد، مگر در روز رستاخیز.” اگر ما از این افراد بپرسیم که خدا از ایجاد این جهان و خلق انسان، وآزاد گذاشتن آنها که به انجام هر عملی که در قدرتشان است (از جمله شکنجه و قتل یکدیگر و یا از بین بردن محیط زیست) بپردازند؛ و سپس خداوند با ارسال رسولان (عمدتا از منطقه خاور میانه) به مردم هشدار میدهد که به راه راست (راهی که مورد نظر آن رسول است) هدایت شوند، چه هدفی را دنبال میکرده است، آنها پاسخ میدهند که در امور الهی نباید کنجکاوی کرد! پس عقل برای چیست، مگر نه آنکه آنها اعتقاد دارند که خدا این عقل را برای اندیشیدن به ما ارزانی کرده است؟!
چنانکه اشاره شد، حواس پنجگانه ما (دیدن، شنیدن، بوئیدن، چشیدن و لمس کردن) محدود است و در شعاع خاصی که لازمه موجودیت ماست تکامل یافته است. هر چیزی (ماده، جرم) در جهان منحصر به فرد است، و دو چیزِ همگونه وجود ندارند. این نکتهٔ جالبِ تکامل است که هر چیز بیمانند است. برخی از افراد در یکی از حواس قوی تر و برخی ضعیفتر از دیگران میباشند. شاید یک آشپز خوب کسی است که شامه یا چشائی بهتری دارد! می دانیم که حواسِ شنیدن و لمس کردنِ افراد نابینا قوی تر از افرادِ بیناست. رنگی که شخصی میبیند ممکن است همان رنگی نباشد که دیگری می بینید. اگر چه همه از بدو تولد رنگی را سبز مینامند، حتی اگر هر کدام رنگی با طیفی متفاوت مشاهده کرده باشد. با این حال، طول موج هر رنگ را جداگانه می توان اندازه گیری کرد.
سه فصل دیگر به کهکشان و فصول و شب و روز و خورشید و رنگین کمان میپردازد. در اینجا نیز همانند فصول دیگر آگاهیهای علمی بسیاری آشکار میشوند، و حقایقی جالب از قبیل: چگونه یک سیاره تشکیل شده است، زمین در مدار گردش، گرانش (جاذبه)، تولد و مرگ ستاره ها، اَبَرنواخترها و گَرداخترها (سوپرنوا و ستارداست)، سیارک ها و شهاب ثاقب، و بالاخره امواج نور، روشن میشوند. در این فصول همچنین در مورد دیگر سیارات در منظومه شمسی، راه شیری، و ستاره ها و کرات کشف شده در منظومههای دوردست، سخن میرود. بحث جالبی در بارهٔ نور و صدا در فصل هفتم آمده است: “نور را میتوان نوسان یا ارتعاش نامید. همانند صدا که نوسانِ در هوا است، نور نیز از نوسانات الکترومغناتیسی به وجود آمده است… بعضی از اصوات آنقدر بالا (ریز) هستند که ما آنها را نمیشنویم. آنها ماورائصوت نامیده میشوند؛ خفاش قدرت شنیدن این صدای ماورائصوت را دارد و از آن برای راهیابی استفاده میکند. همچنین صداهائی هستند که آنقدر پائین (بم) هستند که ما نمیتوانیم بشنویم. این اصوات را مادونصوت مینامند. بعضی از حیوانات مانند فیل یا نهنگ از مادونصوت برای تماس با یکدیگر استفاده میکنند.” (ص ۱۵۷) در ادامه به گروهی از رنگها که برای ما قابل مشاهده نیستند اشاره شده است: “رنگی که مانند ماورائصوت ، صدای خفاش، است ماورائبنفش نام دارد، که به معنای ‘بالاتر از بنفش’ است. چنین رنگی برای ما قابل مشاهده نیست، ولی حشرات آنرا مشاهده میکنند. بعضی از گلها راهراههای به رنگ ماورائبنفش دارند که حشرات را برای گرده افشانی به خود جلب میکنند. حشرات میتوانند این رنگها را ببینند، ولی ما به دستگاههائی احتیاج داریم که این رنگها را در طیفی جای دهند که برای ما قابل مشاهده باشند. به عنوان مثال، گل پامچال به نظر زرد رنگ میاید. ولی اگر عکس ماورائبنفش از آن بگیریم راهراه را خواهیم دید.” (ص ۱۵۷)
دو فصل دیگر در بارهٔ مهبانگ (بیگبنگ) و احتمال وجود موجود زنده در خارج از کره زمین میباشند. فصل بعد به موضوع زمین لرزه و چگونگی پدید آمدن آن میپردازد. در این رابطه، از زمینشناسی و لایههای متفاوت زمین سخن میرود، و سپس لزوم زلزله برای کره زمین بررسی میشود. در خاتمه عواقب زمین لرزه پیشبینی میشود: “یکروز، امکان این وجود دارد که قسمتهائی از لوسآنجلس وارد سانفرانسیسکو شود [به دلیل حرکت لایههای زمین]. اما این حادثه در مدتی بسیار دور در آینده صورت خواهد گرفت، و در آن زمان هیچکدام از ما در قید حیات نخواهیم بود.” (ص ۲۱۴)
“چگونه اتفاقات ناخوشآیند پدید میایند” موضوع فصل دیگریست که دلیل حوادث نامطلوب را از زاویه فرگشت (تکامل) بررسی میکند. فصل پایانی کتاب به تعریف و احتمال وجود معجزه میپردازد. در اینجا، بحث نخستین مجددا تکرار میشود، ولی این بار با بهرهوری از آگاهیهای علمی که در طول کتاب توصیف شدهاند. کتاب با این پاراگراف پایان میپذیرد: “معجزه، سحر و جادو، اسطوره – همهٔ آنها دلپذیر هستند، و ما در طول این کتاب از آنها لذت بردیم. هر کسی از یک داستان خوب لذت میبرد، و من امیدوارم که شما از داستانهائی که در آغاز اکثر فصلها آمدند لذت برده باشید. ولی بیش از آن، امیدوارم که از بیان علومی که پس از هر داستان آمد استفاده کردید. امید دارم که با من همعقیده باشید که حقیقت شگفتیهای (سحر و جادو) خود را دارد. حقایق شگفتآورتر – با بهترین و بالاترین توصیف این واژه - از هر گونه اسطوره یا داستان ساختگی و یا معجزه هستند. علوم شگفتی ویژه خود را دارند: شگفتیِ واقعیات.” (ص ۲۵۷)
-----------------------------------------------------------------------------------
(Richard Dawkins: The Magic of Reality- First Free Press trade paperback edition September 2012)