اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Saturday, August 23, 2014

ریشه های زن ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی- نوشته مریم حسینی‌


ریشه های زن ستیزی به سالیان دراز و ورای مرزهای ایران برمیگردد و می‌توان در صفحات تاریخ رد پای آنرا یافت. رژیم‌های اقتدارگرا و دیسپُت بیش از سایر رژیمها و به منظور تسلط بیشتر بر جامعه حاکم، تضادهای آن جامعه از جمله تضادهای قومی، مذهبی‌، و جنسی‌ را پر رنگ تر و به اختلافات ناشی‌ از آن دامن میزنند. زمانی‌که رژیم بطور علنی و با شمشیر برهنه به یکی‌ از این گروهها حمله می‌کند، عکس‌العمل گروهِ آسیب دیده مبارزهٔ آرام و فرسایشی، و در عین حال ممتد است. زنانی که برای نزدیک به چهار دهه با وجود قوانین متعدد و به انحائ گوناگون از طرف رژیم تحقیر شده ا‌ند، با مبارزه و تلاش پیگیر سعی‌ در آن دارند که بتوانند از طرق دیگر جبران مافات کنند. یکی‌ از این طرق ارتقائ از نردبان ترقی‌ در کلیه امور سیاسی، حقوقی، فرهنگی‌، ورزشی و علمی‌ است. نمونه های آن بسیار و پراکنده است. معدودی از این زنان، مثل شیرین عبادی، به مقامی از پیروزی جهانی‌ میرسند که باعث افتخار زنان سرزمین خود، و شرمساری رژیم زن ستیز میشوند. آخرین نمونه درخشش زنان پیشتاز سرزمین ما مریم میرزاخانی است که در چنین رژیمی‌ رشد یافته، و نخستین زنی‌ است که مدال علمی‌ فیلدز را نصیب خود کرده است.

Sunday, August 3, 2014

Sophi City (3)

New Horizon
There is always a cool breeze blowing from the ocean, which is especially refreshing to those who enjoy colder climate. However, some find the weather cold and they despise the rain and mist which are present most of the year in this island. In a small room, the window facing the water is cracked open. A moist breeze is pushing itself through the crack and makes the heavy load of blankets covering Julie more appropriate. The rapidly brightening dim light brings her back from a wild dream to an unconscious reality, which makes her bewildered for a few minutes. She opens her eyes to see the light, and by scanning the room she gets lost as to where the strange place she is surrounded with is. Right in front of her and outside the window, is the vast ocean with a red and clean globe rising out of the water, gently and with certain grace. A soft cloud of mist and fog is evaporating from the ocean and covering parts of the sun momentarily. She looks at the globe as the light emitting from it glows brighter, to the point that it starts stinging her eyes. After a moment of adjustment, her eyes are diverted to the room and some of the objects in it. The aluminum window is old and dirty. A half broken half hanged set of horizontal blinds are covering a small top portion of the window. The walls with no paint, or what she considers to be whitewash, are short and surround the small room, the window and the door. There is nothing in the room but two beds and several blankets mostly on the beds, with a few of them fallen on the damp and untidy floor.