حکومت اسلامی و ولایت فقیه از جمله آرزوهائی
بود که خمینی داشت. حکومت اسلامی نه تنها برای سلطه بر ایران، بلکه حکومتی که با
استفاده از کلیه قوانین اسلامی بتواند جهان را تحت سلطه خود داشته باشد، از اهداف
او بود. گر چه حکومت جهان شمول بارها و بارها توسط سلاطین و قدرتمندان آزمایش شده
و چنین رژیمی آرزوی هر دیکتاتوری است، ولی هیچگاه جامه عمل بخود نپوشانده است؛ و
تا زمانیکه در دنیا اختلافات نژادی، اقتصادی، عقیدتی، بویژه تفاوتهای مذهبی
حکمفرماست، تحقق چنین هدفی امکان پذیر نیست. در وسائل ارتباط جمعی برون مرزی بسیار
شنیدهایم که خمینی را به عنوان آدمی سادهلوح، و در عین حال شیّادی معرفی میکنند
که آنچه که پیش از انقلاب گفته بود با رفتارش پس از انقلاب بسیار تفاوت داشت. این
عده معتقدند که او همینکه به قدرت رسید از مقام خود سؤ استفاده کرد و ملت را به
بند کشید. با نگاهی به گوشهای از سخنان خمینی که پیش از انقلاب و اندکی پس از انقلاب،
در کتابی توسط حمید اَلگار جمع آوری شده است، میتوانیم به صحت یا کذب این ادعا پی
ببریم.
البته پیش از آنکه انقلاب ایران به ثمر
برسد خمینی به تفصیل در مورد اهداف جهانیش صحبت نکرده بود، که البته به این دلیل
بود که هدف نخستین او در آن زمان پیروزی انقلاب بود، ولی حکومت اسلامی در ایران و
در جهان و ولایت فقیه را همیشه در نظر داشت و در مورد آنها نوشته بود. سخنان خمینی
همیشه بر محور اسلام بود.
باید توجه داشت که
نقل قولهای انتخاب شده از کتاب حمید اَلگار از انگلیسی به فارسی ترجمه شده و گرچه
واژههای بکار رفته شده به دلیل ترجمه احتمالاً سخنان خمینی بطور دقیق نیستند، ولی
مضمون آنها یکی است. خمینی از روز
نخست به یک حکومت اسلامی بر اساس آموزههای شیعی اعتقاد و برپائیِ چنین حکومتی را
در نظر داشت: "تنها حکومت مشروع که عقل آزدانه میپذیرد و به استقبال آن میرود
و باعث سعادت میشود حکومت خداست، که هر عمل آن منصفانه است و حق آنرا دارد که بر
تمام جهان و ذرات هستی فرمانروایی کند، " (ص.۱۷۰).
مجموعه ای از سخنرانی
های خمینی دو سال پیش از انقلاب منتشر شد. با توجه به مطالب مندرج در آن کتاب، و
با نگاهی به کتابِ توضیحالمسائلِ او میتوان به این مطلب پی برد که او رژیمی را
که پس از انقلاب بر سر کار آمد به روشنی طراحی کرده بود و در اندیشه کتمان آن نیز
نبود. متاسفانه گروههای چپ و ملی به خمینی اعتباری کمتر از آنچه سزاوارش بود
دادند، و در مقام مطالعه و کاووش در سخنان و نوشته های او بر نیامدند. فصل اول از کتاب
حمید الگار به ترجمه کتاب "دولت اسلامی" پرداخته است که در سال۱۹۷۰ در نجف منتشر شده و
مجموعهای از سخنرانی های او در مورد کیفیت و حدود و ثغور یک دولت اسلامی است. این
مشخص نیست که چه تعدادی از انقلابیون قبل از اینکه دنباله روِ خمینی باشند این
کتاب را خوانده بودند. جالب است که الگار در مورد این کتاب می گوید:
"در پاییز سال ۱۹۷۸، انتشارات مشترک
و خدمات تحقیقاتی، شاخه ترجمه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)،
سفارش ترجمه انگلیسی آنرا دادند...،" (ص.۲۶).خمینی اهدافش را در کتابهای مذهبیاش تشریح
کرده بود و برنامههای او برای یک حکومت اسلامی مشخص بود. زمانی که او اعلام کرد
که مذهبیون در امور دولتی دخالت نخواهند کرد (نه سیاست)، او بدان اعتقاد داشت، و
تا زمان مرگش کسانی که دولت را سرپرستی میکردند از نظر خمینی منتخبین مردم بودند،
و رهبر وظیفه داشت که از برقراری موازین دینی در ارکان مملکت صیانت کند. برای او شبههای وجود نداشت که وجود یک
رهبر اسلامی مورد تائید کسانی بود که او را به عنوان رهبری انقلاب پذیرفته بودند.
اگر او این مطلب، و اهداف جاهطلبانهٔ جهانی خویش را در اعلامیه های روزانه اش که
به ایران میرسید تاکید نمیکرد به این دلیل بود که پیروزی انقلاب را پیش درآمدی برای
برنامه هایش میدانست و متمرکز هدف فوری، یعنی پیروزی انقلاب بود. تقریبا تمام گروه
های سیاسی در ایران از اظهارات خمینی آنچه را که برایشان مفید بود جذب میکردند. برخی
حتی آنها را نمی خواندند و تصور میکردند که چنانچه انقلاب پیروز شود، خود دولت را
در دست خواهند گرفت. بدیهی است، سازمان سیا و متحدان اروپایی آن به آنچه او میگفت
کاملا توجه میکردند، و شایدحمید الگار را با چنین پرسشهایی آشنا میکردند تا با
اطلاعات کافی حرکت بعدی خود را نظم بخشند.
در پاسخ به این
پرسش که آیا دولت باید سکولار یا مذهبی باشد، خمینی سال ها پیش از انقلاب در سخنرانیهای
خود چنین اظهار کرده بود: "این شعار جداییِ دین از سیاست که علمای اسلامی در مسائل
اجتماعی و سیاسی نباید دخالت ورزند توسط امپریالیستها تبلیغ و تشریح شده است؛ فقط
افراد بیدین و ایمان آنرا تکرار میکنند" (ص.۳۸). در مورد حکومت اسلامی، خمینی کلیه شاخه های دولت
اسلامی را با جزئیات اعلام، و ضرورت وجود یک عالم دینی در هر شاخهای را تصریح میکند.
عموماً سه شاخه یا قوه در هر دولتی نهادینه شده است. مرجع مذهبی در یک دولت اسلامی
بر کار هر سه قوهٔ قانون گذاری و قضایی و اجرائی نظارت میکند.
او
حتی از اینهم فراتر میرود و ایجاد یک سازمان اجرائی (کمیته محافظت از اجرای موازین
اسلامی، به عنوان نمونه) برای اطمینان از برقراری احکام اسلامی (مثلا پوشش سر
بانوان) را تاکید میکند: "پس از استقرار قانون، قدرت اجرایی باید به وجود بیاید،
که در واقع قدرتی است که قوانین و احکام داده شده توسط دادگاه را اجرا... کسی که این
قدرت اجرایی دارد به عنوان ولی امر شناخته میشود،" (ص.۴۱). در این بیانیه، خمینی تمام تلاش انقلابی
و مقاومت را به آخوندها نسبت میدهد، و نه تنها از جانفشانی سایر نیروهای مبارز سخنی
نمیگوید، حتی به آنها اشاره هم نمی کند. هنگامی که از خمینی پرسش میشود که در
صورت پیروزی انقلاب قوانین اسلامی بلافاصله
و یا مرحله به مرحله اجرا خواهند شد، او پاسخ میدهد: "ما به خواست خدا و به طور
طبیعی در مراحل مختلف آنرا اجرا میکنیم،"(ص.۳۲۴). هنگامی که از
او به طور مشخص در بارهٔ نقش گروه های دیگر در اعتراض به رژیم شاه پرسش میشود، او اذعان
میدارد که افرادغیر مذهبی و کمونیست نیز در مبارزه بودهاند، و بلافاصله توضیح میدهد
که افرادی ممکن بود حکومت اسلامی را درک نکنند، و تاکید می کند که: "همه جا هدف
یکسان است: حکومت اسلامی. البته این امکان وجود دارد که برخی
از مردم بدون دانستن جزئیات و عملکرد آن اصل حکومت اسلامی را بپذیرند، اما آنچه مسلم
است این است که کل ایران ... به اتفاق آرا تقاضای خود را برای یک حکومت اسلامی اعلام
کرده است،"
(ص.۳۲۵). بدین ترتیب، خمینی از ابتدا بر روی نیروهای
چپ و ملّی خط بطلان کشید.
خمینی دقیقا می
دانست که اگر بلافاصله پس از پیروزی انقلاب برقراری جمهوری اسلامی را به همه پرسی
میگذاشت، مردم متعصب که تشنه آزادی بیان بودند و در این مورد به او اطمینان
داشتند، آن را تائید میکردند. در پاسخ به سوال دیگری در مورد جزئیات دولت اسلامی او
پاسخ داد: "با توجه به مبانی شیعه، تنها ائمه و یا کسانی که از طرف آنها عمل می
کنند مشروعیت قدرت دارند. همه دول دیگر نامشروع هستند،" (ص.۳۲۷). پرسش دیگر در مورد
جاه طلبی های بین المللی خمینی است، که او به عراق و ترکیه اشاره میکند، و در
موردعراق توضیحات بیشتری میدهد: "با توجه به اخبار دریافت شده، وضعیت در عراق
در حال تغییر است ، به ویژه در میان جوانان ... البته احتمال تغییردر مناطق شیعه نشین
بیشتر است،" (ص.۳۲۷). درست یک سال بعد،
به اَلگار اجازه داده شد که مجددا با خمینی مصاحبه کند، که البته به دلیل پاسخِ
طولانی او توانست تنها یک پرسش داشته باشد. در پاسخ، خمینی به حقایق جالبی اشاره می
کند که متاسفانه کسانی که میتوانستند تاثیر مثبتی بر سرنوشت سیاسی ایران داشته
باشند به تئوریهای او توجه شایانی مبذول نداشتند، گر چه عین گفتار او در دوم ژانویه سال ۱۹۸۰، در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شده
بود (مطابق ۱۲ دی ۱۳۵۸). برخی از پاسخ های خمینی جالب و قابل توجه هستند: "تفاوت شایانی
بین اشکال دولتهائی در جهان که توسط انسانها سازمان داده میشوند- هر چه میخواهد
ماهیت آنها باشد- و حکومت الهی، که قوانین الهی را مَدّ نظر دارد موجود است … دولی
که از قوانین الهی پیروی نمیکنند بجز در عرصه طبیعی آن پنداری از عدالت ندارند …اعمالی
که مردم در حیطه خصوصی ]خانه[ خود انجام میدهند مَدّ نظر آنها نیست. یک دولت
الهی، از آنطرف، انسان را به آن صورتی که باید شکل بگیرد میسازد. انسانِ شکل نیافته
مانند حیوانات است، حتی بدتر از حیواناتِ دیگر. انسانی که به اختیار خود رها شده،
از حیوانات نیز پستتر است، چرا که تنها از هوای نفس و اغراض نفسانی خود پیروی میکند،
و در درندهخوئی پیشی میگیرد … پیامبران آمدهاند تا این جانور لجام گسیخته را
اهلی کنند و حدود و ثغورش را به او بنمایانند،” (ص.۳۳۰).
خمینی
بصورتی پایدار به ایدهها و ماموریت خود ایمان داشت. او مانند تمام شخصیت های مذهبی
دیگر، به باورهای خود اعتقاد داشت، که البته اعتقاد به نیروئی وراجهانی است که
ارزشها و عقل و تفکر انسانی را به سخره میگیرد. بنابراین، دولت و اقتصاد و جامعه
و دید کلی او به مدنیت پدیدهای نبود که باعث پیشرفت بشریت شود. با این حال، تاثیر
او را بر سیاستهای جهانی که راه را برای قدرتگیری نومحافظهکاران و تخریب بسیاری
از ملتها هموار کرد، نمی توان دست کم گرفت. گر چه او معتقد بود که برای ایجاد یک جامعه
بهتر اهتمام میورزید، نتیجه در واقع خلاف آن بود. در آخرین سخنرانی خود، پیش از آنکه
از ایران تبعید شود، خمینی اظهار داشت: "دولت استقلال ما را فروخته است، ما را
به سطح یک مستعمره کاهش داده، و ملت مسلمان ایران را در چشم جهانیان ملتی عقب مانده
تر از یک عده وحشی مینمایاند،" (ص.۱۸۲)! گرچه
چشم جهانیان به ملت ایران این نگرش را نداشت، ولی جمهوری اسلامی ملت ما را به چنین
ذلتی رهنمون شد.
-----------------------------------------------------------
Hamid Algar: ISLAM and REVOLUTION: 1981 Mizan Press
-----------------------------------------------------------
Hamid Algar: ISLAM and REVOLUTION: 1981 Mizan Press