به نظر میرسد که عدهای از ایرانیان
از اینکه لایحهٔ (اچ آر ۱۵۸) تصویب شده است شگفتزده شدهاند. ولی ایرانیانی که
به سیاستهای دولت آمریکا آشنائی دارند این لایحه را کاملا در مسیر سیاست کلی دولت
دیده، و میتوانند تشابههای تاریخی بسیاری را به خاطر بیاورند. بسیاری از
ایرانیان، مانند نویسنده این نوشتار، آمریکا را به این دلیل که همواره در جراید و وسائل
ارتباط جمعی و در فیلمهای هالیودی به عنوان مهد دمکراسی معرفی شده، وطن دوم خود
قرار دادهاند. شخص هر چه بیشتر در این کشور اقامت میکند، عمیقتر به ناسیونالیزم
آمریکایی که با نوعی نژاد پرستی گره خورده است، پی میبرد. ملیگرایی از کودکی به
بچههای آمریکایی آموزش داده میشود.
در مدارس آمریکا، از کودکستان، بچه
ها مجبورند که هر روز صبح به پرچم آمریکا سوگند وفاداری بدهند. اگر کسی از دولت
انتقاد کند او را ضد آمریکایی خطاب میکنند. در زمان ریگان قانونی گذراندند که
توهین به پرچم آمریکا جرم محسوب شود. دانش آموزان یاد میگیرند که ملیگرایی و
اعتقاد به دولت و حاکمین، هر دو روی یک سکه هستند. در کتابهای درسی از پیشگامان
تسخیر آمریکا، که همه اروپائی بودند، قهرمانانه یاد میشود. کتابهای درسی این توهم
را در دانشآموزان ایجاد میکنند که فقط اروپائی تبارها فرهنگ و تمدن داشتند. ملتهائی
که با خون خود جنایات وحشیانه این اروپائی تبارها را دیدهاند، مانند سرخپوستان،
سیاهپوستان، و اخیراً مردم افغانستان و عراق و لیبی و سوریه، نظری کاملا مخالف
دارند. میگویند در مصاحبهای، روزنامه نگاری از گاندی در مورد تمدن اروپا میپرسد.
گاندی در پاسخ میگوید “عقیده خوبی است!”
ما ایرانیان باید تاریخ واقعی
آمریکا را از زبان هوارد زین، رابرت درایفوس، آلیس واکر، و سیاست فعلی دولت
آمریکا را از زبان میشل الکساندر، نوام چامسکی، ناومی کلاین، و بسیاری دیگر منتقدین
رژیم بشنویم تا به ماهیت دولت در اشاعه نژاد پرستی واقف شویم. دولت آمریکا در هر
جنگ جهانی ملت خود را به دو طبقهٔ رتبه اول (کسانی که متولد آمریکا هستند) و
رتبه دوم (کسانی که مهاجر از کشور در حال جنگ هستند) تقسیم کرده است. در جنگ
جهانی اول آلمانیها را در یک کمپ زندانی کردند. همین عمل را با ژاپنیها در جنگ
دوم کردند. آمریکا آخرین کشور در جهان غرب بود که بردهداری را (که در هیچ دینی نیز
تقبیح نشده است) ملغی کرد. ولی این برده داری به نوع دیگری (که به آن جیم کرو میگویند)
ادامه یافت. با تلاش بسیاری از رهبران رنگین پوستان، آنهم ملغی شد. ولی قوانین
دولتی به منظور تحقیر و عقب نگاه داشتن افریقائی تبارها همچنان ادامه دارد، که
امروزه به جنبشی تحت عنوان “زندگی سیاهان اهمیت دارد” تبدیل شده است. به دار زدن
سیاهپوستان به وسیله لُمپنها (در پناه قانون) برای تفریح، که آنرا لینچینگ
نامگذاری کردند، تا سال ۱۹۸۱ ادامه داشت. کسانی که به جنبش چپ اعتقاد داشتند و از
منافع کارگران دفاع میکردند، “کامی” یا “شکم زرد” (به معنی ترسو) نامیده میشوند،
که توارد ضمنی منفی دارد. نه تنها این افراد از طریق دولت تحت فشار هستند، بلکه اغلب
آمریکائیهای سفید پوست با توجه به تبلیغات منفی رژیم، از اشخاصی که در جنبشهای
چپ یا کارگری در فعالیتند واهمه دارند. آمریکا تعداد بیشماری زندانی سیاسی دارد،
علاوه بَر کسانی مانند ادوارد سنودان که از ترس مجازات در حال فرار هستند.
اکنون که سیاستهای دولت در
خاورمیانه نتیجه خوبی نداده، و جنگ این منطقهٔ نفت خیز (که نفت دلیل اصلی تغییر
رژیمها توسط آمریکا و اروپاست) را در بَر گرفته، نوبت مسلمانهاست. دولت آمریکا
در مواقع بحرانی (مانند جنگ) با تحریک به انشعاب نژادی، قومی، و مذهبی بین توده
مردم و ایجاد خشونت و تفارق بین افراد، از آب گل آلود ماهی میگیرد. زمانیکه دولت
شوروی بَر سر کار بود، اصطلاح “ترس از سرخ” (سرخ یعنی رژیم شوروی) و احتمال حمله
اتمی شوروی به آمریکا تبلیغ میشد؛ که با فروپاشی شوروی پوچ بودن این ادعا ثابت شد.
چون دولت آمریکا همیشه به یک لولوی سر خرمن احتیاج دارد، اینبار اسلام دشمن اصلی
شد. هیچ کسی سبعیت اسلام را به اندازه ایرانیان نمیشناسد، که با نگاهی تاریخی به
قرون وسطی، و تهاجمهای دولت صهیونیست اسرائیل، عمومیت این سبعیت در تمام ادیان آشکار
است. ولی همه ایرانیان را با یک چوب راندن و استفاده سیاسی کردن از لاشخورهای ارتجاعی
اسلامی مانند داعش، که خود آنها به جان مردم انداختهاند، و نگرش به ما به عنوان
تروریست، در حالیکه ایرانیان هر گز چنین سابقهای، چه از طریق دولت جمهوری اسلامی
و چه با اعتقاد شخصی، نداشتهاند نباید برای ما قابل قبول باشد.
ایرانیان در موارد بسیاری پروپاگاندای
دولت آمریکا را باور، و از آن دفاع میکنند. این اشخاص اطلاعات سیاسی خود را عموماً
از فاکس، سی.اِن.اِن، و سایر وسائل ارتباط جمعی متداول که توسط تعداد انگشتشماری
سرمایه دار محافظهکار اداره میشوند میگیرند. البته نشریاتی که حقایق را عنوان
میکنند بسیارند، ولی چون به رژیم وابسته نیستند محدودیتهای اجرائی دارند و فقط
از طریق کمکهای مالی مردم اداره میشوند. باید ایرانیان در تمام جهان یکپارچه به این
لایحه اعتراض، و آنرا در نطفه خفه کنند. اشغال تلفن و ایمیلهای نمایندگان هر دو
حزب در دو مجلس، و واکنش با “کثرتِ تعداد” بسیار اهمیت دارد. ایرانیان از هر مذهب
و قومی باید به حملههای ضد اسلامی
دولتهای آمریکا و اروپا با اعتراضات خود پاسخ دهند. جنگ در سوریه یک جنگ مذهبی
نیست، بلکه جنگی است سیاسی که آمریکا و حامیان غربی، با کمک مالی عربستان و قطر، و
با کمک لجستیکی ترکیه، برای کشیدن لوله های نفتی به راه انداختهاند. پس از واقعه
یازده سپتامبر، جرج بوش در یکی از سخنرانیهایش به جنگهای صلیبی اشاره کرد. هدف
از اینهمه آشوب این است که جنگهایی را که خود به راه انداختهاند به عنوان جنگهای
مذهبی توجیه کنند. اولین عمل اوباما در مقام ریاست جمهوری تبرئه کردن بوش بود. سیاست
دولت اوباما هم دنباله سیاستهای دولت بوش، ولی کمی پُر رنگتر است!