اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Sunday, March 5, 2017

فعالان حقوق زنان در ایران

شهناز رشدیه (شهناز آزاد) (۱۲۸۰–۱۳۴۰) روزنامه‌نگار و یکی از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. او سردبیری نامه بانوان را برعهده داشت.

شهناز در خانواده‌ای فرهنگی و طبقه متوسط رو به بالا زاده شد. پدرش حاج میرزا حسن رشدیه مردی تحصیل کرده و مدرسه‌ساز بود. در جوانی با ابوالقاسم آزاد مراغه‌ای ازدواج کرد که روزنامه‌نگار بود. خود نیز در ۱۲۹۹ قبل از سن ۲۰ سالگی اقدام به انتشار نامه بانوان برای آگاهی زنان نمود. این نشریه مقالاتی درباره حقوق زنان، حجاب، اخبار ملی و بین‌المللی چاپ می‌کرد و همه مقاله‌هایش به قلم زنان بود. شهناز آزاد و همسرش در کنار آزارها، زندان و تبعید، با کمبود سرمایه و مشکلات مالی برای چاپ روزنامه‌هایشان نیز روبرو بودند. شهناز آزاد در ۶۰ سالگی در سال ۱۳۴۰ درگذشت.
توبا آزموده (طوبا، طوبی) (۱۲۵۷-۱۳۱۵) مؤسس دبستان ناموس و نیز نخستین دبیرستان دخترانه در تهران، از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود.

توبا در ۱۲۵۷ در خانواده‌ای از طبقه متوسط با پدری باسواد و ارتشی در تهران زاده شد. در خانه نزد آموزگاران سرخانه (و نیز بعد از ازدواج) فارسی و فرانسه و عربی آموخت. در ۱۴ سالگی به ازدواج مردی نظامی درآمد اما زود جدا شدند. طوبا پس از جدایی چند سال درس خواند و به آموختن علوم مختلف مشغول شد. او دبستان ناموس را در ۱۲۸۶ در تهران با مشقات فراوان و مخالفت‌های بسیار تأسیس کرد. طوبا آزموده این مدرسه را با پشتکار و مبارزه حفظ کرد و در سال ۱۳۰۷ نخستین دبیرستان 
دخترانه تهران را نیز تأسیس نمود. طوبی آزموده در سال ۱۳۱۵ در سن ۶۰ سالگی درگذشت.


احمدی خراسانی از بنیان‌گذاران مرکز فرهنگی زنان، از اعضای اولیه کمپین یک میلیون امضا و از فعالان جنبش زنان در ایران است. نوشین خراسانی نشر توسعه را از سال ۱۳۶۹ به همراه همسرش (جواد موسوی خوزستانی) اداره می‌کند. او از سال ۱۳۷۳ در نشریات مختلف به نوشتن مقاله‌هایی دربارهٔ مسایل زنان و چاپ کتاب می‌پردازد. همچنین فصلنامه جنس دوم که از نخستین نشریه‌های مستقل زنان بعد از انقلاب است و شامل مجموعه مقالاتی دربارهٔ مسایل زنان می‌شود را از سال ۱۳۷۷ منتشر می‌کند. نوشین احمدی خراسانی نخستین «سالنامه زنان ایران» را نیز منتشر کرده‌است که در نوع خود پژوهشی بی‌سابقه‌است. او با نشریه‌هایی همچون نامه نیز همکاری داشت و سردبیری فصلنامه فصل زنان را برعهده داشت. شماره اول و دوم و سوم این فصلنامه توسط نشر «توسعه» و شماره‌های بعد توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شد. گزارشگران بدون مرز، در ۸ مارس ۱۳۹۳ (روز جهانی زن)، از نوشین احمدی خراسانی به همراه ۹ تن از روزنامه نگاران دیگر در سراسر دنیا تجلیل به عمل آورد.

احمدی خراسانی زاده ۱۳۴۸ است و در رشته بهداشت در دانشگاه تهران تحصیل کرد و نیز در رشته مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد کارشناسی گرفت و کارشناسی ارشد خود را در رشته مطالعات زنان در دانشگاه تهران ادامه داد. نوشین احمدی خراسانی سردبیر سایت مدرسه فمینیستی است. احمدی دارای تالیفات و ترجمه‌های مختلفی در حوزه مسائل زنان است. نوشین احمدی خراسانی به دلیل حضور و سازماندهی تجمع ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در میدان هفت تیر دادگاهی شد و به ۳ سال حبس محکوم شد. وی بار دیگر در ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ به همراه ۳۲ تن دیگر از فعالان جنبش زنان دستگیر شد و سپس دادگاهی گردید. نوشین احمدی خراسانی، روز ۲۹ شهریور ۱۳۸۹ با احضاریه کتبی به شعبه ۵ دادسرای ویژه مستقر در زندان اوین احضار شد. در پی این احضاریه، وی در روز چهارشنبه ۳۱ شهریور ماه ۱۳۸۹، پس از چندین ساعت بازجویی کتبی، و تشکیل یک پرونده جدید در شعبه ۵ دادسرای اوین، توسط بازپرس پرونده تفهیم اتهام شد. اتهام وارده بر وی «فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق الف: نوشتن و درج مطالب علیه نظام در سایت مدرسه فمینیستی، و ب: شرکت در تجمعات غیرقانونی پس از انتخابات ۱۳۸۸» بود. پس از تفهیم اتهام، نوشین احمدی خراسانی از خود دفاع کرد و پس از آن، برای وی قرار کفالت صادر شد. او پس از معرفی کفیل، نهایتاً تا تشکیل دادگاه اش آزاد شد. دادگاه نوشین احمدی خراسانی در روز ۲۲ اسفندماه ۱۳۹۰ به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق نوشتن و درج مطالب علیه نظام در برخی سایت‌های اینترنتی و شرکت در تجمعات غیرقانونی محاکمه شد و در ۲۰ خرداد ۱۳۹۱ حکم وی به وکیل او، فریده غیرت، ابلاغ شد. طی این حکم او به یک سال حبس که به مدت ۵ سال به حالت تعلیق درمی آید محکوم شد.
پروین اردلان (۱۳۴۵–) روزنامه‌نگار، پژوهشگر و از فعالان جنبش زنان در ایران است. او یکی از
بنیان‌گذاران سازمان مردم‌نهاد مرکز فرهنگی زنان و از اعضای اولیه کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز است. وی هم‌چنین از سردبیران سایت تغییر برای برابری است.

اردلان در سال ۱۳۷۲ کارشناسی ارتباطات اجتماعی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی گرفت و بعدها کارشناسی ارشد خود را در رشته مطالعات زنان در همین دانشگاه ادامه داد. پروین اردلان از ۲۱ سالگی به فعالیت‌های مطبوعاتی مشغول بوده است. او تا سال ۱۳۷۵ با مجلهٔ آدینه در زمینهٔ گزارش‌ها و مقاله‌های ادبی، اجتماعی، زیست‌محیطی و مسایل زنان همکاری می‌کرد و در سال‌های ۱۳۷۳-۷۵ معاونت نشریهٔ ادبی چاووش و شهر سالم را بر عهده داشت. همچنین با چند روزنامهٔ صبح نیز همکاری می‌کرد. از سال ۱۳۷۳ به همکاری با ماهنامه زنان پرداخت و گزارش‌های مهمی دربارهٔ زنان فالگیر، زنان گدا، زنان کتک‌خورده، سازمان‌های دانشجویی زنان، و نشریات زنان که در حال انتشار هستند تهیه کرد. گزارش‌های او در ماهنامه زنان او را به عنوان پژوهشگری با نگاه عمیق به مشکلات همنوعانش معرفی کرد. او همچنین در فصلنامهٔ جنس دوم و برخی نشریات سوئدی مقاله دارد. اردلان علاوه بر همکاری با نشریات کاغذی، سردبیر نشریهٔ اینترنتی تریبون فمینیستی ایران، عضو تحریریهٔ مجلهٔ اینترنتی زنستان و وبگاه‌های تعطیل شدهٔ مرکز فرهنگی زنان بود و اکنون عضو تحریریهٔ سایت تغییر برای برابری است. در سال ۱۳۸۶، پروین اردلان به علت ممنوع‌الخروج بودن نتوانست شخصاً جایزه اولاف پالمه خود را دریافت کند. او در یک سخنرانی ضبط شده جایزهٔ خود را به زنان ایرانی اهدا کرد. در این مراسم به جای پروین اردلان خواهرش این جایزه را دریافت کرد. او در این مراسم گفت: «امروز جهان صدای فریاد ما را برای عدالت شنیده است.» خانم اردلان پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در خردادماه ۱۳۸۸ ایران را ترک کرد و اکنون در شهر مالموی سوئد اقامت دارد.
فخرعظمی ارغون (فخر عادل خلعتبری) (۱۲۷۷–۱۳۴۵) روزنامه‌نگار و از شاعران صاحب نام ایران و مادر سیمین بهبهانی. فخرعظمی از زنان پیشرو جنبش زنان ایران و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت (۱۳۰۴–۱۳۰۸). 

از سال ۱۳۱۱ سردبیر روزنامه آینده ایران بود و در سال ۱۳۱۴ مجله بانوان را منتشر کرد. او همچنین در زمان رضاشاه عضو فعال کانون بانوان و از شهریور ۱۳۲۰ از اعضای حزب دموکرات ایران بود. او در تأسیس مدارس دخترانه نیز نقشی چشمگیر داشت و خود زبان فرانسه تدریس می‌کرد و آموزگار رسمی آموزش و پرورش بود. سال‌ها در دبیرستان‌های ناموس، دارالمعلمات و نوباوگان تهران تدریس نمود تا اینکه در سال ۱۳۳۷ بازنشسته شد و برای سرپرستی فرزندانش به آمریکا رفت.
فخرعظمی در سال ۱۲۷۷ ه. ش (۱۳۱۶ ه. ق) به دنیا آمد. پدرش مرتضی قلی خان ارغون ملقب به مکرم السلطان از خاندان خلعتبری بود و مادرش قمر خانم معروف به عظمت السلطنه فرزند میرزا محمد خان امیرتومان فرزند فتحعلی خان امین الملک (ایشیک آغاسی باشی دربار فتحعلی شاه قاجار و بیگلربیگی آذربایجان) فرزند امیر هدایت الله خان فومنی (حکمران نامدار و مقتدر گیلان در دوره زندیه و قاجاریه) بود. فخر عظمی ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت و گواهینامه پایان تحصیلات مدرسه ژاندارک و مدرسه آمریکایی را هم اخذ نمود. او موسیقی سنتی ایرانی را هم نزد یک بانوی کلیمی به نام خانم جان مشاق فراگرفت. او در سال ۱۳۰۳ ه. ش باعباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام) ازدواج کرد. سرآغاز این آشنایی یک غزل انقلابی با مطلع زیر بود که فخرعظمی برای روزنامه فرستاده بود:
مُلک را از خون خائن لاله‌گون باید نمود       جاری از هر سوی کشور جوی خون باید نمود
فخرعظمی از عباس خلیلی دارای یک دختر به نام «سیمین» شد که با نام سیمین بهبهانی نامبردار گردیده است ولی این ازدواج در سال ۱۳۱۰ به جدایی انجامید. فخرعظمی ارغون چندی بعد با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و نام خود را به خواسته همسرش به «فخر عادل» تغییر داد و از همسر دوم خود صاحب سه فرزند به نام‌های عادل نژاد (غوغا) و عادل دخت (ترانه) و عادلفر (سهراب) شد. فخر عظمی ارغون در سال ۱۳۴۵ در سن ۶۸ سالگی بدرود حیات گفت و مطابق وصیتش در گورستان ابن بابویه در جوار شیخ صدوق به خاک سپرده شد. صدو پنجاه شعر از او (غزل، رباعی، قصیده و ترجیع‌بند) که در نشریات آن زمان چاپ شده بود موجود است.
صبا ز قول من این نکته را بپرس از مرد             چرا ضعیفه در این ملک نام من باشد
اگر ضعیفه منم از چه رو به عهده من                 وظیفه پرورش مرد پیلتن باشد
…                                                          
به چشم «فخری» دانش ز بس که شیرین است           همیشه در طلبش همچو کوهکن باشد

هر وکیلی را که شد با زور و با زر انتخاب        از درون مجلس شورا برون باید نمود
بی‌بی‌خانم استرآبادی یا بی‌بی‌فاطمه استرآبادی از نویسندگان دوران مشروطه است. او در روزنامه‌های حبل المتین، تمدن و نشریه مجلس مقاله می‌نوشت. بیشتر مقالات او در دفاع از آموزش دختران است. او اولین دبستان دختران را بنیان گذاشت. بیشتر شهرت بی‌بی‌خانم استرآبادی به خاطر کتاب معایب الرجال است که به طنز و در پاسخ به تادیب‌النسوان نوشته‌است. او را نخستین زن طنزنویس ایران می‌دانند.

بی‌بی‌خانم استرآبادی حاصل ازدواج خدیجه ملاباجی ناصرالدین شاه و محمدباقرخان سرکردهٔ ایل انزان مازندران است. محمدباقرخان در یکی از سفرهای ناصرالدین شاه به مازندران با دلاوری شیری را از پا درآورد و لقب شیرکش گرفت و در رکاب شاه به پایتخت آمد و به سمت ایشیک آقاسی باشی منسوب شد. محمدباقر با ملاباجی آشنا شد و از شاه اجازهٔ ازدواج با او را گرفت و با هم ازدواج کردند و به روستای نوکنده از روستاهای بندرگز از توابع استرآباد رفتند. بی‌بی و برادرش حسین‌علی در نوکنده به دنیا آمدند، اما مادرشان خدیجه علاقه‌ای به تداوم ازدواجش نداشت زیرا باقرخان شیرکش پنج زن دیگر هم داشت. خدیجه پس از مدتی موفق می‌شود خانهٔ همسر را با دو فرزندش به بهانه زیارت کربلا ترک کند اما از کربلا به تهران می‌آید و مجدداً به دربار می‌رود و به شغل ملاباجی دربار مشغول می‌شود. دو سال بعد محمدباقرخان در اختلافات قومی کشته می‌شود و خدیجه دیگر هرگز به مازندران بازنمی‌گردد. بی‌بی در دربار درس می‌خواند و بزرگ می‌شود تا آن که با افسر جوانی از اهالی قفقاز که به تهران مهاجرت کرده بود، به نام موسی‌خان وزیراف آشنا شد. این دو به هم علاقه‌مند شدند و چون خدیجه باجی با وصلت‌شان مخالف بود بی‌بی از خانه می‌گریزد و با موسی‌خان ازدواج می‌کند. در سال ۱۳۰۹ (قمری) کتابی به قلم شخص ناشناسی به نام تادیب زنان نوشته و منتشر شد. هر فصل این رساله به نحوه اصلاح رفتار و کردار ناپسندی می‌پردازد که نویسنده منتسب به زنان می‌داند: فصل اول درباره «سلوک زن»، فصل دوم «حفظ زبان»، فصل سوم «گله‌گزاری»، فصل چهارم «قهر کردن»، فصل پنجم «طرز راه رفتن»، فصل ششم «آداب غذا خوردن»، فصل هفتم «پاکیزه نگه داشتن بدن و استعمال بعضی از عطریات»، فصل هشتم «طرز لباس پوشیدن»، فصل نهم «آداب خوابیدن» و فصل دهم درباره «آداب صبح برخاستن از خواب» است. چند سال بعد بی‌بی‌خانم استرآبادی در سال ۱۳۱۳ (قمری) اندکی قبل از ترور ناصرالدین شاه کتابی به نام معایب الرجال نوشت که ردیه‌ای بر آن بود. بی‌بی‌خانم در این کتاب ضمن برشمردن معایب مردان سعی کرده‌است راه و رسم درست زناشویی را توضیح دهد. او در این رساله علاوه بر آن که پاسخی جداگانه به هر ده فصل کتاب تأدیب‌النسا می‌دهد چهار فصل را نیز به معایبی که در مردان می‌بیند نسبت می‌دهد. این چهار فصل عبارت اند از: «اطوار شراب‌خوار»، «کردار اهل قمار»، «در تفصیل چرس و بنگ و واپور و اسرار» و «شرح گفتگو در اوضاع عبائره و اقرات اجامره و الواط». او در این کتاب مردان را دعوت می‌کند که «دست ار تأدیب کردن نسوان بردارند و در پی تأدیب و تربیت خود برآیند». در بخش آخر بی‌بی خانم به شرح داستان زندگی خود و داستان بی‌وفایی شوهرش می‌پردازد. بی‌بی‌خانم در این کتاب آورده‌است:
نه هر مردی از هر زنی فزون‌تر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر»
«انواع و اقسام از خواص و عوام زن و مرد خوب و بد هر دو می‌باشند، صفات حمیده و رذیله از همه قسم مشاهده می‌شود. اگر باید تربیت بشوند باید همه را بنمایند. و تربیت هم موقوف به تمام قوانین تمدن و تدین ملیه و دولتیه و شرعیه و عرفیه کشوریه و لشکریه می‌باشد.»
نثر معایب‌الرجال پر از کلمات و عبارات عربی است و نویسنده جا به جا برای روشن کردن منظور خود از شعر و آیات قرآن و احادیث بهره برده‌است. زبان آن «تند و بی‌پروا و به دور از عفت کلام و محافظه‌کاری»ست.
محترم اسکندری (۱۲۷۴–۱۳۰۳ یا ۱۳۰۴) از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. او سازمان دهنده اصلی
جمعیت نسوان وطنخواه، نخستین رئیس آن، و همچنین ناشر نشریه نسوان وطنخواه بود. اسکندری سخنرانی‌هایی در حمایت از حقوق زنان از جمله تحصیل زنان و رفع حجاب می‌کرد و به برنامه‌ریزی راهپیمایی‌های اعضای جمعیت می‌پرداخت.

محترم در خانواده‌ای اشرافی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمد علی میرزا اسکندری (شاهزاده علی خان) از مشروطه‌خواهان و از موسسان انجمن آدمیت بود. او ابتدا در خانه نزد پدرش درس آموخت و سپس برای ادامه دروس زبان فرانسه و ادبیات به مکتب میرزا علی محمد خان محققی، مدرس معروف رفت. آنها پس از مدتی با هم ازدواج کردند. محترم اسکندری که دچار آسیبی در ستون فقرات بود، مدتی به تدریس مشغول شد و مدتی نظامت مدرسه دخترانه‌ای را برعهده داشت. او که از دستاوردهای انقلاب مشروطه برای زنان مایوس شده بود در سال ۱۳۰۱به همراهی تعدادی از زنان پیشرو در تهران جمعیت نسوان وطنخواه را تاسیس کرد. او به سخنرانی، اداره نشریه انجمن و برنامه‌ریزی راهپیمایی‌های اعضای جمعیت می‌پرداخت. آنها در یکی از راهپیمایی‌ها اقدام به سوزاندن جزوه‌هایی علیه زنان کردند که منجر به دستگیری او توسط ماموران حکومت شد اما نام او را نیز بر سر زبان‌ها انداخت. او به تأسیس مدرسه برای زنان بزرگسال و تبلیغ برای مصرف کالاهای ملی نیز می‌پرداخت. محترم اسکندری در تیر ۱۳۰۳ یا ۱۳۰۴ در ۲۹ سالگی در تهران درگذشت.
شهلا اعزازی (۱۳۲۸–) جامعه‌شناس، استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ایرانی است. او عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی است و عضویت گروه‌های تخصصی مانند انجمن جامعه‌شناسی ایران و مدیریت گروه علمی - تخصصی مطالعات زنان این انجمن، عضویت انجمن محققان مستقل مسایل زنان، و داوری جایزه کتاب صدیقه دولت‌آبادی را داشته است.

شهلا اعزازی در ۱۳۲۸ از پدر و مادری اهل بندر انزلی در تهران زاده شد و در رشته طبیعی تحصیل کرد و برای ادامه تحصیل در جامعه‌شناسی و اقتصاد به اتریش رفت. او دکترای خود را از دانشگاه وین گرفت. اعزازی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و استاد رشته‌های جامعه‌شناسی و مطالعات زنان و درس‌های جامعه‌شناسی خانواده، ارتباطات جمعی، و آموزش و پرورش است. او در زمینه‌هایی همچون بهبود کیفیت آموزش عالی، الگوهای خانوادگی، و خشونت علیه زنان در خانه پژوهش و تألیف می‌کند و در نشریه‌های تخصصی مقاله دارد. شهلا اعزازی عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران و مدیر گروه علمی - تخصصی مطالعات زنان این انجمن است. او همچنین عضو انجمن محققان مستقل مسایل زنان و نیز از داوران جایزه کتاب صدیقه دولت‌آبادی است.
مستوره افشار (۱۲۵۹- شهریور ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵) از فعالان جنبش زنان در ایران بود و پس از محترم اسکندری ریاست جمعیت نسوان وطنخواه را برعهده داشت.

مستوره فرزند جمشیدخان مجدالسلطنه افشار، از مردان روشنفکر ارومیه بود و مادرش نیز از خانواده آزادیخواه آذربایجانی امام قلی میرزا ملک قاسمی بود. او از کودکی آموختن زبان‌های فارسی، فرانسوی، روسی و ترکی را شروع کرد و در بزرگسالی به فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی در جمعیت نسوان وطنخواه پرداخت. اهداف جمعیت نسوان وطن‌خواه آموزش دختران، گسترش صنایع ملی، تحصیل زنان بزرگ‌سال (کلاس‌های اکابر)، حمایت از دختران بی‌سرپرست و تاسیس بیمارستان برای زنان فقیر، و به طور کلی به دست آوردن حقوق زنان بود. پس از مرگ محترم اسکندری در سال ۱۳۰۴، مستوره افشار به ریاست انجمن برگزیده شد و تلاش بسیار کرد جمعیت را زنده نگه دارد و موفقیت‌هایی نیز بدست آورد: کلاس‌های سوادآموزی، انتشار مقالات حقوق زنان و جلسات سخنرانی تا سال ۱۳۱۱ ادامه یافت. همچنین در نخستین کنگره نسوان شرق که در تهران برگزار شد شرکت فعالی داشت. مستوره افشار در شهریور سال ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ درگذشت.
خدیجه افضل وزیری (۱۲۶۸ - ۱۳۵۹) فعال حقوق زنان و روزنامه‌نگار ایرانی بود.

در خانوادهٔ فرهیخته‌ای به‌دنیا آمد. مادرش بی‌بی‌خانم استرآبادی از فعالان حقوق زنان در دورهٔ مشروطه بود. پدرش موسی وزیرف (وزیری) ارتشی بود و معاون کلنل تقی‌خان پسیان. وقتی مادرش دبستان دوشیزگان را تأسیس کرد او به عنوان معلم در آن مشغول تدریس شد. او در نشریات شکوفه، عالم‌نسوان، شفق سرخ و ایران‌نو مقالات مختلفی در دفاع از حقوق زنان نوشته‌است و در شفق سرخ با نویسنده‌ای که با نام مستعار می‌نوشت وارد بحث و گفت‌وگوی دنباله‌دار شده است.
نسرین افضلی، زاده ۱۳۵۷ در تهران، پژوهشگر مطالعات زنان، فعال حقوق زنان، دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی دانشگاه کنکوردیای مونترال کانادا است. او به دلیل شرکت در تجمع فعالان زنان در اسفند ۱۳۸۵ بازداشت شد. وی هم چنین از سال ۲۰۱۴ پژوهشگر مهمان دانشگاه جرج میسون است. 

نسرین افضلی از اعضای وب‌گاه‌های زنان ایرانی، میدان زنان و کمپین‌های این وبگاه مانند سهم زن نیمی از آزادی، و وبگاه هم‌سری (درباره کار خانگی زنان) است. نسرین افضلی در خانواده‌ای با دو برادر بزرگ شد و تفاوت بین آزادی‌های دختران و پسران را در خانواده، مدرسه و جامعه تجربه کرد. او در زمان دانشجویی در وقایع ۱۸ تیر ۷۸ جزء گروهی بود که از دانشگاه علم و صنعت در اعتراضات به وقایع کوی دانشگاه شرکت کرد و تا روزی که به آن‌ها گفته شد که باید بیرون بروند و دیگر امنیت‌شان را تامین نمی‌کنند، در آن اعتراضات شرکت می‌کرد. او که با فعالیت دانشجویی در دوره اصلاخات شروع کرده بود احساس کرد در همان‌ فعالیت‌های دانشجویی هم علیه زنان تبعیض هست، زن‌ها جدی گرفته نمی‌شوند و هیچ دیدی نسبت به مسائل زنان و تبعیض‌های گسترده علیه زنان نداشتند. پس از آشنایی با گروههای فمینیست به فعالیت حوزه زنان علاقه‌مند شد. افضلی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مطالعات زنان از دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گرفت. او در ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ در مقابل دادگاه انقلاب تهران، به همراه بیش از سی نفر از فعالان جنبش زنان ایران که در حمایت از پروین اردلان، نوشین احمدی خراسانی، سوسن طهماسبی، فریبا داوودی مهاجر و شهلا انتصاری مقابل این دادگاه تجمع کرده بودند، دستگیر شد که همگی آنان طی چند روز آزاد گشتند. افضلی در حکم اولیه دادگاه به اتهام اخلال در نظم عمومی محاکمه و به شش ماه حبس تعلیقی و ده ضربه شلاق محکوم شد. در سالهای بعد برای ادامه تحصیل دکترای جامعه‌شناسی در دانشگاه کنکوردیا به مونترال کانادا رفت.
شهربانو امانی انگنه (زادهٔ ۱۳۳۹خ / ۱۹۶۰م، ارومیه) فعال سیاسی اصلاح طلب، نماینده مردم ارومیه در دوره‌های مجلس پنجم و مجلس ششم مجلس شورای اسلامی و مشاور رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران در امور زنان و خانواده است.

شهربانو امانی انگنه، در روستای انگنه از توابع شهرستان ارومیه در خانواده‌ای پر جمعیت به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدای، راهنمایی و متوسطه خود را در شهر ارومیه به پایان رساند و دیپلم فیزیک-ریاضی اخذ نمود. وی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرده است و دو فرزند دختر دارد. در نوزدهم شهریور ۱۳۵۸ مصادف با سالروز درگذشت آیت الله طالقانی به همراهی گروهی از خیرین، صاحب نظران و جوانان ارومیه "سازمان توحیدی انفاق" را پایه‌گذاری کردند. وی در سال ۱۳۶۰ به عنوان مددکار در سازمان بهزیستی تازه تاسیس مشغول به کار شد و سپس به ریاست مجتمع حمایتی قدس و پس از آن مجتمع خدمات حمایتی شهید جعفری ارومیه در آمد. در سال ۱۳۷۵ با کسب بیشترین درصد آراء، ۴۷٫۲۰ و مجموع رای ۱۸۹٬۵۲۶ توانست به عنوان نخستین زن از حوزه انتخابیه ارومیه، استان آذربایجان غربی و همچنین در مقام نخستین زن از دیار آذربایجان به مجلس شورای اسلامی دور پنجم راه پیدا کند. امانی، برای بار دوم موفق به ورود به مجلس ششم شد و به همراه سهیلا جلودار زاده اولین زنانی بودند که به سمت منشی در هیت رئیسه مجلس انتخاب شدند. وی در پی اعتراضات ۲۵ بهمن ماه بازداشت شد. و بعد از دو هفته، با سپردن قرار وثیقه از زندان آزاد شد. در تاریخ چهارم آذر ماه ۱۳۹۲، با حکم دکتر معصومه ابتکار معاون رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست، شهربانو امانی انگنه بعنوان مشاور رییس سازمان حفاظت محیط زیست در امور زنان و خانواده منصوب شد.
ماه‌سلطان امیرصحی (زادهٔ ۱۲۹۴ هجری قمری - درگذشته ؟) از فعالان جنبش مشروطه و جنبش زنان ایران بود. او همسر میرزا اسدالله مجتهد بود و علوم و معارف اسلامی را در خانه نزد او فرا گرفت. امیرصحی در انجمن مخدرات وطن عضویت داشت که با هدف استقلال ایران از تسلط کشورهای بیگانه به دست عده‌ای از زنان مبارز به شکل مخفیانه تشکیل شده بود و مؤسس «مدرسه تربیت نسوان»، از اولین مدارس دخترانه ملی ایران، بود.

امیرصحی که مدارس دخترانه موجود در آن زمان را مرکز گسترش تجددخواهی و بی‌حجابی می‌دانست «مدرسه تربیت نسوان» را پایه‌گذاری کرد، که از اولین مدارس ملی دخترانه در ایران است. پیش از آن تنها مدارس دخترانه خارجی در تهران و شهرستان‌ها فعالیت داشتند. گشایش مدارس دخترانه ملی نظیر «تربیت نسوان» با مخالفت علما، مردم متدین و برخی مشروطه‌خواهان همراه بود. بدرالملوک بامداد می‌نویسد:
مدرسه تربیت نسوان که تأسیس شد اولین مشکل که پیش آمد هیچ‌کس خانه خود را به مدرسه، که آن را جایگاه فساد می‌دانستند، اجاره نمی‌داد. پس از یافتن خانه و راضی کردن صاحب آن، اهل محل بنای مخالفت گذاشتند و بارها تابلوی مدرسه را پایین کشیدند یا سنگ به تابلوی آن می‌زدند یا افراد سبک عقل و دیوانه را به داخل این مدرسه راهنمایی می‌کردند.
ژیلا بنی‌یعقوب روزنامه‌نگار، فعال حقوق بشر و فعال سیاسی ایرانی است. او دبیر سرویس اجتماعی روزنامه سرمایه و سردبیر وب‌گاه کانون زنان ایرانی است. بنی‌یعقوب در سال ۲۰۰۹ برنده جایزه شجاعت در روزنامه‌نگاری شد. ژیلا بنی یعقوب در خرداد ماه ۱۳۸۸دستگیر و در دادگاه به یک سال حبس و سی سال ممنوعیت از روزنامه‌نگاری محکوم شد.

ژیلا بنی یعقوب در شهرستان بندر انزلی متولد شد. او سالها در تحریریه مطبوعات مختلف از جمله روزنامه‌های نوروز، وقایع الاتفاقیه، سرمایه و... فعالیت داشته‌است و دبیر سرویس اجتماعی روزنامه سرمایه و سردبیر وب‌گاه «کانون زنان ایرانی» است. همسر وی، بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار اقتصادی و از همراهان سید محمد خاتمی است. دبیر سرویس اجتماعی روزنامه سرمایه و سردبیر سایت کانون زنان ایرانی در ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، در جریان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری و سرکوب گسترده معترضان به نتایج این انتخابات، همراه با شوهرش بهمن احمدی امویی بازداشت شد و در خرداد سال ۱۳۸۹ به یک سال حبس و ۳۰ سال محرومیت از شغل روزنامه نگاری محکوم گردید. هم زمان با انتقال ژیلا بنی یعقوب به زندان اوین، بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار اقتصادی، از اوین به زندان رجایی شهر تبعید شد. این در حالی بود که حکم محکومیت آقای احمدی امویی به پنج سال زندان درتهران صادر شده بود و محکومیت تبعید در آن وجود نداشت. بنیاد بین‌المللی رسانه های زنان در سال ۲۰۰۹ جایزه شجاعت در روزنامه نگاری را به ژیلا بنی یعقوب اختصاص داد. سازمان غیردولتی «روزنامه نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان» نیز در سال ۲۰۰۹ ژیلا بنی یعقوب را به عنوان برنده «جایزه جهانی آزادی بیان» برگزید. ژیلا بنی یعقوب که از فعالان حقوق زنان و عضو کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین ناعادلانه علیه زنان بوده است، در سال ۲۰۱۰ نیز جایزه ویژه «آزادی بیان» گزارشگران بدون مرز را به خاطر وبلاگ «ما روزنامه نگاریم» به دست آورد. روز سه شنبه۲۸ خرداد ماه، ژیلا بنی یعقوب براثر سقوط جسمی سخت از دیوار هواخوری بند زنان زندان اوین و اصابت آن به سرش مصدوم و به بهداری زندان و سپس به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شده بود. به نوشته کلمه به رغم توصیه پزشکان در مورد لزوم نگهداری او در بیمارستان مقام های زندان او را به زندان بازگرداندند. قرار بود ژیلا بنی یعقوب در اوایل تیرماه آزاد شود، که در دوم تیرماه ۱۳۹۲ این روزنامه نگار زندانی از بند زنان زندان اوین آزاد شد؛ وی در ۱۲ شهریورماه سال ۱۳۹۱ برای گذراندن دوره یک سال زندان خود به اداره اجرای احکام اوین فراخوانده شده بود. در سال ۲۰۰۹ میلادی «بنیاد بین‌المللی رسانه‌های زنان»، «جایزه شجاعت در روزنامه‌نگاری» را به وی اهدا کرد. او ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در جریان پیامدهای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران بازداشت شد. در خرداد ۱۳۸۹ دادگاه انقلاب اسلامی او را به یک‌سال حبس تعزیری و ۳۰ سال محرومیت از شغل روزنامه‌نگاری محکوم کرد.
مریم بهرمن
مریم بهرمن فعال اجتماعی، فعال حقوق زنان، و وبلاگ‌نویس است. مریم بهرمن عضو هیئت مؤسس و هیئت مدیرۀ تشکل غیر دولتی «انجمن زنان پارس» و از اعضای «کمپین یک میلیون امضا» می‌باشد. هم‌چنین وی عضو کمپین‌های «نه! به لایحه حمایت از مردان در خانواده»، «دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه‌ها» و «اعتراض به فشارهای غیرقانونی علیه فعالان جنبش زنان» است. وی عضو شورای مرکزی شیراز جبهه مشارکت ایران اسلامی در سال‌های ۸۴ و ۸۵ نیز بوده است.

وی پس از پایان تحصیلات با نهاد‌ها، انجمن‌ها و مؤسسات مختلفی همکاری کرد که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
جبهه مشارکت ایران اسلامی تا سال ۱۳۸۵
انجمن زنان پارس، به عنوان عضو هیأت مدیره - از سال ۱۳۸۲ تا انتهای دوران فعالیت آن در سال ۱۳۸۷
مؤسسۀ کنشگران داوطلب، به عنوان مدیر پروژه، کار‌شناس و آموزش‌گر - سال ۱۳۸۵
مجلۀ فروغ، به عنوان همکار تحریریه - سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸
مریم بهرمن دانش آموخته مهندسی برق گرایش مخابرات و از فعالان نیمه دوم دهه هفتاد دانشگاه آزاد اسلامی محسوب می شود، وی فعالیت دانشجویی خود را در انجمن علمی دانشجویی برق و کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد و در نشریه علمی تخصصی دانش برتر (صاحب عنوان کشوری در نشریات دانشگاهی) به عنوان عضو هیئت تحریریه آغاز کرد و در همان سال، در دومین دوره انتخابات، به عنوان عضو هیئت مدیره و جانشین دبیر انجمن انتخاب شد. پاره‌ای از فعالیتهای بهرمن:
عضو کمپین یک میلیون امضا، از زمان آغاز فعالیت کمپین در سال ۱۳۸۵
همراهی با جنبش همگرایی زنان برای طرح مطالبات در دوران تبلیغات انتخاباتی دهمین دورۀ ریاست جمهوری
همراهی با "همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی " در ایام بعد از انتخابات
برگزاری کارگاه‌ها، سخنرانی‌ها و سمینارهای متعدد با محوریت حقوق بشر و مسائل زنان در مناسبت‌هایی مانند روز جهانی حقوق بشر، روز جهانی نفی خشونت، روز جهانی زن و... طی سال‌های متمادی در قالب «انجمن زنان پارس»
شرکت در پنجاه و پنجمین اجلاس زنان ملل متحد (CSW) و سخنرانی دربارهٔ «تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات در ایران از دیدگاه جنسیتی» در اسفند ۱۳۸۹
مریم بهرمن طی چند سال در فضای مجازی با نگارش وبلاگ «چهره‌پوش» و سپس «ورق‌پاره» حضور داشته است. البته وی بعد از اینکه وبلاگ‌اش چند بار فیل‌تر شد، نوشتن را در صفحات تازه‌یی به نام‌های «ورق‌پاره‌ای در تبعید» و «یک ورق‌پارۀ دیگر» ادامه داد. پنجاه و پنجمین کنفرانس سی اس دبلیو سازمان ملل در ۲۲ فوریه سال ۲۰۱۱ با موضوع دسترسی زنان و دختران به آموزش، علوم و تکنولوژی و اشتغال زنان و کار شایسته آغاز به کار کرد. سی اس دبلیو (به انگلیسی:Commission on Status of Women) کمیسیون مقام زن یا کمیسیون وضعیت زنان ترجمه شده است. مریم بهرمن در این نشست با ارایه مقاله ای تحت عنوان نگاهی به فن آوری اطلاعات و ارتباطات با رویکرد جنسیتی در خصوص نقش فن آوری اطلاعات و ارتباطات و تاثیر آن در زندگی زنان اعم از زنان شهری و روستایی و همینطور نقش این تاثیر در زندگی روزمره زنان، صحبت کرد. مریم در ساعت ۷ و ۳۰ دقيقۀ بامداد ۲۱ اردی‌بهشت ۱۳۹۰ در منزل پدری‌اش در شیراز بازداشت شد. چند تن از ماموران امنیتی با در دست داشتن حکم بازداشت به منزل این فعال اجتماعی مراجعه کردند و بعد از سه ساعت بازرسی منزل و اتاق ایشان و ضبط بعضی از اموال شخصی،‌ از جمله تلفن همراه، چندین جلد کتاب، لپ‌تاپ و… ایشان را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت و به بازداشت‌گاه ادارۀ اطلاعات شیراز (پلاک صد) منتقل کردند. پس از نزدیک به دو هفته از بازداشت وی، در روز سوم خردادماه ۱۳۹۰ خانوادۀ بهرمن موفق به ملاقات وی در بازداشتگاه پلاک صد (بازداشتگاه اطلاعات شیراز) شدند. پس از این ملاقات خانواده مریم توانستند نزدیک به شش بار (تا شهریورماه ۱۳۹۰) با وی ملاقات حضوری داشته باشند. مریم بهرمن ۵۵ روز را در سلول انفرادی بازداشتگاه ادارۀ اطلاعات گذراند. بعد از این مدت در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۹۰ به کانون اصلاح و تربیت میانرود (بند زنان زندان شیراز) منتقل شد. اما پس از گذشت یک هفته انتقال به بند زنان زندان شیراز، ضمن ممنوع الملاقات شدن، از سایر زندانیان جدا و همراه با یک زندانی دیگر در سلول جداگانه‌ای نگهداری شد. در ۱۵ مرداد ۱۳۹۰ مریم بهرمن در تماس تلفنی با خانواده از انتقال خود به شهر تهران و بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات خبر داد. در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ او را به بازداشتگاه پلاک صد شیراز بازگرداندند و پس از ۴ روز در عصر ۲۴ شهریور ۱۳۹۰ با قرار وثیقه آزاد شد. مریم بهرمن ساعت پانزده و ده دقیقه روز پنج شنبه ۲۴ شهریورماه ۱۳۹۰ آزاد شد. وی پس از یکصد و بیست و هفت روز بازداشت موقت (شامل ۸۷ روز انفرادی) با قید وثیقه به مبلغ دو میلیارد و پانصد میلیون ریالی از بازداشتگاه شیراز آزاد شد.
فخر آفاق پارسا (متولد ۱۲۷۷ تهران – زمان مرگ نامعلوم) روزنامه‌نگار دوران مشروطیت و از فعالان جنبش زنان در ایران بود. وی مادر فرخ‌رو پارسا، اولین وزیر زن ایرانی در کابینۀ امیرعباس هویدا بود.
او که مدیر مسئول جهان زنان بود، نخستین زن روزنامه‌نگار در تاریخ ایران است که تبعید شده‌است. او دو سال در تبعید به سر برد و در بازگشت به عضویت جمعیت نسوان وطنخواه درآمد.
فَرُّخ‌رو پارسا (زاده اسفند ۱۳۰۱ - درگذشته ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹) نخستین
زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید و نیز نخستین نماینده زن مجلس شورای ملی بود. پست وی وزارت آموزش و پرورش ایران در کابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا بود.

وی در اسفند سال ۱۳۰۱ در باغی خارج از شهر قم به دنیا آمد. مادر وی فخرآفاق پارسا از فعالان حقوق زنان و مدیر مجله «جهان زنان» بوده و پدرش فرخ‌دین پارسا کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجله‌های «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود. وی از آن رو در شهر قم زاده شد که مادرش به دلیل نشر مقاله‌ای با عنوان «لزوم تعلیم و تربیت مساوی برای دختر و پسر» در تبعید به سر می‌برد. این مقاله اعتراضات گسترده‌ای را در بین روحانیون آن دوران برانگیخت و موجب تبعید مادر وی گشت؛ ولی پس از تولد وی با میانجیگری میرزاحسن خان مستوفی‌الممالک (نخست وزیر وقت) به تهران بازگردانده شد. فرخ‌رو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در دبستان هما در تهران سپری نمود و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به دانشسرای مقدماتی رفت. وی توانست دوره متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به دانشسرای عالی راه یابد. او در سال ۱۳۲۱ دانشسرای عالی را با اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم طبیعی به پایان رسانید و به دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته پزشکی ادامه داد و توانست در سال ۱۳۲۹ با اخذ درجه دکترا از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل گردد. فرخ‌رو پارسا در سال ۱۳۲۱ با احمد شیرین‌سخن ازدواج کرد و از همان سال پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستان‌های تهران پرداخت. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی تا مقطع دکترا، علی‌رغم اینکه در رشته پزشکی دانش‌آموخته شده بود کار طبابت را رها کرد و ترجیح داد که به کار فرهنگی بپردازد؛ بدین ترتیب او در وزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد. وی در سال ۱۳۳۳خ به همراه تنی چند از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» را برای دبیرستان‌های دخترانه آن دوران تأسیس نمود و در سال ۱۳۳۵خ به عنوان یکی از اعضای هیئت رئیسه «شورای همکاری جمعیت‌های بانوان ایرانی» انتخاب شد. فرخ‌رو پارسا همچنین نخستین مدیر کل زن در ایران بود. در سال ۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، وی عهده‌دار سِمَت مدیر کلی دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد. انتصاب یک زن به این سمت، اعتراضات زیادی را در محافل اداری، فرهنگی و سیاسی تهران به راه انداخت ولی مقامات دانشگاه توانستند از برکناری فرخ‌رو پارسا جلوگیری کنند. او در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد. در هنگام وزارت وی محمد بهشتی و محمدجواد باهنر در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخ‌رو پارسا و از حقوق‌بگیران آن وزارتخانه بودند. مرکز اسلامی هامبورگ سالها زیر نظر محمد بهشتی از فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد. محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد. محمدجواد باهنر نیز از وزارت آموزش و پرورش تحت وزارت فرخ‌رو پارسا امتیاز تاسیس چند مدرسه ملی مذهبی را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی، وی با اتهاماتی چون: «حیف و میل اموال بیت المال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری مؤثر با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی از وزارت فرهنگ ایران و غیره...» در دادگاه انقلاب اسلامی شعبه تهران به ریاست گیلانی محاکمه شد و به عنوان «مفسد فی الارض» (عامل فساد بر روی زمین) در تاریخ ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ برابر با ۸ مه سال ۱۹۸۰ اعدام گردید. مرده‌شوی‌ها تحت تاثیر جو انقلابی، از شستن جسد فرخ‌رو پارسا که به نام «مفسد فی‌الارض» اعدام شده بود، خودداری کردند. به‌ناچار زنان خانواده پیکر او را شستند. منصوره پیرنیا در کتاب خانم وزیر که با عکس‌ها و اسناد همراه است پس از شرحی مفصل از خانواده فرخ‌رو پارسای بر اساس خاطرات، دست نوشتهﮬا، مصاحبه‌ها و یادماندهﮬای دیگران به سرگذشت وی می‌پردازد. وی در سرآغاز این کتاب چنین می‌نویسد:
«خبر کوتاه بود، اما ویرانگر... ساعت یک و نیم بامداد امروز فرخ رو پارسای تیرباران شد. خبر تلخ بود و بغضی شد در گلوی میلیونها ایرانی که یکسال و چندماه پیش سراب را چشمه پنداشتند و در بزنگاهی تاریخی دست به خودکشی دستجمعی زدند. بانویی که در آن سحرگاه در کنار زنی معروف به بدکاره... بدارش کشیدند... تجسم آبرو و شخصیت زن ایرانی بود.»
پروین پایدار، ناهید یگانه،  متولد ۷ مهر ۱۳۲۸در تبریز که در ۲۸ مهر ۱۳۸۴ دیده از جهان بست،  نویسنده فمینیست ایرانی و کارشناس مسایل زنان در دانشگاه سوآز لندن بود.   

پروین پایدار برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در رشته جامعه‌شناسی کالج بیرک ‌بک لندن تحصیل کار و دکترای خود را در جامعه‌شناسی سیاسی گرفت و کار را با همکاری با اداره پناهندگان سیاسی بریتانیا و ترکیب آن با سرویس دانشگاه جهانی آغاز کرد. با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ بازگشت او و همسرش به ایران به تعویق افتاد و طی اقامت در خارج از ایران در حوزه مسائل زنان و کودکان فعالیت کرده و سال‌هایی را به فعالیت در پاکستان، ازبکستان و افغانستان و کار با مؤسسه‌هایی همچون شورای پناهندگان انگلستان، برنامه‌های خدماتی برای بوسنیا، خدمات جهانی دانشگاهی، نجات کودکان، خدمات داوطلبانه ماوراء دریاها، بنیاد توسعه برای زنان سازمان ملل (UNIFEM) گذراند. پروین پایدار یکی از بنیان‌گذاران مجله «نیمه دیگر» در لندن بود که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ نخستین نشریه فمینیستی فارسی زبان بود و نقشی مهم در تعیین خط مشی مجله داشت. سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ نیز مدیریت برنامه «نجات کودکان» در آسیای مرکزی، و سپس مدیریت برنامه در موسسه «خدمت داوطلبانه در ماورا دریاها» در پاکستان برعهده داشت و پس از حکومت طالبان، برای کار برای مسایل زنان به افغانستان رفت. او برای «همکاری زنان با باورها و گرایش‌های سیاسی متفاوت و تداوم این همکاری‌ها» اهمیت بسیار قایل بود و با اینکه خود سکولار بود، بر همکاری میان زنان سکولار و اسلامی تاکید داشت و فمینیسم اسلامی را به رسمیت می‌شناخت. 
مریم خراسانی
مریم خراسانی، زاده ۱۳۳۵، پژوهشگر، مترجم، تحلیلگر ادبی است و مقالات بسیاری در طیفی از اقتصاد سیاسی تا زمینه‌های نظری جامعه‌شناسی زنان دارد. او از میانهٔ دهه ۱۳۷۰ در مجامع ادبی به عنوان یکی از چهره‌های سرشناس نقد فمینیستی شناخته می‌شود.—مریم خراسانی گرداننده دو نشست نقد کتاب در تهران بود که محور موضوعی هردو نشست را آثار نویسندگان زن یا آثار فلسفی مرتبط با «جامعه‌شناسی زنان» تشکیل می‌دهد. 
فهیمه خضر حیدری
فهیمه خضر حیدری زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ در قزوین است. او روزنامه نگار، شاعر، گزارشگر، وبلاگنویس، و گوینده است. وی تحصیل کرده دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است. خضرحیدری نخستین بار کار خود را با روزنامه سلام شروع کرد و هم چنین در روزنامه‌هایی چون اعتمادملی و فرهنگ آشتی فعالیت کرده است. وی مدتی عضو هیئت تحریریه ماهنامه زنان نیز بود. فهیمه خضر حیدری از سال ۱۳۸۸ تا کنون در رادیو فردا مشغول به فعالیت است. 
فریبا داوودی مهاجر فعال حقوق زنان و روزنامه نگار ایرانی‌ است. او سردبیر انجمن روزنامه‌نگاران جوان، عضو مرکزی کمیته سازمان مدافعین آزادی مطبوعات ایران، همچنین عضو شورای عالی‌ سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار دفتر تحکیم وحدت) است.

او دانش‌آموخته رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد تهران است. وی برای نشریات اصلاح‌طلبی از جمله کنشگران مطلب نوشته است. او از نوشتن برای نشریات مستقل منع شده بود و مطالب و نوشته‌های وی در نشریاتی همچون «روز آنلاین»، «اعتماد»، «یاس نو»، و «گویا نیوز» منتشر می‌گردید. داوودی در ۲۹ فروردین ماه سال ۱۳۸۶، به دلیل شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز تجمع ۲۲ خرداد ۱۳۸۵، به چهار سال زندان محکوم شد. اتهامات وی اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، مصاحبه با رسانه‌های خارجی، و نشر اکاذیب بود. فریبا داوودی مهاجر در یک خانواده غیر محجبه به دنیا آمد و رشد کرد. او چادر را شخصاً به عنوان پوشش انتخاب کرد ولی پس از سال‌ها، در برنامه تلویزیونی پارازیت برای نخستین بار در مقابل دوربین کشف حجاب کرد. او دلیل این تصمیم را اعتراض به فرهنگ مرد سالار عنوان کرد. 
پرستو دوکوهکی
پرستو دوکوهکی زادهٔ ۱۳۵۹،  روزنامه‌نگار، وبلاگ‌نویس و پژوهشگر اجتماعی ایرانی و فارغ‌التحصیل رشته تحصیلی خبرنگاری در مقطع کارشناسی از دانشکده خبر و مطالعات رسانه در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده مطالعات مشرق‌زمین و آفریقا دانشگاه سواز انگلستان است. روزنامه گاردین حوزهٔ فعالیت‌های این وبلاگ‌نویس را حقوق زنان در جامعهٔ ایران معرفی کرده است. او نویسندهٔ وب‌نوشت زن‌نوشت است که در آن، در مورد مسائل ایران، مسائل اجتماعی، زنان و زندگی روزمرهٔ خود می‌نویسد. از دیگر فعالیت‌های او می‌توان به مشارکت در مجلهٔ اینترنتی کاپوچینو و همچنین وبنوشت گروهی هنوز اشاره کرد. وبنوشت او، به عنوان بهترین وبلاگ ژورنالیستی فارسی، در سال ۲۰۰۵ میلادی، از سوی دویچه وله انتخاب شد. 

پرستو دوکوهکی سال ۱۳۷۷ خورشیدی، در مطبوعات ایران آغاز به کار کرد و در روزنامه‌های گوناگون از جمله همبستگی، یاس نو، وقایع اتفاقیه، اقبال، ایرانشهر (ضمیمهٔ روزانهٔ همشهریسرمایه، اعتماد ملی، شرق و نشریات از جمله ماهنامهٔ زنان به فعالیت پرداخته است. او همچنین با بنیاد شریعتی در زمینه وب‌مستر همکاری می‌کرده است. او در جریان بازی تیم‌های ملی فوتبال ایران و بحرین (در رقابتهای مقدماتی فوتبال جام‌جهانی ۲۰۰۶)، از جمله افراد متقاضی حضور بانوان در ورزشگاه‌های ایران بود و توانست یکی از ۳۰ زنی باشد که با تجمع در مقابل درب غربی ورزشگاه آزادی، توانستند که از اواخر نیمه اول بازی، به جمع دیگر تماشاگران بپیوندند. او، در جریان سقوط همواپیمای سی-۱۳۰ ارتش ج.ا.، یکی از فعالان اعتراضات صنفی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران بود. در ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ خورشیدی، در تجمعی مقابل دادگاه انقلاب اسلامی تهران دستگیر شد و مدتی کوتاه را در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر برد. همراه با پرستو دوکوهکی ۳۲ زن دیگر نیز دستگیر شدند. این تجمع در ارتباط با اتهامات سوسن طهماسبی، پروین اردلان، نوشین احمدی خراسانی، فریبا داوودی مهاجر و شهلا انتصاری درخصوص شرکت در تجمع ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ خورشیدی بود. وی در آذر ۱۳۸۶ به اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور، اخلال در نظم عمومی و تمرد در مقابل پلیس در شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب تهران محاکمه و در بهمن ماه ۱۳۸۶ از کلیه اتهامات تبرئه شد. روز یکشنبه ۲۵ دی‌ماه ۱۳۹۰ مأموران امنیتی او را در خانه‌اش در تهران بازداشت و به بند ۲ الف در بازداشتگاه اوین منتقل کردند. او در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۹۰ به قید وثیقه آزاد شد.
صدیقه دولت‌آبادی (۱۲۶۱-۱۳۴۰) روزنامه‌نگار ایرانی و از فعالان انقلاب مشروطه و جنبش زنان در ایران است. او از بنیانگذازان انجمن مشروطه‌خواهانه انجمن مخدرات وطن بود. همچنین، بعداً از نخستین فعالان حقوق زنان در ایران شد و نخستین نشریه زنان به زبان پارسی را به نام زبان زنان منتشر کرد.

دولت‌آبادی در سال ۱۲۶۱ خورشیدی در اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا هادی دولت‌آبادی و مادرش خاتمه بیگم نام داشت. پدرش از روحانیان متجدد آن زمان محسوب می‌شد. صدیقه دولت‌آبادی تحصیلات خود را در فارسی و عربی در تهران آغاز نمود، سپس تحصیلات متوسطه را در دارالفنون ادامه داد. پانزده ساله بود که با دکتر اعتضاد الحکما ازدواج کرد، ولی ازدواجشان با شکست مواجه شد. در سال ۱۲۹۶ شمسی به همت او یکی از اولین دبستان‌های دخترانه، به نام «مکتب شرعیات» تأسیس شد. یکی از دفعاتی که صدیقه دولت‌آبادی برای فعالیت‌هایش دستگیر شده بود، رئیس نظمیه به وی گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمده‌اید» صدیقه دولت‌آبادی پاسخ داد: آقا من صد سال دیر متولد شده‌ام، اگر زودتر به دنیا آمده بودم نمی‌گذاشتم زنان چنین خوار و خفیف و در زنجیر شما اسیر باشند. پدرش حاج سید میرزا هادی دولت‌آبادی از مجتهدین مؤثر محلی و مشهور به رهبری شاخه ازلی بابیه و نماینده صبح ازل در ایران بود. صدیقه دولت‌آبادی در روز ۶ مرداد سال ۱۳۴۰ هجری شمسی در سن ۸۰ سالگی در تهران درگذشت. وی در جوار برادرش در قبرستان امامزاده اسمعیل در زرگنده به خاک سپرده شد. عده‌ای مقبره وی را پس از انقلاب ۱۳۵۷ ویران کردند.
  • فعالیت در انجمن مشروطه‌خواهانه مخدرات وطن. او از مؤسسان این انجمن بود.
  • تأسیس مدرسه دخترانه در سن ۱۴ سالگی. به دلیل فشار خانواده نتوانست خودش مدیر این مدرسه شود و دوستش مدیر آن شد. بعد از سه ماه نیز به دست مخالفان به زندان افکنده شد و مدرسه بسته شد.
  • مخالفت با قرارداد ۱۹۰۷ میلادی که ایران را تحت نفوذ انگلستان و روسیه قرار داده بود. او همراه با سایر زنان همفکر خود مخالفتش با این قرارداد را با تحریم کالاهای وارداتی و رفتن به قهوه‌خانه‌ها و تشویق آنها به عدم استفاده از قند خارجی نشان می‌داد.
  • در سال ۱۲۹۸ به منظور آشنا کردن زنان با حقوقی چون آموزش، استقلال اقتصادی و حقوق خانوادگی خود، اقدام به انتشار اولین نشریه حقوق زنان در خارج از تهران و سومین آن در ایران به نام «زبان زنان» نمود. او در این نشریه به مباحثی نظیر حجاب و نقش انگلستان در ایران انتقاد می‌کرد.
  • در سال ۱۳۰۰ انجمنی به نام انجمن آزمایش بانوان در تهران دائر کرد و علیه استفاده از کالاهای خارجی اقدام نمود.
  • در سال ۱۳۰۱ به آلمان رفت و در کنگره بین‌المللی زنان در برلین شرکت کرد. او اولین زن ایرانی بود که در یک کنگره بین‌المللی به نمایندگی از زنان ایران حاضر شد و سخنرانی کرد.
  • در سال ۱۳۰۵ش در دهمین کنگره بین‌المللی برای حق رای زنان، به نمایندگی از زنان ایران شرکت کرد.
  • در سال ۱۳۲۱ش به انتشار مجدد «زبان زنان» اقدام نمود، و آن را به صورت مجله‌ای ۴۸ صفحه‌ای منتشر کرد
مهرانگیز دولتشاهی متولد ۱۲۹۶ اصفهان متوفی ۲۹ مهر ۱۳۸۷ پاریس، دیپلمات ایرانی، سه دوره نماینده مجلس شورای ملی و فعال حقوق زنان بود. وی اولین زن ایرانی بود که توانست در تاریخ معاصر ایران به مقام سفیر نایل شود.

مهرانگیز خواهرزاده صادق هدایت، دختر محمدعلی میرزا شکوه الدوله، وزیر پست و تلگراف و تلفن در حکومت پهلوی، خواهر مهین دولتشاهی، همسر مظفر فیروز وزیر کار در کابینه احمد قوام می‌باشد. مهرانگیز دولتشاهی تحصیلات دانشگاهی خود را در آلمان گذراند و موفق به کسب مدرک دکترا در رشتهٔ علوم اجتماعی شد. مهرانگیز دولتشاهی بخش عمده‌ای از عمر خود را صرف بهبود امور زنان ایرانی کرد. وی در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در سازمان خدمات اجتماعی و انجمن حمایت از زندانیان مشغول به کار شد. وی پیش از سفر کاری به دانمارک، «جمعیت راه نو» را تاسیس کرده بود که در جهت احقاق حقوق زنان ایرانی فعالیت می‌کرد. او برای اینکه به روحانیت آن زمان نشان دهد فعالیت این جمعیت در جهت بی بندوباری زنان جامعه نیست، با تنی چند از روحانیان برجسته زمان من‌جمله آیت‌الله بروجردی و امام موسی صدر دیدارهایی داشت. وی یکی از مبتکران قانون حمایت خانواده بود که حق طلاق را برای زنان به رسمیت می‌شناخت و اختیار همسر دوم را توسط مرد منوط به اجازهٔ همسر اول می‌کرد. کتاب جامعه، دولت و جنبش زنان ایران از آخرین نوشته‌های مهرانگیز دولت‌شاهی است. مهرانگیز دولتشاهی به مدت سه دوره، به عنوان نماینده کرمانشاه در مجلس شورای ملی حضور داشت. در دوره وزارت عباسعلی خلعتبری در وزارت امور خارجه ایران، از مهرانگیز دولت‌شاهی برای تصدی سفارت ایران در دانمارک دعوت به عمل آمد (۱۳۵۴) و وی به عنوان اولین سفیر زن عازم سفارت ایران در دانمارک شد و تا زمان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به این ماموریت ادامه داد. در مهر ۱۳۸۷ در سن ۹۱ سالگی در پاریس درگذشت.
بدرالدجی در سال ۱۲۶۰ خورشیدی در خانواده‌ای اشرافی در تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدباقر رضوی معروف به امام الحکما قاضی و طبیب دربار و مادرش حمیده خانم نام داشت. فقه، عربی، تاریخ و زبان انگلیسی را نزد پدر و مادرش فرا گرفت.
در شانزده سالگی به همراه خواهرش برای آن‌که پدرشان را وادار کنند تا به تحصیلشان در مدرسه رضایت دهد، در منزل علی‌اصغرخان اتابک که از دشمنان پدرشان بود، بَست نشستند. پس از یک ماه امام‌الحکما تسلیم شد. بدرالدجی در کلاس چهارم مدرسه دخترانه آمریکایی تهران پذیرفته شد. او ابتدا با چادر و چاقچور و روبنده به مدرسه می‌رفت، چند سال بعد برای آن‌که از گرفتاری‌های کیلومترها پیاده‌روی از خانه تا مدرسه و گرفتن کتاب و دفتر و مداد و ظرف غذا با چادر و چاقچور رهایی یابد. نوعی لباس شبیه به مانتو امروزی با افزودن یک کلاه طراحی می‌کند. لباس ابتکاری او بلوایی در شهر آفرید و بدرالدجی پس از تهدید متعصبین مذهبی به ترور این لباس را کنار گذارده و به پوشش سنتی خود بازگشت. او سه سال پیش از فارغ‌التحصیل شدن با کمک پدرش مدرسه «ام‌المدارس» را در تهران تأسیس کرد. او و خواهرش در این مدرسه تدریس می‌کردند. با تأسیس مدرسه خواهرش تحصیل را کنار گذاشت ولی بدرالدجی در ۱۲۸۴ یک سال پیش از انقلاب مشروطه از مدرسه فارغ‌التحصیل شد. او برای آن‌که بتواند در جشن فارغ‌التحصیلی مانند دیگر دختران بدون حجاب حاضر شود و سخنرانی کند به دروغ به پدرش گفته بود که اگر چادر بر سر کند به او دیپلم نمی‌دهند. بدرالدجی، که نام مهرتاج رخشان را برای خود برگزیده بود، پس از فارغ‌التحصیلی به معلمی و مدیریت در مدارس دخترانه ادامه داد. مدتی در اداره «مدرسه شرعیات اصفهان» به صدیقه دولت آبادی کمک کرد و «مدرسه ام المدارس» را در اصفهان تأسیس کرد. در مدرسه آمریکایی‌ها که از آن فارغ‌التحصیل شده بود، زبان و ادبیات فارسی را تدریس کرد. سپس مدیر مدارسی در شهرهای انزلی، مشهد، اصفهان، گلپایگان و ملایر شد. وی در گلپایگان در شرایطی که نبض شهر در اختیار نیروهای کاملاً سنتی و محافظه‌کار بود، در ارتقای فرهنگ مردم نقش بسیار مهمی داشت. او همچنین به درخواست وزیر معارف نظام‌نامه‌ای برای مدارس ایران تهیه کرد که در صفحهٔ اول نخستین شماره مجله معارف به چاپ رسید. رخشان نهایتا در ۱۳۱۱ از ادارهٔ فرهنگ بازنشسته شد. یکی از دلایل بازنشستگی او اختلاف در مورد آموزش درس حفظ الصحه بود که مسئولان آن را درسی بی‌فایده می‌پنداشتند. رخشان در سال ۱۳۱۱ به دماوند رفت و قصد داشت پرورشگاهی جهت نگاهداری کودکان یتیم و بی‌بضاعت تاسیس کند که موفق نشد. او ۴۲ سال پایانی عمر خود را تنها در باغی به دماوند گذراند. سال‌ها زندگی در انزوا او را به شخصیتی اسرارآمیز نزد اهالی منطقه تبدیل کرده بود. تا حدی‌که بسیاری از عوام این زن کهنسال بی‌کس که به‌ندرت از باغ خارج می‌شد را نوعی جن یا پری می‌دانستند. رخشان در ۱۳۰۷ در مقاله‌ای در نشریه عالم نسوان پیشنهاد تشکیل خانهٔ امید برای نگهداری و آموزش زنان روسپی را مطرح کرد از نظر او جامعه مقصر اصلی در پدیدهٔ روسپی‌گری بود و همو می‌بایست و می‌توانست سرنوشت قربانیان آن را تغییر دهد. البته طرح او به‌جایی نرسید، اما از اولین نمونه‌های ایرانی توجه به وضعیت روسپیان به عنوان یکی از حاشیه‌ای‌ترین و ستمکش‌ترین بخش‌های جامعه بود. او معتقد بود که برای دفاع از حقوق تمامی زنان باید ابتدا از حقوق آن بخش که از همه بیشتر به حاشیه رانده شده و حقوق آن‌ها منظماً زیر پا گذاشته می‌شود، دفاع کنیم. او برای مثال پیشنهاد کرده بود که دولت دوخت لباس سربازان وظیفه را به این زنان بسپارد و دستمزدی را به آنان بپردازد. رخشان در سخنرانی خود در دومین کنگرهٔ نسوان شرق (۱۳۱۱ در تهران) نیز به این موضوع اشاره کرده و به پیشنهاد او ماده ۱۷ مرام‌نامهٔ کنگرهٔ بین‌المللی زنان به ضرورت لغو فحشا و بردگی اختصاص یافت. او در سخنرانی خود به این اشاره کرده بود که باید از روسپی‌گری مخفی جلوگیری و روسپی‌گری علنی را در نقاط معلوم محدود کرد. حضور بدون حجاب مهرتاج رخشان در مراسم فارغ‌التحصیلی خود در مدرسه دخترانه آمریکایی و سخنرانی او به دو زبان انگلیسی و فارسی از نخستین نمونه‌های کشف حجاب در تاریخ معاصر ایران است. مدرسه ام‌المدارس او نیز تعطیل شد چون محصلانش به‌جای چادر از لباسی شبیه به مانتو و کلاه امروزی استفاده می‌کردند. رخشان پس از خواندن نمایشنامه منظوم «کفن سیاه» نامه‌ای برای میرزاده عشقی نویسنده جوان این اثر فرستاده و سکه‌ای عتیقه را به عنوان پــِری (Prix) به وی تقدیم کرده بود. عشقی که ظاهرا تصور کرده بود فرستنده نامه دختری جوان است و پِری را [که واژه‌ای فرانسوی به معنی جایزه است] پَری خوانده بود، در جواب شعری برای او فرستاده بود. این شعر باعث شده بود تا خیلی‌ها تصور کنند عشقی میان او میرزاده عشقی بوده و انزوای دهه‌های پایانی عمر او از آن نشأت گرفته‌است.
دلبرا ای که تو را طبع هوس پرور من‌       مهربان کرد که دستی بکشی بر سر من
سکه‌ای را که پری لطف نمودی برسید       ای پری‌روی و پری‌خوی و پری‌پیکر من
تو خودت نیز پری هستی و بهتر ز پری         عوض آن پری آن به که خود آیی بر من
از پری بودنت آن‌قدر به من معلوم است          که مرا بینی و خود غایبی از منظر من
گرچه من سایه تو نیز ندیدم لیکن              باز هم کم نشود سایه تو از سر من
از او حدود هزار بیت شعر به‌جای مانده است. از آن‌جمله:
هرچه می‌پوشم دو چشم از کار زشت مردمان‌        باز می‌آید به گوشم داستان تازه‌ای
گر ببندم چشم و گوش و جمله حس ظاهری           باز می‌آید به گوش و هوش من آوازه‌ای
رشوه و طماعی و بی‌رحمی این جامعه                هیچ نبود بر فساد کارشان اندازه‌ای
گر تو رخشان می‌توانی با چنین مردم بساز           ورنه راه خویش بیرون گیر از دروازه‌ای
نسرین ستوده لنگرودی زاده ۱۳۴۲، حقوقدان، وکیل دادگستری و فعال اجتماعی است. او عضو کانون مدافعان حقوق بشر، کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، و انجمن حمایت از حقوق کودکان بوده و وکالت پرونده‌های بسیاری از فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان، کودکان قربانیِ کودک آزاری و کودکان در معرض اعدام را برعهده داشته است. ستوده در سال ۱۳۸۸ خورشیدی، ۲۰۰۸  میلادی، برنده جایزه حقوق بشر «سازمان حقوق بشر بین‌الملل» شد. ستوده کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل خود را از دانشگاه شهید بهشتی گرفته و از سال ۱۳۷۰ مدتی نیز به فعالیت مطبوعاتی در نشریه «دریچه گفتگو» پرداخته‌است. همچنین مقالاتی در روزنامه‌های جامعه، توس، صبح امروز و مجله آبان منتشر کرده است. او هنگام همکاری با انجمن حمایت از حقوق کودکان دو سال عضو هیئت مدیریه این انجمن بوده است و اکنون یکی از حقوقدانان کمپین یک میلیون امضا می‌باشد. ستوده وکالت پرونده‌های فعالان حقوق بشر و کشته شدگان و اعدام شدگان حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ را بر عهده داشته است.

نسرین ستوده از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۲ به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»، در بازداشتگاه اوین به سر برد. پس از آزادی، بنابر دستور دادگاه انتظامی وکلا، مجوز وکالت وی از تاریخ مهر ۱۳۹۳، به مدت ۳ سال، باطل شد. وی وکالت فعالان اجتماعی و فعالان سیاسی مانند شیرین عبادی، حشمت‌الله طبرزدی، عیسی سحرخیز، محمد صدیق کبودوند، امید معماریان و نیز فعالان جنبش زنان ایران مانند رؤیا طلوعی، فرناز سیفی، منصوره شجاعی، طلعت تقی‌نیا، پروین اردلان، نوشین احمدی خراسانی، خدیجه مقدم، علی اکبر خسرو شاهی، مریم حسین خواه، جلوه جواهری، ناهید کشاورز، هومن فخار، راحله عسگری زاده، نسیم خسروی، محبوبه حسین‌زاده، امیر یعقوبعلی، دلارام علی، مارال فرخی، ناهید جعفری و سمیه فرید را بر عهده گرفته‌است. وی همچنین وکالت برخی کشته شدگان و اعدام شدگان پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران، از جمله احمد نجاتی کارگر و آرش رحمانی‌پور را بر عهده داشته است. در سال ۲۰۰۸ کمیته بین‌المللی حقوق بشر ایتالیا که سازمانی غیردولتی در زمینه حقوق بشر است، نخستین جایزه خود را به نسرین ستوده اهدا کرد. مراسم اهدای این جایزه ۱۰ دسامبر (۲۰ آذر)، روز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر در شهر میرانو در ایتالیا برگزار شد. انجمن آمریکایی قلم (پن) روز چهارشنبه ۲۴ فروردین (۱۳ آوریل) اعلام کرد که جایزه آزادی قلم باربارا گلداسمیت سال ۲۰۱۱ خود را به نسرین ستوده، وکیل، فعال حقوق بشر و روزنامه‌نویس ایرانی اختصاص داده است. در آبان ماه سال ۱۳۹۱ اعلام شد جایزه آزادی افکار ساخاروف از طرف پارلمان اروپا به نسرین ستوده و جعفر پناهی اهدا شد. اعضای هیئت پارلمانی اروپا نیز تصمیم گرفتند در طی سفر از پیش برنامه‌ریزی‌شده‌شان به تهران، ضمن دیدار با ستوده و پناهی، دعوتنامه رسمی پارلمان اروپا از آن‌ها در ارتباط با دریافت جایزه ساخاروف را به‌دست آن‌ها برسانند. اما سفر هیئت اروپایی مذکور به دلیل عدم پذیرش شرط آن‌ها مبنی بر دیدار با نامبردگان به ایران لغو شد. اما روز پنجشنبه، ۲۸ آذر ۱۳۹۲ (۱۹ دسامبر ۲۰۱۳)، خبرگزاری فارس و چند وب‌سایت خبری وابسته به جناح محافظه‌کار در ایران، گزارش کردند که هیئت پارلمان اروپا در جلسه‌ای در سفارت یونان، جایزه ساخاروف برای آزادی اندیشه را به نسرین ستوده و جعفر پناهی، حقوقدان و فیلمساز ایرانی تحویل دادند. اما به دلیل تحریم بانکی ایران، تحویل جایزه نقدی به پناهی و ستوده امکان‌پذیر نیست. خبرگزاری مهر به نقل از مشاور امور بین‌الملل مجلس شورای اسلامی گزارش داد، وی اعلام کرده ایران هیچ‌گونه پیش‌شرط در این رابطه از جمله موافقت با دیدار هیئت اروپایی با دو تن از زندانیان سیاسی و اعطای جایزه به آنان را نمی‌پذیرد. هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا با انتشار بیانیه‌ای، ضمن اعلام تبریک به نسرین ستوده و جعفر پناهی برای دریافت جایزه ساخاروف، از عدم امکان حضور آن‌ها در مراسم اهدای جوایز ابزار تاسف کرده بود. در قسمتی از این بیانیه آمده: "ما از حکومت ایران می‌خواهیم که فوراً ستوده را آزاد کرده، محدودیت‌ها علیه پناهی را لغو کند و همچنین کلیه زندانیان سیاسی و دیگر زندانیان را که صرفاً به خاطر عقاید و باورهای سیاسی و مذهبی شان در حبس به سر می‌برند، آزاد کند." در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ نسرین ستوده به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام بازداشت شده و به زندان اوین منتقل شد. او پیش از بازداشت، بارها به‌خاطر فعالیت‌های حقوقی‌اش مورد تهدید قرار گرفته بود. گروه‌های فشار از وی خواسته بودند که از وکالت شیرین عبادی دست بردارد. ستوده اوایل مهرماه ۸۹ دست اقدام اعتصاب غذا در زندان کرد. واتسلاو هاول رئیس‌جمهور پیشین جمهوری چک و فعال حقوق بشر، در همایش بین‌المللی «فوروم ۲۰۰۰» که در اکتبر ۲۰۱۰ در پراگ برگزار شد، ضمن پشتیبانی از نسرین ستوده، خواستار آزادی فوری او از زندان شد. شیرین عبادی به همراه ۸ مدافع حقوق بشر در نامه‌ای خواستار آزادی نسرین ستوده شدند. اودر سال ۱۳۸۹ در دادگاه بدوی به ۱۱ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوع‌الخروجی از کشور محکوم شد. نسرین ستوده در تاریخ ۷ دی ۱۳۸۹ خورشیدی، به اتهام بی‌حجابی در ایران محاکمه و به دلیل اعتراض به روند دادگاه به پنج روز حبس تعزیری محکوم شد. وی بنا بر درخواست مقامات قضایی ایران در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ می‌بایست در دادگاه انتظامی وکلا حاضر می‌شد تا در مورد تعلیق پروانه وکالتش تصمیم گیری شود اما از اعزام وی به دادگاه انتظامی وکلا خودداری شد. در بعد از ظهر روز ۲۷ شهریورماه ۱۳۹۲، نسرین ستوده به همراه ده نفر دیگر از جمله مهسا امرآبادی روزنامه‌نگار از زندان اوین آزاد شد. با وجود اعلام عدم محدودیت برای ادامه وکالت ستوده در روزهای ابتدایی آزادی وی، بنابر درخواست دادسرای اوین برای محرومیت خانم ستوده از وکالت و موافقت دادگاه انتظامی وکلا، نسرین ستوده برای مدت ۳ سال از انجام وکالت محروم شد. نسرین ستوده یک بار در سال ۱۳۸۹ در زندان دست به اعتصاب غذا زده بود. پس از آن گروهی از فعالین مدنی و برخی از موکلین او با انتشار نامه‌ای خواستار شکستن اعتصاب غذای او شدند. در ۴ آبان ۱۳۸۹ نسرین ستوده پس از ۲۸ روز اعتصاب غذا بعد از ملاقات با یکی از اعضای خانواده‌اش اعتصاب خود را شکست. وی از روز چهارشنبه ۲۶ مهر ماه سال ۱۳۹۱ دست به اعتصاب غذای نامحدود زد که تا ۴۹ روز ادامه یافت. او روز ۳۱ اکتبر در حالیکه پانزدهمین روز اعتصاب غذای خود را سپری می‌کرد در سکوت خبری به انفرادی بند فوق امنیتی ۲۰۹ اطلاعات منتقل شد. رضا خندان همسر نسرین ستوده در وقت ملاقات ۲۵ آبان ۹۱ با اظهار بی اطلاعی اداره کنندگان بند ۲۰۹ اطلاعات مواجه می‌شود درحالیکه مسولین زندان اوین هم می‌گویند که ایشان در اختیار بند ۲۰۹ هستند (در واقع از نظر قضایی ناپدید شدند!!) در روز ۱۲ آذر ۱۳۹۱ پس از ۴۷ روز از شروع این اعتصاب غذا، رضا خندان همسر نسرین ستوده وضعیت او را این‌گونه شرح می‌دهد:
اکنون وضع جسمی اش به حدی رسیده است که بعید می‌دانم تا ملاقات بعدی بتواند سرپا باشد. سر گیجه، اختلال بینایی، عدم تعادل در راه رفتن و فشار پایین علائم هشدار دهندهٔ وخامت حال اوست، در کنار لاغری مفرط. این اعتصاب غذا پس از ۴۹ روز در شامگاه سه‌شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱ پس از بازدید برخی از نمایندگان مجلس در زندان اوین و موافقت حکومت با کلیهٔ خواسته‌های او مبنی بر لغو ممنوع‌الخروجی دخترش با موفقیت پایان یافت. در طی محاکمات نسرین ستوده، در کانون وکلا وی در حالی که دست بند به دست داشت، دستان خود را برگردن شوهرش رضا خندان انداخت، از این صحنه عکسی گرفته شد که به عنوان یکی از عکس‌های سال ۲۰۱۱ ثبت گردید. مهراوه خندان دختر ۱۲ سالهٔ نسرین ستوده، فعال حقوق بشر و وکیل دادگستری، و رضا خندان است. او کم سن و سال‌ترین فردی است که در جمهوری اسلامی به علل سیاسی ممنوع‌الخروج شده‌است. در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۹۱، شعبه دوم دادیاری دادسرای شهید مقدس تهران (جنب زندان اوین) در احکام احضاریه‌ای جداگانه، مهواره خندان و پدرش را ممنوع‌الخروج اعلام کرد. این برای اولین‌بار است که فرزند خردسال و ۱۲ ساله یکی از زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی ممنوع‌الخروج و احضار شده‌است. ایران از امضا کنندگان کنوانسیون حقوق کودک است و بر اساس این کنوانسیون حق احضار یک نوجوان به دادگاه عمومی را ندارد و تنها در صورتیکه ۱۶ تا ۱۸ سال سن داشته باشند و مرتکب جنایتی مانند قتل شده باشند به دادگاه احضار می‌شوند که این دادگاه هم باید دادگاه خاص این افراد باشد نه دادگاه عمومی. در پی این اقدام شیرین عبادی، وکیل دادگستری و برنده جایزه صلح نوبل ۲۳ تیرماه ۱۳۹۱ با ارسال نامه‌هایی به کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل متحد و صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) نسبت به تعقیب کیفری و ممنوع‌الخروج کردن دختر ۱۲ ساله نسرین ستوده، توسط مقامات ایران اعتراض کرد. همچنین سازمان عفو بین‌الملل نیز با انتشار بیانیه‌ای با اعتراض به این حکم از مقامات ایران درخواست کرد «دست از آزار خانواده خانم ستوده» بردارند. پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۹۲ التهاب فضای سیاسی و اجتماعی ایران کمی کاهش داشت، در همین راستا سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران، در یکی از روزهای تیر ۱۳۹۲ که ستوده در مرخصی زندان به سر می‌برد، به دیدار نسرین ستوده رفت و نسرین ستوده در این دیدار، گزارشی از وضعیت خود و زندان به رئیس جمهور پیشین ایران ارایه کرد. در روز جمعه ۲۲ آذر ۱۳۹۲ (۱۳ نوامبر ۲۰۱۳) هیئت پارلمانی اتحادیه اروپا در نخستین روز از سفر ۶ روزه خود به ایران، با نسرین ستوده و جعفر پناهی در سفارت یونان دیدار کردند. ستوده در این دیدار کاردستی خود، شامل طرح‌هایی از آرم زندان اوین به رنگ‌های مختلف در زندان را به نشانه قدردانی به هیئت اعزامی پارلمان اروپا هدیه داد. پس از آن، وزارت خارجه ایران در اعتراض به دیدار هیئت پارلمانی اتحادیه اروپا با نسرین ستوده و جعفر پناهی، کاردار سفارت یونان را احضار کرد. وزارت خارجه این دیدار را «مغایر با حسن نیت» دانست و گفت که برخلاف «تذکرات قبلی» انجام گرفته است. همچنین شماری از مقام‌های ایرانی و چهره‌های سیاسی محافظه‌کار از این دیدار انتقاد کردند. آن‌ها گفتند با توجه به محکومیت قضایی خانم ستوده و آقای پناهی، دیدار هیئت پارلمانی و اهدای جایزه را محکوم کردند. برخی از نمایندگان مجلس عملکرد وزارت خارجه و وزارت اطلاعات را در این زمینه زیر سؤال بردند. همچنین سه وزیر کابینه حسن روحانی به مجلس احضار شدند تا دربارهٔ این دیدار توضیح دهند. اصول‌گرایان تندرو در مجلس ایران از این دیدار خشمگین و خواستار توضیح دولت شدند. آن‌ها گفتند: «مسئله‌ای نیست که بخواهیم به سادگی از کنار آن بگذریم، زیرا اینجا جمهوری اسلامی ایران است، نه افغانستان و اوکراین». ایزابل دورانت، عضو بلژیکی هیئت پارلمان اروپا پیش از آغاز سفر گفته بود که دیدار با ناراضیان، از جمله با نسرین ستوده و جعفر پناهی نیز در دستور کار هیئت است. این هیئت با مقام‌های دولتی ایران از جمله علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران و علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی دیدار کرد. این هیئت در آستانه سفر به ایران اعلام کرده بود که در این سفر دربارهٔ از سرگیری روابط، مسایل مربوط به حقوق بشر، از جمله حمایت از حقوق اقلیت‌ها و تقویت ارزش‌های دموکراسی با نمایندگان مجلس ایران گفتگو می‌کند. در پی محاصره چند هفته‌ای شهر کوبانی توسط شبه‌نظامیان داعش و نبردهای خونین اطراف این شهر، نسرین ستوده و ۱۳ نفر از فعالان سیاسی، مدنی و فرهنگی ایرانی، در اعتراض به قتل‌عام و نسل‌کشی غیرنظامیان توسط داعش، دست به اعتصاب غذای ۳ روزه، از روز ۱۴ مهر ۱۳۹۳ نمودند. نسرین ستوده در خصوص این اعتصاب غذای ۳ روزه، اینگونه توضیح داد: «ما می‌خواهیم بگوییم که مسئله داعش فقط مسئله کردها نیست، بلکه موضوعی است که صلح کره زمین را تهدید می‌کند و ما امیدواریم با این کمپین توجه جهانی را به این موضوع جلب کنیم تا برای توقف این توحش گسترده کاری انجام دهند.»
شهلا شرکت زادهٔ ۱۰ فروردین ۱۳۳۴ در اصفهان، روزنامه‌نگار و فعال فمینیست ایرانی و مدیر مسئول و 
صاحب امتیاز نشریه زنان امروز و ماهنامه زنان است. 

او در رشته روانشناسی‌ بالینی مدرک کارشناسی داشته و در رشته مطالعات زنان از دانشگاه علامه طباطبایی کارشناسی ارشد گرفته است. خانم شرکت روزنامه‌نگاری را با مجلهٔ اطلاعات بانوان آغاز کرد و سپس به مؤسسه کیهان رفت و سردبیری هفته‌نامهٔ زن روز را به عهده گرفت. او که ۱۰ سال سردبیر و مدیر مسئول زن روز بود تغییرات مهمی در آن داده و آن را از نظر حرفه‌ای به سطح بالاتری برد ولی بعد از ۱۰ سال کار به دلیل تأکیدی که روی مسائل فمینیستی و مسائل جامعهٔ مدرن داشت از مجلهٔ زن روز اخراج شد. سپس بلافاصله در بهمن سال ۱۳۷۰شروع به انتشار ماهنامه زنان کرد. به گفتهٔ خود وی، مجلهٔ زن روز گروه مخاطب وسیعی داشت ولی ماهنامه زنان برای مخاطبان خاص‌تری بود.

  • شهلا شرکت جایزهٔ «شهامت در خبرنگاری» را از «بنیاد بین‌المللی رسانه‌های زنان» در سال ۲۰۰۵ دریافت کرد.
  • در روز جهانی مطبوعات سال ۱۳۸۵، انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران شهلا شرکت را به عنوان یکی از پنج روزنامه‌نگار باتجربه و برتر سال معرفی کرده و از او تقدیر کرد.
منصوره شجاعی متولد ۱۳۳۷ در تهران، کتابدار سابق، مترجم، فعال حقوق زنان، نویسنده و پژوهشگر ایرانی است. وی یکی از بنیانگذاران مرکز فرهنگی زنان، از مؤسسین کمپین یک میلیون امضا، عضو مؤسس و عضو هیئت مدیره اولین کتابخانه تخصصی زنان صدیقه دولت‌آبادی و کتابخانه زنان «بانوی اوز» و از اعضای مؤسس مدرسه فمینیستی است. وی به مدت ده سال به عنوان مسول گروه کتاب و کتابخانه گویا برای کودکان نابینا با شورای کتاب کودک همکاری داشته است و تندیس تقدیر دفتر بین‌المللی کتاب برای کودک را درسال ۱۳۸۹ در ایران دریافت کرد.

منصوره شجاعی متولد ۱۳۳۷ در شهر تهران و کتابداربازنشسته کتابخانه ملی است. وی پیش از انقلاب دانشجوی رشته مدیریت در مدرسه عالی بازرگانی بود و با شروع انقلاب فرهنگی از دانشگاه اخراج شد. پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، در رشته مترجمی فرانسه تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه داد. پس از بازنشستگی از طریق همکاری با یونیسف، شورای کتاب کودک و دیگر نهادهای مردمی در مناطق محروم کتابخانه‌های کوچک و سیار برای زنان و کودکان ایجاد کرد. اوایل دهه هفتاد به مدت دو سال عضو هیئت مدیره «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» بود و در این مدت به تألیف و ترجمه آثاری در حوزه اکوفمینیسم پرداخت. در سال ۱۳۸۷ به پیشنهاد شیرین عبادی برنده جایزه نوبل، طرح ایجاد موزه تاریخ اجتماعی زنان ایران را آغاز کرد ولی بعد از وقایع انتخابات در سال ۱۳۸۸، زندانی شد و بازجویان زندان او را مجبور به توقف طرح کردند. منصوره شجاعی سال‌ها در فصلنامه کتاب، جهان کتاب، مجله زنان، جنس دوم، فصل زنان، مجله نامه و تارنماهای حوزه زنان قلم زده و کار پژوهشی کرده است که حاصل آن صدها مقاله تألیفی و ترجمه است. همکاری با گروهی از مترجمان در ترجمه مجموعه دو جلدی «اخلاق زیست‌محیطی» و «همچون یک داستان» از آثاری است که به قلم او ترجمه شده. انتشار کتابشناسی کتاب‌های گویا «کتابخانه های فراگیر» کتابشناسی تئاتر و کتابشناسی ریاضیات نیز با همکاری او منتشر شده است. در سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ با انجمن قلم آلمان و موزه زنان نورنبرگ همکاری داشته است. حاصل این همکاری انتشار کتاب «خواهران شهرزاد» و چند داستان کوتاه به زبان آلمانی است که در مجموعه داستان‌های انجمن قلم آلمان منتشر شده است. منصوره شجاعی به علت فعالیت در جنبش زنان بارها مورد بازجویی قرارگرفته و خانه‌اش نیز مورد هجوم مأموران امنیتی بوده است. وی سه بار دستگیر و زندانی شده است. آخرین بار بعد از وقایع روز عاشورا درنیمه شب سوم دی ماه بود که با یورش مأموران امنیتی به منزل شخصی اش دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. مدت کوتاهی پس از ‍آزادی به قید وثیقه مجدداً مورد تعقیب و تهدید نیروهای امنیتی قرار گرفت و مجبور به ترک خانه و شهر خود شد. سرانجام پس از چهار سال ممنوعیت خروج از کشور، وکیل وی نسرین ستوده موفق به رفع ممنوعیت خروج او شد. درتابستان ۱۳۸۹، به قصد استراحت و دیدن اقوام به آلمان سفر کرد اما یک ماه بعد از سفر احضاریه‌ای از سوی دادسرای زندان اوین دریافت کرد. احضاریه دوم و سوم موجب شد که او بازگشت خود را به تعویق بیندازد. در ژانویه سال ۲۰۱۱ از سوی انجمن قلم آلمان بورسیه‌ای به مدت سه سال دریافت کرد و در شهر نورنبرگ ساکن شد. در این شهر با موزه زنان در چند طرح همکاری نزدیک داشت. وی از سال ۲۰۱۴ به عنوان دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته حقوق بشر و مطالعات جنسیت در مؤسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه اراسموس ادامه تحصیل داد و در حال حاضر به عنوان پژوهشگر با کمیته پژوهش‌های مدنی این مؤسسه (CIRI) همکاری می‌کند. منصوره شجاعی در خرداد ماه ۱۳۹۴ از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به طور غیابی و بدون حضور وکیل مدافع خویش محاکمه و به جرم تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به پنج سال زندان محکوم شد.
زندخت، زنددخت شیرازی ۱۲۸۸-۱۳۳۱ روزنامه‌نگار، شاعر، نویسنده و از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. او «مجمع انقلابی نسوان» را در سال ۱۳۰۶ در سن ۱۸ سالگی تاسیس کرد و نشریه‌ای به نام «دختران ایران» را در ۱۳۱۰ با هدف آگاهی دادن به زنان در شیراز منتشر کرد. پس از چند سال به دلیل نامناسب بودن شرایط از شیراز به تهران رفت و بدون داشتن امکانات مادی کافی در میدان فردوسی اتاقی اجاره کرد و انتشار نشریه دختران ایران را پی گرفت. شعرهای زندخت نمونه‌ای از گرایش‌های فمینیستی رادیکال در ایران بود. او علاوه بر نوشتن مقاله در دختران ایرانی، در روزنامه‌هایی همچون حبل‌المتین نیز می‌نوشت. 

فخرالملوکمتخلص به «زنددخت» در ۱۲۸۸ در خانواده‌ای از طبقات بالا در شیراز زاده شد. پدر او مردی تحصیل کرده از بازماندگان خاندان سلطنتی قدیمی زند بود و مادرش تحصیلات کمی داشت اما به دخترش در فعالیت‌هایش کمک می‌کرد. زندخت ابتدا در خانه آموزش دید و بعداً در تهران به مدرسه رفت. او در ۱۰ سالگی مجبور به ازدواج اجباری شد که به طلاق انجامید. زندخت در سال ۱۳۰۶ پس از پایان تحصیلات متوسطه، در سن ۱۸ سالگی مجمع انقلابی نسوان را در شیراز بنیان نهاد که هدف‌های آن رهایی زنان، دستیابی به حقوق زنان و رفع حجاب اسلامی بود. دولت رضاشاه به زندخت فشار آورد که نام این انجمن را به «نهضت نسوان» تغییر دهد ولی با وجود این تغییر نام، انجمن پس از ۹ ماه توسط دولت غیرقانونی اعلام شد. در سال‌های ۱۳۱۰-۱۳۱۱ زندخت شیرازی دست به انتشار نشریه دختران ایران زد. در این نشریه اخباری از فعالیت‌های فمینیستی سایر کشورهای دنیا، مطالب ادبی و سرمقاله‌هایی از زندخت چاپ می‌شد. او در مقالاتش نظریه‌های فرودستی بیولوژیک زنان را رد می‌کرد و همچنین زنان را تشویق می‌کرد خواسته‌ها و حقوق خود را با جسارت بیان و پی‌گیری کنند. این نشریه پس از ۷ ماه توقیف شد و حملات و نقدهای شدیدی بر زندخت شد. او به تهران رفت و انتشار نشریه را از سر گرفت. در همان زمان زنددخت به تدریس در مدرسه‌های دخترانه نیز مشغول بود و مدت کمی هم در وزارت فرهنگ وقت استخدام شد. شعرهای زندخت نمونه‌ای از گرایش‌های فمینیسم رادیکال در ایران بود که به طرز عجیبی در منابع فارسی نادیده گرفته شده و به ندرت به آنها اشاره شده است. به عنوان یک نمونه تیپیک می‌توان به شرح حال زندخت در کتاب «زنان سخنور» اشاره کرد که از وی به عنوان شاعری غیرسیاسی یاد شده‌است. استثنایی بر این امر، شرح حال وی نوشته طلعت بصاری است که بر شعر و نثر فمینیستی رادیکال زندخت تاکید کرده است. او در یک غزل به اوضاع اجتماعی نامطلوب آن دوره اشاره کرده و از ضعف عمومی حاکم بر پیکر جامعه شکوه می‌کند و انتظار ظهور یک مصلح اجتماعی نیرومند را دارد تا مشکلات به نیروی او حل شود و آنگاه به مردان عتاب می‌کند که به جای سخن گفتن از ضعف زن، از مردی خود بگویند. در غزلی دیگر از عقب‌ماندگی زن روزگار خویش می‌نالد و از اینکه زنان هم‌دورهٔ او امکان عرضه هنرها و بروز استعدادهای انسانی و حضور زنده را در جامعه ندارند، زبان به گله و شکایت باز می‌کند. مخالفت‌های شدیدی که علیه او می‌شد منجر به ناامیدی طولانی مدت وی شد و در کنار عوامل جسمی و مالی، موجب افسردگی او شده بود که در نهایت به مرگ وی انجامید. زندخت شیرازی در سال ۱۳۳۱ در ۴۳ سالگی درگذشت.
کار تجارت از چه معنی کار زن نیست؟
کار صناعت با چه منطق کار من نیست؟
کفش زنان را از چه رو زن خود ندوزد؟
زن از چه جراح و طبیب جان و تن نیست؟
پس خواهرانم تا به کی بیکاره هستید؟
تنها برای تخم‌گیری خلق گشتید؟
تنها برای عشق مردان چیره دستید؟
شادی صدر متولد ۱۳۵۳ وکیل و روزنامه‌نگار فمینیست ایرانی و فعال حقوق زنان است. صدر به عنوان وکیل حقوقی فعالیت می‌کند و عضو شبکه وکلای داوطلب است. در کنار آن بنیان‌گذار سازمان مردم‌نهاد غیرانتفاعی «راهی»، از مؤسسان وب‌گاه‌های زنان ایرانی و میدان زنان، و از اعضای فعال کمپین «قانونِ بی‌سنگسار» است و تلاش زیادی برای حذف سنگسار از قوانین ایران و پذیرش وکالت افرادی که به سنگسار محکوم شده‌اند کرده‌است. 

وی عضو کمپین‌های «نه به طرح امنیت اجتماعی»، «تحصیل سهم من نیست، حق من است»، «نه! به لایحه حمایت از مردان در خانواده»، «دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه‌ها»، «اعتراض به فشارهای غیرقانونی علیه فعالان جنبش زنان» و «مادر من، وطن من»، «منشوری از آن خود» (منشور زنان ایرانی) است او همچنین مؤسس و از مدیران سازمان حقوق بشری غیردولتی و غیرانتفاعی «عدالت برای ایران» است. شادی صدر در خانواده‌ای با مادر خانه‌دار و پدر کارمند، در کنار یک برادر بزرگ شد. او در حدود پانزده سالگی با ماهنامه سروش نوجوان وارد حوزهٔ روزنامه‌نگاری شد، سپس با ماهنامه همشهری همکاری کرد. در دانشگاه رشته حقوق را انتخاب کردو موفق به دریافت دانش نامه حقوق بین‌الملل در سطح کارشناسی ارشد از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. شادی صدر به کار خود به عنوان روزنامه‌نگار ادامه داد تا اینکه به عنوان دبیر سرویس حقوقی روزنامه زن انتخاب گردید. او همچنین مؤسس و از مدیران سازمان حقوق بشری غیردولتی غیرانتفاعی «عدالت برای ایران» است. از فعالیت‌های این سازمان تهیه گزارش «جنایت بی عقوبت» است که پیرامون شکنجه و آزار جنسی زنان در دهه‌های ۶۰ و ۷۰و۸۰ در ایران است. «سی و پنج سال در حجاب» نیز به فشارهای جمهوری اسلامی بر پوشش زنان تمرکز کرده است. با افزایش ازدواج دختربچه‌ها در سال‌های اخیر، شادی صدر بارها در مصاحبه‌ها و مقالات مختلف نسبت به آن هشدار داده است. شادی صدر نخستین بار در ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ در مقابل دادگاه انقلاب تهران، به همراه بیش از سی نفر از فعالان جنبش زنان ایران که در حمایت از پروین اردلان، نوشین احمدی خراسانی، سوسن طهماسبی، فریبا داوودی مهاجر و شهلا انتصاری مقابل این دادگاه تجمع کرده بودند، دستگیر شد. او وکالت شهلا انتصاری و محبوبه عباسقلی زاده را نیز بر عهده داشت. صدر بار دوم صبح جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸ در حالیکه از بلوار کشاورز قصد رفتن به نماز جمعه ۲۶ تیرماه ۱۳۸۸ را داشت توسط نیروهای لباس شخصی، با خشونت و بدون حکم قضائی سوار اتومبیلی شد و به مکان نامشخصی انتقال داده شد. این عمل همراه با خشونت و کتک بود به طوری که مانتو و روسری صدر از تنش درآمد. در پی دستگیری صدر، عفو بین‌الملل با صدور بیانیه‌ای خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط او شد. وی در ۶ مرداد ۱۳۸۸ پس از یازده روز بازداشت، از زندان اوین آزاد شد. اتهام‌های شادی صدر «اقدام علیه امنیت کشور از طریق اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت عمومی»، «اخلال در نظم عمومی» و «تمرد در برابر مأمورین» در تجمع اسفند سال ۸۵ در مقابل دادگاه انقلاب بوده است. وی به شش سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق، محکوم شده است. در پی مطلبی که شادی صدر در رابطه با اظهارات کاظم صدیقی در مورد علت وقوع زلزله، در سایت مردمک منتشر و در آن اظهار کرد «چندان فرقی بین حجت‌الاسلام صدیقی با هر یک از پسران تازه‌بالغ دیروز و مردان طرفدار حقوق بشر و حقوق زنان امروز نمی‌بینم»، موجی از انتقادات علیه وی در فضای وبلاگستان فارسی و در میان نویسندگان و روشنفکران ایجاد شد. همچنین گروهی در شبکه اجتماعی فیس‌بوک برای اعلام تفاوت طرز فکر اعضا با صدیقی تشکیل شد. به همین منظور با حضور در میزگرد پرگار بی‌بی‌سی فارسی با عنوان «آیا تلک‌گویی یک اتفاق ساده است» از نظرات خود دفاع کرد و عنوان داشت: همواره زنان فمنیست به نقش زنان در بازآفرینی مردسالاری واقف بوده‌اند، اما همان افراد اگر به نقش مردان اشاره کنند، به «ضد مرد» بودن متهم می‌شوند. در خرداد ۱۳۹۵، عکسی از شادی صدر در رسانه‌های اجتماعی مجازی منتشر شد که در آن، وی روی نوعی صندلی راحتی مزین به اسامی مقدس اسلامی و بیرق عزای حسین بن علی نشسته و جامی حاوی مایعی در دست اوست. انتشار این تصویر با بحث‌های گوناگونی مواجه شده است. وی در شهریور ۱۳۹۱ در مقاله‌ای اقوام ایرانی را «ملت» نامید و بر حق ملل در تعیین سرنوشت خویش تأکید کرد. او به دفاع از حقوق اقلیت‌های قومی، مذهبی و جنسی پرداخته است، که این امر سبب شده موجی از حاشیه‌ها از سوی مخالفین حقوق اقلیت‌ها علیه او شکل بگیرد. همچنین در تهیه کتاب «جنسیت X» که پیرامون تجربه زیست همجنسگرایان و ترنسجندرها در ایران تهیه شده است، همکاری تأثیرگذاری داشته است. نسخه فارسی این کتاب در روز هفده می ۲۰۱۵ همزمان با روز مبارزه با هموفبیا معرفی شد.
  • ۱۳۷۸ - جایزه اول ششمین جشنوارهٔ مطبوعات کشور در بخش «ستون‌های ویژه».
  • ۱۳۸۲ - جایزه اولِ دهمین جشنواره مطبوعات در بخش مقالات اجتماعی.
  • ۱۳۸۴ - ۲۰۰۴ جایزه ایدا بی ولز برای شجاعت در روزنامه‌نگاری.
  • ۱۳۸۸ - جایزه حقوق بشر سال ۲۰۰۹ بنیاد لخ والسا، به خاطر فعالیت‌های پیگیر در راستای پیشبرد آزادی بیان، موازین حقوق بشر و دموکراسی در ایران.
  • ۱۳۸۸ - جایزه لاله حقوق بشر لاهه هلند (۲۰۰۹) به خاطر فعالیت‌های حقوقی، انتشار مقالات انتقادی و همچنین کمپین مبارزه با سنگسار و فعالیت در انجمن راهی.
  • ۱۳۸۸ - جایزه زنان شجاع وزارت امور خارجه آمریکا (۲۰۱۰) به خاطر شجاعت و رهبری در دفاع از حقوق بشر و حقوق زنان (او این جایزه را به شیوا نظرآهاری تقدیم کرد) .
 روزنامه‌نگار ایرانی از اهالی بندر انزلی در استان گیلان بود، صاحب امتیاز نشریه نسوان شرق، اولین نشریه مختص به زنان در گیلان و سومین در ایران. 

مرضیه ضرابی، متولد ۱۲۸۲ قمری در بندر انزلی است. او از نخستین بانوان فرهیختهٔ گیلانی بود که در زمینهٔ آموزش، آگاهی دادن به زنان، انتشار روزنامه قدم‌های اساسی برداشت. نخستین اقدامات وی در جهت تأسیس مدارس برای دختران بود. وی اولین روزنامه اختصاصی زنان را در گیلان به‌نام «نِسوان‌شرق» منتشر کرد. نشریهٔ «نسوان شرق» در راستای آگاهی دادن به زنان در سال۱۳۰۴هـ. ش/۱۹۲۵م. به صورت مجله در ۲۴ صفحه به ابعاد ۱۶*۱۲ سانتی‌متر هر ۱۵ روز یک‌بار در بندر انزلی منتشر گردید؛ و امتیاز آن در تاریخ ۸ آذر ۱۳۰۴ هـ. ش/۱۹۲۵م. از تصویب شورای عالی معارف گذشته است؛ ولی این کار ادامه نیافت و نامهٔ نسوان شرق به صورت روزنامه هر ده روز، یک شماره راه خود را ادامه داد. 
  • از تاریخ ۵ آبان ۱۲۹۸هـ. ش-۱۹۱۹ م. مدیر دارالایتام دولتی، از اول مهر۱۳۰۰ هـ. ش - ۱۹۲۱م
  • مدیر مدرسهٔ نِسوان ملّی آستارا
  • از اول شهریور ماه مدیره مدرسهٔ بندر پهلوی
  • وی همچنین صاحب مقالات متعدد در روزنامه ستارهٔ ایران و عضو هیئت تحریریه روزنامه زبان زناندر سال ۱۲۹۹ هـ. ش/۱۹۲۰ م بود.
  • نشریه نسوان شرق در ۱۳۰۵ خورشیدی در بندر انزلی توسط مرضیه ضرابی از نخستین فعالان زن در ایران تاسیس شد. مرضیه ضرابی صاحب امتیاز نشریه نسوان شرق بود. بر روی جلد روی روزنامهٔ نسوان‌شرق یک کادر کلیشه‌ای دیده می‌شود که از گوشهٔ سمت راست آن خورشید (معارف) پرتو خود را می‌تاباند و در این شعاع، نام نسوان شرق به صورت قوس به چشم می‌خورد و سه شاخه شعاع از زیرحرف (ه. ن. ق) اسم روزنامه به صفحه می‌تابد، میزی با رومیزی زیبا در سمت چپ و گهواره‌ای در سمت راست و زنی ایستاده در وسط که با دستی گهواره و دستی دیگر کره زمین را می‌چرخاند. در داخل کره نوشته شده است: «زن با دستی گهواره و با دستی دیگر کُره را حرکت می‌دهد.» این نشریه نقش مؤثری در بیداری و تنویر افکار زنان گیلان ایفا نمود. فعالیت‌های فرهنگی وی از سوی قشر خاصی از زنان مورد استقبال قرار گرفت و گروهی از این زنان در روزنامهٔ او قلم می‌زدند که هدف اصلی آنها بیدار کردن همنوعان و جهت دادن به مسیر پیشرفت‌های اجتماعی آنان بود مرضیه ضرابی زنی نوگرا بود که عملکرد وی و تلاش‌های او به توسعهٔ روند نوگرایی منجر شد.
اعظم طالقانی متولد ۱۳۲۲ از فعالان ملی - مذهبی ایران و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی ایران بود و اکنون دبیرکل جامعه زنان انقلاب اسلامی و دختر آیت‌الله طالقانی است.

اعظم طالقانی که در نوجوانی ازدواج کرده بود، با وجود داشتن دو فرزند، در ۱۷ سالگی یک دوره مدیریت گذراند و به تدریس و مدیریت مدرسه پرداخت. سپس همراه با دو خواهرش یک مدرسه راهنمایی تاسیس کردند. طالقانی در دهه پنجاه چندین سال زندانی سیاسی حکومت پهلوی در زندان اوین و زندان قصر بود. پس از آن وارد دانشگاه شد و در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرد. اعظم طالقانی پس از انقلاب ۱۳۵۷ جامعه زنان مسلمان را به خواست پدرش و با هدف آموزش زنان و حل مشکلات آنها تاسیس کرد. سپس نماینده مجلس اول شورای اسلامی شد و پس از آن دوباره به تدریس پرداخت، و همچنین امتیاز انتشار مجله اصلاح طلب «پیام هاجر» را گرفت. این نشریه توقیف شده، به حقوق زنان در ایران اختصاص داشت. او همچنین دبیرکل جامعه زنان انقلاب اسلامی نیز هست. پس از رفع توقیف نشریه پیام هاجر تحت عنوان پیام ابراهیم منتشر می شود. طالقانی نخستین زنی است که خود را نامزد ریاست جمهوری در ایران کرد. او به رغم بیماری‌اش، در سال ۱۳۷۶ نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایران شده بود. به گفته خودش «برای آزمایش قانون اساسی؛ هیچ دلیلی وجود ندارد که یک زن نتواند نامزد انتخابات شود.» او معتقد بود تعبیر رجال در اصل ۱۱۵ قانون اساسی معادل جنس مرد نیست و تعدادی از متخصصان و عالمان مذهبی ایران نیز با وی هم دیدگاه بودند. (مطابق اصل ۱۱۵ قانون اساسی ایران، کاندیداهای ریاست جمهوری باید جزو «رجال» دینی و سیاسی باشند.) اما شورای نگهبان کاندیداتوری او را رد کرد. او در سال ۱۳۸۸ نیز اعلام کاندیداتوری کرد و گفت «مهمترین چالش پیش رو در قانون انتخابات بحث رجال است که متأسفانه با تفسیرهای ناصواب مانع از حضور زنان در عرصه‌های مدیریتی کلان کشور شده‌است به همین دلیل برای شکستن چنین تابویی در عرصه انتخابات حضور خواهم یافت.» اعظم طالقانی در تابستان ۲۰۰۳ (۱۳۸۲) به دلیل مرگ زهرا کاظمی روزنامه نگار کانادایی-ایرانی در زندان، برای اعتراض به نبود امنیت جانی زندانیان در مقابل زندان اوین تحصن کرد. وی در جریان انتخابات ۱۳۸۸ به طرفداری از میرحسین موسوی پرداخت و از مخالفان سر سخت سیاست‌های محمود احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری وی بود.

سوسن طهماسبی فعال مدنی و فعال حقوق زنان اهل ایران است. او در سال ۲۰۱۱ لوح افتخار آلیسون دفورژ را از سازمان دیده بان حقوق بشر دریافت کرد. این لوح برای تقدیر از شجاعت اشخاصی است که زندگی خود را وقف محافظت از شأن و حقوق دیگران می‌کنند. 


طهماسبی از بنیان‌گذاران کمپین یک میلیون امضا و از نویسندگان بخش انگلیسی وب‌گاه تغییر برای برابری است. او همچنین، از بنیان‌گذاران مرکز آموزش و تحقیقات جامعه مدنی ایران کنشگران داوطلب در ایران بوده است؛ و پیش از آن نیز برای بهبود بخشیدن به دسترسی مردم به خدمات بهداشتی و جنسی در مناطق محروم در ایالات متحده فعالیت می‌کرد.

محبوبه عباسقلی‌زاده روزنامه‌نگار و عضو میدان زنان و مدیر مرکز کارورزی سازمانهای غیر دولتی است.
محبوبه عباسقلی‌زاده در سال ۱۳۳۷ خورشیدی، در خرمشهر به دنیا آمد و در دورهٔ تحصیلات ابتدایی به تهران نقل مکان کرد. 

در سال ۱۳۵۵ تحت تأثیر تعلیمات دکتر علی شریعتی به اسلام انقلابی علاقه‌مند شد و در حالی که محصل بود، به فعالیت‌های دانشجویی در انجمن‌های اسلامی رو آورد. در سال ۱۳۵۸ به منظور ادامه تحصیل به مصر رفته و در دانشگاه عین الشمس واقع در شهر قاهره در رشته ادبیات عرب مشغول به تحصیل شد. مقارن با بازگشایی دانشگاه‌ها به ایران بازگشته و در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و از همان‌جا به نقد متون فقهی و تفسیرهای قرآنی در مورد حقوق زنان علاقه‌مند شد. اولین تجربه‌های روزنامه‌نگاری را با مجلهٔ زن روز در سال ۱۳۶۷ آغاز کرد. مقارن با همین دوره او و گروهی از زنان انقلابی مسلمان که به نقش و موقعیت زنان اعتراض داشتند «گروه مطالعات و بررسی مسائل زنان» را تاسیس کردند. این گروه از بنیان‌گذاران جریان فمینیست‌های مسلمان بود. این تلاش‌ها منجر به انتشار مجلهٔ فرزانه با سردبیری محبوبه عباسقلی‌زاده در سال ۱۳۷۳ گردید و همکاری او با این فصلنامه تا تغییر گرایشات فمنیستی او در اوایل دهه هشتاد ادامه داشت. نتیجهٔ تجربه‌های عملی او در جامعهٔ مدنی نوظهور در اوایل دهه هشتاد، ناامیدی از فمنیسم اسلامی و تمایل به فمنیسم سکولار و فعالیت مدنی بود. در نیمه دوم دهه هشتاد با اوج گرفتن فعالیت‌های کمپین محور جنبش زنان، به همراه جمعی از فعالان شناخته شده، گروه میدان زنان و کمپین‌های گوناگونی نظیر: قانونی بی سنگسار، منشور زنان ایران و... را بنیان گذاشت و به فیلم سازی آلترناتیو و پژوهشگری در حوزه جنسیت و جنبش‌های اجتماعی روی آورد. هم‌زمان با اوج گرفتن مبارزات مردمی، از سال ۱۳۸۹ و سرکوب‌های دولتی پس از وقایع عاشورای ۱۳۸۹ ؛ محبوبه عباسقلی‌زاده بر اثر فشارهای سیاسی و امنیتی، اجباراً به خارج از کشور مهاجرت و در ۲۵ اردیبهشت سال ۸۹ توسط غیابی دادگاه انقلاب، به دو سال و شش ماه حبس محکوم شد. او در ژانویه ۲۰۱۲ تلویزیون اینترنتی زنان تی‌وی را هم‌زمان با جنبش اشغال افتتاح کرد.
  • نحوه دستگیری: دستگیری در مقابل دادگاه انقلاب که به مدت ۱۶ روز در بند ۲۰۹ زندان اوین بازداشت بود.
  • تاریخ دستگیری: ۱۳ اسفند ۱۳۸۵
  • وضعیت پرونده: وی به مدت ۱۶ روز در زندان اوین بازداشت بود. در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۸۶ آخرین دفاعیات خود را در خصوص اتهامات وارده بر خود مبنی بر اجتماع و تبانی به قصد اخلال در امنیت ملی، تمرد از دستور پلیس و برهم زدن نظم عمومی ارئه داد و هم اکنون منتظر تشکیل دادگاه‌است. همچنین در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ “دفتر مرکز کارورزی” که وی دبیر کل آن است، توسط مامورین دادگاه انقلاب مورد بازرسی قرار گرفته و سپس پلمپ گردید که در اوایل دی ۱۳۸۶ فک پلمپ شد.
  • حکم صادره: حکم دو سال و نیم زندان و سی ضربه شلاق در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ صادر شد.
  • میزان وثیقه: ۲۵۰ میلیون کفالت
  • جمع بندی از وضعیت پرونده: در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ در مقابل دادگاه انقلاب به همراه ۳۲ تن دیگر از فعالان زنان دستگیر و به مدت ۱۶ روز در بند ۲۰۹ (بند وزارت اطلاعات) زندان اوین در تهران بازداشت بود. وی تفهیم اتهام شده و در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۸۶ آخرین دفاعیات خود را ارائه داده‌است اما هنوز دادگاه وی تشکیل نشده‌است.
دلارام علی
مددکار اجتماعی، فعال اجتماعی در زمینه حقوق زنان و حقوق کودکان، و نیز یکی از نخستین اعضای کمپین یک میلیون امضا است.

دلارام علی در سال ۱۳۸۳ مدتی در شهر بم برای کودکان آسیب‌دیده در زلزله بم به طور داوطلبانه کار کرد. همچنین به عنوان مددکار اجتماعی در سازمان‌های حقوق کودکان مانند کانون حمایت از کودکان کار فعالیت کرده است. او به دلیل شرکت در تجمع مسالمت آمیز ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۵ در میدان هفت تیر تهران که در اعتراض به نقض حقوق زنان در قوانین برگزار شده بود به دو سال و ده ماه حبس و ده ضربه شلاق محکوم شد. وی نهایتاً از سوی دادگاه تجدید نظر به جرم «اقدام علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در تجمع» به دو سال و شش ماه حبس و ده ضربه شلاق محکوم شد. این حکم در تاریخ ۱۹/۸/۱۳۸۶ تا اطلاع ثانوی متوقف شد. سازمان دیده بان حقوق بشر نسبت به این حکم اعتراض کرد. همچنین آیت‌الله موسوی تبریزی دبیرکل مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نیز حکم بازداشت دلارام علی را محکوم کرد و قوانین تبعیض آمیز علیه زنان را قابل اصلاح خواند.
مریم عمید
مریم عمید سمنانی ملقب به مزین‌السلطنه 
  روشنفکر و روزنامه‌نگار دوران قاجاریه بود. وی دومین نشریه زنان ایران را با نام روزنامه شکوفه در سال ۱۲۹۲ خورشیدی منتشر کرد.

مریم عمید تنها دختر میر سید رضی سمنانی ملقب به رئیس الاطباء، پزشک قشون ناصرالدین شاه و خواهر میرزا ابراهیم عمیدالسلطنه، اولین نماینده سمنان و شاهرود در مجلس شورای ملی بود. او در سمنان زاده شد و تحصیلات اولیه را نزد پدرش فرا گرفت. پس از آن ضمن ادامه تحصیل، زبان فرانسه و عکاسی را نیز آموخت. در ۱۶ سالگی به ازدواجی ناخواسته با حسینفلی میرزا عمادالسلطنه سالور از شاهزادگان قاجار تن داد، که پس از یک سال از او جدا شد. ۷ سال پس از آن با یکی از روشنفکران آن زمان به نام قوام‌الحکماء ازدواج کرد. پس از چند سال قوام‌الحکماء از دنیا رفت و مزین‌السلطنه به تنهایی سرپرستی دو فرزندی را که از دو ازدواج خود داشت به عهده گرفت. مریم عمید سمنانی نشریه شکوفه را که مجلهٔ اختصاصی زنان بود منتشر کرد. وی با انتشار این نشریه، ضمن آموزش و آگاه‌سازی زنان و دختران، برای تساوی حقوق زن و مرد نیز تلاش کرد. وی یکی از اعضای اصلی «انجمن همت خواتین» متشکل از فعالان حقوق زنان بود که به ترویج استفاده از کالاهای داخلی و تشویق فراگیری هنرهای دستی توسط زنان می‌پرداخت. عمید همچنین از نخستین زنانی بود که دو شعبه مدرسه نوین «دخترانه دارالعلم و صنایع مزینیه» را بنیان نهاد. وی چند کتاب از زبان فرانسه را نیز به فارسی ترجمه کرد. روزنامه شکوفه دومین نشریه ویژه زنان پس از نشریه دانش ۱۲۸۹،۱۲۹۰ بود که در سال ۱۲۹۲ خورشیدی، ۱۹۱۳ میلادی آغاز به انتشار کرد. این نشریه تا سال ۱۲۹۸ خورشیدی یعنی تا زمان مرگ عمید انتشار یافت. از ویژگی‌های این نشریه می‌توان به لحن طنزآمیز و انتقادی، پرداختن به مسائل زنان ایرانی، تحصیل و آموزش دختران و مسائل سیاسی اشاره کرد. مزین‌السلطنه در سنبله، ,شهریور، ۱۲۹۸ خورشیدی، ۳ شوال ۱۳۳۷ قمری، در سفری که به زادگاه خود، سمنان داشت بر اثر سکته قلبی درگذشت.
مریم فیروز زاده ۱۲۹۲ ه. ش در کرمانشاه، مرگ ۲۲ اسفند ۱۳۸۶ در تهران، یکی از چهره‌های شاخص سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم، از مخالفان رژیم سلطنتی و عضو حزب توده، مؤسس سازمان زنان حزب توده و از فعالان حقوق زنان در ایران بود. 

او دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما شاهزاده قاجار و همسر نورالدین کیانوری از رهبران حزب توده بود. مریم فیروز که در سن هفتاد سالگی دستگیر و تحت شکنجه‌های جسمی و روحی شدید قرار گرفت همه دوران ۹ ساله زندانش را در سلول انفرادی و در سخت‌ترین شرایط گذراند. او از این بابت در دنیا بی‌نظیر است. مریم فیروز خواهر نصرت الدوله فیروز و دختر عبدالحسین فرمانفرما (نوه عباس میرزا، حاکم، وزیر و رئیس‌الوزرای معروف دوره قاجار و از متمولین تراز اول ایران) و بتول خانم کرمانشاهی بود. در سال ۱۲۹۲ هجری شمسی در کرمانشاه به دنیا آمد و در مدرسه ژاندارک و دارالمعلمات تحصیل نمود و در سال ۱۳۰۸ دیپلم گرفت. در همین سال در سن ۱۶ سالگی بنا بر تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباسقلی اسفندیاری (تحصیل کرده مدرسه نظامی سن سیر فرانسه) فرزند حاج محتشم السلطنه اسفندیاری درآمد و خیلی زود صاحب دو دختر به نام‌های افسانه و افسر شد؛ ولی در سال ۱۳۱۸ اندکی بعد از مرگ پدرش فرمانفرما از همسرش جدا شد و به خانه پدری بازگشت. از آن به بعد منزل او محفل شاعران، ادیبان و نویسندگان و مرکزی برای توسعه افکار سوسیالیستی شد. او علی‌رغم زندگی در یک خانواده اشرافی دوره قاجار، از طریق خانواده ایرج اسکندری در جلسات حزب توده ایران شرکت می‌نمود و سپس به عضویت آن درآمد. نسبت اشرافی مریم فیروز و اقدام جسورانه او در پیوستن به «جنبش توده‌ای» با جنجال و سروصدای زیادی همراه شد، تا جایی که نشریات خارجی از او به عنوان «شاهزاده سرخ» نام می‌بردند. وی در سال ۱۳۲۳ با نورالدین کیانوری ازدواج کرد و یک عمر زندگی پرهیاهو و پرکشمکش را آغاز نمود. وی و همسرش کیانوری در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پس از چهار سال زندگی مخفیانه در سال ۱۳۳۶ ایران را ترک کردند و به شوروی سفر کردند و دو سال بعد به آلمان شرقی رفتند و به فعالیت سیاسی خود ادامه دادند. در آن سالها او به طور غیابی به اعدام محکوم شده بود. مریم فیروز با دکتر محمد مصدق، نسبت فامیلی داشت (دکتر مصدق پسر عمه او بود) و مریم فیروز در روزهای بحرانی ۲۵ و ۲۸ مرداد سال ۳۲، رابط اندرونی دکتر مصدق با رهبری حزب توده بوده‌است. مصدق در روز کودتا نیز در تماسی با مریم فیروز از او می‌خواهد که هر آنچه می‌توانند در مقابل کودتا انجام دهند. پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) و سقوط رژیم سلطنتی، مریم فیروز و کیانوری بعد از ۲۶ سال در اردیبهشت ۱۳۵۸ به ایران بازگشتند و از آن تاریخ در ایران ساکن شدند. به دنبال انتقاد نسبتاً شدید حزب توده از سیاست جمهوری اسلامی در ادامه جنگ با عراق، وخامت روابط ایران و شوروی و تحریک سازمان اطلاعاتی آمریکا، سیا، و به دنبال آن سرکوبی این حزب توسط رژیم اسلامی و زندانی و یا اعدام شدن بسیاری از اعضای آن، مریم فیروز نیز به همراه همسرش کیانوری به زندان افتاد و تا پایان عمر همسرش، زندانی و یا تحت مراقبت وزارت اطلاعات و در حبس خانگی به‌سر برد.

کیانوری بعدها در نامه‌ای که به تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۶۸ به علی خامنه‌ای، رهبر رژیم اسلامی، پس از شرح شکنجه‌هایی که در زندانهای جمهوری اسلامی رواج داشته، دربارهٔ همسرش نوشت: «همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می‌کند، البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیک‌ترین ناسزاگویی‌ها تکمیل می‌شد (فاحشه، رئیس فاحشه‌ها و…) آن قدر سیلی و توسری به او زده‌اند که گوش چپ او شنوایی‌اش را از دست داده‌است، یادآور می‌شوم که او در آن زمان پیرزنی هفتاد ساله بود».

مریم فیروز افزون بر چند ترجمه و مقاله، کتابی به‌نام چهره‌های درخشان نگاشته‌است که شرحی است از فداکاری‌ها و حمایت مردم عادی از افراد سیاسی تحت تعقیب حکومت کودتا. او در این کتاب، از این چهره‌های گمنام و درخشان قدردانی می‌کند. کتاب دیگری نیز به نام «خاطرات مریم فیروز» در اواخر دهه هفتاد شمسی منتشر شد که به نظر می‌رسد سفارش وزارت اطلاعات باشد. محمدعلی عمویی، یکی از اعضای حزب توده که چون او سالها زندانی بود، می‌گوید که او خود این کتاب را قبول نداشته و در جواب انتقادهای وی به صراحت گفته‌است که این نوشته دیگران است به نام من. مریم فیروز در بیست و دوم اسفند هشتاد و شش در تهران درگذشت. او در هنگام مرگ ۹۵ سال داشت. پیکر مریم فیروز در گورستان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی ملقب به زَکیّه یا اُمّ سَلَمَه و مشهور به طاهره و قُرَّةُالعَین (زادهٔ ۱۲۳۰، ۱۲۳۱ یا ۱۲۳۳ قمری - درگذشتهٔ ۱۲۶۸ قمری) شاعر و محدث ایرانی،از اولین مریدان سید علی‌محمد باب و از رهبران جنبش باب بوده‌است. پدر و مادرش هر دو مسلمان و مجتهد بودند. وی همانند یکی از عموهایش ابتدا به شیخیه گرایش پیدا کرد و برای مدتی رهبری بخشی از شیخیه در کربلا و عراق را به دست گرفت. با علنی شدن دعوت سید علی‌محمد باب، طاهره به وی گروید و بدون آنکه موفق شود تا پایان عمر او را از نزدیک ببیند، در زمره نزدیک‌ترین یاران او درآمد. او نخستین زن بابی بود که روبنده از صورت برگرفت و اعلام نمود که با آمدن آیین بیانی، احکام اسلام ملغی شده‌است. او به اتّهام دست داشتن در قتل عموی بزرگش محمدتقی برغانی معروف به «شهید ثالث» بازداشت شد و سه سال بعد، مدتی پس از ترور نافرجام ناصرالدین‌شاه و همزمان با بسیاری از بابیان دیگر، در تهران به جرم فساد فی‌الارض اعدام شد. او اولین زنی بود که به این اتهام اعدام شد.

از طاهره اشعاری باقی مانده‌است که بر سر انتساب پاره‌ای از این اشعار به وی اختلاف نظر وجود دارد. از سویی طاهره تفسیری انقلابی از بابی‌گری ارائه کرد که موجب جدایی در جامعه بابی‌ها در ایران و عراق گردید ولی از سوی دیگر همین تفسیر باعث پیوند موعودگرایی با مفهوم باب شد. طاهره برترین شخصیت زن در آیین بیانی و سومین و شناخته‌شده‌ترین شخصیت زن در آئین بهایی است. یکی از مشهورترین کارهای او برداشتن روبنده در واقعه بدشت بود. برخی نویسندگان معاصر این عمل را در جهت آزادی زنان و عملی فمینیستی توصیف کرده‌اند. اما دیدگاه مقابلی، طاهره را فعال فمینیست ندانسته و کارهایی مانند برداشتن روبنده در واقعه بدشت را بیشتر نمادی از الغای شریعت اسلام و اعلام شریعتی نو به رهبری سید علی‌محمد باب می‌داند.

نام کامل او فاطمه زرین تاج برغانی قزوینی است. به گفتهٔ افسانه نجم‌آبادی و ریچارد فولتز نام او فاطمه‌بیگم برغانی بوده‌است. عباس افندی گفته‌است که طاهره، در کودکی ام‌سلمه نامیده شد، نام‌های دیگر طاهره، قره‌العین، زرین تاج، زکیه، و هنده می‌باشد. مردم قزوین وی را با نام دختر آقا یاد می‌کردند. نام «فاطمه»، برای بسیاری از بابی‌ها، مفهومی از بازگشت و رجعت دختر پیغمبر اسلام را القا می‌نمود. وی پس از آن‌که با سیدکاظم رشتی مکاتبه و ارتباط برقرار کرد توسط او قرةالعین (مجازاَ به معنای نور چشم؛ مایۀ سرور، یا روشنی چشم) نامیده شد. مورخ عراقی علی الوردی در کتاب لمحات اجتماعیّه، موی طاهره را بور و زرین عنوان کرده و آن را دلیل بر لقب زرین تاج به وی دانسته است زیرا که او را صاحب تاج طلایی می‌داند. درباره منشاء لقب «طاهره» اتفاق نظر وجود ندارد. شوقی افندی، عباس افندی، ملامحمد زرندی و مارتا روت به عنوان منابع بهایی گفته‌اند که نام طاهره توسط حسین‌علی نوری به او اطلاق شده‌است. بلومفیلد و سوزان استایلزمنک یک نامه سید علی‌محمد باب به وی را سرآغاز استفاده این لقب دانسته‌اند. ریچارد فولتز سال تولد طاهره را ۱۸۱۴ م (۱۲۳۰ یا ۱۲۳۱ ق) می‌داند. به‌نوشته دنیس مک‌ایون بیشتر منابع سال تولد طاهره را ۱۲۳۳ ق (۱۸۱۷ م) نوشته‌اند اما او براساس مدارک ثبت شده در نزد خانواده و بازماندگان طاهره، تولد او را ۱۸۱۴م (۱۲۳۰ یا ۱۲۳۱ ق) می‌داند. سوزان استایلزمنک نیز تولد او را ۱۲۳۳ق (۱۸۱۷م) ذکر کرده‌است. موژان مومن نیز گزارش می‌کند که اغلب منابع بهایی تاریخ تولد طاهره را ۱۲۳۳ق (۱۸۱۷م) ثبت کرده و علی الوردی تاریخ تولد وی را بر اساس مدارک موجود نزد بازماندگان وی، ۱۲۳۰ یا ۱۲۳۱ ق (۱۸۱۴ م) استخراج نموده‌است. طاهره در یک خانوادهٔ روحانی شیعه در قزوین به دنیا آمد. مادرش آمنه خانم قزوینی، و پدرش ملا محمدصالح برغانی هر دو مجتهد بودند. علاوه بر این پدرش به واسطه تفسیر قرآن و تالیف بیش از سیصد کتاب دینی، شهرت و مرجعیتی در میان اهالی قزوین داشته‌است. خانواده مادری او پیرو شیخیه بودند. اما خانواده پدری او از اصولیان معتقد و ثروتمند به‌شمار می‌آمده‌اند. وی دست‌کم سه برادر به نام‌های عبدالوهاب، محمدحسن و محمد و یک خواهر به نام مرضیه داشته‌است. موژان مومن او را بزرگترین دختر از میان هفت دختر و هشت پسر خانواده برغانی می‌داند. او همچنین عروس عمویش محمدتقی برغانی ملقب به شهید ثالث بود. حاصل ازدواج او در چهارده سالگی یا سیزده سالگی با پسرعمویش ملا محمد برغانی، چهاریا سه فرزند به نام‌های شیخ ابراهیم، شیخ اسماعیل و شیخ اسحاق و دختری به نام زینب یا سارا بود. در وجود فرزندی به نام شیخ اسحاق، میان منابع اختلاف وجود دارد. از میان فرزندان، هیچ‌کدام از مادر خود در زمینه گرایش به شیخیه و سپس گرویدن به باب پیروی نکردند. تکفیر شیخیه توسط پدرشوهر طاهره و اختلاف عقیده شوهرش با آنان، باعث شد تا طاهره و همسرش از یکدیگر جدا شوند. در این زمان طاهره به مدت سه سال به کربلا بازگشت ولی فرزندان وی نزد پدر خود باقی ماندند. به گفته عباس امانت، به نظر نمی‌رسد که زندگی آنان از آغاز، خالی از نزاع‌های خانگی بوده باشد. به نوشته محمد حسینی در بازگشت طاهره از عراق به قزوین، همسر طاهره به وسیله عده‌ای از زنان برای وی پیغام فرستاد که به خانه او برگردد ولی طاهره در جواب همسرش می‌گوید: از قول من به آن نادان بیشعور بگویید، اگر در ادّعای قرابت و خویشاوندی بامن راه صداقت می‌پیمودی و علاقه قلبی واقعی داشتی در این مدّت که من در کربلا بودم لااقلّ بدیدن من می‌آمدی و در حین مسافرت از کربلا به ایران با من همراه می‌شدی. پیاده راه می‌پیمودی و با کمال صمیمیّت کجاوه مرا محافظت می‌کردی و تمام راه را بخدمت من می‌پرداختی. طاهره در کودکی حافظ قرآن بود و به حل مسائل فقهی علاقه نشان می‌داد. او توانست تحصیلاتی عالی حوزوی نزد پدر و مادرش و همچنین سایر اعضا خانواده داشته باشد او ادبیات و شعر فارسی را نزد مادر خود و فقه، اصول، حدیث و تفسیر را نزد پدر، برادر(عبدالوهاب) و عمویش(شهید ثالث) فراگرفت. وی همچنین فلسفه، حکمت و عرفان را نزد دو تن از پسرعموهای پدرش آموخت. منابع اسلامی، بلاغت و فصاحت کلام وی را تائید کرده‌اند. دنیس مک‌ایون در مقطعی از زمان او تصمیم گرفت تا با مراجع شیعه مکاتبه کند و از آنان اجازه اجتهاد بگیرد. از نوشته‌های خود او چنین برمی‌آید که مجتهدان شیعه در پاسخ و در عین حال که طاهره را دارای شرایط اجازه اجتهاد می‌دانستند. اعطای اجازه به یک زن را خلاف عرف می‌دانستند. چه بطور مستقل و یا آنطور که گفته‌شده‌است تحت تاثیر پسر دایی‌اش ملاجواد ولیانی و یا عمویش ملامحمدعلی، طاهره به شیخیه گرایش پیدا کرد. پس از ازدواج، او مشتاقانه دروس شیخ احمد احسایی(مؤسس مکتب شیخیه که عموی کوچکترش ملامحمدعلی برغانی نیز به او گرایش داشت) را دنبال می‌کرد. شوهر و پدرشوهر طاهره بر سر مسایل اعتقادی با وی دشمنی داشتند. مبنای اعتقادی شیخیه چهار اصل توحید، نبوت، امامت و رکن چهارم بود. آنان معاد و عدل را در زمره اصول دین نمی‌شمردند و در عوض به رکن چهارم یا باب امام زمان اعتقاد داشتند. طاهره اندکی پس از ازدواج و به همراه همسرش برای سیزده سال به کربلا و نجف رفت و تحصیلات در زمینه فقه، کلام و سایر علوم دینی را دنبال نمود. او موفق شد در کربلا در محضر سیدکاظم رشتی تدریس نموده و در سال ۱۸۴۱ به همراه همسر و خانوده‌اش به قزوین بازگردد. در طول این مدت، همسرش به تحصیل نزد ملامحمدباقر قزوینی از روحانیون اصولی می‌پرداخت و طاهره به شیخیه گرایش داشت. در بازگشت به قزوین این دو از یکدیگر جدا شده و پس از وقفه‌ای سه ساله، در سال ۱۸۴۴ طاهره به همراه خواهر و شوهرخواهرش به کربلا بازگشته‌اند. در طول این سه سال، طاهره افکار جدید شیخی را به‌صورت علنی تبلیغ می‌کرد. همین باعث شده بود تا همسر، عمو و پدرش او را به خاطر گرایشش به شیخیه سرزنش کرده و او را از مطالعه بیشتر افکار شیخی برحذر بدارند. به نظر می‌رسد او نیز ابتدا از حمایت عموی کوچک‌ترش ملاعلی و بعدتر از حمایت شوهرخواهرش ملامحمدعلی قزوینی (که بعدها یکی از حروف حی شد) برخوردار بوده‌است. طاهره بعد از شیخ احمد احسایی، با جانشین او سید کاظم رشتی، رهبر شیخیه مکاتبه داشت. در همین مکاتبات بود که به وسیله او به «قره‌العین» ملقب شد. سیدکاظم رشتی سخت تحت تاثیر استعداد این زن جوان قرار گرفت. از طرفی او خوشحال بود که در میان خانواده برغانی (که شیخیه را تکفیر کرده بودند) به‌جز ملاعلی هواداری دیگر نیز یافته‌است. در این میان طاهره تصمیم گرفت با خواهر و شوهرخواهرش دوباره به کربلا بازگردد. ملاصالح نتوانست او را از تصمیم خود بازگرداند. از سوی دیگر ملا صالح هرگز فتوای تکفیر شیخیه توسط برادرش را تأیید نکرده بود. بنابراین سفر دوم طاهره به کربلا در حدود سال ۱۸۴۳ انجام شد. ولی سیدکاظم رشتی حدودا ۱۰ روز پیش از رسیدن طاهره به کربلا درگذشته بود. طاهره با حمایت بیوه سید کاظم رشتی، اجازه یافت که به تدریس شاگردان سیدکاظم از پس پرده بپردازد. منابع اولیه موجود، در مورد سال‌های بعدی زندگی طاهره متناقض هستند. بیشتر منابع چنین می‌نویسند که طاهره زمانی که احتمالاً از طریق ملا علی بسطامی اخبار دعوت سیدعلی محمد باب را شنید، دوباره در در کربلا حاضر بود. اما طاهره در نامه‌اش به پسر دایی‌اش ملا جواد ولیانی تأکید کرده‌است که او زمانی که در قزوین بوده، در مورد ظهور باب شنیده‌است. به گفته دنیس مک‌ایون طاهره احتمالاً اندکی پس از این و همزمان با آمدن ملا علی بسطامی به کربلا برگشته‌است. به نوشته محمد حسینی در منزل سید کاظم هرساله مراسم روضه خوانی به مناسبت محرم برپا می‌شده است. طاهره در زمان سکونتش در کربلا و پس از مرگ سید کاظم، در ماه محرمی، مراسم عزاداری حسین بن علی، امام سوم شیعیان، را تعطیل کردند زیرا که با شب تولد باب قرین شده بود و به جای آن مراسم حنا بندان راه انداخته، لباس‌های رنگین پوشیدند. به گفته ادوارد براون، طاهره در زمانی که در کربلا مشغول تدریس بود، عریضه‌ای به شیعه کامل یا همان رکن چهارم ناشناس نوشت و آن را به ملاحسین بشرویه که از شاگردان برجستهٔ سیدکاظم رشتی بود، سپرد. وی همچنین از ملاحسین خواست تا هرگاه به «رکن چهارم» دست یافت، بدون تامل این عریضه را تقدیم او کند. شش ماه بعد از درگذشت سیدکاظم رشتی، ملاحسین بشرویه به شیراز رسید و سیدعلی‌محمد شیرازی را شایستهٔ احراز مقام «شیعهٔ کامل» دید و نه تنها خود به جرگهٔ مریدان او درآمد، بلکه با ارائه نامهٔ از پیش نوشته شدهٔ قره‌العین، او را نیز در زمرهٔ حروف حی یا هجده نفر اولی که سیدعلی محمد را «باب» ارتباط با امام غایب می‌شناختند، محسوب کرد. او همچنین نخستین زنی بود که به آئین جدید گروید. بهائیان معتقدند که او از طریق رؤیای صادقه به سید علی‌محمد باب ایمان آورده است. در این راستا، ملا علی بسطامی در عراق به دیدار طاهره می‌رود. او تفسیر سوره یوسف یا قیوم الاسماء را به طاهره می‌دهد. طاهره یکی از جملاتی که در خواب دیده بود را در آن کتاب می‌بیند و لذا به باب ایمان می‌آورد. از میان ۱۸ حروف حی که به عنوان ۱۸ مؤمن اولیه به باب بودند، ۱۷ نفر آنها از طریق خواب به باب ایمان آوردند. به هرحال، طاهره هیچ‌گاه تا پایان عمر، علی‌محمد باب را از نزدیک ندید. در مقابل دیدگاه اکثریت در مورد گرویدن طاهره به آئین باب، دیدگاه اقلیتی وجود دارد که ضمن تائید گرایش قرةالعین به شیخیه، بابی بودن او را مردود می‌دانند. جمعی از اعضای خانواده و بازماندگان وی و همچنین چندتن از شخصیت‌های دینی بر این نظرند که مورخان مستقل آن دوره به واسطه جّو مذهبی و سیاسی حاکم بر محیط، سکوت اختیار کردند و مورخان نزدیک به حکومت قاجاریه، دیدگاه‌های رسمی حکومت را به عنوان واقعیت منعکس کردند. زینب، تنها دختر طاهره که در تمام سفرها وی را همراهی کرد و در دوران حبس او در تهران تا زمان اعدام با وی در ارتباط بود، بر درگذشت مادرش به مذهب شیعه تاکید کرده‌است. همچنین شیخ ابراهیم، پسر بزرگ وی نیز او را مسلمان دانسته و به عبادات اسلامی او در زندان خانگی پیش از اعدام استناد نموده‌است. به گفته افسانه نجم‌آبادی او به تدریج رهبر شیخیه اقلیت شد که سرانجام به جنبش سید علی‌محمد باب پیوستند. لاوسون نیز بر رهبری او بر شیخیه در عتبات تاکید کرده‌است.  اکثریت شیخیه پیرو محمدکریم‌خان کرمانی شدند و از پیروی سید علی‌محمد باب خودداری کردند. در کربلا طاهره به‌عنوان نماینده رسمی بابیان درآمد و خود باب در بیش از یک نامه این نقش طاهره را تایید کرد. به‌گفته دنیس مک‌ایون عملکرد طاهره در این نقش باعث برانگیختن سوظن‌ها و دشمنی‌هایی علیه بابیان شد. همچنین در دوران فعالیت طاهره در کربلا انشقاق و جدایی بین پیروان باب در کربلا پیش آمد. از مهمترین آنها انشقاقی بود که بین طاهره و طرفدارانش از یک طرف و ملااحمد معلم حصاری و پیروانش از سوی دیگر به‌وجود آمد. ملااحمد دلیل مخالفتش را با طاهره، بدعت‌های نادرستی عنوان می‌کرد که به‌گفته او توسط طاهره در تعالیم باب بوجود آمده‌است. کتاب لمحات اجتماعیه می‌نویسد با بازگشت طاهره از کاظمین (که مدت ۶ ماهی در آنجا به سربرد) به کربلا در سال ۱۸۴۷ میلادی، وی دیگر طریق تقیه را کنار نهاد و به تبلیغ آشکار پرداخت. در این میان شکافی بین بابیان ایجاد شد. عده‌ای طرفداران طاهره بودند که به قرتیه شهرت یافتند. در میان قرتیه ملاّ باقر تبریزی یکی از حرف حی دیده می‌شد. گروه دیگر با شیوه طاهره در ابلاغ جهری آئین باب موافقت نداشتند. این گروه به طرفداری از ملاّ احمد خراسانی (حصاری) که سرپرست خانه جناب سیّد کاظم رشتی بود پرداختند. نظر الوردی مبنی بر دوگروه شدن بابیان مستند به دو مدرک است. اول کتاب عقاید الشیخیه که ملا احمد حصاری مؤلف آن است و در آن از طاهره انتقاد کرده است و او را به جای بنت صالح، بنت طالح خوانده است. مدرک بعدی رساله شیخ سلطان کربلایی است. این رساله در جلد سوم کتاب ظهور الحق آمده است. شیخ سلطان در این رساله از طاهره دفاع کرده است و با ملا احمد مخالفت نموده است. طاهره در منزل رشتی برای سه گروه، جلسات درس جداگانه تشکیل می‌داد. جلساتی که بر روی هر علاقه‌مندی باز بود. کلاس‌های که مخصوص مردان بابی بود و همچنین کلاسی که مخصوص زنان بابی بود. علاوه بر این‌ها، طاهره جلساتی داشت که به خواص او تعلق داشت و در آنها تعالیم خاص شیخیه و بابیه را مطرح می‌کرد. او در کربلا محبوبیت زیادی در میان شاگردان خود به‌دست آورد. طاهره همچنین به ترجمه کتاب قیوم‌الاسماء باب پرداخت و هر روز آن کتاب را در مدرس خویش تفسیر و تدریس می‌کرد. این کتاب و دیگر کتب بابی خالی از خشونت نیست. به گفته محمدحسینی، وی در بدشت فعالیت مسلحانه را بر اساس تعالیم کتاب قیوم‌الاسماء مجاز اعلام کرد. در سال ۱۸۴۶ طاهره برای مدت ۶ ماه به کاظمین رفت و در آن‌جا به تدریس پرداخت. موژان مومن گزارش می‌کند که او در این شهر به فتوای خود که بر اثر اجازه علی‌محمد باب بود، گاهی در گرما روبنده از صورت بر می‌گرفته‌است. در سایر مواقع تدریس او به مردان از پس پرده انجام می‌شد. با بازگشت طاهره به کربلا، شایعه بابی شدن وی نیز به گوش روحانیون شیعه رسید. علمای کربلا خواهان اخراج طاهره از شهر بودند. او در ماه محرم خشم علما را با پوشیدن تعمدی لباس‌های شاد و ظاهر شدن بی‌نقاب به بهانه جشن تولد باب بر انگیخت. بنابراین گروهی به تحریک روحانیون کربلا به محل سکونت وی حمله کردند. حکومت عثمانی ناچار به مداخله شد و ابتدا وی را در کربلا در حبس خانگی نگه داشت. سپس وی را به بغداد اعزام نمود طاهره سرانجام در اوایل سال ۱۸۴۷ میلادی در خانه شهاب‌الدین آلوسی، مفتی اهل سنت بغداد در حبس خانگی قرار گرفت. در همین زمان فعالیت‌های طاهره باعث آزردگی خانواده او در قزوین شده بود. همچنین کارهایی مانند کشف حجاب طاهره باعث رواج شایعاتی در مورد بی‌اخلاقی‌های طاهره شده بود. در چنین موقعیتی پدر طاهره از طریق خویشاوندی در عراق، والی عراق را ترغیب نمود که طاهره را به ایران برگرداند. مدتی بعد و در سال ۱۸۴۷ میلادی، طاهره به دستور حاکم عثمانی عراق از عراق اخراج شد. او قصد داشت مستقیم به تهران و نزد شاه برود و بخت خود را برای دعوت او به آئین خود آزمایش کند. ولی پدرش متوجه شد و کسانی را به استقبال او فرستاد تا از میانه راه او را به قزوین باز گردانند. سفر طاهره از عراق تا قزوین حواشی زیادی داشت. او به هر آبادی‌ای می‌رسید شروع به تبلیغ آئین باب می‌کرد. در کرند غرب حدود ۱۲۰۰ نفر به او پیوستند. در کرمانشاه، همسر حاکم این شهر پیرو او شد. او برای مدت ۴۰ روز، با روحانیون این شهر مناظره کرد. در شهر صحنه اهل حق استقبال زیادی از او کردند. در همدان طاهره موفق شد ملاقات‌هایی را با برخی روحانیون و زنان شاخص شهر ترتیب دهد. بسیاری از گروندگان به آئین جدید در طول این سفر، از خاندان سلطنتی بودند. در همدان مدتی در خانه پزشکی یهودی بنام عازار ساکن شد اما از ترس برانگیختن شورش‌های ضد یهودی به‌خاطر پناه دادن یک خانواده یهودی به یک زن شورشی مسلمان، طاهره مجبور به ترک آن خانه شد. سرانجام طاهره پس از سه سال به قزوین بازگشت. در قزوین پدر طاهره تلاش کرد تا وی را از آئین باب منصرف کرده و به خانه شوهر سابقش بازگرداند. این تلاش ناموفق بود. همچنین با بازگشت طاهره به قزوین، ملا محمد همسر طاهره نیز برای برگرداندن طاهره به زندگی مشترکش تلاش کرد. محمدحسینی به نقل از زرندی می‌نویسد، ملا محمد به وسیله چندی از زنان پیغامی به همسرش فرستاد و درخواست کرد که به خانه او برگردد. طاهره در جواب همسرش می‌گوید: «از قول من به آن نادان بیشعور بگویید، اگر در ادّعای قرابت و خویشاوندی بامن راه صداقت می‌پیمودی و علاقه قلبی واقعی داشتی در این مدّت که من در کربلا بودم لااقلّ بدیدن من می‌آمدی و در حین مسافرت از کربلا به ایران با من همراه می‌شدی. پیاده راه می‌پیمودی و با کمال صمیمیّت کجاوه مرا محافظت می‌کردی و تمام راه را بخدمت من می‌پرداختی. آن وقت چون صمیمیّت تورا مشاهده می‌نمودم از خواب غفلت بیدارت می‌ساختم و حقیقت امرالهی را برای تو شرح می‌دادم. حال که چنین نکردی و مدّت سه سال می‌گذرد که از هم جدا هستیم بهتر آنست که این مفارقت ابدی باشد. یعنی نه در این دنیا و نه در جهان دیگری برای ما ملاقات و اجتماع میسّر نشود. آری جدائی ما ابدی و مفارقت ما دائمی است. من از تو چشم پوشیدم و دیگر مورد اعتناء نخواهی بود.» ولی دامنه اختلافات خانوادگی در میان خانواده برغانی به طاهره و شوهرش خاتمه نیافت. اختلاف میان ملاعلی (عموی کوچکتر طاهره که بابی شده بود) با برادران بزرگترش شدت یافته بود. شوهرخواهر طاهره و برادرش (که به تازگی او هم بابی شده بود) در سوی دیگر اختلافات بودند. از طرفی با ورود طاهره به قزوین، درگیری‌های عمومی نیز در این شهر فزونی یافت. اصولی‌ها و در راس آنان خانواده پدری طاهره از تریبون منابر به تبلیغ وسیع علیه بابی‌ها پرداختند و مردم را از معامله با آنان منع کردند. این احکام به تدریج منجر به درگیری‌هایی در بازار قزوین شد. به تعبیر امانت جنگ حیدری و نعمتی در شهر قزوین حاکم شد. اندکی بعد محمدتقی برغانی پدرشوهر سابق طاهره که رهبر مذهبی شهر شمرده می‌شد، در مسجد و هنگام عبادت مورد حمله قرار گرفت و کشته شد. با آنکه قاتل که یک فرد بابی بود و از شیراز به قزوین آمده بود، دستگیر و زندانی شد و پیش از قصاص به جرم خود اعتراف کرد، ولی در قزوین شایع شد که طاهره در ترور عمویش دست داشته است. همسر سابق طاهره، ملا محمد تقی وی را متهم به صدور فرمان قتل کرد. در نتیجه حاکم قزوین او را زندانی کرد، ولی طاهره موفق شد با کمک زنان بابی دیگر، از زندان بگریزد و به تهران برود. اندکی بعد، طاهره در بدشت فعالیت مسلحانه را نیز مجاز اعلام کرد. طاهره با مطالعه کتاب قیوم الاسماء که ملا علی بسطامی در کربلا به او تقدیم کرده بود به باب گروید. در تعالیم کتاب قیوم الاسماء مطالب متنوعی از مدل برخورد خشونت آمیز و جنگ با غیر مؤمنین به باب آمده است. طبق گفته محمد حسینی در کتاب حضرت طاهره، وی در سفرهایش از عراق به ایران، در هر جایی به تبلیغ و تدریس کتاب قیوم الاسماء پرداخت. با این حال، صبیر آفاقی دست داشتن او در هر گونه عمل خشونت‌آمیز علیه اعضای خانوادهٔ خود را نامحتمل دانسته است. عباس امانت نیز با قاطعیت هرگونه نقش یا اطلاع طاهره را در این ترور رد می‌کند، ولی حمید دباشی نتیجه‌گیری امانت را «شتابزده» ارزیابی می‌کند. وی در ادامه می‌افزاید: «قره‌العین می‌توانسته، به دلایلی کاملاً قابل توجیه برای هدف انقلابی‌اش، دستور ترور ملاتقی را، که مزاحم‌ترین دشمن شیخیه و بابیه در قزوین بود، داده بوده باشد؛ ولی همانند هر ارتباط پنهانی دیگری در یک ترور سیاسی، هیچ راهی برای اطمینان له یا علیه آن وجود ندارد.» در نوشته‌های اولیه باب، بر ضرورت پیروی پیروان او از دستورهای دین اسلام -حتّی در مستحبات و نوافل- تأکید شده بود و شواهدی وجود دارد که بابی ها، به همان اندازه که بعد تر مشهور به ردّ دین اسلام شدند، در این دوره معروف به پایبندی کامل به سنّت های اسلامی بودند. با این حال عناصری در ادعای باب - به عنوان مدعی مأمور رسمی خدا- وجود داشت که این موضع محافظه کارانه باب را تهدید می‌کرد. به نظر می‌رسد طاهره پیش از حتّی خود باب به مفهوم قدرت بالا دستی باب در امور مذهبی دست یافته بود و آن را با ایده هایی که از شیخیه نشأت گرفته بودند پیوند داد. قرةالعین، شاید نیروی محرکه رویدادهای بدشت در سال ۱۸۴۸ میلادی بود. به گفته ریچارد فولتز، این طاهره بود که در تهران به فکر تشکیل جلسه‌ای با حضور همه بابی‌های سرشناس افتاد. برجستگان بابی دعوت او را پذیرفتند و در ربیع‌الثانی سال ۱۲۶۴ هجری قمری و همزمان با محاکمه سیدعلی‌محمد باب در آذربایجان، این اجتماع در روستای بَدَشت از توابع شاهرود که روستایی در تقاطع راه تهران-مشهد و راه مازندران-هزارجریب-شاهرود بود تشکیل شد. درباره وقایعی که در بدشت رخ داد، منابع مختلف نظرات گوناگونی ابراز کرده‌اند. بر روی بسیاری از جزئیات رویدادها اختلاف نظر وجود دارد. نگار متحده مدت کنفرانس را سه هفته ذکر کرده‌است. ولی هدی محمودی مدت کنفرانس را ده روز می‌داند. در باره اهداف تجمع بابیان در بدشت، افسانه نجم‌آبادی می‌نویسد به‌دنبال شدت گرفتن سرکوب بابیان، رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند. از دیدگاه خوان کول، هدف از گردهم‌آیی بدشت آزادسازی سیدعلی‌محمد باب بود که در آن زمان در قلعه ماکو در زندان بود. ماریون وودمن هدف کنفرانس را اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام دانسته‌است. به گفته منگول بیات اینکه سران بابی در بدشت به دنبال یک قیام مسلحانه بودند مطلقاً غیر قابل تردید است. در بدشت اختلاف از یک سو بین طاهره که خواستار جدایی کامل آئین باب از اسلام و اقدام نظامی برای دفاع از جامعه بابی بود و محمدعلی بارفروشی از سوی دیگر که محافظه کارتر بود و در ابتدا خواستار آن بود که این آئین در قالب جنبشی با هدف نوزایی اسلام باقی بماند شدت گرفت. طاهره در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب روبنده حاضران را شوکه کرد. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود. این اتفاق باعث افزایش نگرانی‌های دولتیان و علما در آن زمان شد. به گفته امانت، بیشتر منابع تاکید دارند که طاهره پیش از واقعه بدشت هیچ‌گاه بدون روبنده در میان عموم حاضر نشده‌است. حضور طاهره بدون روبنده در جمع مردان، موجب اختلاف میان بابیان شد. ادوارد براون گزارش می‌کند که گروهی از بابیان به آن‌چه می‌دیدند باور نداشتند و گمان می‌کردند که حجاب قره‌العین فقط کمی «لغزیده» است. گروهی از بابیان به تردید افتاده و به رهبری محمدعلی بارفروشی با وی مخالفت کردند. سرانجام طاهره موفق شد در یک مباحثه محمدعلی بارفروشی را متقاعد کند که احکام شریعت اسلام ملغی شده‌است. بهائیان مباحثات بین محمدعلی بارفروشی و طاهره را هماهنگ شده و قهر آنان را ظاهری می‌دانند طاهره به همین مناسبت شعری نیز سرود و ملغی شدن احکام اسلامی را چنین تشریح کرد:
ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق           رفع حجب گردید هان از قدرت رب‌الخلق
آمد زمان راستی کژی شد اندر کاستی                 آن شد که آن می‌خواستی از عدل و قانون و نسق
به دنبال این موضع‌گیری و توافق میان رهبران، برخی شرکت‌کنندگان دست به اقدامات افراطی زدند و گروهی نیز از آئین بابی دست کشیدند. به گفته احمد کسروی، خواهر عبدالبهاء بعدها در این باره در نامه خود به بهائیان تهران چنین نوشت: «قره العین یک دفعه بی‌حکمتی کرد و هنوز از کله مردم نمی‌توانیم به در آوریم» اما بهائیان از واقعه بدشت به کشف حجاب، رفع حجاب و «قیام طاهره» تعبیر می‌کنند و اگرچه آن را «غیر متعارف» می‌دانند، ولی آن را دارای پیام «مبارزه علیه تحقیر و تبعیض جنسی و همچنین سنن و قیود موجود آنزمان علیه زنان، و تاکید بر بهبود وضع زنان و تحقق برابری حقوق زنان و مردان» می‌دانند. این در حالی است که بابیان گفته‌اند طاهره هرگز کشف حجاب کامل نکرده‌است. نصرت‌الله محمدحسینی به‌نقل از ادوارد براون و یحیی ازل گفته‌است که «طاهره هرگز کشف حجاب کامل نکرده و گاه که هنگام ادای سخن حجابش را به کنار میزده پس از لحظاتی مجدداً صورت خود را می‌پوشیده‌است».نگار متحده بی‌حجابی طاهره را با زینب خواهر حسین بن علی در واقعه کربلا مقایسه کرده‌است. بیت‌العدل بهائیان در پیام ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ می‌نویسد:«طاهره، آن شیرزن بی‌مثیل تاریخ ایران، در سال ۱۲۲۷ شمسی، زمانی که فعّالیّت‌های مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود.» عزیه نوری، خواهر بهاالله، در کتاب تنبیه‌النائمین گفته‌است: «(حسین‌علی نوری) در قضیه بدشت با جمعی اصحاب در خدمت جناب طاهره بوده و لقب «بهاء» از آن مطهرهٔ معظمه شنوده و باین لقب ممتاز و بین اقران مفتخر و سرافراز گردیدند» پس از پایان گردهمایی بدشت و به‌دنبال اظهارات جسورانه طاهره و محمدعلی بارفروشی (قدوس) در مورد کنار گذاشتن اسلام، کاروان بابیان شرکت کننده در بدشت مورد حمله اهالی روستای نیالا از توابع هزار جریب قرار گرفت. پس از حمله هرکدام از بابیان به سمتی پراکنده شدند. طاهره به همراه برادران نوری (صبح ازل و بهاالله) از طریق آمل به سمت نور، زادگاه این دو برادر رهسپار شدند. ضدیت با عقاید بابی نزد برخی از روستاییان میانه راه را دلیل حمله به روستاییان به کاروان می‌دانند. هر چند در متونی مانند ناسخ التواریخ (نوشته لسان الملک) آمده است خشم اوباش علیه گروه بابی زمانی به اوج رسید که مشاهده کردند طاهره و محمدعلی بارفروشی هر دو با هم به یک مهمانسرا و یک حمام عمومی رفتند. منگول بیات می‌نویسد گرچه برخی نویسندگان منابع اولیه به وجود شیطنت‌هایی از جانب بعضی پیروان بی‌مسئولیت این آئین اشاره کرده‌اند، گزارش‌های اشتراک زنان و اتهامات غیر اخلاقی نسبت به بابیان به شکل بیش از اندازه‌ای مبالغه آمیز هستند. ماجرای بدشت همچنین باعث شد که بابی‌ها با ماموران حکومتی درگیر شوند.طاهره برای مدت نزدیک به یک سال روستا به روستا زندگی مخفیانه‌ای داشت. وی زمانی که از نور قصد رفتن به جنگ قلعه طبرسی و پیوستن به سایر بابی‌ها را داشت، با اتهام قدیمی صدور دستور کشتن عمویش دستگیر و به تهران اعزام شد. برای مدت حدود سه‌سال، طاهره در بالاخانه محمد خان کلانتر، رئیس پلیس تهران در حبس خانگی بود. بر شهرت او افزوده می‌شد و زنان برجسته تهران نیز به دیدن او می‌رفتند. فرزانه میلانی استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه ویرجینیا گفته‌است: «طاهره در آخرین سال‌های عمر، دیگر نظریات مغایر با عقیدهٔ خویش را برنمی‌تافت. آرزوی او برای برقراری دیالوگ، برای درافتادن با اعتقادات مستقر زمان از راه گفتگو و تبادل نظر غیر قابل تحقق می‌نمود.» در طول این سال‌ها، باب اعدام شده بود و عده‌ای از هواداران او به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران و در روز ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری تیراندازی کردند. این ترور نافرجام ماند. شاه نیز در عوض دستور کشتار بابی‌ها را صادر کرد. گفته می‌شود که سال‌ها بعد از جدایی طاهره از همسرش و پیش از اعدام وی در تهران، ناصرالدین‌شاه خواستگاری نافرجامی از او کرده‌است. طاهره در پاسخ به این خواستگاری بیت زیر را برای شاه فرستاده‌است.

تو و ملک وجاه سکندری، من و رسم و راه قلندری           اگر آن نکوست تو در خوری، اگر این بد است مرا سزا
نورالدین مدرسی چهاردهی، از منابع ازلی اصل دیدار شاه با طاهره را رد کرده و گزارش کرده‌است که:«طاهره در زمان زندانی بودن خود تقاضای ملاقات با ناصرالدین شاه نمود و شاه مایل به ازدواج با او بود. درباریان، از ملاقات طاهره بیمناک شده وهم داشتند که شاه تحت سیطرهٔ طاهره قرار گیرد و زیبایی او موجب شود که شاه مفتونش گردد، لذا مرگ او را جلو آوردند.» همچنین شیخ حسین لنکرانی به عنوان یک منبع مسلمان گفته‌است که: «خدمت بزرگ دیگری که امیرکبیر به اسلام و ایران کرد، تسریع در اعدام قره‌العین، و از بین بردن زمینهٔ دیدار آن زن فتّانه با ناصرالدین شاه جوان بود که زمام نفس خویش را در دست نداشت و ممکن بود دلباختهٔ ناز و غمزهٔ او شده و این امر (همراه با وسوسه‌دوانی‌های دول اجنبی ذی‌نفع در ماجرا) کار پایان دادن به غائلهٔ ایران‌سوز بابیان را دچار مشکل سازد.» سرانجام در سال ۱۸۵۲ میلادی با حکم دو مجتهد ارشد، طاهره که حدوداً ۳۵ سال داشت نیز محکوم به اعدام شد. هر چند رهبران مرد بابی در ملا عام کشته شدند، طاهره را در خفا به باغ ایلخانی بردند، خفه کردندو جسدش را در چاه انداختند. به نوشته افسانه نجم‌آبادی، در سیستم قضایی ناصرالدین شاه، طاهره ابتدا به حبس ابد و سپس در دادگاه تجدید نظر به اعدام محکوم شد. طاهره همچنین اولین زنی در ایران بوده‌است که به اتهام مفسد فی‌الارض اعدام شد. منابع بهایی آخرین کلام طاهره را پیش از اعدام چنین ثبت نموده‌اند. (اروند شرما این نقل قول را احتمالاً جعلی می‌داند):
می‌توانید به زودی، هر گاه که اراده کردید، مرا به قتل برسانید. اما جلوی آزادی زنان را نمی‌توانید بگیرید.
برخی از فعالان حقوق زنان، طاهره را الگوی مبارزات زنان دانسته‌اند. برای نمونه ماریان هانیش، مادر رئیس‌جمهور اتریش و بنیان‌گذار جنبش نوین زنان در سال ۱۹۲۵ گفت که در فعالیت‌های خود از زندگی طاهره الهام گرفته‌است. به گفته کاوه لوئیس همت او از اولین قهرمانان جنبش برابری زن و مرد در ایران بوده‌است. با این‌حال ریچارد فولتس، لوئیس بِک و گیتی نشاط با رد دیدگاه آن دسته از نویسندگان معاصر که کشف حجاب طاهره را فمنیستی تعبیر می‌کنند، این کار طاهره را بیشتر سمبل لغو شریعت اسلامی و گرویدن به آئین جدید می‌دانند. به گفته ویلسون، فشار مذهب جدید به اندازه کافی قوی نبوده‌است که باعث آزادی زنان گردد و زنان بهائی پس از طاهره همچنان حجاب بر سر می‌گذاشتند. در بررسی مذهب پیشگامان جنبش حقوق زنان در ایران می‌بینیم که مذهب یک یا دو نفر از آنان بابی است. البته مسئله مذهب برای بابیان که تحت آزار و اذیت قرار داشتند مسئله‌ای حساس بود و بسیاری مذهب خود را پنهان می‌کردند. همچنین با اینکه فقط یک یا دو نفر از فعالان پیشگام از خانواده‌ای بابی بودند، اما اکثر خانواده پشتیبان آزادی زنان بودند. در نتیجهٔ همهٔ این عوامل، تعیین اینکه چه کسی واقعاً بابی بود و چه کسی نبود تقریباً ناممکن شود. برای مثال، صدیقه دولت آبادی سردبیر نشریه زبان زنان احتمالاً بابی بوده است. هرچند که در خاطرات وی می‌خوانیم در سال ۱۳۰۰ که مامور گمرک از دیدن سفر یک زن ایرانی تنها به اروپا تعجب کرده بود، فکر می‌کرد او غیرمسلمان است اما صدیقه دولت آبادی تاکید کرده که مسلمان است. الیز ساناساریان این پرسش‌ها را مطرح می‌کند که آیا او واقعاً در آن زمان مسلمان بوده و بعداً بابی شده است؟ آیا خواهر و برادرش، پری و یحیی دولت‌آبادی که آنها هم از جنبش حقوق زنان حمایت می‌کنند، نیز بابی بوده‌اند؟ امروزه در آمریکا یک سازمان حقوق بشری با عنوان طاهره به فعالیت‌های حقوق بشری زنان و دختران می‌پردازد. طاهره موضوع چند نمایش و فیلم بوده‌است. سارا برنادت (۱۸۴۴-۱۹۲۳) بازیگر فرانسوی در نمایش‌نامه‌ای در نقش طاهره در سن پطرزبورگ بازی کرده‌است. در دهه نود یک فیلم درام تلویزیونی در مورد طاهره در لس آنجلس ساخته شد و در شیکاگو یک سری نمایشنامه به کارگردانی عزت گوشه‌گیر بر روی صحنه رفت. در سال ۲۰۱۱ نیلوفر بیضایی نمایشی را به روی صحنه برد که به اندیشه‌های طاهره و شرایطی که باعث پیوستن او به بابیان و ترک خانه و کاشانه شد می‌پرداخت. طاهره قرةالعین طبع شعر و نویسندگی داشت. آثار قلمی متعددی به صورت شعر و نامه از وی به‌جا مانده‌است. بخشی از مقالات و نامه‌هایش در بخش سوم کتاب ظهور الحق (تهران، ۱۳۲۲ ق) و بخشی دیگر در کتاب الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه در مصر به چاپ رسیده‌است. از او اشعاری با موضوعات عرفانی و فلسفی باقی مانده‌است. اشعار او رویکرد شدید مذهبی او را نشان‌می‌دهد. به‌علاوه او هزلی در مورد رد کردن خواستگاری ناصرالدین شاه دارد. به دلیل کشتار عمومی بابی‌ها، بسیاری از اسناد مکتوب بابی‌ها از میان رفته‌اند. به همین دلیل اشعاری که از طاهره باقی مانده‌است، بیشتر به صورت سینه به سینه و از حفظ نقل شده‌اند. مجموع اشعار باقی‌مانده از طاهره به کمتر از ۶۰ شعر کوتاه و متوسط می‌رسد. برخی نویسندگان مدرن‌تر اشعار او را به دلیل به کار گیری کلمات پرتکلف مورد نقد قرار داده‌اند. یکصد و پنجاه سال پس از مرگ طاهره و در سال ۱۹۹۰ میلادی، یک محقق آذربایجانی مدعی شد که اشعاری از طاهره به زبان ترکی را یافته‌است. اشعار زیادی به طاهره قرةالعین منسوب است اما بسیاری از آنها از ام هانی، عفت نسابه، عشرت شیرازی و محمدباقر صحبت لاری و دیگران است. زیرا به نوشتهٔ نعمت‌الله ذکایی بیضایی «او هر کجا شعری عرفانی می‌یافت و یا جالب به نظرش می‌رسید، یادداشت و حفظ می‌کرد و در مواقع مناسب بر زبان می‌آورد. نزدیکان وی که آن اشعار را از او می‌شنیدند و یا به خط او می‌دیدند، چون از مأخذ آنها اطلاعی نداشتند، تصور می‌کردند از آن خود اوست و به نام او در یادداشت‌هایشان ضبط می‌کردند.» حسین پرتو بیضائی در کتاب خود، اشعار معروفی را که به قرةالعین منسوب است اما از شعرای دیگر می‌باشد، نمایانده‌است. به نوشتهٔ او قرةالعین دفتر شعری شامل ۷۳ صفحه و بالغ بر ۴۷۵ بیت شعر و در هشت قسمت یا منظومه داشته‌است که دو قسمت از آن مربوط به شخصی به نام بهجت است. به گفته سوزان استایلزمنک، منابع دانشورانه مسلمان، ثابت کرده‌اند که بعضی از اشعاری که زمانی به وی منسوب بوده‌اند، در واقع اثر شعرای قدیمی‌تر مانند محمدباقر صحبت‌لاری هستند. ولی فرانکلین لوئیس، استاد کرسی ادبیات فارسی دانشگاه شیکاگو، این اشعار را تضمین طاهره از شعرایی مانند صحبت‌لاری می‌داند.

غزل زیر از مشهورترین غزل‌های منسوب به اوست و ترانه‌ای بر اساس این غزل توسط فریدون فروغی اجرا شده‌است. همچنین، محمدرضا شجریان این شعر را بر روی ترانه چهره به چهره با آهنگی از محمدرضا لطفی در جشن هنر شیراز اجرا نموده‌است.
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو        شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‌ام                  خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو
می‌رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام            دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت            غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل          طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان             رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
در دل خویش «طاهره» گشت و ندید جز تو را           صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو
محیط طباطبایی با ذکر مخمسی از میرزا محمد طاهر وحید که صد و ده سال پیش از طاهره می‌زیسته‌است، نشان داده که این غزل نه از طاهره و نه از میرزا طاهر، بلکه از طاهر کاشی است. نصرت‌الله محمدحسینی، نویسنده بهائی نیز می‌گوید:«[این غزل] به احتمال قوی سروده طاهر کاشانی است. استناد نگارنده به جُنگی از اشعار شاعران پارسی‌گوی است که در زمان فتحعلی‌شاه قاجار فراهم گشته و در کتابخانه ملک طهران موجود است.» در نزد بسیاری از بابیان، طاهره، ظهور مجدد یا رجعت فاطمه (دختر محمد پیامبر اسلام) بود. حتی فارغ از این ادعا، در هر صورت این موضوع غیر قابل چالش است که طاهره در نزد بابیان همان مقام معنوی و سمبلیکی داشت که فاطمه در نزد شیعیان دارد. نخستین اثر سید علی‌محمد باب تفسیر سوره یوسف است که شوقی افندی آن را قرآن دوره بابی می‌داند. در این اثر که به احسن‌القصص و قیوم‌الاسماء نیز معروف است، بارها و بارها به شکل مستقیم از طاهره نام برده می‌شود. سید علی‌محمد باب در جای دیگر در خصوص طاهره مطلبی گفته که بیانگر تام‌الاختیار بودن او است:
بدانید که او به خدایش ایمان آورد و با نفس خود مخالفت کرد، از عدل خدا ترسان است و از روز دیدار رب رعایت می‌کند. آن چه از آیات و خبرها و آثار بیان می‌کند، از سوی ماست. دوست ندارم کسی او را انکار کند، اگر چه سخن‌های او از عقل شما دور باشد.
ازلی‌ها رابطه طاهره و باب را از نوع جذبه مولوی به شمس تبریز ارزیابی نموده و اشعار طاهره را نیز ناشی از خلسه چنین جذبه‌ای تفسیر می‌کنند. منابع ازلی، نه‌تنها لقب طاهره را از سوی سید علی‌محمد باب می‌دانند، بلکه اعطای لقب «بهاء» به حسین‌علی نوری را نیز از سوی طاهره دانسته‌اند. عزیه‌خانم، عمه عباس افندی، در کتاب تنبیه‌النائمین گفته‌است: «(حسین‌علی نوری) در قضیه بدشت با جمعی اصحاب در خدمت جناب طاهره بوده و لقب بهاء از آن مطهرهٔ معظمه شنوده و باین لقب ممتاز و بین اقران مفتخر و سرافراز گردیدند» درباره تاثیر مثبت یا منفی طاهره در ترویج آئین بابی اختلاف نظر وجود دارد. طاهره در تاکید بر گذار از سنت‌های اسلامی از دیگر رهبران بابی بی‌پرده‌تر و صریح‌تر بوده‌است. حسن موقر بالیوزی، یکی از مورخین بهایی گزارش کرده‌است که «طاهره نقش بسیار مؤثری در اقبال تعدادی از یهودیان به دیانت بابی در همدان داشته‌است» به گفته دنیس مک‌ایون طاهره عملاً پس از سید علی محمد باب تاثیر گذارترین شخصیت جنبش باب بود. طاهره تفسیری رادیکال از بابی گری ارائه کرد که گرچه موجب جدایی در جامعه بابی‌ها در ایران و عراق گردید ولی باعث پیوند موعودگرایی با مفهوم باب شد. ولی احمد کسروی درباره اقدامات قرةالعین می‌نویسد:«داستان قرةالعین شگفت‌آور است ولی دلیلی از آن به سود کیش‌های بابی و بهایی نتوان آورد. در کوشش‌ها نیز زیان قرةالعین کمتر از سودش نبوده. در جستن او از خانه شوهر و همرهیش با مردان و آن داستان دشت بدشت که خود بهائیان پوشیده نداشته‌اند، دستاویز دشمنان بیشتر گردیده تا دستاویز دوستان».به‌هرحال حتی در زمان حیات او، نه فقط مسلمانان، بلکه بابیان زیادی از صراحت لهجه و رک‌گویی او در عذاب بودند. بابیان زیادی به طور مکرر نزد باب از طاهره گله و شکایت می‌کردند. سید علی‌محمد باب همواره در اینگونه موارد جانب طاهره را می‌گرفت و از پیروانش می‌خواست که از طاهره پشتیبانی نمایند. بهائیان طاهره را یک زن الگو و مظهر شجاعت و تهور می‌دانند و بر این خصوصیت او بیش‌تر تاکید می‌کنند. شوقی افندی او را شاعره‌ای جوان، از خاندانی برجسته صاحب جمال و بلاغتی مسحور کننده، روحی شکست ناپذیر، نظریاتی متهورانه و رفتاری بی‌نهایت شجاعانه معرفی کرده‌است. بیت‌العدل بهائیان در پیام ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ می‌نویسد، طاهره، آن شیرزن بی‌مثیل تاریخ ایران، در سال ۱۲۲۷ شمسی، زمانی که فعّالیّت‌های مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود. تورج امینی تاریخ دان سرشناس بهائی معتقد است طاهره بابی بود و بر سر اعتقاد خود جان خود را فدا کرد. امینی در مقاله خود می نویسد که بابی بودن طاهره را باید در متن آئین بابی پذیرفت به این معنی که طاهره به آثار باب و به خصوص کتاب بیان گردن نهاده بود. امینی ادامه می دهد که در آيين بابى مؤلفه هايى هست كه رگ از گُردۀ هر چه فمنيست و سكولار و ليبرال است، می کشد! طاهره ‏براى همۀ اعتقادات آيين بابى جان باخت. داستان طاهره ‏را نبايد به ماجراهاى كشف حجاب و عدم تقيّه موكول و منحصر كرد. مصادره در آوردن طاهره براى بالا بردن مقام زن ايرانى معلوم مى سازد که گوینده ‏را با شناسايى آيين بابى نسبتى نيست. بهائیان همچنین اظهار می‌کنند که طاهره به مقامی که قرار بود در آینده بهاءالله به آن دست پیدا کند واقف بوده‌است. سوزان استایلزمنک و ارویند شارما طاهره را سومین زن مهم در آئین بهایی (پس از همسر و دختر حسین‌علی نوری) می‌دانند، با این‌حال تاکید می‌کنند که نام طاهره محبوبترین نام برای نوزادان دختر بهایی در هر دو کشور ایران و ایالات متحده است. بهائیان از واقعه بدشت به کشف حجاب، رفع حجاب و «قیام طاهره» تعبیر می‌کنند و اگرچه آن را «غیر متعارف» می‌دانند، ولی آن را دارای پیام «مبارزه علیه تحقیر و تبعیض جنسی و همچنین سنن و قیود موجود آنزمان علیه زنان، و تاکید بر بهبود وضع زنان و تحقق برابری حقوق زنان و مردان» می‌دانند. این در حالی است که بابیان گفته‌اند طاهره هرگز کشف حجاب کامل نکرده‌است. نصرت‌الله محمدحسینی به‌نقل از پروفسور براون و یحیی ازل گفته‌است که «طاهره هرگز کشف حجاب کامل نکرده و گاه که هنگام ادای سخن حجابش را به کنار میزده پس از لحظاتی مجدداً صورت خود را می‌پوشیده‌است». نگار متحده بی‌حجابی طاهره را با زینب خواهر حسین بن علی در واقعه کربلا مقایسه کرده‌است. بهائیان در فرصت های مختلف گردهمایی هایی در بزرگداشت طاهره برگزار می کنند. از جمله گردهمایی های برگزار شده تا به حال گردهمایی ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۵ میلادی در ویرجینیای آمریکا می باشد. در این سمینار فعالان حقوق بشر مانند مهرانگیز کار و کاویان صادق زاده میلانی نیز سخنرانی کردند. مهرانگیز کار در سخرانی خود به پایداری وی در اعتقادش به تعالیم باب اشاره کرد. همچنین کار به موضوع عدم امکان حضور زنان در میان اعضای بیت العدل جهانی اشاره کرد و بهائیان را دعوت نمود که بدون پرداختن به توجیه های دینی، کاستی های تبعیض آمیز و جنسیتی آئین بهائی را معرفی کنند. مهر انگیز کار که یکی از فعالان حقوق بشر و به ویژه حقوق بانوان است، معتقد است که احترام به جنسیت با مدح و ثنای طاهره کامل نمی شود، و بیت العدل جهانی بهائیان می بایست به حضور بانوان در میان اعضای خود تمکین کند.
مهرانگیز کار
وکیل، روزنامه‌نگار، و فعال اجتماعی در زمینه حقوق بشر، حقوق زنان و گسترش مردم‌سالاری است.

او متولد سال ۱۳۲۳ در شهر اهواز و دانش‌آموخته دوره کارشناسی رشته حقوق دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران است. در فروردین سال ۱۳۷۹ مهرانگیز کار، در کنفرانس ایران بعد از انتخابات، که توسط بنیاد هانریش بل در برلین برگزار شده بود، مشهور به کنفرانس برلین، شرکت کرد. این کنفرانس توسط مخالفان جمهوری اسلامی به هم خورد. مهرانگیز کار پس از بازگشت از این کنفرانس در شعبه سوم دادگاه انقلاب اسلامی مورد بازجویی قرار گرفت و دستگیر شد. او به مدت دو ماه در زندان اوین زندانی بود و پس از آن آزاد شد. پس از آن توسط شعبه سوم دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و به چهارسال حبس محکوم شد. وی موفق شد به خارج از کشور برود. در همین دوره همسرش، سیامک پورزند، با اقرار به مطالبی بیان کرد که آنها توسط یک نهاد جاسوسی آمریکا برای براندازی حکومت در ایران تلاش می‌کنند. مهرانگیز کار از سال ۱۳۸۱ در تبعید به سر می‌برد و با دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های معتبر جهان از جمله دانشگاه هاروارد و کلمبیا در آمریکا و موسسه تدا در ژاپن در زمینه حقوق بشر همکاری کرده‌است. وی هم اکنون در مرکز پِمبروک برای تدریس و تحقیق در مورد زنان، در دانشگاه براون مشغول به کار است. او دارای دو فرزند، آزاده و لیلی است.
کاوه کرمانشاهی متولد مهر ۱۳۶۳ در کرمانشاه دانش آموخته رشته حقوق است. وی فعالیت‌های خود را در حوزه جامعه مدنی و حقوق بشر از سال ۱۳۸۳ آغاز کرد. عمده این فعالیت‌ها در زمینه حقوق شهروندی، کردها و زنان؛ همچنین دفاع از زندانیان سیاسی و مخالفت با مجازات اعدام بوده است. 

وی سابقه عضویت در «انجمن ژیار»، «سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان»، «کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز»، «اتحادیه دمکراتیک دانشجویان کرد» و «سازمان دانش‌آموختگان ایران» (ادوار تحکیم وحدت) را دارد. همچنین به عنوان روزنامه‌نگار (وب‌نگار) با «رادیو زمانه»، «روز آنلاین» و «تغییر برای برابری» همکاری داشته است. در ادامه روند سرکوب و بازداشت شهروندان معترض و فعالان منتقد از سوی حکومت ایران که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شدت بیش‌تری یافت؛ کاوه نیز در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۸۸ توسط نیروهای امنیتی در کرمانشاه بازداشت شده و پس از گذراندن حدوداً ۴ ماه حبس موقت در بازداشتگاه اداره اطلاعات این شهر که ۸۰ روز آن را در سلول انفرادی بود، ۲ خرداد ۱۳۸۹ با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. وی طی این مدت که یک هفته از آن را در اعتصاب غذا به سر برد، برای اعتراف به جاسوسی و انجام مصاحبه ویدیویی تحت فشار قرار داشت. کاوه پس از آزادی موقت طی دو جلسه در دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»، «تبلیغ علیه نظام» و همچنین «ارتباط و تماس با خانواده جان‌باختگان و زندانیان سیاسی» مورد محاکمه قرار گرفت و به تحمل ۵ سال حبس تعزیری محکوم گردید. پس از تأیید ۴ سال از این حکم در دادگاه تجدیدنظر، وی به صورت مخفیانه از کشور خارج شد. کاوه کرمانشاهی یکی از برندگان جایزه هلمن همت در سال ۲۰۱۱ است که هر ساله از سوی سازمان دیده‌بان حقوق بشر به نویسندگانی اهدا می‌شود که به خاطر نوشته‌های خود مورد مجازات قرار گرفته‌اند. وی این جایزه را به صورت نمادین به دوست و همکار خود «بهاره علوی» که در بهار همان سال در سن ۲۱ سالگی بر اثر سانحه رانندگی جان باخت، تقدیم کرد. بهاره وبلاگ‌نویس، فمینیست و عضو کمپین یک میلیون امضا بود که کاوه می‌گوید از جسارت‌های او در نوشتن بسیار آموخته است.
ماهرخ گوهرشناس متولد ۱۲۸۸وفات ۱۳۵۷ هجری قمری، دختر میرزاجعفرتاجر و از زنان مؤثر در روند جنبش مشروطه ایران بود. 
برای اولین بار گروهی از بانوان را برای مخالفت با ورود اجناس خارجی گرد هم آورده و تظاهراتی براه انداخت سپس رهبری جنبش زنان در مخالفت با قرارداد تقسیم ایران (قرارداد ۱۹۰۷ میلادی) را عهده دار بود دوسال بعد یعنی در سال ۱۳۲۸ هجری-قمری رسماً عضو انجمن مخدرات وطن گردید که بیش از ۶۰ نفر عضو رسمی داشت ودر تظاهرات مختلف شرکت می‌کردند. در سال ۱۳۲۹ قمری علی رغم فشارها و مخالفت‌های اطرافیان، مدرسه ترقی بنات را در خیابان ظهیرالدوله تأسیس نمود. این اولین مدرسه مختلط در ایران بود که دختران و پسران در یک کلاس درس می‌خواندند و معلمین مرد و زن تدریس می‌کردند. بعد از سه سال که از تاَسیس مدرسه می‌گذشت، این مدرسه ۸۶ دانش آموز داشت که حدود یک سوم آنها رایگان تحصیل می‌کردند. این بانوی ترقی خواه درسال ۱۳۱۷ شمسی برابر با ۱۳۵۷ هجری قمری وفات یافته‌است.
شهلا لاهیجی متولد ۱۳۲۱ نویسنده، مترجم و ناشر ایرانی است. او، به گفته انجمن قلم، با پایه‌گذاری انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در سال ۱۳۶۲، نخستین ناشر زن ایرانی به شمار می‌رود. ولی به شهادت دیگران، دکتر سیما کوبان با تاسیس انتشارات دماوند در سال ۱۳۶۰ اولین ناشر زن ایران محسوب می‌شود.

شهلا لاهیجی در اردیبهشت سال ۱۳۲۱ در خانواده‌ای آزاد اندیش در تهران زاده شد که در نوجوانی وی به شیراز رفتند. او از نوجوانی به مقاله‌نویسی در نشریات پرداخت و در ۱۵ سالگی در رادیو شیراز برنامه تهیه می‌کرد. مدتی بعد با انجمن جهانی زنان نویسنده و روزنامه‌نگار مکاتبه کرد و به عضویت آن درآمد. لاهیجی مدتی نیز در روابط عمومی سازمان زنان ایران کار کرد. در همین زمان به روش آموزش مکاتبه‌ای با دانشگاه آزاد لندن دوره فشرده‌ای در رشته جامعه‌شناسی گذراند.

فریده ماشینی (۱۳۳۹ - ۱۰ خرداد ۱۳۹۱) پژوهشگر، فعال جنبش زنان در ایران، دانشجوی پیرو خط امام و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی بود که سپس به ریاست کمیسیون زنان این حزب منصوب شد.

وی در ۳۰ مهر که برای شرکت در مراسم دعای کمیل به خانهٔ شهاب‌الدین طباطبایی یکی از دستگیر شدگان وقایع پس انتخابات رفته بود همراه چندتن دیگر از اعضای جبهه مشارکت دستگیر و در روز بعد یعنی جمعه اول آبان سال ۸۸ آزاد شد. ماشینی دانش‌آموختهٔ رشتهٔ مطالعات زنان دانشگاه علامه طباطبایی و رشته مهندسی شیمی از دانشگاه امیر کبیر می بود. فریده ماشینی ضمن ادامهٔ فعالیت حزبی خود، مطالبات خود را در زمینهٔ بهبود حقوق زنان را نیز به میدان سیاست وارد کرد. مطالباتی همچون تغییر قوانین تبعیض آمیز، اشتغال زنان، ارتقای مشارکت سیاسی زنان، و ایستادگی در مقابل طرح‌های ضد زن از جمله طرح تفکیک جنسیتی. او موفق شد برخی از این ایده‌ها را از جمله «طرح ۳۰ درصد کاندیدای احزاب برای انتخابات مجلس و شوراها» به تصویب برساند. فریده ماشینی اعتقاد داشت «هیچ تضادی بین قرآن و کنوانسیون امحای کلیه اشکال تبعیض علیه زنان وجود ندارد» و می‌گفت «ما باید با تصویب کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، و ارتقای آینده زنانمان، الگویی برای جهان باشیم.» او تحقق دموکراسی را منوط به ایجاد فضای مساوی و عادلانه برای عرضهٔ توانایی‌های زنان در مدیریت کلان کشور می‌دانست. به گفتهٔ ناهید کشاورز (جامعه‌شناس و فعال حقوق زنان)، فریده ماشینی یکی از «پیشروان اندیشه فمینیسم اسلامی» در ایران بود و «تلاش داشت با پررنگ کردن تفسیرهای برابری‌خواهانه از اسلام در حوزه زنان، موقعیت زنان را بهبود بخشد. او اعتقاد داشت روح حاکم بر مذهب، عدالت و برابری است و همه تلاشش در جهت نقد این نگاه رسمی و سنتی از دین بود.» رحیم عبادی رئیس سازمان ملی جوانان و مشاور رییس جمهور در دولت هشتم (محمد خاتمی) همسر فریده ماشینی بود. وی در ۱۰ خرداد ۱۳۹۱ دراثر ابتلا به بیماری سرطان در بخش آی سی یو بیمارستان آتیه تهران پس از وخامت حالش درگذشت.
فخرالسادات محتشمی‌پور عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی، وبلاگ نویس، همسر مصطفی تاج زاده سیاستمدار مشهور ایرانی و دخترعموی علی‌اکبر محتشمی‌پور و دخترخاله حسین صفارهرندی است.

محتشمی‌پور از فعالین سیاسی جنبش سبز پس از اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۸) می باشد. او در اعتراضات جنبش سبز در ۱۰ اسفند ۱۳۸۹ دستگیر شد. وی در فروردین ماه ۱۳۹۰ در بند انفرادی زندان اوین دست به اعتصاب غذا زد و چند روز پس از اعتصاب غذا پس از بیهوشی به بیمارستان منتقل شد. او در دی ماه ۱۳۹۰ به اتهام سازماندهی خانواده زندانیان اغتشاشات در جهت اقدامات اعتراضی، حضور در جلسات محفل مجمع زنان اصلاح طلب و خانواده های زندانیان ، دعوت افراد به تجمعات در جهت شکستن حصرخانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دیکتاتور و ظالم خطاب نمودن مسئولین نظام جمهوری اسلامی به چهار سال زندان تعلیقی محکوم شد.
سَروَر مه‌کامه محصص لاهیجانی (۱۲۹۱-۱۳۵۶)، شاعر و خوشنویس ایرانی و فعال حقوق زنان بود. او عضو هیئت رئیسه کنگره نویسندگان نیز بود و از وی بیش از ۵۰۰۰ بیت شعر برجا مانده است.

بانو سرور یا سرورالدوله لاهیجانی در سال ۱۲۹۱ در لاهیجان در خانواده سارا خاتون (نقاش و خوشنویس) و احمد مستوفی لاهیجانی زاده شد. از آنجا که تخلص شعری‌اش «مه‌کامه» بوده و با نام خانوادگی همسرش (محصص) در اجتماع می‌زیست، بیشتر به «مه‌کامه محصص» مشهور است. سرور از کودکی شعر می‌گفت و شعر بزرگان را حفظ می‌کرد و از نوجوانی شعرهای او در نشریه‌های گیلان چاپ می‌شد. سرور مدرسه را زود به پایان رساند و با وجود سن کم آموزگار نخستین دبستان دخترانه دولتی لاهیجان شد و به زودی نظامت مدرسه را برعهده گرفت. او پدرش را در ۱۳ سالگی و مادرش را در ۱۵ سالگی از دست داد. به گفته علی اکبر مشیرسلیمی او در نه سالگی پنج هزار بیت و ترانه حفظ بود و از ده سالگی به سرایندگی و سخنرانی پرداخت. مه‌کامه پس از آن به رشت رفت و به تدریس ادبیات در دارالمعلمات رشت پرداخت و همزمان به جمعیت‌های جنبش زنان ایران پیوست و با چاپ اشعاری دربارهٔ حقوق زنان و آزادی زنان، در رشت پرآوازه گشت. در این زمان با پسرعموی خود، عباسقلی محصص، کارمند وزارت دادگستری و از قاضی‌های سال‌های ابتدایی سده ۱۳ خورشیدی ازدواج کرد و چهار فرزند به دنیا آورد، از جمله اردشیر محصص، کاریکاتوریست و ایران‌دخت محصص، مدرس، نقاش، پیانیست و مترجم. اما عباسقلی خیلی زود و در زمان کودکی اردشیر، بر اثر عارضه قلبی درگذشت و مه‌کامه فرزندانش را به تنهایی بزرگ کرد. مه کامه در این زمان ساکن تهران شد و از آن پس به تربیت فرزندان، سرودن شعر و نوشتن مقالات اجتماعی دربارهٔ وضعیت زنان پرداخت. در سال ۱۳۱۳ در مسابقهٔ انجمن ادبی ایران به مناسبت هزارهٔ فردوسی شرکت کرد و رتبهٔ اول را به دست آورد. مه‌کامه دوستی نزدیکی نیز با پروین اعتصامی داشت و نامه‌های این دو تن به یکدیگر معروف است، به ویژه قطعه غم‌انگیزی که در سوگ پروین سروده است بارها چاپ شده است. سرور محصص همچنین از اولین زنان عضو کنگره نویسندگان بود. او در سال ۱۳۲۵ در کنگره شرکت کرد و با مقام بالایی که در شعر و ادب داشت به عضویت هیئت رئیسه کنگره نویسندگان درآمد. از وی بیش از ۵۰۰۰ شعر برجای مانده است.
کاوه مظفری فعال اجتماعی و فعال حقوق زنان است. او از بنیان‌گذاران سازمان غیردولتی کانون هستیا اندیش برای حقوق زنان بوده و از اعضای کمپین یک میلیون امضا است. 

به گفته خودش، «نزدیکی و گرایشم به فعالیت در قالب جنبش زنان در دو مرحله اتفاق افتاد. در ابتدا، کاملاً از جایگاهی سیاسی آغاز شد. با این تصور که همکاری با جنبش زنان و توجه به مطالبات زنان، می‌تواند در راستای اهداف عام و کلی برای تغییری سیاسی مفید باشد. در واقع، اگر صادق باشم، در آغاز رویکرد اصلی من مسئله جنسیتی نبود، بلکه مسئله‌ای سیاسی بود. اما به تدریج، تصوراتم تغییر کرد. به جای اینکه مسئله زنان به خوراکی برای کنش سیاسی بدل شود؛ در طول زمان، فعالیت‌های دیگری که انجام می‌دادم، معطوف به مسائل و اهدافِ «خاص» جنبش زنان شد. به این صورت که دیگر هدفِ فعالیت من، محدود به افقی سیاسی نیست، بلکه تغییری بلند مدت و عمیق در جامعه را چشم‌انداز کارهای خود قرار داده‌ام. در واقع، در حال حاضر مسئله برابری جنسیتی به دغدغهٔ اصلی فعالیت اجتماعی من بدل شده‌است. شاید علتِ عمده این تغییر گرایش، حضور فعالانهٔ من در فضای کنشگران جنبش زنان بود که توانستم بسیاری از خصوصیات مردسالارانه موجود در رفتار خودم را بشناسم و برای تغییر این رفتارها تلاش کنم.» او خود را فمینیست می‌داند، «در ابتدا، تصور می‌کردم که مردان صرفاً می‌توانند «هوادار» فمینیست‌ها باشند و به آنها کمک کنند. اما در حال حاضر، معتقدم مرد فمینیست کسی است که مسئله نابرابری جنسیتی، مسئله زندگی‌اش باشد؛ یعنی، علاوه بر اینکه به موضوعات جنسیتی در زندگی روزمره حساس بوده و «نگرش» خود را دربارهٔ بسیاری از کلیشه‌های جنسیتی تغییر می‌دهد، بلکه تلاش می‌کند که در سطح «رفتار» نیز، چه فردی و چه جمعی، برابرخواه جنسیتی باشد.» او در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، روز جهانی کارگر، بازداشت شد. مأموران پس از تفتیش خانه او، جلوه جواهری همسرش را نیز بازداشت کرده و به همراه کاوه به زندان بردند. جلوه جواهری، فعال حقوق زنان، پژوهشگر علوم اجتماعی و از نویسندگان وب سایت مدرسه فمینیستی است. او در ۴ تیر آزاد شد ولی مجدداً در ۱۸ تیر بازداشت شد. روز ۱۸ تیر او در حال همراهی مادر همسرش (گوهر بیات مادر جلوه جواهری) که بیمار بود به بیمارستان مصطفی خمینی واقع در خیابان ایتالیا بودند که توسط مأموران امنیتی در نزدیکی خانه خود بازداشت شد. ۱۸ تیر از روزهای اعتراض به نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران بود و نیروهای لباس شخصی که کاوه مظفری را به نام می‌شناختند وی را در راه بازگشت به خانه بازداشت نمودند و مادرهمسرش را که اعتراض می‌کرد نیز تهدید به دستگیری کردند. او بعد از گذشت ۲۴ روز زندان توانست به اجازه ملاقات با مادر، پدر و همسر خود دست پیدا کند. هنگام پیگری وضعیت فرزندنش، از آقای مظفری، پدر کاوه پرسیده‌اند «چرا فزرند شما که پسر است در کارهای زنان دخالت می‌کند؟»
خدیجه مقدم فعال محیط زیست، حقوق بشر و جنبش زنان در ایران است. در سال ۲۰۱۱، نخستین جایزه حقوق بشر بوخوم در آلمان، به او اهدا شد. این جایزه به دلیل فعالیت‌های طولانی خدیجه مقدم در زمینه محیط زیست و جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا، مادران صلح و مادران پارک لاله به وی هدیه شد.

خدیجه مقدم عضو کمیته موقت صلح ایران بود که با پیشنهاد شیرین عبادی در سال ۱۳۸۵ تشکیل شد. او به همراه سایر اعضای کمیته موقت صلح در سال ۱۳۸۶ شورای ملی صلح را تشکیل دادند. خدیجه مقدم همچنین از بنیان گذاران مادران صلح در ایران است و برای برگزاری تجمعهای صلح آمیز، احضار و مورد بازجویی قرار گرفته است. اتهام های او برگزاری تجمع و تمرد از دستور پلیس بوده است که در دادگاه برای برگزاری تجمع به دو سال زندان و تبدیل آن به جزای نقدی محکوم و مجبور به پرداخت آن شد.
نورالهدی منگنه زاده ۱۲۸۱ خورشیدی روزنامه نگار، فعال حقوق زنان، نویسنده، آموزگار، شاعر، نویسنده و از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. او عضو جمعیت نسوان وطنخواه بود و کتاب‌هایی درباره زنان نوشت. منگنه مجله بی‌بی را از سال ۱۳۳۴ منتشر کرد و در چند نشریه مقاله می‌نوشت.

نورلهدی منگنه معروف به منیرالسلطنه، فرزند میرزاعلی‌مشیر دفتر از دبیران دربار قاجار و رخساره‌ مهرالدوله از زنان پیشرو زمان خود، در سال ۱۲۷۷ش. زاده شد. در کودکی از پدر و مادر و آموزگاران سرخانه، مقدمات زبان فارسی، عربی و دیگر دانش‌ها را فرا گرفت و با هنر خوشنویسی، نواختن پیانو و تار و زبان فرانسه آشنایی یافت. بازی شطرنج را از پدرش آموخت و در هنرهای دستی ایران مانند ابریشم‌دوزی، زردوزی و مرواریددوزی نیز چیره دست شد. سپس به خواست مادر خود برای ادامهٔ درس به بیروت رفت و در دانشکدهٔ بیروت در رشتهٔ روان‌شناسی کودک تحصیل کرد و سپس به ایران بازگشت. او که به فعالیت‌های فرهنگی علاقه داشت از آغاز تاسیس جمعیت نسوان وطنخواه ایران عضو هیئت مدیرهٔ آن شد و به عنوان منشی اول این جمعیت مسئولیت زیادی برعهده گرفت. 
ژیلا موحد شریعت‌پناهی زادهٔ ۱۳۳۰، قرآن پژوه و فعال حقوق زنان ایرانی‌ است. او نویسنده کتاب تحلیل نو بر حقوق زن از دیدگاه قرآن می‌باشد و در کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز عیله زنان و شورای ملی صلح عضویت دارد. در سال ۱۳۸۸ او داوطلب نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری ایران شد.

ژیلا شریعت پناهی دانش‌آموختهٔ رشته مهندسی علوم با گرایش فیزیک از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۵۲ بوده و از نخستین کارشناسان مواد رادیو اکتیو بود که در سازمان انرژی اتمی مشغول به کار شدند. او در دوران دانشجویی از طرفداران افکار علی شریعتی بود. او که خود را فمینیست اسلامی می‌داند، کمی قبل از انقلاب ۱۳۵۷، که برای شرکت در یک دوره آموزشی تخصصی به آلمان رفته بود برای «نشان دادن مخالفت خود با سرکوب‌های محمدرضا شاه»، روسری به سر می‌کرد. اما بعد از انقلاب با اجباری شدن مقنعه برای زنان کارمند، استعفا داده و در استعفانامهٔ خود نوشت «از آنجا که پوشیدن لباسی ناهماهنگ با عقاید برای این جانب موجب نفاق و دورویی است، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم می‌دارم.» او این استعفای خود را اولین حرکت فمینیستی خود می‌داند. او اکنون قرآن‌پژوه است و تاکنون کتابی دو جلدی تحت عنوان «تحلیلی نو بر حقوق زن از دیدگاه قرآن» نوشته‌است که جلد دوم آن در وزارت ارشاد در دست بررسی است. او از اعضای فعال کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان بوده و در برخی از کارگاه‌های کمپین به داوطلبان آموزش می‌دهد. ژیلا موحد شریعت پناهی همچنین عضو شورای ملی صلح و از اعضای هیئت بازرسی آن و عضو همگرایی جنبش زنان ایران است. او متأهل و مادر سه فرزند پسر است. در سال ۱۳۸۸ او داوطلب نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری ایران شد. که صلاحیتش برای شرکت در انتخابات توسط شورای نگهبان قانون اساسی تأیید نشد.
شهیندخت مولاوردی، زاده ۱ آبان ۱۳۴۴ در خوی، حقوق‌دان، فعال سیاسی اصلاح طلب، پژوهشگر و فعال امور زنان، معاون رئیس‌جمهور ایران در امور زنان و خانواده، دبیرکل جمعیت حمایت از حقوق بشر زنان، مسئول کمیته حقوقی ائتلاف اسلامی زنان و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی است. وی همچنین در شهرک غرب در تهران یک دفتر ثبت اسناد رسمی را اداره می‌کند.

شهیندخت مولاوردی در ۱ آبان ۱۳۴۴ در شهر خوی در استان آذربایجان غربی زاده شد. کودکی و نوجوانی را در خوی و چند سالی در شهر سردشت گذراند. در سال ۱۳۶۳ در دوره کارشناسی حقوق دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد و به تهران رفت. بعد از اتمام دوره کارشناسی به مدت چهار سال در آموزش و پرورش منطقه ۳ تهران مشغول تدریس شد و دوره کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل خود را با رتبه اول در دانشگاه علامه طباطبایی طی کرد. انتخاب موضوع مرتبط با مسایل زنان برای پایان‌نامه آن دوره - بررسی اقدامات بین‌المللی مقابله با خشونت علیه زنان- آغاز فعالیت وی در زمینه مسائل حقوق زنان محسوب می‌شد. مولاوردی درباره فعالیت در حوزه زنان گفته است:
«انتخاب موضوع مرتبط با مسایل زنان - بررسی اقدامات بین‌المللی مقابله با خشونت علیه زنان - برای پایان نامه دوره کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی افق جدیدی پیش رویم گشود و با آن پا در وادی بی انتهایی نهادم که پشت سرگذاشتن آن جز با پایان عمر میسر نیست. درواقع قریب یک دهه قدم و قلم زدن در این وادی چنان نگاه و زاویه دیدی به من بخشید که دیگر به راحتی نمی‌توانم خود را از بند آن برهانم و زین پس این نگاه همیشه و همه جا با من است و همراهیم می‌کند.»
او در دولت سید محمد خاتمی، مدیر ارتباطات بین‌الملل مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری و پیش از انتخاب به عنوان معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در کابینهٔ حسن روحانی، دبیرکل جمعیت حمایت از حقوق بشر زنان و مسئول کمیته حقوقی ائتلاف اسلامی زنان بود.
در ۱۰ مرداد ۱۳۹۲، مولاوردی به عنوان دبیرکل جمعیت حمایت از حقوق بشر زنان و مسئول کمیته حقوقی ائتلاف اسلامی زنان در در نشست «سهم زنان در دولت تدبیر و امید» حضور یافت. او در این نشست از نقش کمرنگ زنان در کابینۀ پیشنهادی دولت یازدهم، به شدت انتقاد کرد و گفت: «با چه استدلالی سهم زنان در یک لیست سی و سه نفره، صفر است؟ چرا به زنان اعتماد نمی‌کنند و تناسب رشته با پست مدیریتی را به زبان می‌آورند، در حالی که یک پزشک اطفال شانزده سال وزیر امورخارجه کشور بوده است. ای کاش دولت جدید، نسبته به اتفاقات خوبی که در سال‌های اخیر رخ داده، بی‌توجهی نکرده و پل‌هایی که زده شده بود را و خراب نمی‌کرد. باید بدانیم جامعه هزینه نابرابری جنسیتی و معطل گذاشتن نیمی از نیروی انسانی را بایستی بپردازد و دود آن به چشم همه جامعه خواهد رفت.» در ۱۶ مهر ۱۳۹۲ حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، طی حکمی مولاوردی را به عنوان معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده تعیین نمود. روحانی در حکم انتصاب خود خانم مولاوردی را دارای «تجارب ارزشمند» در امور زنان و خانواده معرفی کرده است. معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری ایران در مورد ازدواج دختران زیر ۱۵ سال گفته است: «قانون در برخی موارد اجازه ازدواج به دختران پایین تر از سن قانونی و تکلیف را داده است که باید این قانون اصلاح شود.» تازه‌ترین آمار رسمی در ایران نشان می‌دهد که در سال گذشته، بیش از پنج درصد زنانی که در ۹ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ (فروردین تا آذر ۱۳۹۲) ازدواج کرده‌اند، کمتر از ۱۵ سال سن داشته‌اند. یعنی بر اساس آمار رسمی، ازدواج نزدیک به ۳۱ هزار دختربچه زیر ۱۵ سال طی این مدت به ثبت رسیده است. بنابر قانون مصوب سال ۱۳۸۱ حداقل سن قانونی ازدواج در ایران برای پسران ۱۵ سال تمام و برای دختران ۱۳ سال است با این‌حال قانونگذار، ازدواج دختران و پسران پایین‌تر از سن قانونی را با رعایت سه شرط امکان‌پذیر کرده است: اجازه ولی، رعایت مصلحت و تشخیص دادگاه صالح. مولاوردی روز بیست و سوم اسفندماه ۱۳۹۳ در سفر به واتیکان به عنوان اولین مقام رسمی و دولتی ایران با فرانسیس (پاپ) رهبر مذهبی کاتولیک‌ها در واتیکان دیدار و گفتگو کرد. مولاوردی از طرفداران حضور زنان ایرانی در استادیوم مسابقات والیبال می‌باشد. این موضعگیری وی با انتقاد از جانب فراکسیون زنان مجلس روبرو شد. مولاوردی همچنین در گزارش‌های از خرید و فروش کودک در ایران خبرداده بود و خواستار رسیدگی به این پدیده اجتماعی بود. او همچنین با حضور در برنامه تلویزیونی متن حاشیه درباره این موضوع و در پاسخ به مجری برنامه گفت: یعنی ما حرف نزنیم؟ سکوت کنم چون رسانه‌های خارجی به حرف‌های من می‌پردازند؟ درخصوص آسیب‌های اجتماعی من مسئولیت دارم و نمی‌توانم روی حقیقت سرپوش بگذارم. مولاوردی همچنین به خاطر اظهاراتش درباره اعدام در سیستان و بلوچستان و روستاهایی که تمام مردان آن اعدام شده‌اند و به اتهام نشر اکاذیب به دادگاه احضار شده است. 
عِشا مؤمنی (زاده ۱۳۵۹ تهران) دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج و از فعالان کمپین یک میلیون امضا است که ۲۴ مهر ۱۳۸۷ در تهران بازداشت شد. جایزه سالانه آزادی آکادمیک از سوی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در نورتریج در ۵ مه ۲۰۰۹ به وی داده شد.

وی که برای دیدار با خانواده و به پایان بردن پروژه دانشگاهی‌اش دربارهٔ فعالان جنبش زنان ایران به ایران آمده بود و در حدود دو ماه در ایران ساکن بود به شیوه‌ای غیر معمول توسط پلیس بزرگراه بازداشت شد. خودروی او به دلیل سبقت غیرمجاز توسط گشت نامحسوس بزرگراه در بزرگراه مدرس متوقف شد و چند ساعت بعد به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. همچون اغلب دستگیری‌های اینچنینی، نیروهای امنیتی از خانواده وی خواستند که خبر بازداشت وی رامخفی نگه دارند و از گرفتن وکیل خودداری کنند، در غیر اینصورت برخورد بدتری با وی خواهد شد. مأموران پس از بازداشت، وی را به خانه‌اش برده و دستنوشته‌هایش و تصاویری که از یکی از جلسات کمپین تهیه کرده بود را توقیف کردند. پس از آنکه تلاش خانواده وی جهت کسب اطلاع پیرامون سرنوشت او از دادگاه انقلاب بی‌حاصل ماند، آنان خبر دستگیری وی را منتشر کردند. عفو بین‌الملل، و دانشگاهی که وی در آن مشغول به تحصیل بود در این باره واکنش نشان دادند. محمد علی دادخواه که از سوی خانواده عشا وکالت او را برعهده گرفته‌است، بازداشت وی را ناقض قوانین داخلی و معاهده‌های جهانی ایران دانست. در ۵ مه ۲۰۰۹ جایزه سالانه آزادی آکادمیک از سوی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در نورتریج به خاطر «پیگیریِ حقیقت، برابری و عدالت اجتماعی در تحقیقات دانشگاهی» به وی که در ایران ممنوع‌الخروج بود اهدا شد.
فیروزه مهاجر متولد ۱۳۲۶ مترجم، مؤلف، استاد دانشگاه، نویسندهٔ مقاله‌های اجتماعی و نقد هنری بوده  و از فعالان مرکز فرهنگی زنان است.

فیروزه مهاجر در سال ۱۳۲۶ زاده شد و در رشتهٔ تاریخ وارد دانشگاه ملی (دانشگاه شهید بهشتی کنونی) شد. سپس برای ادامه تحصیل در رشته‌های هنر و عکاسی تبلیغاتی به ایتالیا رفت. او با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و از سال ۱۳۶۳ به کار ترجمه پرداخت. او که به زبان‌های انگلیسی و ایتالیایی تسلط دارد اولین ترجمه‌هایش کتاب الفبای خانواده از ناتالیا گینزبورگ و کتاب زبان تصویر از جئورگی کیپس بودند. مهاجر پس از آن کتاب‌های بسیاری را به فارسی برگرداند. فیروزه مهاجر از سال ۱۳۶۳ در مطبوعات به نوشتن و ترجمه مقاله و نقد هنر می‌پردازد و از سال ۱۳۶۵ به تدریس ادبیات ایتالیایی در دانشگاه تهران مشغول است.
مهرنوش نجفی راغب عضو دوره سوم شورای شهر همدان و رئیس کمیسیون بودجه و حقوقی این شورا، از سال  ۸۶ تا ۹۲  شاعر، پژوهشگر و حقوقدان طرفدار حقوق بشر است. وی در انتخابات شوراها در سال ۱۳۸۵ به عنوان یکی از اعضای شورای شهر همدان در دوره سوم توسط مردم انتخاب شد و تا پایان دوره شورا در شهریور ۹۲ سمت نمایندگی را عهده دار بود.

او متولد بهمن ۱۳۵۷ در همدان است. تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را در شیراز گذراند و دانش‌آموخته کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل می‌باشد. از سال ۱۳۸۳ به عضویت کانون وکلای استان همدان درآمد و اکنون وکیل پایه یک دادگستری ست. وی ریاست کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای استان همدان را بر عهده دارد. وی از حامیان محیط زیست و میراث فرهنگی و همچنین از فعالان حقوق زنان بوده و از معترضان قانون سنگسار، اعدام نوجوانان و کودکان، لایحه حمایت از خانواده، لایحه اصلاح قانون گذرنامه و دیگر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان می‌باشد. در دی ماه ۱۳۹۱ پس از دیداری که همراه با سایر اعضای اصلاح طلب شوراها با هاشمی رفسنجانی داشت و پس از ایراد سخنانی منتقدانه دربارهٔ وضعیت کشور و ناامیدی مردم از تغییرات، مورد غضب برخی نهادها و مقامات استان و اصولگرایان قرار گرفت و پس از آن برخی سایت‌های تندروی اصولگرا با انتشار یک عکس بدون روسری از وی که در سالروز کشف حجاب (۱۷ دی) در خروجی وب سایتهای خود قرار دادند، خواستار استعفای وی از شورای شهر شدند. مهرنوش نجفی راغب به مدت دو ماه به دلیل آنچه بنیادگرایان مذهبی از آن با عنوان کشف حجاب نام می‌بردند، از سوی برخی نهادها و مقامات جکومتی برای استعفا از عضویتش در شورای شهر همدان به شدت تحت فشار بود. او در مصاحبه‌ای با روزنامه اصلاح طلب آرمان اعلام کرد که هیچ خطایی مرتکب نشده و سمتی که دارد را حق شهروندانی که به وی رای داده‌اند می‌داند و حاضر به استعفا نیست.
شیوا نظرآهاری (زاده خرداد ۱۳۶۳) فعال حقوق بشر، عضو هیئت مؤسس، دبیر سابق و سخن گوی فعلی کمیته گزارشگران حقوق بشر و فعال دفاع از زندانیان سیاسی است. او همچنین فعال حقوق کودکان کار، عضو انجمن زنان تارا، کمپین یک میلیون امضا، روزنامه‌نگار، وبلاگ نویس، و از دانشجویان محروم از تحصیل (برای کارشناسی ارشد مهندسی عمران) می‌باشد. در مرداد ماه ۱۳۸۳ شیوا نظرآهاری، دبیر وقت کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی بود که در تجمع کمیته مزبور در جریان تجمع خانواده‌های زندانیان سیاسی در مقابل سازمان ملل بازداشت شد.

وی مجدداً در جریان نا آرامی‌های مربوط به اعتراضات به نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران، حوالی ساعت ۱۳:۳۰ روز یک شنبه، ۲۴ خرداد ماه ۱۳۸۸، توسط نیروهای اطلاعاتی در محل کار خود بازداشت شد. منزلش تفتیش شده‌است و نیروهای امنیتی وسایل شخصی وی را با خود برده‌اند. شادی صدر وکیل مدافع وی نیز صبح جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸ در حالیکه از بلوار کشاورز قصد رفتن به نماز جمعه ۲۶ تیرماه ۱۳۸۸ را داشت توسط نیروهای لباس شخصی، با خشونت و بدون حکم قضائی سوار اتومبیلی شد و به مکان نامشخصی انتقال داده شد. روز سه شنبه، ششم مرداد ماه ۱۳۸۸، شیوا نظرآهاری در گفتگویی کوتاه با خانواده خود از زندان اوین اعلام کرد تا مدتی از امکان برقراری تماس تلفنی محروم خواهد بود. شیوا نظر آهاری، پس از گذراندن ۳۳ روز در سلول انفرادی بند ۲۰۹، در ۲۶ تیر ماه به سلول‌های عمومی بند مزبور منتقل و در طول این مدت تنها موفق به چند تماس کوتاه با خانواده اش شده‌است. او طی این مکالمات از ارائه درخواست ملاقات با خانواده خود خبر داده که تا به امروز چنین امکانی محقق نشده‌است. پدر شیوا که یکی از انقلابیون سال ۵۷ بوده‌است، در پی بازداشت وی نامه‌ای سرگشاده منتشر کرده و ضمن ابراز ندامت از انجام انقلاب اسلامی، از بی عدالتی شدید در نظام جمهوری اسلامی گلایه کرده‌است. در تاریخ ۲۳ مرداد وبگاه کانون زنان ایرانی اعلام کرد که شیوا بیش از ۲۰ روز است که حتی موفق نشده‌است به خانواده خود تلفن کند، و مامورین امنیتی به خانواده او گفته‌اند که وی ممنوع‌الملاقات است. از اینرو نگرانیهای جدی در زمینه سلامتی ایشان وجود دارد. در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۸۸ پس از گذشت بیش از ۸۰ روز از دستگیری شیوا نظرآهاری، قوه قضاییه برای آزادی او درخواست قرار وثیقه بسیار سنگین پانصد میلیون تومانی نمود در حالیکه خانواده شیوا قادر به پرداخت چنین مبلغ هنگفتی نبودند. مادر شیوا به دادگاه انقلاب مراجعه و به قرار مزبور اعتراض نموده‌است اما بازپرس سبحانی (بازپرس پرونده شیوا) ضمن ممانعت از ادامه بحث گفته‌است: «پس بگذارید در زندان بماند.» در پی مراجعات فراوان خانواده شیوا به دادگاه، در تاریخ ۲۵ شهریور از سوی قوه قضاییه قرار وثیقه وی از ۵۰۰ میلیون تومان به مبلغ ۲۰۰ میلیون تومان کاهش یافت. سپس با پرداخت این مبلغ توسط خانواده وی، شیوا نظر آهاری در ساعت ۲۱ تاریخ یک مهر ۱۳۸۸ به طور موقت از زندان اوین تا زمان تشکیل جلسه دادگاه آزاد شد. ۲۹ آذر سال ۱۳۸۸ پس از درگذشت آیت‌الله منتظری برخی از کسانی که در مراسم ختم وی شرکت کرده بودند بازداشت شدند. اما این بازداشت‌ها حتی اندکی پیش از رسیدن به مراسم ختم این فقیه منتقد و در راه قم انجام شد. شیوا نظرآهاری و همراهانش کمپینی مدنی را به نام «عاطفه نبوی»، دانشجوی بازداشت شده در راهپیمایی ۲۵ خرداد به راه انداخته بودندکه تلاش می‌کرد تا عاطفه نبوی از زندان آزاد شود. به گفتهٔ نسرین ستوده، وکیل عاطفه نبوی و حقوقدان، دلیل بازداشت و فشار بر وی نیز همین کمپین بود. آخرین جلسهٔ دادگاه نظرآهاری ۱۳ شهریور ماه در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی برگزار شد. این فعال حقوق بشر ۲۶ ساله که نزدیک به یک سال در زندان اوین به سر برد در این دادگاه به اتهام محاربه، تبانی و اجتماع علیه امنیت ملی، اخلال در نظم عمومی و تبلغ علیه نظام محاکمه شد. شیوا نظرآهاری در دوران حبس خود بیش از ۱۰۰ روز را در سلول‌های انفرادی گذراند. وی در عصر روز یکشنبه, ۲۱شهریور، ۱۳۸۹ به قید وثیقه‌ی ۵۰۰ میلیونی به صورت موقت از زندان اوین آزاد شد. در پی احضار به زندان، شیوا نظرآهاری روز شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱ خود را به زندان اوین معرفی کرد. شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران او را به تحمل چهار سال حبس تعزیری، تبعید به زندان کرج و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرده است.

روشنک نوع‌دوست متولد ۱۲۷۷ وفات ۱۳۳۶،  روزنامه‌نگار و از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. او از موسسان جمعیت پیک سعادت نسوان در رشت و صاحب امتیاز نشریه پیک سعادت نسوان بود.

روشنک در سال ۱۲۷۷ در رشت به دنیا آمد. پدرش پزشکی روشنفکر بود. او در کودکی ابتدا نزد پدر درس خواند و سپس زبان‌های عربی و فرانسه را آموخت. روشنک نوعدوست در ۱۲۹۷ مدرسه‌ای با ۳ کلاس برای زنان و دختران در رشت تاسیس کرد. پس از جنبش مشروطه و بعد از تشکیل نخستین کنگره حزب کمونیست ایران در بندر انزلی ۱۲۹۹، با تعدادی از زنان رشت جمعیت پیک سعادت نسوان را برای پی‌گیری حقوق سیاسی و اجتماعی زنان تاسیس کردند و به تاسیس مدرسه دخترانه، کلاس‌های صنایع دست‌دوزی، کتابخانه، برپایی تئاتر و سخنرانی برای زنان پرداختند. آنان نشریه پیک سعادت نسوان را نیز منتشر می‌کردند که روشنک نوعدوست صاحب امتیاز آن بود. از پایان زندگی روشنک نوع‌دوست اطلاعی در دست نیست. 
بهاره هدایت، زاده ۱۶ فروردین ۱۳۶۰ در تهران فعال دانشجویی دانشگاه علوم اقتصادی، فعال جنبش زنان، زندانی سیاسی و عضو شورای مرکزی و سخنگوی دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۸۴ بود. وی از فعالان کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین زن‌ستیز است و تاکنون چندین‌بار بازداشت و در سال ۱۳۸۸ به ۹ سال و نیم حبس محکوم شده است. 

بهاره هدایت در سال ۱۳۸۴ با بالاترین تعداد آرا به عنوان تنها عضو دختر در شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شد. او به دلیل حضور در اعتراضات دانشجویی تاکنون ۵ بار بازداشت شده است. بهاره هدایت، در اسفند ۱۳۹۰ برنده جایزه ادلستام ۲۰۱۲ سوئد شد. بنیاد هارالد ادلستام در بیانیه‌ای اعلام کرد که به دلیل «شجاعت فوق‌العاده و تعهد فعالانه به عدالت در برابر نقض حقوق بشر در ایران» این جایزه را به بهاره هدایت اعطا کرد. در بیانیه بنیاد ادلستام آمده است که این فعال دانشجویی «علی‌رغم هشدارها و تهدیدهای نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بارها زندگی خود و آزادی‌اش را برای دفاع از حقوق بشر به خطر انداخته است.» بنیاد هارالد ادلستم همچنین تأکید کرد که بهاره هدایت را یک زندانی عقیدتی می‌داند و از مقامات جمهوری اسلامی درخواست آزادی وی را دارد. بهاره در روز جهانی زن سال ۱۳۸۵ در سازمان دهی اعتراضات به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان مشارکت داشت که با برخورد نیروی انتظامی با تجمع اعتراضی سال ۱۳۸۵، اولین بازداشت وی رقم خورد و نهایتاً به اتهام برگزاری «تجمع غیرقانونی» حکم ۲ سال زندان که به مدت ۵ سال تعلیق شده بود، برای وی صادر شد. یک سال بعد، (۱۸ تیر ماه ۱۳۸۶) پس از سازمان دهی اعتصاب در مقابل دانشگاه امیرکبیر در اعتراض به بازداشت و شکنجه دانشجویان، همراه با ۶ تن دیگر از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت مجدداً بازداشت شد. در ۲۲ تیرماه ۱۳۸۷ باز هم بازداشت شد و پس از یک ماه فشار شدید در بازداشت انفرادی مجدداً از زندان آزاد شد. بهاره هدایت یک بار دیگر همزمان با سال تحویل ۱۳۸۸ به دلیل شرکت در تجمع مسالمت آمیز خانواده‌های زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین بازداشت شد. وی که از جمله زندانیان سیاسی دستگیر شده پس از اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۸) بود در کنار دیگر رهبران دفتر تحکیم وحدت به زندان طولانی‌مدت محکوم شد. دادگاه تجدیدنظر حکم قطعی وی را «۹ سال و نیم» حبس اعلام کرد. اتهامات وی فعالیت تبلیغی علیه نظام، مصاحبه با رسانه‌های بیگانه، توهین به رهبر، توهین به رئیس جمهور، اخلال در نظم عمومی از طریق شرکت در تجمعات غیرقانونی، ورود غیرقانونی و تخریب درب دانشگاه امیرکبیر هنگام ورود مهدی کروبی به این دانشگاه، از سوی قاضی مقیسه عنوان شد. وی در کل به ۷ سال و نیم زندان بابت این اتهامات محکوم شده است، هم‌چنین حکم دو سال حبس تعلیقی بهاره هدایت به اتهام اقدام علیه امنیت از طریق برگزاری تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ نیز به اجرا درآمده و به این حکم اضافه شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر شعبه ۵۴ دادگه انقلاب در تیر ماه ۱۳۸۹ نیز به تأیید رسید. بهاره هدایت پس از روز دادگاه به همراه زندانیان سیاسی دیگر نظیر مهدیه گلرو، میلاد اسدی و مجید توکلی به بند قرنطینه متادون که به مجرمین معتاد و جهت ترک آنان اختصاص دارد، انتقال یافت که امکان هر گونه تماس و ارتباط با دنیای خارج از آن‌ها سلب شد. بهاره هدایت به همراه مهدیه گلرو در اعتراض به محرومیت از ملاقات واین حکم، اعتصاب غذا کردند بهاره هدایت هم چنین به مناسبت ۱۶ آذر ماه ۱۳۸۹ پیامی خطاب به دانشجویان ایران از زندان اوین صادر کرد که در پی آن تمامی ملاقات‌های هفتگی و کابینی وی قطع و پرونده قضایی جدیدی در شعبه ۲۸ نیز تشکیل شد. در طی دوران زندان بهاره هدایت علی‌رغم ابتلا به بیماری سنگ کیسه صفرا، اجازه مرخصی به وی داده نشده است. - بهاره هدایت، فعال دانشجویی و زندانی سیاسی جایزه هرالد ادلستام سوئد را به دلیل «شجاعت فوق‌العاده و تعهد به عدالت فعالانه در برابر نقض حقوق بشر در ایران» دریافت کرد. حکم آزادی بهاره هدایت عصر روز یکشنبه چهاردهم شهریورماه ۱۳۹۵ از سوی قوه قضائیه به سازمان زندانها ابلاغ شد. وی پس از حدود هفت سال در پانزده شهریور سال ۱۳۹۵ آزاد شد. امین احمدیان، همسر بهاره هدایت، در اینستاگرام خودش خبر آزادی قطعی بهاره هدایت را اطلاع داده و نوشته است که پس از هفت سال انتظار «بهار آمد.»
-------------------------------------------------
مبارزهٔ زنان برای احقاق حقوق خود بیش از یک قرن سابقه دارد و جهانی‌ است. همچنان که مبارزه ادامه دارد، بسته به سیستم سیاسی کشور، زنان تا حدودی مطالبات خود را دریافت میکنند. در خاورمیانه، البته این خواسته در جهت دیگر در جریان است و هر کشوری که اسلامی‌تر است، به زنان آن کشور اجحاف بیشتری میشود، و آزادی‌های پیش از اسلامی شدنِ حکومت پس گرفته میشود. نمونه بارز حقوق زنان در اسلام را می‌توان در دولت ارتجاعی عربستان سعودی مشاهده کرد که قوانینشن در مورد زنان همان قوانین دوران خلافت اسلامی است. زنان عراق و افغانستان و لیبی‌ و قسمتی‌ از سوریه و سومالی، و کلیه کشورهائی که اخیرا به دست حکومتهای اسلامی افتاده‌اند، آن آزدی‌هایی را که پیش از رژیم جدید داشتند نیز از دست دادند. کشور خودمان از این امر مستثنی نیست، که بسیاری از آزادی‌های زنان توسط رژیم اسلامی غصب شد. گرچه به تعدادی از اشخاص در این مقاله بر می‌خوریم که به دنبال بیرون کشیدن آزادی‌های زنان از ورق‌پاره‌های نوشته‌های اسلامی هستند، ولی‌ این تلاشی بیهوده است، چرا که به قول معروف “فیلی که در اتاق است خودِ اسلام است!” در مورد بعضی‌ زنان دیگر که به نظر نمیرسد مبارزه آنها برای احقاق حقوق زنان بوده باشد، مانند طاهره قرةالعین ، بطور مبسوطی در اینجا سخن رفته است، که به نظر نمیاید که در مقایسه با دیگران عادلانه باشد. همچنین از زنانی که در جمهوری اسلامی دارای عناوینی هستند نیز به عنوان مبارزِ دریافتِ حقوق بانوان نام برده شده که مجددا، اگر این افراد چنین فعالیتهایی دارند، با همکاری با چنین رژیمی‌ خوانائی ندارد.با توجه به اینکه مبارزهٔ زنان ایران چنانچه در بالا آمد از دهه‌ها به قرون سر کشیده است، و از همان آغازِ این رژیم تشدید هم شده است و کوشش برای وصول دریافت حقوق از دست داده‌شان همچنان ادامه دارد، و این مبارزه به آزادی همه ایرانیان از چنگال جاهلیت خواهد انجامید، باید آنرا را ارج نهاد و از آن پشتیبانی‌ کرد. نوشته‌های بالا تمام از ویکیپدیای فارسی کپی برداری شده‌اند. اکثریت قریب به اتفاق آنها در صفحه‌ای از ویکیپدیا تحت همین عنوان و به ترتیب الفبائی فهرست فعالان حقوق زناندر ایران درج شده ا‌ند. برای آنکه به اصل مطلب در ویکیپدیا دست یابید میتوانید روی اسم شخص کلیک کنید تا صفحه مربوط به آن شخص در ویکیپدیا مورد دسترسی قرار گیرد. بنابراین، نام هر یک از اشخاص در این مقاله لینکی‌ است که به اصل نوشته در ویکیپدیا رهنمود میشود. تعداد انگشت‌شماری به لیست “فعالان حقوق زنان در ایران” اضافه شده است (مانند فرخ‌رو پارسا) که البته شاید نقش فعالی‌ در گسترش حقوق زنان نداشته‌اند، ولی‌ موقعیت اجتماعی آنها انگیزه‌ای برای پیشبرد اهداف زنان جامعه ما بوده است. تصاویر این اشخاص از اینترنت کپی‌ شده‌اند، چون بسیاری از آنها برای من شناخته شده نیستند، امیدوارم که این تصاویر درست باشند!