زن ذلیل عبارتی است که در دهان مردان
میگردد و همیشه با تمسخر بر لب آنها جاری است، که بطور استعاره مانند خود را ذلیلِ
زن مینمایانند. آیا این استعاره
بطور ضمنی در واقع مرد سالار بودنِ گوینده را تائید نمیکند؟ در جوامعی که مردان
همیشه در بالای هرم سیاسی، اداری، فرهنگی، و بخصوص مذهبی بودهاند، و سیستمی به
وجود آوردهاند که برتری مردان بر زنان بطور مشخص تثبیت و قانونی میشود، چگونه یک
زن میتواند حقوق برابری را دریافت کند. صحبت صرفا بر سر جامعهٔ ایران نیست. این یک
روش جهانی است که از زمانی که مردها به دلایلی که ذکر خواهد شد قدرت یافتند، در
تحکیم و استوار نگاه داشتن قدرت خود کوشش کردند، تا جایی که زن به صورت یکی از
املاک خصوصیِ مرد در آمد.
از نظر تاریخی و در دوران بسیار
کهن، پایگاه زن
والاتر از مقام مردان بوده است. جامعه شناسان بر این
عقیده میباشند که در دوران پاره سنگی، زمانی که مردان به شکار و زنان به
کشاورزی اشتغال داشتند، ارزش زنان به دلیل تولید انسان و بقای نسل بیشتر بوده است، و به این جهت مردها به خواسته آنها جامعه عمل میپوشاندند.
چون اجتماعات قبیلهای
بودند،
و خانواده (متشکل از یک مرد و یک زن و فرزندان) هنوز شکل نگرفته بود، زنان از نظر اجتماعی در سرنوشت قبیله نقش موثری داشتند
و در حقیقت قبیله را به پیش میبردند. البته آنها جنبه رهبری به شکل امروزین
نداشتند، و تصمیمگیریها گروهی و اشتراکی بود. جنگ مابین قبائل وجود داشت و قبیلهٔ
پیروز قبیلهٔ شکست خورده را خانه بدوش میکرد. کار بر روی زمین طاقت فرسا بود. نه تنها ریشهها و سایر بخشهای
مغذی گیاهان جستجو و جمع آوری میشدند، بلکه کاشت زمین برای محصولات تولیدی در آینده،
و کشت و درو و دریافت محصول به برنامه ریزی و کار مشقتبار نیاز داشتند. تا اینکه
زنان که کشاورزی را به عهده داشتند، به این نتیجه رسیدند که به جای آنکه پس از هر
جنگی افراد قبیلهٔ شکست خورده را از آن محل برانند، میتوانستند از آنها به عنوان
اسیر و سپس برده استفاده کنند. برده میتوانست که مازاد آنچه که برای مصرف خودش تولید
میکرد برای بردهدار به عمل آورد ، و به این ترتیب از مقدار کار بردهدار، عموما زنان،
کاسته میشد. تولید این ارزش اضافی توسط بردهها به مدیریت جدید از سوی زنان احتیاج
داشت، که به قدرت آنها در مقابل مردان قبیله، وسعت بیشتری میبخشید.
به همان میزان که تولید محصولات کشاورزی به برنامهریزی دقیق
و پیش بینی شده بر اساس فصول و موقعیت جوی نیاز داشت، بسیاری از رخدادهای طبیعی
همچون سیل و طوفان و خشکسالی که قابل پیش بینی نبودند در این برنامهریزیها خلل وارد
میکردند. به منظور مقابله با یاس و اشاعه نوید و دلگرمی، و برای یافتن دلیلی برای
چنین رخدادهائی (که علم آنقدر پیشرفت نکرده بود تا پاسخی بیابد) مذاهب اختراع شدند.
اولین رهبران مذهبی شَمَنها بودند، که خواص گیاهان را تا حدودی میشناختند، و به این دلیل به عنوان پزشک قبیله بیماران را نیز
مداوا میکردند. علاوه بر آن، آنها ادعا میکردند که میتوانستند آینده را پیشبینی کنند، و به این ترتیب مذهب رسمی را
پایگذاری کردند. در ابتدا، مذهب و جادوگری و شعبده بازی رابطه تنگاتنگی با یکدیگر
داشتند. به عنوان مثال مغ زرتشتی را در لاتین “مجای” میگویند و به آنها قابلیت نیروهای
ماورائ طبیعی نسبت دادهاند، و واژه “مجیک” به معنای شعبده نیز از “مجای” استخراج
شده است. گر چه به نظر میرسد که بشر همیشه به نیروهای لایزال و نامرئی و ماورأ طبیعت
اعتقاد داشته است، مذهب این خرافات را تنظیم کرد، و با اضافه کردن افسانههای قدیمی
به آن رخت زیبائی پوشاند. ولی همین مذهب، که احتمال دارد توسط زنان به وجود آمده
باشد، در نهایت آنها را به صورت وسیلهای در دست مرد درآورد و به خُسرانِ خودِ آنها
انجامید.
آنچه که از مذاهب قدیمی به دست ما رسیده از طریق کشفیات
باستانشناسی بوده است که با بررسی دفن مردگان آغاز میشود. نخستین نشانه به دست
آمده از تشریفات مذهبی، خاک کردن استخوان مردگان میبوده، چنانچه مرسوم دین زرتشتی
بوده است که اجزائ بدن مرده را از استخوان جدا میکردند (با استفاده از حیوانات
لاشه خوار) و استخوان را خاک میکردند. سپس گویا پوشاندن بدن با گِلِ سرخ (اُخرا) مرسوم
شده بود. مذهب هندو به عنوان قدیمیترین مذهبِ شناخته شده نام برده میشود. جِینیزم،
لائوتسیزم، بودیزم، و کنفسیوسیزم مذاهب چین و هند قدیم بودند که پس از مذهب هندو
به وجود آمدند. شاید آئین میترائیسم نیز در همان زمان بدعت گذاشته شده باشد. پس از
آن مذهب زرتشتی و سپس مذاهب ابراهیمی، با ظهور آئین یهود، پا میگیرند. قابل توجه
است که در تقریبا تمام این مذاهب نقش زن کمابیش به درجه دوم تقلیل پیدا میکند، چنانکه
در زن باید چهره و موی خود را میپوشاند، و حتی در بعضی مذاهب هندو بدن خود را در
راه خدا در اختیار مردان قرار میداد. تا جایی که تاریخ مذاهب در دست ماست، کلیه
مذاهب مردانه بودهاند و خدایان و اِلهههای اصلی در کلیه فرهنگهای باستانی یا مذکر
بودند و یا کیفیت آنها مردانه بود. به عنوان مثال، آخرین دینی که قبل از مسیحیت در
اروپا رواج داشت، میترائیسم یا خدای خورشید مرد بود (گرچه امروزه تصور میشود که میترا
نامی مونث است). الهههای رومی و یونانی اکثرا مذکر بودند، و اگر تعدادی مونث بودند،
قدرتمند ترین این خدایان همواره مذکر بود. اهورامزدا و سایر خدایان یا پیامبران،
از بودا گرفته تا محمد، همواره مرد بودهاند. در نتیجه، نقش زن در ادیان ابراهیمی
به درجه بسیار پستی نزول میکند.
چنانچه قبلا به آن اشاره شد، از نظر تاریخی مردهای اولیه برای
زنان احترام خاصی قائل بودند چرا که تولید مثل و ادامه بقائ انسان توسط زنها
انجام میشود. گرچه مردان نقش کوچکی در آن دارند، ولی بار اصلی به دوش زنان است.
البته همه موجودات چنین نیستند، و در بعضی تقسیم کارِ تولیدِ مثل توازنِ بیشتری
دارد، و موجوداتی هستند که تولید مثل از ابتدا تا انتها به عهده یک جنس میباشد. داستان پیدایش احتمالا از افسانههای پارهسنگی سر چشمه گرفته
است، چرا که گوشههایی از واقعیت در آن یافت میشود، مانند طوفان نوح، که باستانشناسان
و زمینشناسان از چنین طوفانی ما را آگاه میکنند. ولی داستان آدم و حوا و هابیل و
قابیل، اگر هم از افسانههای باستانی گرفته شده باشد، در تنزل مقام زن تاثیر بسیاری
داشته است. نخست آنکه خدا آدمِ مذکر را خلق کرد، و حوای مونث برای سرگرمی و خدمت
به آدم خلق شده بود، و در اسلام از دندهٔ آدم بیرون آمده بود. خدا در ابتدا دو دنیای
متفاوت و چیزی به نام دوزخ یا جهنم نداشت، و در آغاز فقط بهشت بود. خدا هم آدم را
در این بهشت خلق میکند و توضیحی داده نمیشود که هدف از خلقت آدم چه بوده است! پس
از آن برای سرگرمی این موجود، موجود دیگری میآفریند. ولی این موجود دوم اغواگر
است و آدمِ صاف و ساده را گول میزند! معلوم نیست شیطان (همان اهریمن که در ادیان
سابق بود، ولی بدون ذکر منشا آن) چگونه سر و کلهاش پیدا میشود و حوا آلت دست شیطان
قرار میگیرد. بنابراین جنس مونث، که از روز نخست برای برآوردن خواستههای جنس
مذکر خلق شده بود، رابطی است بین شیطان و انسان، و با اغواگری آدم را وادار به
خوردن تنها چیزی میکند که از آن منع شده بود. در اینکه چرا این خوردنی ممنوع بود
نیز پاسخی دریافت نخواهیم کرد، بجز اینکه اینها همه استعارههایی میباشند که، بر
اساس تفسیر اهل فن، حکم در اجرای قوانین الهی دارند! سپس شاعر این شعر بند تنبانی
را میسراید که:
شیطان که رانده گشت بجز یک گناه نکرد- خود را برای سجده به
آدم رضا نکرد- شیطان هزار مرتبه بدتر ز بینماز- زیرا که این به آدم و او بر خدا
نکرد
و حالا شیطان که مجددا نمیدانیم برای چه باید به آدم سجده میکرد،
در نقش مار ظاهر شده و با کمک حوا آدم بیگناه را گناهکار میکند، و در نتیجه آندو هم
از بهشت رانده میشوند، و نه به جهنم، بلکه به یک کره خاکی نزول میکنند، تا خود و نسلهای
بعدشان با کارهای نیک مجددا به بهشت برگردند. حال چه نتیجهٔ اخلاقی از این میتوان
گرفت؟ بماند! خداوند میدانست که آدم را حوا اغوا کرده بود که آن خوراکی (سیب یا
گندم) را بِخورَد. با توجه به اینکه شخصِ شخیصِ آفریننده هوش و ذکاوت آدم را
برنامهریزی کرده بود، آیا این تقصیر خودِ خدا نبود که به آدم یک جو عقل نداده بود
که اسیر وسوسههای این موجود سالوس نشود؟ به هر صورت، زن در این داستان نه تنها از
مرد خفیفتر و خوارتر است، حیلهگر نیز هست. جالب است که حوا تولید مثل میکند، ولی
تولید او دو آقازاده هستند و گویا قابلیت تولید دختر ندارد. گر چه از موضوع این
بحث خارج است، ولی بلاهت این داستان ادامه میابد که دو پسر، که بزرگتر برزگر و
کوچکتر چوپان است، از روی حسادت به جان یکدیگر میافتند. به این صورت که هابیل
بهترین برهاش را برای خدا قربانی میکند و قابیل بهترین محصولش را در راه خدا آتش
میزند، ولی آتش پا نمیگیرد و او به هابیل حسادت میورزد و او را میکشد! از این احمقانهتر
اینکه توضیحی داده نمیشود که این چندین بلیون بشر چگونه از یک پسر و یک مادر و یک
پدر تولید شدند. آیا زبانم لال، زنا با محارم یا معجزات دیگری در کار بوده است؟!
از آن زمان ذلیل شدن زن آغاز میشود، که البته چون مردان قدرت
جسمی قویتری داشتند احقاق حقوق کردن نسوان بسیار دشوار بود. قوانین جمهوری اسلامی
که از قرآن و تفسیر آن نشات گرفته است نمونهای
است از ظلمی که مذاهب در مورد زنان روا داشتهاند. کسانی که به دوران ایران
باستان مباهات میورزند و تمام هنجارهای جامعه ایران را بر سر عرب و اسلام میشکنند
حتما از تاریخ باستانی ایران اطلاع دقیقی ندارند. خرافات مذهبی و در قید بودن
زنان در دوران باستان هم به دلیل آموزههای مذهبی همچنان جاری بوده است. حرمسرا داشتن
و ازدواج یک مرد با چند زن نزد متمولین ایران باستان رواج داشته است. البته اسلام
در تنزل مقام زن از آنچه که در جوامع جاری
بود قدم فراتر گذاشت. نزول زن با ولع جنسیِ از نوع دیگرِ مغولان رو به فزونی یافت. تا پایان سلسله قاجاریه نه تنها مردانی که وُسعشان میرسید چند
زن داشتند، بلکه این زنان صرفا برای تولید مثل بودند و لذت مردان متنعم از نظر جنسی
با پسران جوان بود! هر چه جامعهای بیسوادتر و فقیرتر باشد، مذهبیتر، و در نتیجه
اجحاف به نیمِ مونث جامعه بیشتر است. در غرب نیز تا زمانیکه مذهب را از زندگی
خصوصی مردم بیرون نکرده بودند زنان را به عنوان جادوگر زنده میسوزاندند. امروزه آنها به نظر آزادتر میایند چون میتوانند
در جامعه بطور دلخواه و آزدانه ظاهر شوند، بدون آنکه انگیزهای برای دولت ایجاد
کنند. ولی هنگامی که اختلاف طبقاتی و مالی
در کشورهای غربی وجود دارد، پس از رنگین پوستان، زنان مورد اجحاف قرار میگیرند. پستترین
مشاغل در غرب، از جمله نظافت ساختمانها و روسپیگری به عهده زنان محروم است. البته زنان هیچگاه از مبارزه عدول نکردند، ولی مقابله با نیروهائی
که بر سر همه ارکان جامعه استوار هستند چندان سهل نیست.
زنان همیشه در مبارزه برای احقاق حقوق خود، و در هر مبارزه سیاسی
و اجتماعی که معمولاً مردان در رهبری بودهاند، پیشرو و پیشقدم میباشند. مبارزه
زنان ایران در محیط خفقان آور دوران سیاه اسلامی نمونه نیکی است از استقامت و
پشتکار زنان برای رسیدن به آزادی، نه برای خود بلکه برای کلیه اقشار جامعه. مارتین
لوتر کینگ به دلیل دفاع او از رنگین پوستان آمریکا به قتل نرسید. او به این نتیجه
رسیده بود که شکاف جامعه به دلیل تقسیم آن به دو دسته سیاه و سفید و نژاد پرستی نمیتوانست
باشد، بلکه نژاد پرستی وسیلهای در دست قدرتمند بود. او به این مساله پی برد که معضل
اساسی جامعه اختلافات اقتصادی و مالی بود، و تا زمانی که تساوی معیشتی به وجود
نمیآمد، سایر تبعیضات، از جمله تبعیض نژادی به دنبال آن میامد. این موضوعی است که
زنان ایران درک کردهاند و با ارتجاع برای به دست آوردن تساوی اقتصادی میجنگند. گرچه
تعداد زنان تحصیلکرده ایران در اکثریت است، تعداد مردان شاغل با زنان قابل مقایسه
نیست. علاوه بر اینکه مذهب، بخصوص اسلام، مردانه است و حتی زنانی که بسیار مذهبی هستند
قدرت ورود به آن را ندارند و صرفا در حد نوحهخوان میتوانند پیشرفت کنند، زنان غیر
مذهبی هرگز نمیتوانند مصدر کاری در ایران شوند. ولی این معضلی جهانی است که
زنان با آن روبرو میباشند. زمانی که زنان غرب برای احقاق حقوق خود قیام کردند،
بجای آنکه به مشاغل خانهداری و تربیت فرزندان، که از هر شغل اداری مهمتر و وزینتر
است، بپردازند و درخواست حقوق مساوی بکنند، خواستار مشاغلی شدند که تا آن زمان به
عهده مردان بود. چنان که در بالا رفت، در دوران پارهسنگی، تا زمانی که تقسیم کار
بود و زنان به پرورش کودکان و کشاورزی، و مردان به شکار اشتغال داشتند، زنان از
قدرتی مافوق مردان بهرهمند بودند. باید زنان با اشتغال به شغل مادری، که از هر
نظر به مشاغل دیگر ارجحیت دارد، مشغول میبودند و طلب موقعیت اجتماعی در جامعه همراه
با مزایای اقتصادی، و یا استقلال اقتصادی، میکردند. البته هم اکنون در بسیاری از
کشورهای اروپائی شغل مادری دارای مزایای مادی و معنوی است، ولی نه به آن حد که
قابل قیاس با مزایای مردان باشد. حتی زنانی که در سِمَتِ حکمرانی انتخاب میشوند، روش
مردان را در جنگ افروزی و خشونت به ارث میبرند. تا زمانی که ارزش مادری و تربیت فرزندان
توسط مادران، به جای پرستاران و معلمین، در جامعه نهادینه نشود، ارزش زنان در دست مردان،
یا به دنبال مردان است. باید زنان جهان به بهای نیروی عظیمی که طبیعت در اختیار آنها
گذارده پی ببرند و از آن برای بنیاد جامعهای بری از جنگ و عداوت، و مملوّ از عشق و
زندگی استفاده کنند. اکنون که خطر یک جنگ جهانی و اتمی میرود، پرداختن به این امرِ
خطیر ضروری است.