با یک بررسی کلی در واژهها شاید بتوان به ماهیت و زمان پیدایش جستاری
از پدیدهها پی برد. به عنوان مثال، همین “واژه” را
در نظر بگیرید. آیا میتوان به زمان آغاز و افول آن پی برد و آنرا زنده کرد؟ آیا “لغت” همان مفهوم واژه را دارد؟ پرسش دیگر
اینکه از چه زمانی واژههایی را که میشناسیم متداول شدند؟ زبانشناسان معتقدند که گویش با ادای اصوات آغاز و پس
از قرنها به شکل امروزی خود درآمدهاند. یکی از عوامل تغییر، البته هجوم اقوام و ملیتها بر ملیت خاصی، و تبدیل زبان آن ملیت به زبان مهاجم است. زمانی که اعراب به ایران
حمله کردند، زبان ایرانیان را نیز تغییر دادند. در طول تاریخ تلاشهای بسیاری شده که
زبان پارسی احیا شود. در زمان رضا شاه، گروهی از ایران دوستان، که از آن میان میتوان
از هدایت و نیما نام برد، به این امر پرداختند. آنها سازمانی به نام فرهنگستان به وجود
آوردند. هدایت جزوهای تحت عنوان فرهنگ و فرهنگستان نوشته است که به این موضوع میپردازد
و نمونههائی از واژههای ساخته شده این سازمان را میآورد، مثلا روزنامه به جای جریده و وزارتخانه به جای دارالوزرا و ساختمان به جای عمارت و آفتابه به جای
لولهنگ!
فرهنگستان زمانی به وجود آمد که به دلیل
تسلط ملاها بر حکومت قاجار، زبان عربی، و به دلیل اعزام
جوانان به کشورهای غربی، واژههای فرنگی بطور مسلسلوار وارد زبان پارسی میشدند. در همسایگی شمالی ما سرزمین وسیعی قرار داشت که هر آن در فکر جدا کردن قسمت
شمالی ایران بود. عهدنامههای
ترکمانچای و گلستان که منطقه پهناوری از شمال ایران بر اساس آنها از کشور جدا شدند
در تاریخ مشهور و لکه ننگی بر حکومت قاجارها جا گذاشته است. البته باید به خاطر آورد
که جنگهائی که منجر به این دو عهدنامه شدند با فشار ملاها در حکومت که خیال صدور اسلام
را داشتند صورت گرفت. زمانیکه انسان ده قرن جنگهای صلیبی و سپس جنگهای مختلف دیگر ناشی
از مذهب را به خاطر میاورد، یاد آور میشود که مذهب بطور کلی چه ضایعهٔ عظیمی است،
که این البته داستان دیگری است. بدین طریق واژههای بیشتری از شمال ایران وارد زبان
پارسی شدند، به عنوان نمونه واژههای بسیار
مصطلحی مانند چکمه و پوتین. رضا شاه با تمام قلدری و خودمحوری، با توجه به اینکه سواد
چندانی نداشت، تحت تاثیر روشنفکران آن زمان قرار میگرفت. یکی از ایراندوستترین روشنفکران آن زمان تیمورتاش بود که رضا شاه را به احیای فرهنگ پیش از اسلام
ایران ترغیب میکرد. او نخستین کسی بود که
نام فرزند خود را ایران گذاشت و خواهرش عصمتالسلطنه اولین وزیر دربار رضا شاه بود. البته چون وزیر کشی برای توجیه خطاهای حاکم مطلق در دربار ایران مرسوم
بوده است، که آخرین آنها هویدا و تعداد دیگری
از وزرای آخرین شاه ایران بودند، به دستور رضا شاه، تیمورتاش را اعدام و خواهرش را
از وزارت عزل کردند، که البته این نیز داستان دیگری است. بنابراین، رضا شاه با
نفوذ ایران دوستان به تاسیس فرهنگستان ایران همت گماشت، و باسوادترین و روشنفکرترین
افراد به این امر خطیر مامور شدند، و بسیاری از واژههایی که عربی یا فرانسوی و یا
روسی بودند، هم اکنون در زبان ما با تبدیل پارسی آن به کار میروند.
البته لازم
است برای بررسی اینکه چرا سایر کشورهای اسلامی، مانند مصر و سوریه و لیبی، هم اکنون
به کشورهای عربی مشهورند، و ایران که نخستین کشوری بود که اعراب به فتح آن رسیدند عرب نشده است، حدود ده قرن به عقب برگردیم.
پس از آنکه اعراب به دلیل فسادی که در سلسله ساسانیان گریبانگیر امرا و حکام
شده بود توانستند لشگر ایران را مقهور خود سازند، و شاید با ناباوری به این پیروزی
مینگریستند، آغاز به تبدیل فرهنگ و زبان ایرانیان
به فرهنگ و زبان خود کردند. چون اعراب حرف “پ” نداشتند، پارس را تبدیل به فارس کردند،
و ملت مقهور ایران چارهای جز اطاعت و تکرار تلفظ
غلط آنها را نداشتند. در واقع زبان پارسی عربیزه، و نخستین گفتار مردم پس از دیدار یکدیگر، یعنی درود و یا پرانام، تبدیل به سلام شد. این آنچنان پیش رفت
که تا قرن سوم هجری علاوه بر تاریخ (چنانچه ملاحظه میشود هجری میگوییم) فرهنگ و زبان ما
کاملا عربیزه شده بودند. درباریان خیانتکار که عموماً در پی نگهداری و ارتقا موقعیت
خود هستند و نسبت به عوام از دانش بیشتری برخوردارند زبان عربی را آموختند و به دربار
عرب راه یافتند. ولی پیش از آنکه پارسی به انحطاط کامل برسد، رویگری از سیستان خروج
کرد و چون عیار بود و قدرت فرماندهی داشت، عیاران سیستان او را به سرکردگی خود گماشتند.
کم کم او توانست حکام محلی انتخابی خلیفه را که در عراق فعلی (که در آن زمان قسمتی
از ایران بود) سکونت داشت رانده و خود نماینده خلیفه در آن منطقه شود. از آنجائی که یعقوب بلند پرواز بود، به ایالت سیستان بسنده نکرد و پس از چندی
با کمک یاران جانبازش قسمت عظیمی از ایران را فتح کرد و سلسله صفاریان را پایهگذاری
کرد، که این البته خلیفه را به وحشت انداخت. خلیفه نیروئی برای تسلیم کردن او فرستاد،
که از لشگریان یعقوب شکست خوردند. سپاهیان خلیفه که از نظر نظامی نتوانسته بودند کاری
از پیش ببرند، آب دجله را در لشگریان صفاریان انداختند و یعقوب ناچار به بازگشت به گندیشاپور شد تا لشگر تازه نفسی برای مبارزه با خلیفه سازمان دهد. ولی مرگ به او مهلت نداد و این
جنبش سترگ عقیم ماند. آنچه که در مورد یعقوب به این نوشتارمربوط میشود، بازسازی زبان
پارسی و اعتلای آن بود. یعقوب بر آن بود که شکوه پیش از اسلام را به ایرانیان باز
گرداند، و به این دلیل زبان عربی را ممنوع، و گویش
پارسی را جایگزین آن کرده بود. هر آینه دلیل اینکه ما را کشور عرب نمیخوانند، حتی
زمانیکه کلیه ملاها که متاسفانه رهبران این ملت شدهاند به لباس عربی مزینند، گویش
ما پارسی است و بنابراین ما را پارسی مینامند (جای تاسف است که خارجیان ما را پرس
و یا پرز و یا پرژن مینامند
و ما خود و یک ایالت خود را فارس مینامیم).
پس ازانقلاب مردمی ایران، که
البته خمینی آنرا به سرقت برد و آنرا تبدیل به انقلاب اسلامی کرد، واژههای عربی مجددا وارد فرهنگ ایران شدند، که باز هم با همیاری ایرانیان
میهن پرست و آگاه آغاز به عرب زدایی از زبان پارسی شد. هم اکنون، با گسترش تکنولوژی،
و با توجه به این که جمعیت کثیری از ایرانیان در خارج از کشور، و بخصوص در کشورهای انگلیسی زبان سکونت دارند،
و با ایرانیان دورون مرزی در ارتباطند، باردیگر زبان پارسی به خطر افتاده است. جنوب
کالیفرنیا، به ویژه منطقه اورنج کاونتی با شهر تورانتو در کانادا برای در بر داشتن
بیشترین تعداد مهاجرین ایرانی در رقابت است. بر اساس آمار سال ۲۰۰۹ حدود یک میلیون
ایرانی در آمریکا زندگی میکنند، که بیشترین تعداد در مقایسه با سایر کشورهای جهان
میباشند. بدین دلیل، و به سبب سفر ایرانیان از کشورهای انگلیسی زبان به ایران، و
بطور کلی به دلیل جهانی بودنِ زبان انگلیسی، تعداد بیشماری واژههای انگلیسی
وارد زبان پارسی شدهاند، که البته این تعداد در حال افزایش است.
آیا زبان
و یا نوشتار مختلف در جوامع غیر یکسان باعث اعتلای آن جوامع میشوند، و یا این از یک
جهانی شدن جوامع جلوگیری به عمل میاورد. آیا اینکه ایرانیان خط خود را که به دلیل هزوارش
یکدست نبود، با خط عربی تاخت زدند، خیانت بود یا خدمت؟ آیا این حرکت ترکیه که خط خود
را از عربی به لاتین تغییر داد صحیح بود؟ آیا چند خط و زبان داشتن و جوامع را به کشور
و ملیت و محلات با آداب و رسوم و زبان و خط خود تقسیم کردن، برای جهان بهتر
است، و یا یکسان کردن همه اینها؟ آیا بهتر این نیست که نخست حکومتهای خودکامه، ارتجاعی،
و امپریالیستی را با حکومتهای مردمی، که بجای تحمیق مردم با آداب و خرافات و مذاهب
و سنتها، با علم و دانش به پیشرفت بشر کمک میکنند تعویض کنیم؟ شاید پرسش این باشد که آیا
سرمایهداری فراملیتی و جهانی بهتر است یا سوسیالیزم جهان شمولی؟ و شاید آنگاه
بتوان واژهها را نیز تفسیر و برای آنها منزلی یافت.
No comments:
Post a Comment