چرا انسانها به خشونت میگرایند؟
در خیابان با اندکی غفلت و زمانی که اتومبیل پشت سرتان در نقطه کور آینههای شماست، جلوی او بپیچید. مهم نیست که در آن
ثانیههای کوتاه، زمانی که
نگاه شما با نگاه راننده آن اتومبیل تلاقی میکند، چند بار پوزش میطلبید. او همچنان شما را دور
خواهد زد تا شیشهاش را پائین بکشد و چند توهین نثار شما کند. بخشش دیگر در روابط اجتماعی
نقشی ندارد، و انتقام در دستور کار است. دلیل آن زجری است که تودههای هر کشوری از
دولتهایشان میکشند. زیرا که دنیا در دست یک نظام پلیسی است، که اگر کسی زیر لوای آن در نیاید نابود میشود. منظور نقض دولت نیست، که دولتها نه تنها لازم هستند، بلکه جوامع
به دولتهای قویتری که مورد تائید اکثریت مردم جامعه باشند احتیاج
دارند. بجز اندک کشورهائی که ذخیرههای زیر زمینی چندانی ندارند. کشورهای که دولتهایشان تا حدی توسط اکثریت جامعه روی کار آمدهاند، و به جهت نداشتن
منابع طبیعی توانستهاند از تجاوز غرب و شرق در امان
بمانند؛ مانند بوتان، نپال، میانمار، برمه، سریلانکا. سایر کشورها
یا باید در جبهه آمریکا و غرب، و زیر پوشش آنان باشند، و یا به روسیه و
چین و هند بپیوندند.
برای پی بردن به اینکه جهان به چه سو میرود، باید تاریخ را مطالعه کرد و از آنچه که
تا کنون بر سر جهان آمده، پیشرفت و سیر طبیعی آنرا کاوش کرد. بجز کشورهائی که ذکر شد، که
دولتهای نسبتا مردمی دارند، سایر جهان زیر پوشش سیاسی غرب، و یا دیکتاتورهای عقیدتی،
مانند اسلام، میباشد. اندیشمندان قرون ۱۸، ۱۹، و ۲۰ گرایش طبیعی این جهان را بررسی،
و آینده آنرا پیشبینی کردهاند، که هیچ کدام دقیقا
نتوانستهاند آنچه که بر سر این جهان تاکنون رفته است را بطور دقیق و پیامبرانه تعیین کنند، گرچه گمانِ گروه معدودی تا
درصد بالائی به منصه ظهور رسیده است. از این افراد میتوان از “جورج ویلهم
فردریک هگل، ایمَنوئِل کانت، فردریک نیچه، ادم اسمیت، کارل مارکس،
جان ماینرد کینز، اِین رند، فردریک فون هایِک، ریچارد ولف، دیوید هاروی،
نووم چامسکی و میلتون
فریدمن” نام برد. اینان، هر کدام پیرو مکتب خاصی بوده و یا هستند که منتهی به جهانبینی
ویژهای میشود. در حالیکه مدینه فاضله همه این اشخاص و همفکرانشان جهانی است که
انسان را به بالاترین مرتبه میرساند؛ در مورد برخی مانند “مارکس” و “وُلف” و “چامسکی” این خوشبینی برای همه
انسانهاست، و برای گروهی همچون “اسمیت” و “رند”
و “فریدمن”، مختص طبقهای است که به آنان کارآفرینان و یا نخبگان میگویند.
آنچه که باعث ارتقائ
انسان میشود، علاوه بر فلسفههای سیاسی و اجتماعی که مورد نظر افراد ذکر شده میباشند،
تحول تکنیکی، شگرد شناسی و فناوری است. پیشرفت تکنولوژی، و دستآوردهای صنعتی از
طریق مطالعه و آزمایش و بکار گیری علوم، جامعه را به پیش میراند، که باید در موازات
و در مدار فلسفههای
سیاسی و اجتماعی باشد. اگر “ادم اسمیت” فلسفهای را بنیاد گذاشت که سرمایهداری بر روی آن بنا نهاده شد، “رَند” این سرمایهداری
را رقابتی و طمعورز کرد، و “فریدمن” آنرا جهان شمولی، با
بلعیدن بازارهای کوچک توسط بازارهای بزرگ در قلب کشورهای امپریالیست
نمود، که نئولیبرالیزم نام گرفته است. اگر
“هگل” بر “مارکس” تاثیر داشت، نگرش او
را به آینده با بکارگیری دیدگاه ویژه خود صیقلی بخشید. این نگرش نه تنها بر روی فلسفه
آنارشیستی “چامسکی” تاثیر گذاشت، بلکه “ولف” و “هاروی” را از پیروان خود کرد.
کلیه نظرات این اندیشمندان تا کنون راه را برای پیشرفت جامعه، و یا تقسیم نامساوی
ثروتها باز کرده است، تا اینکه به قرن بیست و یکم میرسیم.
امروزه
جهان، با توجه به پیشرفت اختراعات که تاثیر بشر بر روی جهان را نسبت به قرون پیشین
چندین برابر کرده است، در یک سراشیب بسیار خطرناکی افتاده است که نابودی آن به طرز
چشمگیری در حال افزایش است. از بمب اتم گرفته تا آلودگی آب و هوا و دسترسی به سایر
اقمار، این عوامل بشر
را در مسیر اخلاقی پیچیدهای قرار داده است. استخراج منابع زیرزمینی با ایجاد جنگ
و براندازی و تحریم، تا شکاف بسیار بالای درآمد، تا نابودی جنگلها و حیوانات و گیاهان
برای سود بیشتر و سریعتر، همه و همه دست به دست هم دادهاند تا دنیائی برای دو نسل
بعد باقی نگذارند. تکتک افراد جامعه آنچنان تحت تاثیر شرایط موجود قرار
گرفتهاند، که همه در پی نجات و بهرهگیری خود و تکروی هستند، و هیچکس زمانی برای اندیشیدن به آینده با یک گسترش فکری
تمامشمول را ندارد.
حکمرانان، چه در کشورهای به اصطلاح دمکرات و یا در حکومتهای مطلقه، همه در پی سودجوئی
و پر کردن جیب خود و یارانشان هستند. تودههای مردم ولی مسخزده، هیچگونه حرکتی برای
نجات خود از بندهای تار مانند بیشماری که دور آنها تنیده شده است، نمیکنند.
دلیلش روشهای بسیار هوشیارانه و بلند مدتی است که زعمای
قوم بکار بردهاند و نتیجه آنرا به جیب زدهاند، غافل از اینکه این دوران طلائی به پایان خواهد رسید. این پایان یا به وسیله
مردم، با آگاهی و یک خیزش همگانی صورت میگیرد، چنانکه هم اکنون شاهد آن در پورتوریکو
(از مستمرت آمریکا) هستیم که با خیزش بی امان توده مردم فرمانده انتصابی توسط آمریکا
چارهای جز استعفا نخواهد داشت، و یا اینکه با نابودی جهان فرا میرسد.
احکامی
که بکار برده شده است تا مردم را در یک خواب غفلت نگاه دارد طی سالها و قرنها به منصه
ظهور رسیدهاند. از جمله این احکام و یا وسائل میتوان از ورزشهای
رقابتی، تفریحات سمعی و بصری (مانند فیلم و موزیک و برنامههای تلویزیونی)، و انواع دین و خدا شناسی را نام برد. در مورد دین و خداشناسی
توضیح چندانی لازم به نظر نمیرسد، چرا که این پدیده در طی قرون و اعصار خود را شناسانده
است. میگویند خدا و دین از عدم اطلاع بشر از سرنوشتش سرچشمه گرفته است. با توجه به
اینکه قدمت دین و اختراعِ یک خالق از تاریخ مدون بسیار پیشتر است، شاید
به سبب عدم آگاهی بشر از بسیاری پدیدهها، که از فکر سایر جانداران خارج بود، و با پیشروی
قدرت تخیل انسان صورت گرفته باشد. همان تخیلی که محرک بسیاری از اختراعات و اکتشافات
بوده و هست. ولی
زمانی که بشر به اسرار طبیعت پی برد، از دین و
مذهب چیزی جز شیادی باقی نمانده است، که
البته هنوز هم ادامه دارد.
یکی از
دلائل پیشرفت انسان حس برتری جویی است. همین حس در حد اعلایش (که رقابت باشد) منتهی
به اختراع ورزش، و سایر تفریحاتی شد که بصورت مسابقه انجام میپذیرد. از آنجائی که
سرمایهداری نیز بر اساس همین حس تفوق جویی بنا شده است، ترویج و تبلیغ فعالیتهای ورزشی یکی از حربههائی شد که
زعمای امور برای تسلط بر مردم و ناآگاه نگاه داشتن آنها به کار بردند. امروزه، نه تنها
بسیاری از طرفداران،
تیم ورزشی مورد علاقهشان را وفادارانه
تعقیب میکنند، بلکه ممکن است در جدال برای برد یا باخت آن تیم حتی کارشان به نزاع و
ستیز نیز بکشد، که نمونههای آن بسیار است!
رادیو و
تلویزیون و اینترنت و کامپیوتر و سایر وسائل ارتباطی، با همین عنوان به بازار آمدند.
امروزه هدفِ داشتنِ آنها استفاده از وسائل ارتباطی نیست و هر کسی باید یکی از این
“کالاها” را داشته باشد. همه چیز امروزه کالاست. پس از اینکه واقعه یازده سپتامبر پیش
آمد و مردم آمریکا در بهت فرو رفته بودند، جورج بوش که به احتمال قوی اگر در این واقعه
دست نداشت، از آن آگاهی داشت، به مردم آمریکا نصیحت کرد که نگران نباشند و برای تغییر
روحیه به خرید بروند! بله، در نظام سرمایهداری خریدِ کالا برآوردن حوایج ضروری نیست،
بلکه یک نوع تفریح است، که البته با ابتکارهای بسیار هوشمندانهای این نوع طرز تفکر
به مردم آموزش داده شده است. یکی از عواقب تلویزیون و اینترنت و تلفن همراه و سایر
وسائل ارتباط جمعی از میان رفتن کتاب و روزنامه و مجله است. احتمالا تا دو سه نسل دیگر
نوشتن و خواندن منقرض میشوند! امروزه هر کسی میتواند کتابی را ابتیاع و مطالعه
کند. ولی این انتخاب در مورد تلویزیون و رادیو صورت نمیگیرد، و گر چه میتوان از بین
چند کانال یکی را جست، ولی در نهایت انتخاب برای مصرف کننده از قبل تعیین شده است.
این بهترین راهی است که میتواند وسائل ششتشوی مغزی را در دست آنکه تحمیق انسانها را
در پیش گرفته است قرار دهد. در کشورهای غربی به این روشِ کشورداری
دمکراسی میگویند.
ولی امروزه،
به دلیل شکاف بسیار عمیقی که بین دارا و ندار به وجود آمده، و اینکه نود درصد مردم
دنیا از کمتر از نیمی از ثروت جهانی بهرهمند هستند، و آن یک درصد دیگر برای تحکیم
و تکثیر ثروت به فکر آینده بشریت نخواهد بود، محیط زیست بطور تصاعدی به سمت نابودی
پیش میرود. در دورانی که اشخاصی مانند “ترامپ”، که بدون پرده پوشی و تظاهری که اعقابش،
“اوباما” و “بوش” و “کلینتون” و غیره، داشتند به گسترش
ثروت خود و متمولین میکوشد، و سایر حکمرانان دنیا نیز عجالتا و بالاجبار
از قماش او شکل میگیرند،
راه دیگری برای نجات بشریت باید جست. کسانی که اعتقاد دارند که همواره انسان برای
نجات از مهلکهای که خود به وجود آورده است بیرون میاید، بایستی جنگهای خانمانسوز،
حملههای کشورهای صنعتی و غنی و تا دندان مسلح به منظور دزدی
منابع طبیعی کشورهای ضعیفتر، و استفاده از نیروی مخرب اتمی در ژاپن، و انقراض هر
روزهٔ موجودات را به خاطر بیاورند. به نظر میرسد که برای رسیدن به یک جامعه
پیشرو، باید با
آگاهیِ هرچه بیشتر از
خیانتِ اکثر دولتیان و در اقصا نقاط جهان، و برای ابقائ حیات نسلهای پس از
خود، به یک حرکت انقلابی و آگاهانه دست زد. به این منظور، یک جنبش جهانی برای پاسداری
از محیط زیست، و زدودن ثروتِ اندوخته، در این موقعیت خطیر لازم است.
No comments:
Post a Comment