میگویند خروج نظامی آمریکا از افغانستان و برگشت طالبان به این کشور، ویتنام دیگری برای آمریکا بود. در ویتنام، دولت آمریکا برای پشتیبانی از حکومت دست نشانده خود در آن کشور به جنگ با نیروهای چریکی پرداخت، و در این جنگ بازنده شد و از ویتنام فرار کرد. این تنها دخالت نظامی آمریکا در کشورهای دست نشانده نبود. بارها دولتهای آمریکا به کشورهای دیگر از نظر سیاسی، فرهنگی، و نظامی حمله کردهاند. به عنوان نمونه در کوبا، عمان، یمن، و بسیاری کشورهای دیگر، بطور مستقیم، تنها با کمک تسلیحاتی، و یا توسط گماشتگان خود در منطقه (مانند کشتار چریکهای عمان توسط نیروهای ایرانی و انگلیسی) برای راندن نیروهای چپ تلاش کرده است و در اکثر آنها پیروز بوده است. تفاوت افغانستان در این است که این دولت قبل از حمله آمریکا در این کشور حکومت میکرد، و با تجاوز آمریکا آنها بیرون رنده شدند، ولی باز توانستند که باز گردند. تفاوت مهمتر آنکه خود آمریکا چنین رژیمی را پایه گذاری کرد، تا حکومت وابسته به شوروی ساقط شود، که البته در این مورد هم پیروز بود.
تفاوت در این است که طالبان خود توسط آمریکا به وجود آمد، و پس از پیروزی خمینی، که بر دوش انقلاب سوار شد، و به کمک آمریکا (و با ضدیت ظاهری با آمریکا) تمدن و پیشرفت ایرانی را قرنها به عقب برد، دولتهای آمریکا به قدرت مذهب و نیروی مخرب آن در خاورمیانه پی بردند، و به تجهیز طالبان پرداختند. تفاوت دیگر این که درسی که طالبان به آمریکا داد این بود، که چنین نیروی مخربی هیچگونه وفاداری، مانند شاه و حاکمان مصر و سایر کشورهای عربی، به آمریکا ندارند و هر لحظه امکان این است که از پشت به آمریکا خنجر بزند. . آیا زمانی که برژینسکی با این دانش که تنها از طریق مذهب میتوان انسانها را به گوسفندهای دنباله رو تبدیل کرد، بین افغانهای فقیر و خردسال قرآن پخش میکرد از نیروی مخرب مذاهب، که زمانی که قدرت میگیرند سرخود و عصیانگر میشوند، اطلاعی نداشت؟ ا
تاریخ آمریکا پر از جنگ و خونریزی و تجاوز به سرزمینهای دیگر است. از زمانی که مهاجرین راهِ غرب آمریکا را به پیش گرفتند، تا افزودن هاوایی و تحت سلطه گرفتن کوبا و سایر مناطق قاره آمریکا، تا تجاوز به کشورهای خاور میانه، سرنوشت آمریکا با تجاوز به سرزمین دیگران و غارت منابع طبیعی آن سرزمینها آغاز شد، و همچنان ادامه دارد. افغانستان شاید نقطه عطفی در تاریخ آمریکا باشد، که همچون سایر کشورهای امپریالیستی که قدرت سروری برای مدت خاصی داشتند، زمان سروری این کشور نیز رو به پایان است. ا
شاید کسانی از خود پرسش کنند که آمریکا، سرزمینی نوپا و نوساخته، چگونه توانست ابرقدرت جهان شود. از آن زمانی که این کشور انقلاب صنعتی اروپا را در بطن خود جای داد، و سرمایهداری را به عنوان یک محور سیاسی و اقتصادی برگزید، با توجه به اینکه پایه و اساس سرمایهداری بر پایه دارائی یک اقلیت و نداری یک اکثریت بنا شده، و مهاجرین مذهبیونی بودند که به عدم تساوی که بنیان مذهب است اعتقاد داشتند، نه تنها عقایدشان با سیستم سرمایه خوانائی داشت، بلکه بخوبی توانستند با نوآوری به پیشبرد آن کمک کنند. ا
آنچه که اکنون باید در نظر گرفت، این است که شکست آمریکا در افغانستان چه پیامدی در پیش خواهد داشت. اگر هم نتوان این شکست را با ویتنام مقایسه کرد، باید به این اندیشید که آیا این کشور قدرت دارد که بار دیگر این شکست را جبران کند و همچنان سرور جهان باشد. درست است که قدرت نظامی آمریکا با انبوه سلاحهای نظامی، که بودجهاش تقریبا مساوی بودجه نظامی سایر کشورهای دنیا در مجموع است، به نظر حیرت انگیز مینماید، ولی باید توجه داشت که این شکستها قدرت ضعیف نظامی را مینمایانند، و نه بالعکس. قدرتهای جدیدی که در جهان از نظر اقتصادی رشد کردهاند، مانند چین، احتمالا پایان این قدرت جهانی را، همچون نیروهای تاریخی انگلستان، آلمان، اسپانیا، یونان، روم، و ایرانِ قرنهای پیش، تسریع میکنند. ا
No comments:
Post a Comment