جنبش جدید ایران توسط نسلی در حال شکلگیری است که چه به صورت حقیقی و یا نمادی از طریق وسائل ارتباط جمعی، جهان را درنوردیده و به آزادیها و پیشرفتهای سایر نقاط جهان کاملا واقف است. اگر هیچ یک از افراد این نسل حتی از خانه خود هم بیرون نرفته باشد، به دلیل در اختیار داشتن شبکهٔ جهانی اینترنت در تلفنهای همراه و سایر وسائل ارتباط رسانی، از فساد رژیم و دزدیهای عمال رژیم و کاستیهای مالی و ارزشی در مقایسه با سایر مردم جهان، کاملا آگاه است.ا
اکنون نزدیک به ۴۴ سال است که رژیم فاسد اسلامی در ایران حکومت میکند. پیش از آنها، پادشاهان رژیم پهلوی کمتر از ۵۴ سال (رضا شاه ۱۶ سال و محمد رضا شاه ۳۸ سال) حکومت کردند. بزرگترین معضل آن دو رژیم وابستگی کامل آنها به غرب بود، و همین باعث سرنگونی هر دو پادشاه شد. رضا شاه زمانی با تصدیق مقامات غربی پادشاه شد که حکومت پیش از او در ضعیفترین و شکنندهترین زمان خود میزیست، و آخرین پادشاه قاجار آرزو داشت که از سلطنت خلع شود! وی با کمک سیاستمداران کارآزمودهای چون تیمورتاش و فروغی، توانست سلسلهٔ پادشاهیِ جدیدی را در ایران پیریزی کند. ولی سیاستهای جهانی ایران همچنان توسط ابرقُدرتان کشورهای غربی دیکته میشد. رضا شاه به دلیل همین ضعف سیاسی و وابستگی مجبور شد به آلمان نازی اجازه خط کشی راه آهن از جنوب به شمال، برای تسهیل حمله آلمان به شوروی بدهد، که همین باعث سرنگونی او پس از شکست آلمان در جنگ دوم شد. تابعیت ایران از غرب در زمان پسرش نیز ادامه یافت. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا که در جنگ دخالت مستقیم نداشت و فقط به اروپا اسلحه میفروخت و توانست جدیدترین و مخربترین سلاح کشف شده تا آن زمان، یعنی بمب اتم را بر روی ژاپن، که تسلیم شده بود و جنگ را خاتمه یافته میپنداشت، آزمایش کند، ابر قدرت جدید جهان شد. زمانی که محمد رضا شاه سیاستهائی را در پیش گرفت که کشور را از نظر سیاسی تا حدی مستقل میساخت، دولتهای غربی به رهبری آمریکا که در حال آزمایش اسلام سیاسی در منطقه بودند، تصمیم به جایگزینیِ او با یک عامل اسلامی گرفتند، که سراغاز جمهوری اسلامی بود.ا
پیش و پس از انقلاب ۵۷، عدهٔ بسیار کمی از ایرانیان از ماهیت نیروهای مذهبی آگاهی داشتند. اکثر مردم، سخنان مذهبیون به رهبری خمینی را باور داشتند. خمینی به مردم قول داده بود که: "اسلام دین آزادی است، در حکومت اسلامی دیکتاتوری وجود ندارد، روحانیون رئیس جمهور نمیشوند، اِعمال هر گونه شکنجه در زندان ممنوع است." این ملّای دغلباز، بارها تکرار کرده بود که: "من در سیاست دخالت نمیکنم و رئیس جمهور یا رهبر نخواهم شد و سیاست را برای اهل سیاست رها خواهم کرد، ما هیچ گونه زندانی سیاسی نخواهیم داشت، همه از جمله مارکسیستها در اظهار عقیده آزاد خواهند بود، روزنامهها باید مطالب مورد نیاز مردم را بنویسند، آب و برق را مجانی میکنیم، پول نفت سر سفره مردم میاید و مردم ماهیانه حق نفت دریافت میکنند، بهره بانکی حذف میشود، همه را صاحب خانه میکنیم." اینها امیدهایی بودند که آن شارلاتان بزرگ به مردم میداد.ا
آنچه که خمینی به آمریکا هدیه داد، هیچ دیکتاتوری پیش از او قادر به انجامش نبوده است. گرفتن امتیازات بسیار از غرب با شعار مرگ بر آمریکا بهترین موهبت برای امپریالسم غرب بود، که همچنان ادامه دارد. واضح است که با پذیرش این نکته که وابستگی به غرب، و مشخصا آمریکا، منافع بیشماری عاید دولتمردان ایرانی میکرد، التماس از آمریکا در دستور کار رئیس جمهوران رنگ وارنگ ایران پس از پایان جنگ با عراق قرار گرفت. نامهٔ دوستی و کادوهای خاتمی به کاخ سفید تنها نمونهای از این درخواستها بود. شاید این اشتباه سیاستمدارن آمریکائی بود که دعوتهای رؤسای جمهور ایران را نپذیرفتند، و ایران را به سمت چین و روسیه سوق دادند. گرچه هنوز هم شعار مرگ بر آمریکا در ایران، و قرار دادن ایران در محور شرارت توسط آمریکا، شعاری و حرکتی توخالی و نماد یک جنگ زرگری تمام عیار بوده و هنوز هم هست.ا
عده معدودی از نخبگان سیاسی آنروز، همچون دکتر مرتضی محیط، کسی که سالها در زندانهای شاه بسر برده بود و چون از یک خانواده روحانی میامد ملاها را خوب میشناخت و به ادعاهای خمینی و یارانش وقعی نمیگذاشت، پس از افشاگری مورد خشم مردم و رژیم قرار گرفت و از راه کوه و درّه از ایران فراری شد. او و یاران همفکرش از معدود کسانی بودند که از ابتدا با رژیم اسلامی به مخالفت برخواستند.ابچههائی که امروزه خیابانهای تهران و شهرستانها را اشغال کردهاند، از این اشخاص و سایر کسانی که در سال ۵۷ انقلاب کردند پرسش میکنند که: مگر چه کم داشتید که انقلاب کردید؟ چون این بچهها دو سه دهه پس از انقلاب به دنیا آمدهاند و ساختار این رژیم بنیان کن را با تصویری که از رژیم پیشین میبینند مقایسه میکنند، البته حق دارند چنین پرسشی بکنند. بخصوص که سلطنت طلبان با یک حالت، روش، و گرایش خصمانه و طلبکارانه کوشش در این دارند که رژیم پهلوی را مجددا به ایرانیان حقنه کنند. پاسخ به این پرسش را نمیتوان در یک جمله خلاصه کرد و احتیاج به توضیح مفصل دارد. گرچه نویسنده این مقاله در زمان انقلاب پیشین در ایران نبود، ولی چون بر آن انقلاب صحه میگذاشت لازم میداند پاسخی برای این پرسش بسیار پر اهمیت، که در شکل رژیمی که جانشین جمهوری اسلامی میشود تاثیر گذار خواهد بود، داشته باشد.ا
کسانی که با مذهب بطور کلی، و با اسلام بویژه، آشنائی داشتند میتوانستند فرگشت و یا سیر تکاملی چنین رژیمی را پیشبینی کنند. البته اکثریت قریب به اتفاق مردم چنین موضعی نداشتند، و به راحتی در دام مذهب افتادند. به همین دلیل، چندی نگذشته از انقلاب، خمینی جمهوری اسلامی را به مردم حقنه کرد، که به همین دلیل با آرای کثیری مورد قبول واقع شد.ا
بهترین آموزهٔ تاریخ اسلام تاریخ طبری است. این تاریخ ماهیت این دین ارتجاعی و مادّی (و نه معنوی) را نشان میدهد. در مورد تاریخ اسلام در ایران نیز میتوان به نوشتههای تاریخی بسیاری که راجع به حملهٔ اعراب به ایران نوشته شده مراجعه کرد، که چگونه این قوم وحشی کشور باستانی و مترقی ما را به تل خاکی تبدیل کرد. جنبشهای پیاپی ایرانیان بود که با این مذهب به مبارزه برخاست، و عاقبت توانست اسلام را با اختراع شیعه، به یک دین ایرانی تبدیل کند.ا
جنبشهای ایرانی، از حملهٔ اعراب به ایران گرفته تا خلفای راشدین، امویان، عباسیان، طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، آل بویه، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانیان، سربداران، چوپانیان، مظفریان، تیموریان، قویونلوها، صفویان، افشاریان، زندیان، قاجاریان، پهلویها، تا رژیم ننگین فعلی، همه یا با مذهب سازش میکردند، و یا هرگز نمیتوانستند اظهار وجود کنند. سلسلههائی که نام برده شد در آغاز جنبشهائی بودند که توانستند در ایران اعلام حکومت کنند. البته در جنبش سربداران نیز همینکه رهبر این گروه شیخ حسن جوری را که ملّایی بیش نبود از زندان آزاد کرد، این ملّای دینی چنین جنبش پیروزمندی را به سرنگونی کشاند. ولی علاوه بر جنبشهای نامبرده، جنبشهای بسیار دیگری بر ضد دیکتاتور سیاسی ایران آغاز شدند که همواره توسط ملاها و رهبران مذهبی، آن جنبشها به نابودی کشانده شدند. از جمله میتوان از جنبش صوفیان، مرعشیان، گورکانیان، حروفیان، نقطویان، و سایر جنبشهای ناکام نام برد.ا
حال، همهٔ این جنبشها و سلسلهها را پشت سر میگذاریم تا به آخرین سلسلهٔ پادشاهی ایران، یعنی رژیم پیش از انقلاب بپردازیم. رژیم پهلوی آنچنان شیفتهٔ قدرت خود شده بود که قصد جهانی شدن داشت، و از حیطهٔ نفوذ غرب فراتر میرفت. در نتیجه آمریکا باید به دنبال جانشینی برای آن رژیم میگشت. در همین زمان اسلام سیاسی با حمایت غرب به پیروزیهائی دست میافت. از آنجائی که دولتهای آمریکا نمیتوانستند قدرتگیری ایران در منطقه را تحمل کنند، و کارتر که رئیس جمهور آمریکا در آن زمان بود با تاثر اینرا اقرار کرد، به تقویت اسلام سیاسی و در راس آن خمینی پرداختند. آخرین شاه ایران به سرنوشت پدرش، و ایران به سرنوشت کشورهای اطراف خلیج فارس دچار شد.ا
ذکر این نکته ضروری است که جیمی کارتر، که در زمان ریاست جمهوری او رژیم ایران تغییر کرد و سازمان سیا در زیر نظر او خمینی را جانشین شاه کرد، هم اکنون یکی از منتقدین سیستم سیاسی آمریکا است، و به این دلیل سالهاست که دولتمردان آمریکا او را کنار گذاشتهاند. در مورد ایران نیز او در کتاب خاطراتش به تغییر رژیم در ایران میپردازد و از آن انتقاد میکند. بطور کلی، جیمی کارتر ماهیت دولتهای آمریکا را افشا میکند، که سیاستهای آنها همواره توسط تعداد بسیار معدود و انگشت شماری سرمایهدار دیکته میشوند.ا
کسانی که در رژیم پیشین زندگی کردهاند به خاطر میاورند که پس از قلع و قمع جبههٔ ملی و حزب توده، جنبشهای سیاسی ایران پایان یافتند، و کسی جرات اعتراض به دولت و سلطنت را نداشت. کسانی که از طرف رژیم صدمه دیده بودند، هرگز شهامت هیچ گونه اعتراضی را نداشتند و خشم خود را در سینه حبس میکردند. این خشم در زمان انقلاب سالِ ۵۷ آشکار شد. اعتراضات و تظاهرات مردم در رژیم سابق و با توجه به قدرت و گستردگی ساواک تا سالِ انقلاب هیچگاه امکان نداشت. در سالِ ۵۷ نیز پس از هر اعتراض خیابانی تعدادی کشته بر جای میماند. اگر رژیم سابق پس از چند اعتراض خیابانی و کشتار کمتری (نسبت به رژیم فعلی) به کنار رفت، این خواست آمریکا بود تا بتواند جمهوری اسلامی را بر ایران مسلط کند. برعکس، در رژیم فعلی بارها مردم به خیابانها ریختند، و گرچه کشته دادند، امتیازاتی نیز گرفتند. فقط کافیست که آزادیهای امروز، از موسیقی گرفته تا سینما و پوشش زنان و مردان و رستورانها و سایر وسائل سرگرمی موجود را با ده سالِ نخست انقلاب مقایسه کرد. هر یک از این مزایا پس از یک سری تظاهرات از رژیم اسلامی گرفته شده است. تظاهرات اخیر، که از کلیه تظاهرات پیشین وسیعتر و طولانیتر و عمیقتر بوده است نیز نتایجی به بار خواهد آورد. این اعتراضات پایههای رژیم را خواهد لرزاند، ولی آنرا ریشهکن نخواهد کرد، مگر آنکه کشورهای غربی دخالت نظامی کنند، که آن به تکه پاره شدن کشور خواهد انجامید.ا
No comments:
Post a Comment