شاهِ شاهان عنوان کتابی است نوشتهٔ "ریزارد کاپوشینسکی". چنانکه از متن این کتاب مشخص است، کاپوشینسکی در زمان انقلاب و یا زمان کوتاهی پس از آن در ایران بوده و وقایعِ انقلاب را تعقیب میکرده است.اریشارد کاپوچینسکی (و یا ریزارد کاپوشینسکی) خبرنگاری بود که وقایع مهم آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین را گزارش میداد. دوستان او انقلابیونی چون پاتریس لومومبا، چهگوارا، و سالوادور آیِندِه بودند. او از طرف دولتهای بزرگ غرب چهار بار محکوم به مرگ شده بود.ا ریشارد کاپوچینسکی به طور گسترده به عنوان یکی از روزنامه نگاران برجسته قرن بیستم در نظر گرفته می شود که توانایی تقریباً عرفانی در کشف چیزهای عجیب و غریب یا نادیده گرفته شده را نشان می دهد، و این جزئیات گاهاً سورئال را در روایت هایی گنجانده است که فراتر از گزارش صرف است و وارد قلمرو ادبیات می شود.
ریشارد
کاپوچینسکی در سال دوهزاروهفت فوت کرد.ااین کتاب، سه سال پس از انقلاب ایران به زیر
چاپ رفت، که البته پیشتر از آن قسمتهائی از کتاب در مجله "نیویورکِر"
به چاپ رسیده بود. فصلهای مختلف کتاب شاهِ شاهان به تدریج ترجمه و در این وبلاگ میآیند.
نگارهٔ شمارهٔ دَه
این نگاره کاملا در نتیجهٔ یک عکسبرداری نیست، بلکه میتوان گفت که نگارهایست که دختر یکی از ستایشگران تصویری از شاه را در یک ژست ناپلئونی نقش کرده است (زمانی که آن امپراطور فرانسه روی اسب نشسته بود و سربازانش را هدایت میکرد). ادارهٔ اطلاعات این تصویر را منتشر کرد، و احتمالا با تصویب شاه که در این تصویر با شکوه و عظمت روی تخت نشسته است. واضح است که مدالها، و ترتیبی که حلقهٔ ریسمانِ روی سینه حامل مدالهاست، و اونیفرم با شکوه و مناسب، عظمت و اندام ورزشی شاه را پر زرق و برقتر کردهاند. این نگاره او را در نقش مورد علاقهاش، که فرماندهٔ ارتش باشد، به نیکی تصویر کرده است. اگر چه شاه همواره به رفاه مردم و توسعه کشورش علاوه بر پیشرفت ملی از هر نظر میاندیشید، ولی اینها به دلیل اینکه او پدر کشورش بود وظائف کلی و سنگینی بودند، و در واقع عشق حقیقی او ارتش بود. ارتش همواره پشتیبان اورنگ سلطنت بود، و سال به سال این پشتیبانی رنگینتر میشد. همینکه ارتش از هم پاشیده شد، پادشاهی دیگر نتوانست به حیات خود ادامه دهد. شاید "ارتش" واژهٔ صحیحی نباشد، در حقیقت وسیلهای که وحشت در دل مردم کشور میانداخت، یعنی پلیسی که در پادگان بود، و با نزول آن کاخ سلطنتی فرو ریخت. به همین دلیل هر پیشرفتی و گسترشی در ارتش وحشت در دل مردم میانداخت، چرا که تازیانهای که در دست شاه بود هر لحظه ضخیمتر و دردناکتر میشد و روزی آن بر کمر همان مردم فرو مینشست. تفاوت بین پلیس و ارتش (تقسیم شده بر هشت نوع) صرفا رسمی بود. ژنرالهای ارتش که محبوب شاه بودند هر ارگان پلیسی را هدایت میکردند. ارتشیان، مانند ساواک، از هر گونه امتیازی برخوردار بودند. (از خاطرات یک دکتر که در فرانسه تحصیل کرده بود: "پس از اینکه به ایران بازگشتم، روزی با همسرم برای دیدن فیلمی به سینما رفتیم، و مجبور شدیم که در یک صف طولانی منتظر نوبتمان برای خرید بلیت سینما بایستیم. شخصی با لباس ارتشی بدون ایستادن در صف به گیشه رفت و بلیت ابتیاع کرد. من اعتراض کردم. او بازگشت و یک سیلی به صورت من زد. قبل از اینکه بخواهم اعتراض بکنم سایرین در صف به من توصیه کردند که هیچ عکسالعملی نشان ندهم، وگرنه جایم در زندان خواهد بود.") پس شاه ترجیح داد که در یونیفرم عکس بگیرد، و بیشتر اوقاتش را صرف ارتش میکرد.ا
پیشهٔ مورد علاقهٔ شاه برای سالها مرور مجلاتی بود که توسط اسلحه سازان غربی به فراوانی انتشار، و جدیدترین سلاحها را به نمایش میگذاشتند. شاه مشترک کلیهٔ این انتشارت بود و مطالب آنها را از اول تا آخر مطالعه میکرد. پیش از آنکه او ثروت خرید سلاحهای مرگبار را داشته باشد، با ولع خاصی این نشریات را مرور میکرد و در آرزوی آن بود که آمریکائیها چنان تانک یا هواپیمائی را به او بدهند. در این شکّی نیست که آمریکائیها به او سلاحهای بسیاری میدادند، کما اینکه چند سناتور به این عمل اعتراض کردند. پس از آن اعتراضات، حمل و نقل مهمات برای مدتی متوقف میشد. ولی زمانی که او میتوانست پول بسیاری از بابت فروش نفت دریافت کند دیگر معزلی در کار نبود. از آن پس او به مطالعهٔ دقیقتر آن نشریات پرداخت. سفارشات بسیار و گرانبها برای خرید تسلیحات فرستاده میشد. چند تانک انگلیس دارد؟ هزار و پانصد؟ شاه میگفت: بسیار خوب، من دو هزار سفارش میدهم. چه تعدادی آلمان دارد؟ هزارتا؟ بسیار خوب، برای من هزار و پانصد عدد بفرستید. ولی چرا بیش از آنچه انگلیس و آلمان داشتند او سفارش میداد؟ چون ما باید سومین و بهترین ارتش دنیا را داشته باشیم. جای شرمندگی است که ما نمیتوانیم اولین و دومین باشیم، اما سومین در حد ماست و خود را در این حد نگاه میداریم. به این ترتیب کشتیها وارد بندر شدند، هواپیماها پرواز کردند، و کامیونها به مسیر ایران سرازیر شدند و بهترین تسلیهاتی که موجود بود وارد کشور شدند. هر چه ساختن یک کارخانه مشکلتر باشد، تولید تانکها اغواگرایانهتر به نظر میرسد. و ایران به صورت یک نمایشگاه تسلیحات و ابزار ارتشی تبدیل شد. نمایشگاه واژهٔ صحیحی است، چرا که کشور انباری و یا محلی برای نگاهداری و محافظت این تسلیحات نداشت. این نمایش و یا منظره بیسابقه است. زمانی که شما از شیراز به اصفهان سفر میکنید، در کنار جاده میتوانید صدها هلیکوپتر که در سمت راست جاده پارک شدهاند را مشاهده کنید. شِن در حال پوشاندن روی موتورهای آنها است.ا
(دنبالهٔ این ترجمه ادامه خواهد داشت)
No comments:
Post a Comment