از راست و چپ بسیار شنیده می شود که عملیات نظامی فدراسیون روسیه در اوکراین نه تنها موجب پیشگیری از توسعه سازمان تجاوزگر ناتو نشده که برعکس کشورهای دیگری، فنلاند، سوئد، ... را هم به این سازمان نزدیک یا به عضویت آن درآوده است و یا گفته می شود روسیه با این اشتباه راهبردی، باعث شد آلمان، ژاپن و برخی دیگر از کشورهای شکست خورده در جنگ جهانی دوم که بر اساس قوانین اساسی تحمیل شده به آنان، قادر به تشکیل ارتش تهاجمی نبودند، با چراغ سبز ایاالت متحد آمریکا در صدد تغییر این قانون و افزایش هرچه بیشتر بودجه نظامی خود باشند و هرچه بیشتر به ناتو نزدیک شوند تا صلح جهانی، در معرض خطری بسیار بیش از شروع عملیات ویژه روسیه در اوکراین، قرار گیرد . این موضوع در مورد دیگر کشورهای اروپای غربی و به ویژه شرقی که برخی از آنان تابع بی چون و چرای فرامین ایاالت متحد آمریکا هستند، نیز صدق می کند.ا
کسانی که به موضوع از این زاویه می نگرند و وقایع یکی دو سال اخیر و به ویژه عملیات نظامی روسیه در اوکراین برای مقابله با ناتو را اینگونه تحلیل می کنند، به دو نکته اساسی توجه ندارند:انخست، از ماهیت سرمایه و سرمایه داری امپریالیستی شناخت کافی ندارند و توجه نمی کنند که سرمایه داری امپریالیستی دائما در صدد گسترش نفوذ خود بربخش های بیشتری از جهان برای بوجود آوردن امکان انباشت هر چه بیشتر سرمایه است و در شرایط کنونی، این اقدام را از طریق به راه انداختن جنگ های منطقه ای و نیابتی همچون جنگ اوکراین، عراق، سوریه، یمن، سودان و ... عملی می سازد، تا امکان گردش بیشتر سرمایه توسط مجتمع های صنعتی-نظامی را فراهم کرده و در واقع با تخریب تولید پیشین در این جنگ ها، گردش مجدد سرمایه را ممکن ساخته و از این طریق منافع هرچه بیشتری را نصیب سرمایه، به ویژه سرمایه آمریکایی یا چند ملیتی کند.ا
بنابراین آتش افروزی و راه اندازی جنگ که یکی از راه های گردش سرمایه در سطح جهان و به تاخیر انداختن افول سرمایه داری است، امپریالیسم و در راس آن امپریالیسم ایاالت متحد آمریکا به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین کشور سرمایه داری جهان را ناچار به استفاده از این ابزار می کند و جنگ در اوکراین هم همانند صدها جنگ منطقه ای و نیابتی در این تعریف قرار می گیرد و بسیار ساده انگارانه خواهد بود که کسی روسیه را مسبب اصلی این جنگ بداند و یا جنگ را فقط میان روسیه و اوکراین بپندارد. جنگی که نه تنها با برنامه ناتو به عنوان ابزار جنگی امپریالیسم آغاز شده است بلکه با ارسال منظم صدها میلیارد اسلحه به اوکراین و ممانعت از مذاکرات صلح شروع شده در همان ابتدای جنگ، عملا به جنگ میان فدراسیون روسیه از یک سو و تمامی کشورهای امپریالیستی به رهبری ایاالت متحد آمریکا از سوی دیگر تبدیل شده است و با اطلاعاتی که جسته گریخته منتشر و افشا می شوند، بخشی از یک برنامه دراز مدت ایاالت متحد آمریکا برای تجزیه و نابودی کشور پهناور و تعیین کننده در جغرافیای سیاسی جهان می باشد تا ضمن تبدیل آن کشور به کشورهایی کوچک و توسری خور عملا گردش و انباشت سرمایه را هم در سطحی گسترده صورت دهد.ا
اکنون دیگر کاملا آشکار شده است که در این برنامه از پیش تدوین شده، حداقل از سال ۲۰۱۴، ایاالت متحده آمریکا به دیگر کشورهای سرمایه داری هم پیمان خود نیز کمترین ترحمی روا نداشته و تا جای ممکن تلاش دارد که آنان را در همه عرصه های سیاسی، اقتصادی، ... به خود وابسته سازد. در جریان جنگ اوکراین، این موضوع برای تمامی کشورهای غربی و در راس آنها آلمان فدرال و دیگر کشورها در اروپا و آسیای شرقی به موضوعی انکار ناشدنی بدل گشته است. بنابراین همه کشورهایی که خود در زمره کشورهای امپریالیستی قرار دارند و یا به شکلی به سیاست های ایاالت متحد آمریکا وابسته اند، از نتایج این جنگ »بی نصیب« نخواهند ماند. این نکته ای است که در موضع گیرهای بسیاری از این کشور ها بعد از آغاز عملیات نظامی روسیه کاملا به چشم میخورد.ا
در این میان انتقال سرمایه از کشورهای سرمایه داری غربی به کشور اصلی سرمایه داری یعنی ایاالت متحد آمریکا نیز قابل توجه است. مسئله ای که در همین یکی دو سال، آشکارا در حال انجام و دائما هم رو به ازدیاد است و از این طریق این ایاالت متحد آمریکاست که در میان کشورهای سرمایه داری امپریالیستی برنده واقعی این جنگ محسوب می شود؛ گرچه در مسابقه اصلی میان این کشور و جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه و بسیاری از کشورهایی که راه مستقلی در پیش گرفته اند، قطعا چنین بردی نصیب این کشور نخواهد شد. هرچند هزینه های سرسام آور مالی و تلفات انسانی زیادی به روسیه به دلیل وادار ساختنش به جنگ تحمیل می شود ، اما چشم انداز این تحولات در داخل روسیه و دیگر کشورهای مستقل و به ویژه چین بسیار امیدوار کننده به نظر می رسد و این از نتایج گردش چرخ روزگار است که راست به کلی و چپ شرمگینانه بر آن چشم بستهاند.ا
دومین موضوعی که تحلیل گران راست و چپ بدان توجه نمی کنند، نقش دیالکتیک تاریخ و پویایی جوامع بشری است که در صورت ندانستن و یا عدم توجه و وقوف به این روش تحلیل رویدادها، قطعا راه به خطا برده می شود. در تحلیل دیالکتیکی وقایع اوکراین، کسانی که در سمت سرمایه ایستاده اند، به سطح این رویدادها و نتایج آنی که عمدتا به صورت هدف دار توسط جریان اصلی رسانه ها بزرگنمایی شده و به صورت شبانه روزی به گوش و چشم مردم جهان فرو می شود، می نگرند و از آن نتایجی می گیرند که در ابتدای نوشته بدان اشاره شد و از این طریق ضمن محکوم ساختن فدراسیون روسیه در این عملیات، عمق ماجرا از نگاه شان پنهان می ماند. پس به ناچار، دست به دامان تئوری هایی می شوند که به قول معروف با صد من سریشم هم قابل چسباندن به این رویداد ها نیستند. در اینجا به افکار و رویکرد، جریانات و نیروهای راست جهانی پرداخته نمی شود، بلکه عجز در تحلیل دیالکتیکی، از سوی چپ جهانی و حتی احزاب و سازمان های کمونیستی و کارگری که سال ها و دهه ها ادعای رهبری طبقه کارگر را منحصر به خود می دانستند، به روشنی دیده میشود.انمونه برجسته این کژروی را می توان در اعلامیه ها و بیانیه های متعددی که احزاب کمونیستی و کارگری منتشر کرده و مدام از جنگ بیناامپریالیستی در آنها سخن می رانند، مشاهده کرد؛ موضوعی که متاسفانه در بسیاری از سازمان ها، گروه ها، افراد و جریان های چپ منفرد و بعضا مستقل هم دیده میشود.ا
متاسفانه، این نا توانی در تحلیل دیالکتیکی رویدادهای در حال وقوع، گاهی آنان را وا می دارد که به استدلال های مضحک متوسل شوند و مثال وقایع اوکراین را طابق النعل بالنعل با آنچه در ابتدای سده بیست و جنگ جهانی اول رخ داد، همسان بپندارند و این توسل جستن، مشخصه بارز عدم توانایی آنان در شناخت و استفاده از دیالکتیک جوامع انسانی و اصل معتبر و غیر قابل تردید تحلیل مشخص از شرایط مشخص است که آنان را وامی دارد که تغییر و تحوالت بیش از یک سده ای را نادیده انگاشته و با همان استدلال ها، تو گویی با اعتقاد به تکرار تاریخ اقدام به این تحلیل های ناسنجیده و نا پخته کرده و به کشوری که عملا نقش قربانی مطامع امپریالیسم برای دستیابی به هدفش که همانا هرچه درازتر کردن زمان افول خود است بازی می کند و به ویژه به رهبر ناآموخته و یا وابسته آن کشور، به سان قهرمان دست مریزاد گویند. کشوری که با خون های ریخته شده مردمش در برنامه ای امپریالیستی، خود و تمامی زیرساخت هایش را نابود کرده است. اینگونه وانمود می شود که گویا این دالور یک تنه در مقابل متجاوزی از شرق وحشی ایستاده تا باغ اروپایی محفوظ بماند و کشور ولی هرگز گفته نمی شود که این کشور و حکومت نئونازی حاکم بر آن، ایفاگر نقشی است که امپریالیسم جهانی به سرکردگی ایاالت متحد امریکا با سازمان جهانی تجاوزگرناتو برایش نوشته اند. متجاوزینی که کمترین ابایی از ریختن خون هزاران و بلکه میلیون ها انسان و نابودی کامل کشورها ندارند تا بتوانند از این طریق، هزینه های ناخواسته ای بر طرف مقابل تحمیل کنند و همچنانکه در افغانستان، در اینجا هم به اهداف خود دست یابند. اما گویا این بار به واقع کشتیبان را سیاستی دگر آمده است! و راه برای رسیدن به مطامع امپریالیستی دیگر نه فقط آسان نیست که شاید به قیمت جان جهان منجر شود.ا
بنابراین، هم نیرو ها و جریان های راست جهانی و هم چپ در یک بازی خطرناک افتاده اند و چون چشم بر گردش چرخ روزگار و به تعبیر علمی، دیالکتیک تاریخ و تغییر و تحولاتی که در سده گذشته و به ویژه چند دهه اخیر رخ داده، بسته اند و شروع افول سرمایه را که تقریبا به سان خورشیدی بر همگان نمایان شده، نمی بینند، در یک انجماد فکری، توانایی مشاهده گردش و دگرگونی بزرگ را در میانه این اقدامات هولناک برساخته امپریالیسم ندارند.ا
No comments:
Post a Comment