گاهی اوقات از اصطلاحات و گفتاری عامیانه استفاده می کنیم، بدون آنکه معنای واقعیِ آنرا دریابیم. عباراتی چون: همیشه اینطور بوده یا مردم همیشه حریص بودهاند، این طبیعت انسان است که بد باشد، بعضیها نمیتوانند به خوبی دیگران فکر کنند، مردم باید رهبر داشته باشند، انسان معمولی نمیتواند منافعش را تشخیص نمیدهد، و سایر چنین اصطلاحاتی که بدون در نظر گرفتن عواقب این چنین تنزل انسانیت، این جملات به راحتی بیان میشوند. سپس، و برای توجیه چنین عباراتی، سرنوشت انسان را به دست مجهولات می سپاریم. در این راستا از جملاتی استفاده میکنیم که در تضاد با تواناییهای انسان است، مانند اینکه میگوئیم، خوب دیگه، سرنوشتش این بود. این پندار سادهای است که این تقدیر است که سرنوشت فرد را تعیین می کند، و مهم نیست که آن شخص چه عملی انجام دهد، زیرا آنچه که قرار است پیش بیاید پیش خواهد آمد. جبرگرایی عطش دستیابی به اهداف، و کوشش و مبارزه برای پیشرفت را از بین می برد. مبارزه برای زنده ماندن در کتاب معروف ریچارد داوکینز -ژن خودخواه- به تفصیل به تصویر کشیده شده است. سرنوشت و ایمان، دو واژهٔ مترادف، در باورهای اساسیِ بسیاری از مردم ریشه دواندهاند.ا
جبر و سرنوشت، بدون توجه به اینکه
انسان در حال انجام چه عملی است، آینده را پیش بینی میکند، و وفاداریِ فرد را در واقع
تبدیل به بردگی به یک نظریه، معمولا متافیزیکی، میکند. ایمان، فداکاری، یا وفاداری
به چیزی به این معناست که فرد نمی تواند برای خودش فکر کند و نمی تواند مستقل از فرد
یا ایده ای که تعلق خاطرش بر آن است و به آن متعهد و وفادار است عمل کند. سرنوشت همچنین
به عنوان تقدیر، بخت، اقبال، مشیت، و شانس ترجمه شده است، که لزوماً یکسان نیستند.
انسان برای حل مشکلات خود از طریق سرنوشت و بخت، در واقع به مشیت الهی متوسل شده است.
با این حال، شانس و اقبال، تصادفی بودن آسمانها و همه اجزای این جهان است، از کیهان
گسترده و پهناور گرفته، تا موجود خاکیِ و ناچیزی که انسان باشد.ا
دکتر لطفی زاده، دانشمند کامپیوتری،
روش جدیدی را برای نگاه کردن به ارزشهای دودویی -باینری- معرفی، و آن را منطق تیره
-فازی لاجیک- نامید؛ که این البته با آنچه که به عنوان منطق واضح -کریسپ لاجیک- نامگذاری
شده در تضاد بود. او آن را به عنوان نظریهای برای ارزیابی برخی مقادیر دودویی -باینری-
با کاربرد در علوم رایانهای معرفی کرد. با این حال، ما میتوانیم از همین نظریه در
ساختارهای اجتماعی نیز استفاده کنیم. نخست ببینیم مطلق چیست. آیا چیزی قطعی و مطلق
وجود دارد؟ در علم، هر نظریه یا موضوعی قابل شک است، تا آنکه یک دلیل فیزیکی برای آن
پیدا شود. علاوه بر منطق تیره ، نظریه ای به نام نظریه ماتریس تصادفی -رندوم متریکس-
وجود دارد که کاربردهای ریاضی زیادی دارد. با اعمال مجدد این نظریه در مورد موضوعات
اجتماعی، می توان نتیجه گرفت که همه چیز در جهان تصادفی است و هیچ چیز از پیش تعیین
شده، ثابت، یا مطلق نیست. با ادغام این نظریه ها می توان به نتیجه ای در مورد هستی،
حیات، و جهان رسید. فیلسوفان و دانشمندان از ابتدایی ترین زمان های ثبت شده، یک سیستم،
مجموعه ای از فرمول های منطقی، و برخی از قواعد را ایجاد کرده اند که با ابزارهای فیزیک،
شیمی و به طور کلی علم توضیح داده می شود تا یک برنامهٔ کار -بولو پرینت- برای یک سمتگیری
کلی برای زندگیِ موجودات زنده، و بطور کلی برای کل جهان داشته باشند. این قوانین بر
زندگی ما در هر جامعهای حاکم است؛ هر جامعه به عنوان بخشی از یک سیّارهٔ آبی میباشد،
که یک سیّارهٔ کوچک در منظومه شمسی ما است، که یک منظومه شمسی کوچک در راه شیری است،
که از بخش کوچکی از کل جهان تشکیل شده است. این قوانین برای سازماندهی به زندگی بشر
در جامعهٔ کوچکی که در آن زندگی میکنیم میباشند. خارج از آن، و حتی در داخل وقتی به
جزئیات می رسیم، چنانچه توضیح داده خواهد شد، این قوانین و فرمول ها وجود ندارند و
همه چیز و هر پدیده ای تصادفی است.ا
نزدیک به یک میلیون اسپرم مرد به سمت
تخمک زن شنا می کنند تا آن را بارور کنند، و تنها یک اسپرم اجازه ورود به آن را دارد.
این بدان معنی است که هر یک از ما از یک تخمک به وجود آمادهایم، و به ازای هر یک از
ما، حدود یک میلیون شانس دیگر به طور تصادفی از دست رفته است. در دوران بارداری، یک
زن باید بر بسیاری از بیماری ها و سختی های احتمالی غلبه کند تا بتواند دوران حاملگی
را به پایان برساند. زمانی که به دنیا آمدیم، در مقابله با خطر بسیاری از عفونت ها،
بیماری ها، و سایر امراض آسیب پذیر بودیم. بر اساس نظرسنجی گالوپ بین روزهای نهم و
دوازدهم نوامبر سال دو هزار و شش، تخمین زده شد که هفده درصد از نوزادان در آمریکا
با یک نقص مادرزادی متولد میشوند. البته پیشرفت پزشکی امکان زایمان سالم بیشتری را
در مقایسه با قبل فراهم میکند. هر یک از ما به عنوان یک شخص منحصر به فرد و غیر متمایز
به دنیا میاید. ما حاملِ دیاِناِ -دیاکسیریبانوکلئید اسید- والدین خود، والدین
آنها، و نسلهای پیش از آنان هستیم. هر یک از ژن های ما، محصول هر گونه ترکیبی از این
دیاِناِها میتواند باشد. در پروژه ای که در سال هزار و نهصد و نود با عنوان -پروژه
ژنوم انسانی- آغاز شد، حدود بیست تا بیست و پنج هزار ژن در انسان شناسایی شد. علاوه
بر این، توالی هایی شناخته شد از حدود سه میلیارد جفت باز شیمیایی، که انسان را تشکیل
میدهند. با توجه به اینکه هر یک از ما ژن های متفاوتی با یکدیگر داریم، یافته های اولیه
این پروژه تنها سرآغازی بیش نیست. ما خود را بر اساس مناطق جغرافیایی که در آن زندگی
میکنیم، و در آن مناطق، بر اساس دو جنسیت طبقه بندی کردهایم. ما خود را بیشتر بر اساس
نژادها طبقه بندی کردهایم. در هر نژاد، ما یکدیگر را بر اساس شکل ظاهریمان؛ لاغر،
چاق، بلوند، سبزه، و بسیاری ویژگی دیگر تقسیمبندی میکنیم، که ما را از یکدیگر متمایز
میکند. البته اگر یک بیگانه به ما نگاه کند، ما را یکسان میبیند! ممکن است ما نیز
هنگام بازدید از افرادی در مکانی متفاوت از ما، تجربه مشابهی داشته باشیم. وقتی که
میگوییم آنها همه به هم شباهت دارند، این جمله به یک نوع نژاد پرستی تبدیل شده است.
با این حال، با یک گروه از یک قومیت، اما ویژگی های ناآشنا برای ما، ممکن است همهٔ
ما در نگاه اول اشتباه مشابهی را مرتکب شویم. اما مردم آنقدر با یکدیگر متفاوت هستند
که نمی توانید دو دوقلوی همسان و از هر نظر یکسان بیابید. این شامل همه چیز در روی
زمین، و در دنیا بطور کلی میشود. باز هم، هر یک از ما، و همه چیز در این جهان، در نتیجهٔ
ترکیبِ تصادفیِ انواع و گونههای بیشمار میباشیم.اِ.
تصادفی بودن و سرنوشت گرایی بسیار از یکدیگر فاصله دارند و نباید آنها را با هم اشتباه بگیریم. تصادفی بودن بر اساس این باور است که جهان در کل قابل پیش بینی نیست. با این حال، ما باید اهداف و اولویت های خود را در چارچوب آنچه که برای انسان به عنوان قانون طبیعت شناخته شده تنظیم کنیم. تقدیرگرایی اعتقاد به آینده ای از پیش تعیین شده است. انسان در مبارزه برای درک، آموختن، و آزمایش برای پیشرفت خود، سرنوشت خود را به هیچ شانس و اقبالی نمیسپارد، بلکه به درک محیط و اطراف میپردازد. به همین دلیل مهم نیست که همه چیز در جهان متفاوت و منحصربهفرد باشد و نمیتوان دو رنگ همرنگ را پیدا کرد که همه اجزا و تمام اتمهای آن در یک آرایش قرار گرفته باشند. ما همواره در جستجوی راهی هستیم تا بتوانیم زندگی خود را راحت تر و لذت بخش تر کنیم. در یکصد و شصت هزار سال گذشته، و طی سیزده هزار سال تمدن شناخته شده، ما در حال کشف راه هایی برای کنترل محیط خود و آسان کردن زندگی خود بر روی زمین بودهایم. ما هنوز سیل، زلزله، گردباد و بسیاری بلایای طبیعی دیگر را داریم که قادر به کنترل آنها نیستیم و باید یاد بگیریم که چگونه این بلایای طبیعی را مهار کنیم. با داشتن رویکردهای تقدیر گرایانه نسبت به زندگی، نمی توان تحقیق کرد و به سمت زندگی آسان تر، خوشتر، راحت تر، و شادی آورتر حرکت کرد. جالب اینجاست که بیشتر کسانی که تقدیرگرایی را تبلیغ میکنند کسانی هستند که از علم در بهترین حالت بهره میبرند و چنین ایدههایی را برای دیگرانی که از نظر اقتصادی تابع آنها هستند، آرزو میکنند. وقتی کودک کوچکی را بر اثر یک بیماری غیرقابل کنترل از دست میدهیم، تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که دستهایمان را بالا بیاوریم و بگوییم این خواست خدا بود یا قضا و قَدَر این بود که چنین شود. این ممکن است به عنوان یک جمله بی ضرر به نظر برسد که برای تسلیت استفاده می شود، اما زمانی که چنین فاجعه ای عزمی راسخ به وجود نمیآورد که درمانی برای آن بیماری بیابیم، این جملهٔ مفیدی نمیتواند باشد. حفظ نگرش تقدیر گرایانه نسبت به زندگی برابر است با تسلیم شدن در برابر آنچه مخالف طبیعت انسان است، و چنین نگرشی حداقل خطرناک است. علم سرنوشت ما را به دست برخی ناشناخته ها نگذاشته است، بلکه علم به منظور پیشبردِ انسان پیش رفته است.ا
No comments:
Post a Comment