یکی از بزرگترین تاثیر گذران تاریخ که کمتر به آن بها داده شده است سلمان پارسی است. با هدایت مستقیم چنین شخصی بود که یک راهزن قافلهها تبدیل به یک پیامبر شد. سلمان که از بزرگترین امپراطوریهای آن زمان برخاسته بود، و با دانشی که از مذاهب مختلف آنروز جهان داشت، علاوه بر احاطهٔ او بر علوم پایهٔ آن روزگار که بر علم و جهانبینی اطرفیانش برتری داشت، دینی تحت عنوان اسلام زاده شد.ا
سلمان پارسی که تا سال سی و دو هجری زنده بود هشتاد و پنج سال عمر کرد. چنانچه خیانت سلمان به ایران و ایرانیان نبود، نه امروز عربستان درآمدی از خانه خدا داشت، و نه مقبره سران اسلام در عراق و سایر کشورهای عربی زیارت میشد، و حتی به احتمال زیاد عراق هنوز قسمتی از ایران بود. گرچه امپراطوری ساسانی، مانند سایر امپراطوریها آخرین نفسهایش را میکشید، ولی ممکن بود که دین رسمی ایرانیان هنوز زرتشتی یا میترایی، و یا یکی دیگر از ادیان ایرانی باقی مانده باشد.ا
خیانت سلمان به ایران و ایرانیان، محمد پسر عبدالله را به چنان شهرتی
رساند که امروزه شاهد و گواه آن هستیم. در این شکی نیست که دانش سلمان توانست محمد
بیسواد را در مسیری قرار دهد که هم اکنون میلیونها انسان در سراسر دنیا، به دلیل عدم
دانش علمی و مذهبی، تولد محمد را جشن میگیرند و در عزایش خاک بر سر میریزند. از طرف
دیگر، چنانچه خیانت سلمان نبود امروزه ایرانیان در زیر نعلین ملاها نمیسوختند و چنان
ظلمی به این فرزندان کورش و داریوش نمیشد.ا
ولی تاریخ را با اما و اگر نمینویسند. آنچه که دینی به نام اسلام،
و پیغمبری به نام محمد و سایر سلالهٔ این موجود ننگین را ساخت تنها سلمان نبود، بلکه
خونخواری و جنایات سرکردگان اسلام نیز تاثیر بسزایی داشت، که تا کنون ادامه دارد، و
جمهوریِ درندهٔ اسلامی از آن نسل است و بدان روش عمل میکند. البته هر رژیم استثمارگری
تنها با درندهخوئی و حیوان صفتی رهبران آن پایدار میماند.ا
پیش از آنکه به عربستان برود، سلمان نام ایرانی داشت. در تواریخ او
را روزبه، فیروزان و یا پیروزان، و مابه نیز نامیدهاند. او اهل جِی، از توابع اصفهان
بود. پدر سلمان را، که از زمینداران آن منطقه بود و به آنها دهگان میگفتند، با نامهای
بوذخشان و خشبوذان ثبت کردهاند. زمانی که سلمان در ایران بود، با مذاهب زرتشتی،
میترایی، و مانوی آشنائی داشت. همچنین او پس از سفری به غرب ایران با مسیحیت کاملا
آشنائی پیدا میکند، و محتملا آنچه در مورد مذاهب دیگر در قرآن و سایر کتب اسلامی دیده
میشود، همه از دانش سلمان سرچشمه گرفتهاند.ا
از نوشتههائی که در مورد سلمان، باقی مانده است به نظر میرسد که
او به مسائل دینی علاقه داشته است، و همین دلیل فرار از زادگاه و بردگی او شده بود.
سلمان گویا پیرو دین مانوی میشود، و این اختلافی بین او و پدرش ایجاد میکند، که در
نتیجه پدر او را از خانهاش میراند. سلمان آغاز به سفر میکند و در شام با یک رهبر
مسیحی آشنا میشود، و به دلیل علاقهاش به او به مسیحیت گرایش پیدا میکند.ا
در اینکه سلمان چه زمانی اسلام آورد روایات متعددی وجود دارد. بنا
بر روایات ثبت شده، پیروزی جنگ خندق شاهکار سلمان بود، و بنابر این در این شکی نیست
که در این جنگ سلمان محمد را یاری کرده بود. ولی با توجه به اینکه محمد از سلمان دانش
بسیاری فرا گرفته بود که در روایات مشهود است، چرا که محمد خود سوادی نداشت، میتوان
نتیجهگیری کرد که از آغاز ادعای پیامبری، و شاید پیش از آن، سلمان همراه و مغز متفکر
و راهکار محمد بوده است.ا
بجز اوباش عرب که محمد در اطراف خود جمع کرده بود، و پس از آنکه محمد
از این اوباش لشگری ساخت و با دزدی و غارت قافلههای مالالتجاره ثروتی به هم زد و شهرتی
به دست آورد، افراد با سواد و دنیا دیدهای همانند سلمان گرد او را گرفتند. در تواریخ آمده است که محمد سلمان را که توسط یک
یهودی به اسارت رفته بود، به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه، که هر وقیه چهل درهم است،
میخرد. علاوه بر این اشخاص، عدهای از ثروتمندان از جمله ابوبکر، احتمالا برای حفاظت
از اموالشان، به محمد پیوستند. به این ترتیب علوم این شخص بیسواد پس از مباشرت با سلمان
و دیگران گسترش یافت. ولی به نظر میرسد که به احتمال قریب به یقین مطالب قرآن از
ذهن سلمان سرچشمه گرفته بود و این در همان زمان نیز برای مردم مشخص بود و همه به آن
آگاهی داشتند. بدین دلیل سوره النحل در قرآن، آیههای صد و سه و صد و چهار، این دانش
عمومی را انکار میکنند. در این دو سوره بطور مختصر گفته میشود که ما، یعنی خدا، کاملا
آگاهیم که میگویند آنکس که مطالب قرآن را به محمد میآموزد یک غیر عرب است، و کسانی
که چنین تفکری دارند به عذاب خداوند گرفتار خواهند شد!ا
بر اساس آنچه که در تواریخ آمده است، سلمان در کلیه جنگهای محمد، حداقل
از جنگ خندق به بعد، همراه محمد و یارانش در جنگها بوده است. در حملهٔ مسلمانان به
ایران نیز سلمان به عنوان مشاور و راهنما لشگر اسلام را هدایت میکرده است. پس از اینکه
این لشگر توانست بر نیروهای ساسانیان غلبه پیدا کند، سلمان از طرف اعراب با ایرانیان
به مذاکره پرداخت. واضح است که شکست ایرانیان به دلیل ضعف و فتور ساسانیان در این دوره
بود که در عرض کمتر از پنج سال، از سال ششصد و بیست و هشت تا سال ششصد و سی و دو میلادی،
سیزده پادشاه بر ایران حکومت کردند. پس از آنکه اعراب اصفهان را فتح میکنند سلمان
به آنجا نقل مکان میکند، و حتی میگویند که او مسجدی در جِی بنا کرده بود. با توجه
به اینکه سلمان لشگر اسلام را به پیروزی و فتح کشور زرخیز ایران میرساند، به عنوان
پاداش او را فرماندار مدائن میکنند، که تا آخر عمر نوکر صفتش در این سمت باقی میماند.ا
اعراب در سال ششصد و بیست و یک میلادی به ایران حمله کردند. به گفتهٔ
گونهای از تواریخ، سلمان در سال ششصد و پنجاه و سه هجری میمیرد، یعنی سی و دو سال
پس از حمله به ایران حکمرانی مدائن را به عهده داشته است. همچنین او نخستین مترجم قرآن
به زبان فارسی است، که البته در آن زمان فارسی میانه رواج داشته است.ا
میدانیم که تجربهٔ سلمان از جنگهای ایرانیان به او کمک کرد که در یکی
از جنگهای محمد کندن خندق برای جلوگیری از هجوم یهودیان را به سربازان محمد بیاموزد.
در سایر جنگها نیز ابتکارات او به پیروزی اعراب انجامید، و طرحهای جنگی او کمک شایانی
کرده بود. ولی مهمترین جنگ که توانست اسلام را جهانی کند فتح ایران بود که نقش خیانتکارانهٔ
سلمان باعث پیروزی سپاه اسلام شد. او که میتوانست به زبان فارسی با هموطنانش صحبت
کند، آنها را به تسلیم در مقابل سپاه عرب فرامیخواند. به عنوان مثال زمانی که سربازان
از مدائن دفاع میکردند به آنها اعلام میکند که لشگر شاه شکست خورده و شاه در حال فرار
میباشد، و به آنها پیشنهاد میکند که یا این دین را بپذیرند، و یا جزیه بدهند، و یا
بجنگند که احتمالا هلاک خواهند شد. سربازان که میدانستند که در ضعف هستند و حاضر نبودند
که از کیش خود بگذرند، امر دوم یعنی دادن جزیه را پذیرفتند.ا
از آغاز حمله به ایران سلمان نکتههای استراتژیکی و نقاط ضعف و حساس
سپاهیان ایران را به اطلاع عمر رسانده بود. احتمالا خود او نقشه حمله به ایران را نیز
طرحریزی کرده بود. در جنگ تیسفون با هدایت سلمان، اعراب براحتی توانستند دِژها و خندقها
را نابود ساخته و بر لشگر ایران، که به دلیل ضعف پادشاهان آن شکوه و جلال سابق را نداشت،
فائق آیند.ا
کتابخانهٔ تیسفون در آن زمان یکی از بزرگترین کتابخانههای دنیا بود.
سلمان کتابخانه را به عمر نشان میدهد، که عظمت پیروزی را صد چندان میکند. جملهٔ معروف
عمر این بود که هر چیز مهمی که در این کتابها نوشته شده در قرآن نیز هست، و اگر مطالبی
در این کتابها ثبت شده که در قرآن نیست، حتما کفر است! پس همهٔ این کتابها را بسوزانید.
و چنان کردند.ا
سلمان که در جنگهای تیسفون، نهاوند و قادسیه فرماندهٔ لشگر اعراب بود،
از نقاط قوت و ضعف لشگر ایران با خبر بود، و این به پیروزی اعراب کمک شایانی کرد. به
عنوان نمونه، اعراب از دیدن فیل در لشگر ایران وحشت کرده بودند. سلمان آنها را با طرز
مبارزه با فیل، که نقطهٔ ضعفش در زیر شکم و خرطوم اوست، آشنا کرد. در این جنگ لشگر
اعراب توانستند به کمک سلمان غنأئم بسیاری از ایران به چنگ بیاورند، که از آن جمله
درفش کاویانی، فرش بهارستان که در آن ابریشم و طلا و نقره بکار رفته بود، تاجهای پادشاهان
و جواهرات بسیاری بود.ا
پس از پیروزی اعراب و گشودن دروازههای ایران، ایرانیان چنان تحقیر
شدند که از حملهٔ اسکندر، که آنهم در نتیجهٔ خیانت یک ایرانی بود، تا آن زمان در چنان
ضعف و فطرت و اوضاع فلاکتباری نبودند. مردان ایرانی مجبور شدند جزیه بدهند و پیشخدمتی
این قوم وحشی را به گردن بگیرند، که البته در نهایت چارهای ندیدند که بجای جزیه دادن
این دین کثیف را بپذیرند، که آخوندهای ما نمونهٔ کامل همان سرداران اسلام و از نژاد
سلمان هستند. زنان ایرانی نیز با خفت و خواری در بازارهای حجاز فروخته شدند. ا
این روزها سلمان دیگری داریم که نه تنها از سلالهٔ آن سلمان به اصطلاح
پارسی نیست، بلکه با کتابی که نوشت هر آنچه را که او میپرستید تکفیر کرد. این سلمان
رشدی است که با کتاب آیههای شیطانی برای نخستین بار جرات کرد که این دین پلید را به
جهانیان بشناساند. البته رهبر شیعیان جهان، امام خمینی، فتوی داد و خون او را حلال
کرد. از آنجائی که به دلیل همین فلسفه مذهب، جاهل و کم سواد و بدبخت و تیرهروز در
این جهان بسیار است، یکی از آنها جوان بیست و دو سالهای به نام هادی متار بود که
سال پیش قصد کشتن سلمان رشدی را داشت، که البته موفق نشد ولی توانست بیناییاش را
از او بگیرد.. مذهبی که با جنگ و خون آغاز به کار کرد، برای بقایش جز تجاوز و خونریزی
راه دیگری ندارد.ا
تسلط دین جدیدی بر یک جامعه فقط یک جریان مذهبی نیست، بلکه اخلاق و
فرهنگ مذهبیونی که بر آن جامعه تسلط پیدا میکنند همواره بر فرهنگ جامعهٔ مغلوب چیره
میشود، و بدین دلیل زبان امروزین ما زبان شاهنامه نیست و پر از واژههای عربی است.
به همین دلیل و تا قبل از انقلاب واژههای فرانسوی فراوانی وارد زبان ما شده بودند،
که این روزها واژههای انگلیسی نیز به آنها اضافه شدهاند. علاوه بر آن، فرهنگ عقب
افتادهٔ عربیِ آن زمان فرهنگ سترگ ایرانی را پایین کشید، که اکنون ملاها آنرا رنگینتر
کرده ، و فرهنگ جدیدی که مقلمهای از عربی
و ایرانی است جانشین فرهنگ پیشین کردهاند. ولی آنچه که سلمان به ایران عرضه داشت،
شوک بزرگی به جامعهٔ مرفه ایرانی آن زمان بود، و ایرانیان برای نجات از این دام تنها
توانستند با گرایش به شاخهٔ ضعیفتر این جریان، یعنی شیعه، خود را از اعراب جدا کنند.
ملت ما هنوز هم جور این خیانت سلمان را میکشد!ا
No comments:
Post a Comment