کسانی که یکی دو دههٔ پیش از انقلاب اسلامی، و یا پیشتر از آن به دنیا آمده بودند، به یقین نام خسرو گلسرخی را به خاطر دارند. گلسرخی تا پیش از دادگاه او که در دو سه نوبت از تلویزیون ایران پخش شد، برای اکثریت مردم، از جمله نویسندهٔ این مقاله، کاملا ناشناس بود. ولی پس از محاکمهٔ تلویزیونی، او به عنوان قهرمانی در دل مردم ایران جای گرفت.ا
آنچه که در بهمن ماه سال پنجاه و هفت در ایران روی داد، به قاطعیت میتوان گفت که یکی از خواستههای گلسرخی بود. فعالیتهای سازمان یافتهٔ چریکی و سایر فعالیتهای سیاسی در سالهای پنجاه در ایران همواره توسط گروههای زیرزمینی انجام میشد، گرچه گلسرخی هیچگاه در این فعالیتها شرکت نکرده بود. چنانکه او در دفاعیات خود اظهار داشت، و به گفتهٔ همسرش و بسیاری دیگر که او را از نزدیک میشناختند، او هیچگاه فعالیتی که به آن بتوان جنبش سیاسی و یا یک فعالیت چریکی نام نهاد، انجام نداده بود. گرچه او به جنبشهای مارکسیستی و اسلامی، چیزی همانند خط سیاسی مجاهدین، اعتقاد داشت و در مورد آن سخن گفته بود و در آنچه که بدان ادبیات چپ میگفتند مهارت داشت، ولی هیچگاه عملی در جهت عقایدش انجام نداده بود. بهترین نمونهٔ آگاهیهای سیاسی و چپرویهای او دفاع او در دادگاه بود، که تاثیر بسیاری بر روی افکار عمومی کسانی که از تلویزیون شاهد آن بودند گذاشته بود. با این وصف، او بجز نوشتن و سرودن شعر در مورد عقایدش هیچگونه عمل یا فعالیت سیاسی مخالف دولت و نظام شاهنشاهی انجام نداده بود. از سوی دیگر، در مورد انقلاب سال پنجاه و هفت بسیار گفته شده، و نظرات مختلف در مورد این انقلاب در نزدیک به نیم قرن اخیر که از این انقلاب گذشته است، همچنان ادامه دارد. ولی هیچگاه گلسرخی فعالیتی در عمر کوتاهش نکرده بود که او را به انقلاب ایران، و یا هر جنبش دیگری پیوند بزند.ا
این روزها به دلیل عملکرد نادرست، مذبوهانه، و جنایتکارانهٔ رژیم اسلامی، اکثریت عظیمی از ایرانیان که از این رژیم ستم بسیار تحمل کردهاند، انقلاب سال پنجاه و هفت را سرزنش میکنند و حسرت رژیم شاه را میخورند. در این شکی نیست که مردم ایران در آن زمان آزادیهای بیشتری داشتند و بخصوص از نظر اقتصادی رفاه جامعه با آنچه امروز شاهد آن هستیم قابل مقایسه نمیتوانست باشد. از طرف دیگر، بر همه آشکار است که به دلیل برنامههای عمرانی شاه و تعهد او برای گسترش اقتصاد ایران در حد ژاپن، آمریکا و اروپا تصمیم به ریزش حکومت او کردند و به او دستور دادند که آزادیهای سیاسی را بیشتر کند، و دادگاه گلسرخی و دیگران یکی از نتایج آن بود.ا
ولی آنچه که دولتهای غربی در نظر داشتند فروپاشی رژیم شاهنشاهی نبود. بلکه هدف کنترل او در پایین نگاه داشتن سطح اقتصادی جامعه، به منظور تسهیل در به یغما بردن منابع زیر زمینی ایران، و یا حداقل مشغول نگاه داشتن شاه به مبارزه با نیروهای سیاسی، و در نتیجه عقیم ساختن اهداف عمرانی او بود. اینکه آیا غرب از بیماری او اطلاع داشت و میدانست که این دیکتاتور مقتدر بزودی از صحنهٔ سیاسی کنار میرفت، مشخص نیست. ولی تبدیل ایران به ایرانستان هدف غرب بود، چنانکه پس از تجاوز صدام به ایران مشخص شد و با حملهٔ وحشیانهٔ او، ایرانیانی را که به ذات خمینی و کوتاهنگری او پی برده بودند، مجددا پشت این پیرمرد بدنهاد یکپارچه کرد.ا
در اینکه دین بطورکلی، و اسلام بالاخص، به منظور دسترسی به قدرت و ثروت اختراع شده است، شکی نیست. اصطلاح مشهوری است که اختراع زین برای سواری کشیدن بود از حیوان، و اختراع دین برای سواری کشیدن از انسان. غرب در قرون وسطی به این واقعیت پی برد و کمکم لامذهبی و غیر دینی بودن، و از آن فراتر رفته، الحاد و انکار وجود خدا بین متفکرین غرب شکل گرفت. البته با دریافت این واقعیت که قید و بندهای دین چگونه میتوانند انسانها را اسیر کنند، استثمارگران غربی تلاش کردند که با گسترش دین در کشورهای آسیایی و خاورمیانهای بر منابع آنها دست درازی کنند و آنها را تحت سلطهٔ خود درآورند. از اواخر قرن نوزدهم تاکنون سیاستمداران غربی در این امر بسیار موفق بودهاند. این سیاستها آنچنان زیرکانه انجام میشد که متفکرین ایرانی، از جمله گلسرخی، از شناخت دشمن اصلی غافل شدند. از طرف دیگر، با ادغام سوسیالیسم با اسلام مشخص شد که شناخت آنها از هر دو تئوری محدود بود. آنها پایهٔ اساسی مارکسسیزم را که الویت انسان و جهان فیزیکی است، فراموش کردند.ا
در سال ۱۳۵۲ گروهی که شاید از مهرههای نخستین سازمان فدائیان خلق بودند، طرحی برای ربودن رضا پهلوی و گروگانگیری او به منظور آزادی چند زندانی سیاسی در یک مبادله داشتند، که توسط یکی از افراد وابسته به گروه که مامور ساواک نیز بود، این طرح لو رفت. افراد این گروه دستگیر شدند و ساواک تصمیم گرفت که گلسرخی را نیز، که به دلیل نوشتهها و اشعار انقلابیاش تحت نظر بود، به عنوان عضوی از این گروه محاکمه کند. بجز دو نفر که حکم اعدام برایشان صادر شد، افراد گروه همه به زندان برای مدتهای متفاوت محکوم شدند. متعاقب آن، در بهمن ماه آن سال آن دو نفر را، که یکی از آن دو گلسرخی
و دیگری کرامتالله دانشیان بود، اعدام کردند.ا
این یکی از اشتباهات بزرگ ساواک بود که به شخصی چون گلسرخی اجازه داد که در دادگاهی که برای تلویزیون ضبط میشد، از خود دفاع کند. آنچه این متهم به عنوان آخرین دفاع خود در دادگاه گفت آنچنان در جامعهٔ آنروز ایران تاثیر گذاشت که خسرو گلسرخی معبود بینندگان تلویزیون شد، و پس از اعدامش، مقامی کمتر از یک قهرمان نداشت. سازمان ساواک برای مردم شناخته شده بود، و همه از آن تنفر، و در عین حال وحشت داشتند. مامورین ساواک توسط سازمانهای ضد جاسوسی آمریکائی و اروپائی تعلیم دیده بودند و بصورت مخفی و بطور مرموزی در کلیهٔ دستگاههای دولتی و سازمانهای خصوصی حضور داشتند.ا
در آن زمان دین اسلام گرچه دین رسمی اکثر ایرانیان بود، ولی نه مانند امروز در مورد آن تبلیغ میشد، و نه خروج از این دین مانند امروز مجازاتهای سنگین داشت. بنابراین بسیاری، چه از نظر فرهنگی و یا عشیرهای و ارثی، به این دین اعتقاد داشتند، و گرچه آنرا مطالعه نمیکردند، ولی به وجود یک خالق که محمد را برای بهبود بشریت فرستاده بود معتقد بودند. در حقیقت دین اسلام در ایران شکل ایرانی خود را گرفته بود و اگر احکام اسلام با دنیای آنروز همخوانی نداشت، مانند شلاق زدن و بریدن اعضائ بدن مجرم، آنرا تعدیل کرده بودند.ا
زمانی که گلسرخی اعدام شد بیش از سی سال نداشت. گرچه او به سوسیالیسم اعتقاد داشت، و اسلام دقیقا در جهت مخالف سوسیالیسم است، ولی او هم مانند بقیه مسلمانان دو آتشهٔ آنروز قسمتهائی از اسلام را که به این طرز تفکر شباهت داشت گسترش داده بود، و در نتیجه مانند گروه مجاهدین به یک اسلام سوسیالیستی رسیده بود. باید تاکید کرد که اسلام شیعی به رنگ ایرانی آن، و نه اسلام نخستین به رهبری محمد که هدفش دزدی و غارتِ دسترنج دیگران و تجاوز به عنف بود، در بین گروهی از جوانان در آن زمان رایج بود؛ و در سالهای چهل و پنجاه گروهکهائی با این ایدئولوژی سیاسی و نوعی شیعه مذهبی و ضد رژیمی به وجود آمده بودند. خوشبختانه جمهوری اسلامی ماهیت اسلام را به مردم شناسند، و گرچه هنوز عدهای به دلیل منافعی که از این رژیم ننگین میگیرند و یا به دلیل بیسوادی، سنگ اسلام را به سینه میزنند، ولی اکثریت کثیری مذهب بطور کلی، و بخصوص اسلام واقعی را شناختهاند. اانقلاب اسلامی ایران در سال پنجاه و هفت به دنبال جنبشهای چریکی بود. ولی آنچه که به موفقیت این انقلاب کمک شایانی کرد آزادیهای سیاسی دست و پا بریدهای بود که شاه در پیش گرفت. از آنجائی که آمریکا از نظر سیاسی شاه را هدایت میکرد، او ملزم به اجرای سیاست حقوق بشر کارتر بود. حقوق بشر کارتر بر سه مقوله استوار بود: حق رهائی از نقض تمامیت افراد توسط دولت، حق برآوردن نیازهای طبیعی مانند خوراک و پوشاک، حقوق مدنی و سیاسی. در پی اجرای حقوق بشر کارتر، و به دلیل آنکه شاه سیاستهای وسیعی برای پیشرفت سریع روند اقتصادی ایران در پیش گرفته بود و قیمت نفت را تقریبا از کنترل آمریکا خارج کرده بود، و از آنجائی که آمریکا از حضور نیروهای ضد دولتی که از اواخر سالهای چهل و نه فعالیتهای چریکی میکردند کاملا آگاه بود، به شاه دستور داد که برنامههای اقتصادی را متوقف، و روشی در جهت و بر مبنای آزادیهای سیاسی در پیش گیرد. مجموعهٔ این سیاستها و تاثیری که دفاعیات گلسرخی بر جوانان داشت، انقلاب ایران را تسریع کرد. هدف آمریکا که عقیم ساختن برنامههای
عمرانیِ شاه و چند قرن به عقب بردن فرهنگ ایران بود، به نیکی توسط خمینی انجام شد،
تا اینکه تاریخ مصرف او نیز پایان گرفت. ا
باید در نظر داشت که در آن زمان هنوز شوروی کشوری قدرتمند بود. پس از سقوط شوروی بود که آمریکا توانست برنامهٔ حمله به هفت کشور از جمله ایران را طرحریزی کند، که البته به دلیل شکست در اکثر این جنگها و پس از تارومار نمودن عراق این برنامه متوقف شد. از طرف دیگر، انقلاب ایران چنانچه اکثر انقلابیون چپ در نظر داشتند، به دلیل وجود خمینی به عنوان رهبر انقلاب، به بیراهه رفت. اگرچه از نظر سیاستهای خارجی دولت ایران به تابعیت خود از غرب خاتمه داده است، ولی از نظر سیاستهای داخلی کاملا شکست خورده است. فقری که دامنگیر مردم ایران شده است، نه تنها به دلیل تحریمهای اقتصادی، بلکه بیشتر به علت وجود سیاستمداران بیسواد و مذهبی هر روز تشدید میشود. بدین جهت، مردم ایران پناه بردن مجدد به غرب را خواستار، و در آرزوی بازگشت به رژیم سابق میباشند. باز به همین دلیل، اکثر کسانی که در ایران در زیر سلطهٔ این رژیم ننگبار زندگی میکنند نیروها و جنبشهائی را که در زمان شاه برای آزادی ایران از استعمار میجنگیدند تکفیر، و جانبازانی چون گلسرخی را نه تنها ستایش نمیکنند، بلکه عامل فقر و عقبماندگی کنونی میدانند. در حالیکه گرچه اشخاصی چون گلسرخی طرفداری از تغییر رژیم میکردند، ولی آنها نیز اگر در زمان انقلاب بودند، رژیم اسلامی فعلی را نمیپذیرفتند، و به احتمال قوی یا مانند میلیونها نفر دیگر از ایران فرار میکردند، و یا توسط خمینی اعدام میشدند، که بسیاری از همسلولهای آنها در زندانهای خمینی جان خود را از دست دادند ، و یا توسط عمّال این آخوند متحجّر
اعدام شدند. زندگینامهٔ گلسرخی در ویکیپدیای فارسی به تشریح نقل شده و میتوان در این وبسایت آنرا مطالعه کرد.ا
اینهم شعر مشهوری از خسرو گلسرخی:ا
بر سینهات نشست
زخم عمیق و کاری دشمن
اما
ای سرو ایستاده نیفتادی
... ا
این رسم توست که ایستاده بمیری ... ا
در تو ترانه های خنجر و خون، ا
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
این گونه
چشم های تو روشن
هرگز نبوده است ...1
با خون تو
میدان توپخانه
در خشم خلق
بیدار میشود ...1
مردم
زان سوی توپخانه،ا
بدین سوی سرزیر میکنند
نان و گرسنگی
به تساوی تقسیم میشود
ای سرو ایستاده
این مرگ توست که میسازد ...ا
دشمن دیوار میکشد
این عابران خوب و ستم بر
نام ترا
این عابران ژنده نمیدانند
و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب میشود ...1
این خلق
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو، پرچم ایران،ا
خزر
به نام تو زنده است ...ا
No comments:
Post a Comment