در مورد انقلاب ایران که چهار و نیم دهه از آن میگذرد بسیار گفته و نوشته شده است. جمهوری اسلامی به رهبری آیتالله خمینی از این انقلاب بیرون آمد، و تا به امروز بر کلیهٔ نهادهای کشوری حکومت میکند. مردم ایران که با اکثریت به جمهوری اسلامی رای دادند، هماکنون آنچنان از این رژیم آزردهاند که هر لحظه آرزوی نابودی آنرا میکنند. ولی متاسفانه هیچ نیروی دیگری وجود ندارد که جانشین این رژیم ننگین شود.ا
در زمان شاه، سازمانی به نام ساواک برای نگاهبانی از رژیم شاهنشاهی راه اندازی شده بود که به طرز آشکاری نیروهای چپ و ملی را آماج قرار داده بود. از آنجائی که شاه از ابتدای حکومتش، یعنی پس از پایان جنگ دوم جهانی، توسط متفقین برای حکومت برگزیده شده بود، بر طبق پیشنهاد آنها سازمان ساواک را به منظور کنترل نیروهای مخالف، بخصوص چپ و ملی، تاسیس کرده بود. البته شاه نخستین برگزیده متفقین برای رهبری کشور نبود و سیستمهای انتخاباتی و جمهوری، و حتّی بازماندههای قاجار مورد بررسی قرار گرفتند، ولی هر سه رهبر متفقین، یعنی چرچیل و روزولت و استالین، بیشتر به ادامهٔ سلسله شاهنشاهی راغب بودند و آنرا یک فرم سنتی در ایران تشخیص دادند. باید اشاره کرد که دلیل تبعید رضا شاه از حکومت طرفداری او از حکومت نازی و هیتلر بود. رضا شاه به منظور تسهیل حملهٔ نازیها به شوروی، خط آهن از جنوب به شمال ایران کشیده بود. بدین سبب متفقین در کنفرانسی در تهران، تصمیم گرفتند که رضا شاه را تبعید، و پسرش محمد رضا را جانشین او کنند. بنابراین، از ابتدا شاه ایران چارهای جز پیروی از دستورات غرب، نخست انگلیس و سپس آمریکا، را نداشت.ا
دولتهای غربی، بخصوص آمریکا و انگلیس، منافع بیشماری از ایران کسب میکردند، به ویژه نفت که طلای سیاه نام گرفته بود. بدین دلیل آن دول همواره سعی در ثبات سیاسی شاه داشتند، و ساواک را برای جلوگیری از هر گونه آزاد اندیشی و امکان پایگیریِ نیروی سیاسی مخالفی به راه انداختند، که البته همین که در ماههای پیش از انقلاب این سازمان رو به ضعف میرفت، نیروهای انقلابی سر برافراشتند. البته تا زمانی که شاه برایشان مفید بود او را حمایت میکردند ، و همینکه تاریخ مصرف او تمام شد، به حمایت از خمینی پرداختند. این سیاست در مورد کلیهٔ رهبرانی که منافع غرب را به منافع کشورشان ترجیح میدهند، و تعدادشان نیز کم نیست، صحت دارد.ا
چنان که مشاهده کردیم، در سال پنجاه و هفت، غرب به این نتیجه رسید که شاه دیگر منافع آنها را حفظ نمیکرد و در صدد سرنگونی او برآمدند. ولی در طول مدت سلطنتش، نه تنها از او حمایت میکردند، بلکه در عقب راندن نیروهای مخالف او نیز بسیار فعال بودند. شاه در اوائل دوران سلطنتش با سه ایدئولوژی سازمان یافتهٔ مخالف مبارزه میکرد، که البته به کمک غرب توانست دو نیروی نخست را خنثی، و گروه سوم را تحت سلطهٔ خود در آورد. این سه پدیدهٔ مخالف ، نیروهای ملی، نیروهای چپ، و مذهبیون بودند.ا
جبهه ملی که در سال هزار و سیصد و بیست و هشت به رهبری محمد مصدق، حسین فاطمی و کریم سنجابی تاسیس شده بود، بسیار توده پسند و محبوب بود. در اسفند ماه سال هزار و سیصد و سی و یک و در زمان نخست وزیری مصدق شاه تصمیم به سفر خارج از ایران را میگیرد، و مصدق را برای خداحافظی به کاخ دعوت میکند. پس از خروج از کاخ، طبق برنامهٔ قبلی، عدهای از اراذل و اوباش به رهبری شعبان جعفری قصد جان مصدق را میکنند، که چون او از در پشت کاخ خارج شده بود، اوباش به خانهاش حمله میبرند، و مصدق مجبور میشود که به منزل پسرش پناه برد. سندی که اخیرا از حالت محرمانه خارج شده است نامهایست از کاخ سفید به سفیر آمریکا در ایران که شاه را از سفر به خارج باز دارند، چون آگاه بودند که شاه از ترس، قصد فرار داشت. با نگاه داشتن شاه در ایران، آمریکا توانست سرنگونی مصدق را طرحریزی کند. با برنامه ریزی دقیق، اوباش و ملاها را استخدام کردند که بر ضد مصدق به خیابانها بریزند. با ایجاد بلوا و آشوب در پایتخت مصدق را روانه زندان کردند، فاطمی را به دار زدند، و شاه قدرت کامل را در دست گرفت. از این زمان به بعد او قدرت مطلقه شده، و ارتش و پلیس و کلیهٔ سازمانهای دولتی تحت کنترل شاه در آمدند.ا
نیروی دیگری که بسیار قدرتمند بود و بر ضد رژیم شاه فعالیت میکرد حزب توده بود. این حزب در سال هزار و سیصد و بیست توسط احسان طبری و یارانش تاسیس شد و با پایان دادن فعالیتهای سیاسی مصدق به رهبری آمریکا، این حزب نیز غیر قانونی اعلام شد و رهبران آن دستگیر شدند. در زمان مصدق، حزب توده بسیار پر طرفدار و بزرگترین سازمان چپ ایران بود. با برنامه ریزی دقیقی که شاه به کمک آمریکا انجام داد، توانست این حزب را کاملا نابود کند. پس از انقلاب، گرچه حزب توده مجددا پای گرفت، ولی هیچگاه به عظمت آن زمانش نرسید و به دلیل وابستگی شدیدش به شوروی، که از خاطرات کسرائی در سالهای آخر عمرش مشهود است، هیچگاه آن شُکوه سابق را نیافت. از جمله احزاب چپ که پس از انقلاب مجددا فعال شدند، پس از حزب توده، بزرگترین آنها چریکهای فدائی خلق بودند.ا
گروهی از ملاها و مذهبیون نیز با شاه مخالفت میکردند، که پربارترین آنها خمینی و شریعتمداری و طالقانی بودند. البته چون ریشهٔ اسلام بر پایهٔ ثروت، تجاوز، ریا، و رذالت استوار میباشد، نمیتوان از آن انتظار عملی مردمی و در جهت منافع کلی جامعه داشت. در این راستا گرچه به اندیشمندانی چون طالقانی بر میخوریم، ولی هیچگاه این مذهب نتوانسته است عدالت و تساوی برای یک جامعه به ارمغان بیاورد، که نمونههای بارز آن دولتهای فعلی ایران و افغانستان میباشند.ا
سه نیروی مخالف نامبرده، یعنی ملی و چپ و مذهبی، همواره در تلاش بودند که رژیم ایران را به نفع خود تغییر دهند. هدف نیروهای ملی سلطنت مشروطه بود. هدف نیروهای چپ، که چنانکه گفته شد گروه عظیمی از آنان که حزب توده را تشکیل میدادند از دولت شوروی طرفداری میکردند و تحت انقیاد آن بودند، یک دولت سوسیالیستی بود. ملاها در تلاش بودند که احکام ارتجاعی اسلام، مانند حجاب و نماز جماعت و مسجد، را در ایران تکثیر و اجباری کنند، و البته هدف اصلی آنها قدرت و نفوذ بیشتر بود، وگرنه شاه خودش به اسلام اعتقاد داشت. البته پیش از انقلاب آنها خواب قدرت امروز را نیز نمیدیدند. گاهی بر روی منبر از دولت، و شاید به کنایه از رژیم انتقاد میکردند، ولی همین که شاه دستی به سر و گوششان میکشید در خطبههایشان او را سپاس میگفتند.ا
همانطور که پیشتر به آن اشاره شد، پس از بیست و هشت مرداد شاه توانست به کمک ساواک بنیان چپ و ملیگرایی را نابود کند و ریشهٔ آنها را بسوزاند، و ملاها را براحتی با پول تحت انقیاد خود درآورد. یکی از این ملاها که بسیار سرسخت بود و به دلایل شخصی از شاه نفرت داشت و از او انتقاد میکرد، و به سادگی زیر یوغ ساواک در نمیآمد، آیتالله خمینی بود. گرچه شاه توانسته بود نیروهای مخالف را کاملا مهار کند، ولی در این یک مورد اشتباه کرده بود و به جای اینکه او را نیز مانند سایر مخالفانش سربهنیست کند، خمینی را از کشور بیرون انداخت، و البته او به عراق رفت و در آنجا بر ضد شاه به فعالیت خود با قدرت بیشتری ادامه داد. هنوز مدرکی برای اثبات اینکه دولت آمریکا سعی در زنده نگاه داشتن آیتالله خمینی مینمود، به عنوان نیروئی مخالف که روزی میتوانست مثمر ثمر باشد، به دست نیامده است. ولی در این شکی نیست که دولت آمریکا همواره نیروی مخالفی برای عمالش در کشورهای مختلف، برای روز مبادا و به عنوان جانشین، خارج از صحنه نگاه میدارد. کمااینکه پس از اخراج شاه از ایران، هر روزه ماموران آمریکائی در نوفل لوشاتو برای دیدار خمینی سر و دست میشکستند. البته پس از انقلاب احزاب و سازمانهای نامبرده مجددا فعالیت خود را آغاز کردند، ولی هیچگاه به عظمت زمان مصدق نرسیدند.ا
چنان که گفته شد شاه خود به مذهب اسلام اعتقاد داشت. گرچه او ریشهٔ کلیهٔ نیرهای مخالف را سوزانده بود، و بدین دلیل پس از انقلاب نیروهای چپ و ملی به راحتی به خمینی تعظیم کردند، ولی از ملاها بطور کلی پشتیبانی میکرد، و در سفر و حضر آخوندی برای او دعای خیر میخواند. همچنین از بازدید مقابر امامان و سایر مذهبیون که به آنها علمای مذهبی میگفتند کوتاهی نمیکرد. بدین دلیل، تنها نیروی باقی مانده که با او مخالفت میکرد گروه قلیلی از مذهبیون مخالف بود. عدهای از ملاها را البته او به دلیل مخالفتهای روی منبرشان به حبسهای کوتاه مدت تنبیه میکرد، تا آنکه استغفار میکردند و دست او را میبوسیدند. چندی پیش از انقلاب، شاید به دستور آمریکا، کلیهٔ زندانیان مذهبی را از زندان آزاد کرد و در عوض کسانی را که سالها به او خدمت کرده بودند، مانند نخست وزیر و سایر وزیران، به زندان انداخت. ناگفته نماند که پس از انقلاب خونخواری چون خلخالی همه را با سرعت هر چه بیشتر محاکمه کرد و یک به یک از دم تیغ گذراند. مخالفین مذهبی پیش از انقلاب مانند کروبی، هاشمی رفسنجانی، خلخالی، بهشتی، خامنهای و سایر ملاهای از این دست، گرچه زندانی کشیده بودند، ولی با رژیم شاه مدارا میکردند و شاه نیز با آنها شکیبائی میکرد و حقوقی برای آنها تعیین کرده بود که همچنان زیر سلطهٔ او باشند.ا
شاید این گفتار برای کسانی که پس از انقلاب در ایران به دنیا آمدند تازگی داشته باشد که تا زمانی که دانشجویان خط امام از دیوارهای سفارت آمریکا بالا رفتند و به این ساختمان، که در حقیقت در محدودهٔ کنترل آمریکا و نه ایران بود، دستبرد زدند و کارمندان سفارت را گروگان گرفتند، دولت آمریکا از آیتالله خمینی کاملا حمایت میکرد. در آن زمان بود که آمریکا شیطان بزرگ لقب گرفت، و این شیطان برای از بین بردن سلاحهای مدرنی که شاه از آمریکا خریده بود، جنگ عراق را به راه انداخت، که البته خمینی برای تحکیم قدرتش و گسترده کردن سرزمین تحت فرمانش مشتاقانه جنگ را پذیرفت. ناگفته نماند که خمینی نه تنها در این تله قدم گذاشت، بلکه پس از آنکه صدام درخواست صلح کرد و حتّی تقبّل کرد که خسارات ایران در این جنگ را جبران کند، این عنصر سمج و یکدنده زیر بار نرفت، و پس از آنکه هر دو کشور به پیسی افتادند، جام زهر را نوشید.ا
آیتالله خمینی هم مانند اعقاب اسلامی خود، و پس از آنکه او را تا منزلش روی دست بردند، نخست با نیروهای چپ و ملی از در دوستی درآمد، و نه تنها سخنی از ولایت فقیه به میان نیاورد، بلکه بارها اظهار کرد که او اهل حکومت نیست و پس از پیروزی انقلاب به قُم خواهد رفت و یک طلبه باقی خواهد ماند. ولی همینکه متوجه شد که اکثریت از او طرفداری میکنند و نیروهای سرکوبگر نظامی و پلیس و ژاندارم و سپاه و غیرو تحت سلطهاش در آمدند و قدرت گرفت، مجددا مانند سایر مذهبیون، یک دیکتاتور تمام عیار از آب درآمد.ا
البته آیتالله خمینی مانند اعقابش بسیار آگاهانه عمل کرد و ریشهها را سوزاند، تا جائی که به دستور او چیزی از جنبشهای مخالف باقی نماند. کمااینکه امروزه که اکثر مردم ایران از بی عرضگیهای این رژیم دژخیم رنج میبرند، هیچگونه جانشینی برای آن نمییابند، و عدهای از ناچاری بازگشت رژیم شاهنشاهی و رضا پهلوی را خواستارند. خمینی و یارانش با آگاهی و قدرت کامل نه تنها نیروهای چپ و ملی را که در آغاز انقلاب جانی گرفته بودند و تکثیر شده بودند نابود کردند، بلکه اشخاصی را که ممکن بود در آینده برای جمهوری اسلامی خطری باشند، طی پروسهای که به قتلهای زنجیرهای مشهور شد، از اواخر سالهای شصت تا اواخر سالهای هفتاد از میان برداشتند. البته آیتالله خمینی در سال هزار و سیصد و شصت و هشت به پیشگامانش پیوست، ولی یارانش کشتار اشخاصی را که امکان مخالفت با رژیم را داشتند و میتوانستند خطری باشند، تا اواخر سالهای هفتاد ادامه دادند.ا
امروزه، آنچه که نگرانی مردم در ایران را افزایش میدهد اقتصاد فرو پاشیده ایست که باعث فقر و اعتیاد شده است. البته این صرفا به دلیل تحریم اقتصادی ایران از طرف غرب نیست، چرا که اقتصاد روسیه نیز از طرف آمریکا و کشورهای تابعش تحریم شده است، ولی با اینکه مدتی است که در یک جنگ طولانی درگیر است، اقتصادش به مراتب از اقتصاد ایران شکوفاتر است. بخصوص اگر بخاطر بیاوریم که چگونه پس از سقوط شوروی و پس از آنکه غربیان به کمک یلتسین ثروت روسیه را تاراج کردند، این کشور در فقر فرو رفت. ایران نیز میتوانست با وجود این تحریمها همچنان خودکفا باشد. ولی ایراد در نهایت باز میگردد به مدیران بیکفایتی که نه تنها قادر به انجام امور تحت مسئولیت خود نیستند، بلکه با دزدی، ارتشأ، و تقلب از بودجهٔ مملکت میکاهند و فقر را چند برابر افزایش میدهند. رئیس جمهور جدید نیز تفاهم با غرب را در دستور کار خود قرار داده است و احتمال دارد که با سازش با آمریکا و آوانسهای بیشمار، مجددا از اقمار آمریکا شود. با توجه به نزدیکی جغرافیایی ایران با روسیه و چین دولت آیندهٔ آمریکا امکان دارد که حمایت از ایران و دوستی با این کشور را با یک سری شرط و شروط بپذیرد. در آنصورت اوضاع ایران از آنچه که هست پستتر خواهد رفت. از طرف دیگر و از آنجائی که دولت آمریکا از نظر نظامی قویترین کشور دنیاست، و از نظر اقتصادی در سراشیبی است، احتمال اینکه این دولت به جنگ جهانی جدیدی دامن زند بسیار زیاد است. بدین ترتیب ، حتّی اگر جنگهای منطقهای جهانی نشوند، احتمال گشایشی در امور ایران به نظر هدفی دور میآید، و متاسفانه حتّی اگر خامنهای فردا به رحمت الهیش بپیوندد، به نظر نمیرسد که برای مردم ایران بارقهٔ امیدی باشد.ا
بزرگترین جنبش ایران در چهار دههٔ اخیر جنبش زن، زندگی، آزادیِ دو سال پیش بود. این جنبش که از درون جامعه برخاسته بود و منجر به پاکباختن جان جوانان بیشماری شده بود، به دلیل قساوت دولت عاقبت و به تدریج به خاموشی گرائید. گرچه یکی از دلایل این شکست خونخواری بدون وقفهٔ رژیم بود، ولی عدم وجود نیروئی که بتواند این رژیم اهریمنی را جایگزین کند باعث شد که این قیام در حد یک خیزش باقی بماند، و عاقبت شکست بخورد. تنها راه مردم ایران برای غلبه بر این دولت اهریمنی تشکیل یک سازمان یا گروه ملی و مردمی است. سازمانی که قادر باشد کلیهٔ اقشار این کشور بزرگ را که از اقلیتها و ملیتهای گوناگونی تشکیل شده است، یکپارچه و یکصدا سازد. تشکیلاتی که به هیچ دولتی وابستگی نداشته باشد، و جدا از چهرههای شکست خوردهٔ سابق، همچون رژیم شاهی و یا سازمانهای سیاسی گذشته، با استقلال کامل و با پشتیبانی کلیهٔ اقشار و ملیتها، و با آرمانی مادی و دنیوی، ملی و غیر مذهبی، اکثریت عظیمی از مردم ایران را رهبری کند.ا
No comments:
Post a Comment