ا۱. پیش از تولد، ما که و کجا بودیم؟ قبل از اینکه روی این زمین قدم بگذاریم، آیا ما در مکان دیگری به شکل یا نوع خاص یا متفاوتی وجود داشتیم؟ پیش از اینکه ما به دنیا بیاییم، آیا روحی در انتظار جسمی برای نفوذ درآن بود؟ پس از اینکه مادرانمان باردار میشوند، نطفهای بیش نیستیم، که در شکم مادر این نطفه رشد میکند و تبدیل به یک نوزاد میشود. ما در خانه و کاشانهٔ والدین خود رشد میکنیم و تحت مراقبت آنها بزرگ میشویم. پس از رشد کامل، از پدر و مادر جدا میشویم تا بتوانیم به تنهایی زندگی کنیم و خانواده خود را تشکیل دهیم. و سپس آنقدر پیر میشویم که بدن ما دیگر قادر به زندگی نیست، و میمیریم. آیا پس از مرگ، میدانیم که مقصد بعدی ما کجاست؟ بدن ما از بین خواهد رفت، اما آیا روحی وجود دارد که باقی بماند، و اگر وجود داشته باشد، آن روح به کجا سفر می کند؟
ا۲. من بدون آنکه بخواهم که به دنیا بیایم، و یا نقشی در به دنیا آمدنم داشته باشم، وارد این جهان شدم. هیچ کس از من نخواست که به دیگر موجودات زنده روی زمین بپیوندم، و من در نتیجه یک لذت جسمانی که پدر و مادرم تجربه کردند به این دنیا پای گذاشتم. هیچ کس برای به دنیا آمدن من، از من اجازه نگرفت و من آرزو و دانش و یا اِرادهای برای زندگی در این دنیا را نداشتم. با این حال، من خودم را در این سیاره یافتم، و در دوران کودکی و زمان رشد سالها طول کشید تا آنچه را که بزرگترها میدانستند، یاد بگیرم و راه آنها را دنبال کنم. وقتی به دنیا آمدم هیچ مهارت جسمانی نداشتم و نمیدانستم که چگونه سخن گویم، راه بروم، یا هیچ کار دیگری را انجام دهم. تنها وظیفهام مصرف هر چه بیشتر، و استفاده از حواسم برای یادگیری و دنبال کردن دیگران بود. مغز من میتوانست همه چیز اطرافم را ردیابی کند و حافظهام میتوانست تمام حقایق و فعالیتهای اطرافم را حفظ کند. وقتی من بمیرم و مغزم از بین برود، آیا خاطرات من در جایی زنده و ماندگار میشوند یا همراه با مغز آن خاطرات نیز میمیرند؟
ا۳. وقتی به دنیا می آییم، هواس پنج گانهٔمان ضعیف است، و مثلا دید خوبی نداریم. ما همچنین فاقد هرگونه مو، دندان و مهارت فیزیکی میباشیم. همانطور که پیر میشویم مجددا آن بینایی، مو، دندان، شنوایی و چابکی فیزیکی را از دست میدهیم. بنابراین، این چرخه ای است که ما انسانها از آن عبور میکنیم. یادگیری دنیای جدید توسط حیوانات بسیار سریعتر است، اما با توجه به اینکه متوسط طول عمر آنها، به طور کلی اما نه همیشه، کوتاهتر از طول عمر انسان است، می توان یادگیری سریعتر آنها را به نوعی فرض کرد. وقتی به دنیا میآییم، پدر و مادری داریم که از ما مراقبت میکنند. با این حال، وقتی تا سنین بالاتر زندگی میکنیم و همسرمان را از دست میدهیم، با توجه به تمام آن ضعفهای جسمانی که ذکر شد، هیچ کس با ما زندگی نمیکند که از ما مراقبت کند. حتی اگر صاحب اولاد نیز شده باشیم، آنها از نگهداری از ما خسته میشوند، زیرا که نخستین هدف، و الوّیت ذهنی آنها نگاهداری از خانوادهٔ خودشان است. امروزه، یکی از روشهای معمول، فرستادن پدران و ماداران و افراد پیر یا مسّن به خانهٔ سالمندان و یا مکانهائی از این قبیل است. ولی بطور کلی، هیچ دلیل شناخته شدهای وجود ندارد که چرا ما از صفر، یعنی زمان تولد، شروع میکنیم و از نظر جسمی و ذهنی به پیشرفت خود ادامه میدهیم تا زمانی که به سنین پیری میرسیم، و سپس به تدریج به عقب باز میگردیم. این بازگشت به گذشته از نظر جسمی و روحی، و در شکل و ظرفیت زمانی که آغاز زندگیمان بود، ادامه مییابد؛ تا آنکه مرگ ما را به کام خود میگیرد. البته این یک وضعیت کلی است و ممکن است کسانی سنین پیری را تجربه نکنند. با این حال، اگر همه چیز درست و یا طبق برنامه پیش برود، این یک هنجار کلی است. آیا دلیلی وجود دارد که ما مجبوریم که از صفر شروع کنیم و پس از گذراندن این مسیر و یا چرخه، به صفر بازگردیم؟
ا۴. همهٔ ما باید هر شبانهروز برای مدت زمان مشخصی بخوابیم. گفته می شود که هر بدن برای رفع خستگی و حفظ سلامت جسمی و روحی به حدود هشت ساعت خواب در روز نیاز دارد. بدین ترتیب ما یک سوم عمر خود را در بیهوشی به سر میبریم. در این صورت، چرا وقتی که از خواب بیدار میشویم، حتی زمانی که از نظر روحی احساس شادابی میکنیم، از نظر جسمی اینقدر خسته هستیم؟ اگر خواب استراحتی برای بدن است، چگونه بدن ما وقتی از خواب بیدار میشویم کاملا کرخت است، و برای اینکه بدنمان را به حالت عادی خود بازگردانیم، باید نرمش کنیم؟ چنان که این استراحت نه فقط برای شارژ مجدد جسم، بلکه برای احیای مغز نیز هست، پس چرا در زمان بیداری هنوز آخرین خوابی که دیدیم در مغزمان گسترده است، و زمانی به طول میانجامد تا بتوانیم بار دیگر مستقلا فکر کنیم؟ دلیل اینکه ساختار بدن ما به گونه ای است که فقط برای اینکه بتواند به درستی کار کند نیاز به استراحت در یک سوم زمان دارد چیست، و چرا باید به بدن خود استراحت دهیم تا فعالترشود؟
ا۵. ساختار جهان به گونه ای است که موجودات زنده نیاز به مقدار مشخصی خوراک، و به تعداد معینی در روز احتیاج دارند. اکثر موجودات از جمله انسان، دیگر موجودات زنده را به منظور بقای خود مصرف میکنند. دلیل نیاز به چند نوبت خوردن و آشامیدن برای زنده ماندن، به خصوص خوردن جانداران دیگر چیست؟ از سوی دیگر، برای زندگی طولانیتر و سالمتر باید غذاهای خاصی بخوریم. گفته میشود که مصرف انواع محصولاتی که به بدن ما سوخت کافی برای ادامه عملکرد سالم خود میدهد ضروری است. مواد مختلفی مانند ویتامینها و مواد معدنی وجود دارند که بدن ما برای بقا به دریافت مداوم آنها نیاز دارد. همچنین ما نیاز به کشتن گیاهان و حیوانات برای ادامهٔ بقای خود داریم. چرا برای زنده ماندن باید غذا بخوریم و چرا بقای ما به ریشه کنی سایر موجودات زنده بستگی دارد؟
ا۶. برخی افراد در خواب، و یا در اثر تسلیم شدن بدن به سکته قلبی یا بیماری های ناگهانی مشابه، میمیرند؛ گرچه اکثر مردگان پس از یک بیماری جان خود را از دست دادهاند. بدترین نوع امراض بیماریهای روانی و مخرب مغزی مانند آلزایمر یا پارکینسون هستند. مردن پایان همه چیز برای مردگان است، اما لحظهای نابهنگام و اندوهگین برای بازماندگان است. برای کسانی که کسی را از دست می دهند، غم انگیز است که بدانند دیگر هرگز آن عزیز را نخواهند دید. علاوه بر این، ترس از اینکه روزی چنین اتفاقی برای شخص زنده بیفتد برای آنها به همان اندازه دردناک میباشد. ما همواره تلاش میکنیم تا با حفظ سلامتی خود این لحظه قطعی را به تعویق بیندازیم. ما مراقب غذا و آب و هوای اطرافمان هستیم، و در عین حال ورزش میکنیم و با پیشگیری و مصرف دارو، تا حد امکان ویروس ها و سایر بیماریها را از خود دور میکنیم. با این حال، بیماری یکی از شایع ترین علل مرگ و میر است. ما تمام آزمایشهای پزشکی را انجام میدهیم تا از هر چیزی که ممکن است در بدن ما اشکال ایجاد کند و منجر به فروپاشی عملکرد بدن ما شود، مطلع شویم. به دلیل پیشرفت در سیستم پزشکی، ما در مورد افرادی میشنویم که بیش از یک قرن زندگی میکنند. در واقع، با بررسی سن افرادی که در گذشته فوت کردهاند، متوجه میشویم که طول عمر ما هر سال به طور متوسط در حال افزایش است. بنابراین چنین پرسشی به ذهن میرسد که چقدر میتوانیم پیش برویم و تا چه مدت میتوانیم بدن خود را زنده نگاه داریم؟
ا۷. ما خدایان را آفریدهایم که همیشه از ما محافظت میکنند و ادیانی که به این خدایان معتقدند پس از مرگ ما را به مکان بهتری راهنمایی میکنند. خدایان قدرتمندترین و ابدی ترین هستند و ما از آن خدایان طلب آمرزش، و به آنها دعا میکنیم. با دعای یک خدا و کسانی که ادعای کارگزاری آنها را کردهاند و با ستایش و تشکر روزانه از آنها انتظار داریم در این دنیا سالم و شاد زندگی کنیم و بعد از مرگ به جای بهتری برویم. ما با یکدیگر میجنگیم و افراد دیگری را که به خدایان و پیامبران ما ایمان ندارند به قتل میرسانیم! در برخی از کشورها، مانند ایران و افغانستان، دولت ها کسانی را که در خانوادهای معتقد به دین خاصی، در این مورد اسلام، به دنیا آمدهاند و پس از آن عقیده خود را ترک کرده اند، سنگسار میکنند یا میکشند. رهبران برخی از این ادیان از بهشتی صحبت میکنند که اولین ساکنان آن به دلیل خوردن یک سیب حرام از آن مدینه فاضله بیرون رانده شدند! اگر آن خدایان این جهان را آفریدهاند و پیامبرانشان آنها را به ما معرفی کردهاند، به جای اینکه بدانیم که آن خدایان ما را بدون خواست ما خلق کردند و زندگی خود را با عشق و آرامش زندگی کنیم، چرا باید به آنها دعا کنیم و آنها را ستایش کنیم و از آنها طلب آمرزش کنیم؟
ا۸. ما خود، یعنی انسانها را باهوش ترین موجودات روی زمین مینامیم! ولی آنچنان از مرگ میترسیم که دنیای دیگری برای خود ساختهایم که پس از مرگ به آنجا میرویم. ما برای کسانی که از دست دادهایم سوگواری و گریه میکنیم. آیا واقعاً برای از دست دادن بستگانمان گریه میکنیم یا میترسیم روزی سرنوشت مشابهی داشته باشیم؟ اگر آنها در دنیای بهتری هستند، چرا ما خوشحال نیستیم که آنها به مکانی که پیامبران به آنها وعده داده بودند عروج کردند و در آنجا آرام گرفتهاند؟ فلسفهٔ مُبهماتی چون خدا و دین چیست؟
ا۹. به آسمان نگاه میکنیم و فضایی بی پایان را میبینیم. چشمان ما نمیتوانند کلیهٔ ستارگان و سیارات را ببینند و گوشهای ما قادر نیستند که حرکات و تغییرات درون آنها را بشنوند. دانش ما آنقدر گسترش یافته است که از وجود آنها آگاهی داریم، اما بجز کُراتی در نزدیکیمان، وسیله ای برای سفر به آنها نداریم. از آنجایی که ما نمیتوانیم به آن سیارات سفر کنیم، نمیدانیم که آیا اشکال خاصی از زندگی در آنها وجود دارد یا خیر. برخی از دانشمندان، مانند استفن هاوکینگ، این نظریه را مطرح کردند که جهان ما نامحدود نیست و این دنیا و کهکشان دارای لبههائی است و با مرزهائی محدود میشود. او حتی سن جهان ما را تخمین زده بود. با توجه به افزایش میانگین سنی و کنترل بیماریها، جمعیت این جهان همواره رو به فزونی است. در نتیجه آسیبی که ما به زمین وارد کردهایم، پایداری آن را زیر سوال می برد. یکی از خطرناک ترین اثرات پیشرفت ما گرمایش زمین است که نمیدانیم چگونه آن را شکست دهیم. در واقع، برخی از دانشمندان توصیه میکنند که کل سیاره زمین را از خورشید دور کنیم! آینده یا سرنوشت کرهٔ زمین چیست؟
ا۱۰. آیا این درست است که جهان ما یک بار آغاز شده است یا زمانی متولد شده است، و زمان دیگری در آینده پایان میگیرد و میمیرد؟ در این صورت هدف از وجود ما چیست؟ کتاب مقدس در مورد آرماگدون، آخرین نبرد بین حق و باطل، خیر و شر، فرشته و شیطان، صحبت میکند. طبق آیات انجیل، این اتفاق در تپههای مگیدو در حیفا رخ میدهد، جایی که دولت صهیونیستی اسرائیل در حال حاضر در تلاش برای نسلکشی فلسطینیان است تا سرزمینهای آنها را تصرف کند. در واقع، اگر اسرائیل با تسلیحات آمریکایی به این جنایات ادامه دهد، ممکن است کشورهای هستهای دیگر را درگیر، و آرماگدون را از طریق جنگ هستهای ایجاد کند، مشروط بر اینکه ایالات متحده به تحویل مهمات و دانش نظامی دولت اسرائیل ادامه دهد. یک آرماگدون دیگر ممکن است در اوکراین اتفاق بیفتد، دوباره با قدرت هسته ای، زیرا آمریکایی ها دانش نظامی و مهمات به اوکراینی ها ارائه، و در نتیجه به گسترش جنگ کمک میکنند. آیا در طول زندگی خود شاهد آرماگدون خواهیم بود؟
ا۱۱. متاسفانه بسیار شگفت انگیز و قابل توجه است که نوع بشر تنها گونه ای است که همنوع خود را به دلیل داشتن یک ایدئولوژی متفاوت، و به منظور به دست آوردن دارائی، و یا انتقام، میکشد. حیوانات نیز برای به دست آوردن زمین و دام بهتر با یکدیگر میجنگند، با این تفاوت که آنکه زور کمتری دارد زمین جنگ را ترک میکند، و مهمتر اینکه قویتر برای نابودی کامل منهزم او را تعقیب نمیکند. انسان زمان و تلاش زیادی را صرف ساختن مهمات میکند که تنها هدف آن کشتن انسانهای دیگر است. برای آنکه نیروی نظامی قویتری داشته باشیم که به دشمن تفوق بیابیم، زمان و مواد اولیهٔ بسیاری را که میتوانستند انسانهائی را از مرگ نجات دهند، صرفا برای نابودی دیگران بکار میگیریم. سودآورترین صنعت در ایالات متحده، با قدرت انتخاب مقامات دولتی تا رئیس جمهور، شرکت های صنعت تسلیحات یا آنچه مجتمع صنعتی نظامی نامیده میشود، هستند. ما جدیدترین نوآوریها و اکتشافات را در آماده سازی ارتش ایجاد و سازماندهی، واز آنها بر علیه ممالک دیگر استفاده میکنیم. ما همچنین آن ارتش ها را به روش های مختلف برای کشتن انسانهای دیگر آموزش میدهیم! آمریکا حدود هشتصد پایگاه نظامی در بیش از هفتاد کشور جهان دارد که هدف آن کشتار دیگران با شعار دفاع یا حمایت میهن در برابر متجاوزان خارجی است، در حالی که خود بزرگترین متجاوز در تاریخ است! با خواندن این دو جمله به نظر میرسد که چیزی اشتباه شده و یا از قلم افتاده است، در حالیکه بشریت از چنین طرز تفکّری دفاع نیز میکند! آیا درست است که انسان باهوش ترین گونه است؟
ا۱۲. آیا این دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، فقط یک رویاست؟ بدیهی است که هنگام خواب در رویا و یا کابوس هستیم. اما آیا این دنیا و زندگی ما میتواند رویایی بزرگتر باشد؟ از نظر فضایی، جهان بسیار وسیع است و ما بسیار کوچک هستیم. آیا ممکن است تولد، زندگی و مرگ جزئی از یک رویا باشند که در دنیایی جداگانه رخ میدهند؟ به عبارت دیگر آیا ما در یک رویا زندگی نمیکنیم، و این دنیا، و زندگی ما در این جهان رویایی بیش نیست؛ و روزی از آن رویا برمیخیزیم، که آنرا مرگ نامیدهایم؟ واقعیت چیست و رویا چیست؟
به هیچ یک از سوالاتی که در اینجا گفته شد نمی توان به سادگی پاسخ داد. در واقع، اکثریت بزرگی از فیلسوفان به این موضوعات پرداختهاند و سعی کردهاند پاسخهای معقولی برای آنها بیابند. اینها سؤالاتی اساسی هستند و در اینجا تمام تلاش برای بررسی آنها و یافتن پاسخی معقول برای هر سؤال بکار میرود. البته اگر پاسخی یافت نشد، حداقل این پرسشها بسط و تحلیل داده خواهند شد:ا
ا۱. جسم ما در دوران بارداری مادرانمان شکل گرفت، ولی زمانی که به دنیا آمدیم به هیچ وجه توانی برای مراقبت از خود را نداشتیم، و به مردان و زنانی نیاز داشتیم که ما را تا سن بلوغ، تر و خشک کنند. چنانچه ما زمانی که نطفهای بیش نبودیم، و در هنگام شکلگیری در وجود مادرانمان از جهان دیگری آمده بودیم و از آن جهان مطلع بودیم، در هنگام تولد خاطرات آن جهان را فراموش کردیم، و آنرا با دادههای اکتسابی این جهان جایگزین کردیم. بنابراین، چنانچه ما پس از مرگ به جهان دیگری برویم، خاطراتی از این جهان با خود نخواهیم بُرد. در این صورت با مرگ همه چیز پایان میگیرد. چنانچه به روح یا به پدیدهای غیر قابل لمس و از این قبیل اعتقاد داشته باشیم، آن روح به حوزهٔ دیگری، ورای دنیای کنونی و با فرضیات دنیای کنونی سفر میکند، که برای ما در این جهان قابل هضم نخواهد بود. بنابراین ایدئولوژیهای ادیان مختلف، که از جهان دیگری پیش از تولد و پس از مرگ خبر میدهند، قابل قبول نمیباشند، چرا که آن جهان با دادههای این جهان قابل سنجش نخواهد بود. نتیجه آنکه دنیا با تولد آغاز و با مرگ پایان میپذیرد. آنچه که حواس پنجگانهٔ ما درک میکنند دنیای ماست، و خارج از آن دنیای دیگری وجود ندارد. کرهٔ زمین، که تنها مکانی است که تا کنون برای زیست موجودات زنده کشف شده است، عمر مشخصی دارد و زمانی از میان خواهد رفت، که دانشمندان آن زمان را نیز تخمین زدهاند. در این فاصله برای بقای موجودات زنده، اگر خود با جنگ به این دنیا پایان ندهیم، باید مکان قابل زیست دیگری را جست و جو کنیم.ا
ا۲. در قسمت پیشین گفته شد که ما از قبل و بعد- یا به پارسی بگوئیم، پیش و پس- از این دنیا هیچگونه آگاهی نداریم. اگر خاطرهای نیز پیش از تولد ما وجود داشته، آن خاطره با ما به این دنیا نیامده است. در حقیقت، تولد ما بدون نظر و یا تایید ما صورت گرفت. مرگ ما نیز بدون خواستهٔ ما پایان میپذیرد. چرا که اگر ما آرزوی مرگ کنیم، این اختیار را داریم که داوطلبانه و به طریقی، به عمر خود پایان دهیم. بنابراین، مرگی که در نتیجهٔ خودکشی نباشد، بدون خواسته و آرزوی ما صورت خواهد پذیرفت. قتل و کشتار انسانها نیز خواستهٔ اکثریت جوامع نیست، و کشتار انسانهای دیگر توسط عدهٔ معدودی که در حکومت هستند صورت میپذیرد. گرچه تئوریهای بسیاری برای برقراری یک حکومت عادلانه نسبت به کلیهٔ افراد جامعه، و دوستدار طبیعت و محیط زیست و مهربان به سایر موجودات، توسط جامعه شناسان مطرح شدهاند، ولی هنوز چنین حکومتی وجود نداشته، و شاید بهترین حکومت عدم و نبودِ آن باشد! پس از مرگ، آنچه که از انسان باقی میماند تنها یک خاطره است، که بیش از یک نسل دوام نخواهد داشت، مگر آنکه تاثیر شخصی در یک جامعه آن خاطره را به تاریخ تبدیل کند.ا
ا۳. اگر ما به سیر تکامل موجودات زنده، یا فرگشت، اعتقادی نداشته باشیم، بر طبق افسانههای کتب مقدس نخستین انسانها آدم و حوا بودند که در سنین جوانی خلق شدند و همیشه در آن سن باقی ماندند، تا آنکه از بهشت رانده شدند و در این کرهٔ زمین مانند ما شروع به زندگی کردند. بر طبق آن کتب، چنانکه ما این افسانههای مضحک را بپذیریم و بر طبق آن کتب رفتار کنیم، مجددا به بهشتی میرویم که جدّ ما به دلیل خوردن یک سیب یا گندم از آن رانده شد! چنانچه از این افسانه فاصله بگیریم و به واقعیت بنگریم، بر اساس مدارک تاریخی، ما انسانها در غیاب دایناسورها یک فرایند تکاملی را طی کردیم تا توانستیم به گونهٔ انسانهای هوشمند امروز تبدیل شویم و از سایر موجودات پیشی بگیریم. ما شیوه های ارتباطی شفاهی و نوشتاری، مهارت فیزیکی، ابزار و بسیاری از مفاهیم دیگر را ایجاد کردیم که زندگی ما را تسهیل میکند و به هنر ختم میشود. افرادی که به آلزایمر یا سایر بیماریهای این چنینی مبتلا هستند، این پیشرفت را از دست میدهند و روند فکری آنها به زمان قبل از اینکه ما انسانها حاکم جهان شویم، باز میگردد. بنابراین، ما با همان ظرفیت ذهنیِ حیوانات به این دنیا قدم میگذاریم. در واقع، پیش از آنکه پیشرفتهای کنونی را کشف کنیم، زندگی ما مانند سایر حیوانات بود. این پیشرفها را از والدین و اطرافیان خود میآموزیم، و همواره آنرا اشاعه میدهیم. به نظر میرسد که بدن ما میتواند سالهای معینی را از نظر فیزیکی حفظ کند و ذهن ما نیز روند زمانی مشابهی را دنبال میکند. با پیشرفت در امور پزشکی، ما خود را قادر ساختهایم که همواره سالمتر و طولانیتر عمر کنیم. هر روز به طول عمر ما افزوده میشود، اما ذهن ما نمیتواند به این پیشرفت ادامه دهد، و هر آینه با افزایش سن، فراموشی بیشتر، یادگیری کمتر، و روند افزایش ذهنی ما کوتاهتر میشود، و عاقبت خاتمه مییابد.ا
ا۴. عوامل ناشناخته بسیاری در ارتباط با هستی ما وجود دارند که ما نتوانستهایم آنها را درک و یا کشف کنیم. بدن، و به خصوص مغز ما احتیاج به استراحت کامل به مدت هشت ساعت در هر شبانهروز دارد. چنان که گفته شد، این بدین معناست که ما یک سوم طول عمر خود را در خواب، و در حالتی که از کنترل ما خارج است به سر میبریم. همچنین، برای حفظ سلامتی بدنمان باید عضلات خود را به کار بیاندازیم و یا نرمش کنیم، مگر آنکه کار روزانهٔ ما فیزیکی و بصورتی باشد که عضلات ما همواره در حرکت باشند. گرچه با این تدابیر، هنوز هم بیماریهائی هستند که چنانچه مراقبت نکنیم به بدن ما حمله میکنند. دلیل آن ساختار بدن ما و نحوه فعالیت آن است که بصورتی شکل گرفته است که تا سن خاصی بزرگتر و قویتر میشود، و سپس در جهت مخالف حرکت میکند. زندگی کلیهٔ موجودات زنده چنین است که از نطفه و یا تخمی آغاز میشود، سپس رشد میکند، و پس از آنکه به مرحلهٔ خاصی از رشد رسید چه از نظر فیزیکی و چه از نظر ذهنی سیر نزولی طی میکند، و سپس میمیرد. آیا سیاره ای وجود دارد که در آن تولد یا مرگ وجود نداشته باشد و تعداد معینی از موجودات در شرایط عالی برای همیشه زندگی کرده، به ساختن محیط اطراف خود و بهبود زندگی خود ادامه دهند؟ شاید بتوان گفت که با فرضِ وجودِ چنین عالمی، مردم از زندگی برای همیشه خسته می شوند. با این حال، اگر آنها از عصر حجر شروع کنند و با اکتشافات و نوآوری ها به بهبود زندگی خود ادامه دهند، زندگی لذت بخش خواهد بود! در حال حاضر، ما عادت کردهایم که باور کنیم که برای هر چیزی آغاز و پایانی وجود دارد. باید توجه داشت که هر چیزی آغاز، و هر آینه تغییر شکل پیدا میکند تا آنکه پایان مییابد. نمیدانیم که چنانچه جهانی خارج از دنیای ملموس ما وجود دارد، آیا آن دنیا نیز چنین خواستار و فرایندی دارد؟ البته به نظر میرسد که این دنیا، آغاز و پایان همه چیز است، و جهان با تولد آغاز و با مرگ پایان میگیرد.ا
ا۵. به منظور نگاهداشت بدن به شکلی سالم و فعال، علاوه بر فعالیتهای بدنی و نرمش، خوردن و نوشیدن به طرز صحیح و سالم نیز از واجبات است. غذایی که مصرف میکنیم به انرژی تبدیل می شود که غذای بدن و ذهن است. به منظور سالم و فعال نگاه داشت جسم و فکر، هر موجود زندهای که در این خاک زندگی میکند، نه تنها اجبار دارد که همواره به بدن خود خوراک برساند، بلکه باید مواظب نوع تغذیهٔ خویش نیز باشد. دلیل اینکه بدن ما به گونه ای ساخته نشده است که فقط نفس کشیدن آن را قادر به عملکرد کند یا بدون هیچ دخالت خارجی زنده بماند، یک معما است. مشکل دیگر خوردن موجودات زنده دیگر برای زنده ماندن است. این باعث می شود که کل وجود یکی مبتنی بر مرگ دیگری باشد. انسان ها از طریق باغبانی و گله داری قادر به افزایش کمی و کیفی مواد مصرفی خود میباشند. با این حال، این فرآیند باعث می شود که گونه ها به منظور بقای خود، گونههای دیگر را نابود سازند. ما میتوانیم در مورد عشق و عاطفه صحبت کنیم، سخنرانی و نطق کنیم، اما وقتی صحبت از بقا می شود، باید موجود زنده دیگری را نابود کنیم. زمانی که به یک جامعهٔ عادلانه میپردازیم، ساختار جامعه به گونه ای ساخته میشود که بقای یکی در گرو مرگ دیگران است، که به معنای عام منصفانه نیست. آیا همه جنگ های دنیا و کشت و کشتارها از چنین ذهنیتی نشات میگیرند؟ پاسخ به این پرسش مثبت است، که البته چنانچه پیشتر رفت، این عادلانه نیست، بخصوص که انسان قادر است با سلاحهای خود هزاران و میلیونها نفر را در آنی نابود سازد.ا
ا۶. فرزندان ما که در سالهای پایانی قرن گذشته به دنیا آمدهاند، ممکن است بتوانند با طولانیتر ساختن عمر خود شاهد قرن بیست و دوم نیز باشند؛ یعنی سه قرن زندگی کنند. جالب است بدانیم که انسانها تا چه اندازه میتوانند عمر خود را طویلتر کرده، و زمان زندگی خود را افزایش دهند. ما میدانیم که هیچ چیز در این سیاره و احتمالاً تمام سیارات و ستاره ها برای همیشه باقی نمیماند و همه چیز پایانی دارد. موجودات زندهای هستند که فقط برای چند ثانیه زندگی میکنند و ستارگانی هستند که برای چندین سال نورافشانی میکنند. اما در نهایت همه چیز و همه کس پایانی دارند. مانمیدانیم که آیا این دایرهای است که از بینهایت آغاز شده و مدام تکرار میشود؛ به این معنی که ستارگان و سیارات و همه موجودات زنده یک روز متولد و در زمانی دیگر ناپدید میشوند. جالب است اگر بتوانیم کشف کنیم که قبل از شکل گیری جهان ما، جهان دیگری وجود داشته است؛ و زمانی که جهان ما بمیرد، زمان تولد یک جهان دیگر خواهد بود. ما البته هرگز زندگی و مرگ جهانها را تجربه نخواهیم کرد.ا
ا۷. خدایان قدرتمند و شکست ناپذیر و همیشه در صحنه توسط کسانی که میخواستند دلیلی برای این جهان بیابند، اختراع شدند. عدهای نیز با اختراع مذاهب، خود را به آلاف و اُلوفی رساندند، که نمونههای بارز آن رژیمهای جنایتکار مذهبی در جهان فعلی ما هستند. در آن ادیان، آداب و رسوم خاصی را برای پیروی، و شاید بیشتر به منظورتحسین و ستایش خدا اضافه کردند. کسانی که به این خرافات اعتقاد دارند، باید سوالات ساده و پایهای از روسای دین داشته باشند و بدین ترتیب به آن عقاید محک بزنند. به عنوان مثال، اگر خدا قادر مطلق است چرا او را می ستاییم؟ مضحک است که آخوندها یا کشیشان یا روحانیون و سایر رهبران دینی باید ما را از آن خدا آگاه، و با مراسم خاصی آن خدا را به ما بشناسانند، به جای اینکه همان خدا وجود خود و دین خود را در زمان تولد به ما القأ کند، تا از این همه مذاهب و ادیان مخالف یکدیگر و جنگ بین آنها جلوگیری شود. چرا خدایان این ادیان خود را به ما ظاهر نمیسازند و دنیا را از آلودگی و پستی منزه و پاک نگاه نمیدارند؟ خدایان و ادیان پوچترین محصول بشر، و انگیزهٔ بسیاری از بدبختیهای ما در همهٔ ادوار بوده و هستند.ا
ا۸. چنانکه بارها به آن اشاره شد، همه چیز روزی میمیرد و محو میشود. این واقعیتی است که با شواهد بسیاری کشف، و توسط استادان بیشماری ثابت شده است. این داستان پایان زندگی است، چه آنرا آرماگدون و یا عاقبت جهان بنامیم، و یا عنوان دیگری برای آن بیابیم. زندگی از طریق یک فرایند تولد، رشد، و مرگ سپری میشود. همه چیز در این دنیا آغاز میگیرد و در همین دنیا پایان میپذیرد. زمانی که این اصل را بپذیریم، با این دانش که شروع و ختم همه چیز همین جاست، شاید باعث و بانی آن شویم که نسبت به همنوع خود مهربان باشیم. ما در زمان آمیختگی جنسی، بین میلیونها عنصر دیگر بودیم که آماده برای زندگی در این دنیا بودند، و ما شانس آنرا داشتیم که از میان این همه انتخاب شویم. بنابراین باید شاد و سربلند و خوشحال باشیم و تلاش کنیم که زندگی خود و دیگران را ارج نهیم و برای امتداد و بقای آن تلاش کنیم. با چنین تفکّری، شاید بتوانیم جلوی از میان بردن همنوع خود را بگیریم و جنگها را پایان دهیم. شاید بتوانیم راهی پیدا کنیم که خوراکی بجز موجودات زنده کشف کنیم، تا بتوانیم در این دنیائی که آغاز و پایان آن را نمیدانیم، با صلح و آرامش زندگی کنیم.ا
ا۹. استفن هاوکینگ این نظریه را مطرح کرد که جهان ما از طریق رویدادی به نام "بیگ بنگ"، و یا به فارسی "انفجار بزرگ"، پانزده میلیارد سال پیش آغاز شده است. او همچنین بیان کرد که جهان در نهایت تاریک شده، و سپس محو میشود، و این در زمانی است که انرژی ستارهها در فرآیندی که او آن را "خروجی هموار از تورم ابدی" نامید، پایان گیرد. علاوه بر این، او پیشنهاد کرد که جهان ما در نقطهای به پایان میرسد، چیزی که او آن را "سرد بزرگ" نامید. طبق پیش بینی او، تا حدود سال ۲۶۰۰ میلادی، زمین ما به یک توپ عظیم آتشین تبدیل خواهد شد. اینها همه پیش بینی های نابغه ترین فرد زمان ما در مورد سیاره ما و جهان به عنوان یک کل است. تنها راهی که صحت یک پیشبینی اندازهگیری میشود این است که منتظر بمانیم تا زمان آن واقعه فرا برسد، زمانی که اعتبار آن پیشگویی ثابت شود، که نه تنها خود او این شانس را نداشت، بلکه به نظر نمیرسد که هیچکدام از ما بتوانیم آنرا تجربه کنیم! البته اکثر دانشمندان پیشبینیهای این نابغهٔ زمان ما را تایید کردهاند. صرف نظر از آن پیشبینیها، واضح است که سیاره ما، مانند هر چیز دیگری روی زمین، عمری دارد و با افزایش سرعت گرمایش زمین، روزی دیگر وجود نخواهد داشت. برخی از دانشمندان معتقدند که ما باید زمین خود از خورشید دور کنیم تا نور کمتری به کرهٔ ما برسد! اگر چنین پروژهای امکان پذیر باشد، این می تواند یک راه حل موقت خوب باشد. با این حال چنین طرحی بیشتر علمی تخیلی به نظر می رسد تا علمی. راه حل عجیبتر این است که از کرهٔ زمین دل بکنیم و به سیارّهٔ دیگری نقل مکان کنیم! برخی می گویند که اخیرا سیارهای مانند زمین کشف شده است که انسان می تواند در صورت به وجود آوردن وسیلهای برای یک سفر طولانی در فضا، به آنجا برود. جهان به قدری وسیع است که احتمال وجود سیاره ای شبیه زمین لزوماً ایده ای غیرمنطقی نیست، اشکال در نوآوری و ساخت سفینهای برای سفر، که بتواند همهٔ موجودات روی زمین را نقل مکان دهد، میباشد!ا
ا۱۰. در مورد احتمال پایان جهان در یک روز بحث شد. با این حال، آرماگدون می تواند به زودی و در طول زندگی ما توسط انسان اتفاق بیاُفتد. کشورهای بیشماری با قابلیت سلاحهای هستهای وجود دارند، و این در زمانی است که جنگهای متعدد در خاورمیانه و آفریقا و اروپای شرقی در حال نابودی طبیعت و انسانها میباشند. متأسفانه یافتن کشوری با رهبری معقول و بشردوستانه دشوار است. اگر دلیل اصلی جنگها در گذشته گسترش بود، امروز برای فروش محصولات است. امروزه بزرگترین کشور تولید کننده محصولات مورد استفاده عموم و در جهت ساده کردن زندگی روزانه، چین است. در حالی که بزرگترین کشور تولید کننده سلاح در جهان آمریکا است. برای دولت چین بهترین پدیدهٔ جهانی به منظور فروش محصولاتش، صلح و آرامش در جهان است. در حالی که برای ایالات متحده برعکس است. علاوه بر این، تاریخ نشان می دهد که زمانی که یک ابرقدرت در حال سقوط است، این پدیده، زوال، انحطاط، هلاکت و تباهی به دنبال خواهد داشت. در نتیجه، ابرقدرت در حال مرگ برای حفظ برتری خود تا بن دندان میجنگد. با توجه به اینکه امروزه روز عصر تسلیحات اتمی است، و بسیاری از کشورها چنین تسلیحات مخرب بزرگی را در زرادخانه خود دارند، جنگ جهانی بعدی آغاز پایان زندگی بشر خواهد بود. ایالات متحده در حال از دست دادن برتری صنعتی، دانشگاهی و مالی خود است، و این دلیل موجهی برای حمایت از دولت های متخاصم اسرائیل و اوکراین میباشد. تا زمانی که مردم جهان علیه این جنگها شورش نکنند، احتمال وقوع آرماگدون در طول نسل ما امکان پذیر به نظر میرسد.ا
ا۱۱. قبلا از مجتمع صنعتی نظامی آمریکا سخن رفت. بزرگترین و پرکارترین مجتمع صنعتی نظامی جهان متعلق به دولت آمریکاست، که تقریبا کلیهٔ جنگهای پس از جنگ جهانی دوم توسط این مجتمع آغاز و یا هدایت شده است. همچنین به اینکه نیروی سیاسی آمریکا در دست چنین قدرت بزرگ و وسیعی است، اشاره شد. افرادی که بیش از پنجاه و پنج سال سن دارند، ممکن است جنبش های ضد جنگ دهه شصت میلادی را به یاد بیاورند. مردم به جای گلوله، گل رد و بدل می کردند، و در لوله سلاحهای مامورین انتظامی گل میگذاشتند. نمادهای عشق و صلح بخشی از هر گرافیتی یا شعاری بر روی دیوارها و مکانهای عمومی بود. این سنت نه تنها در ایالات متحده و اروپا، بلکه در سراسر جهان باید احیا شود. این جنبش، باید با ممنوعیت مجازات اعدام توسط دولتها آغاز شود، تا کمکم گرفتن جان انسانی توسط انسانی دیگر به یک کابوس تاریخی تبدیل شود. هر انسانی برای لذت بردن از زندگی باید مطمئن شود که همسایگانش هم از زندگی لذت میبرند. البته این پدیده باید از دولتها آغاز شود. در انتخاب رهبران جوامع، باید به کسانی اجازهٔ رهبری داد که دغدغهُ اصلی آنها سلامت و آسایش کلیه افراد آن جامعه، حتّی مُجرمان باشد. آزار دادن و کشتن افراد دیگر باید از ذهن هر فردی خارج و کلیه ارتشها منحل، و بجای آن نیروهائی تربیت شوند که به مردم تحمل و صبر در همزیستی با دیگران را میآموزند. هدف ارتشها برای دفاع از سرزمین تعریف شده، ولی ثابت شده است که هدف از ارتش هر کشوری تجاوز و تهاجم است، و تا آنجا که تاریخ به یاد دارد، ارتش قویتر همواره با قتل و کشتار نیتهای تجاوزکارانهٔ دولتی را به مرحلهٔ عمل درآورده است. ما زمان و منابع طبیعی و انرژی بسیاری را صرف کشتن یکدیگر می کنیم و هنوز هم خود را باهوش ترین گونه می نامیم! تا زمانی که مردم آفریقا، و ساکنین سایر کشورهای از نظر نظامی ضعیف را گرسنه نگاه میداریم تا سفرهٔ خودمان رنگینتر شود، و مردم فلسطین را برای دستبرد به سرزمینشان میکشیم و آواره میکنیم، و در بسیاری از نقاط جهان، به منظور رهبری و کنترل، پایگاههای نظامی میسازیم، هنوز به آنچه که انسانیت مینامیم نرسیدهایم. تا زمانی که تمایل داشته باشیم که به کشورهای ضعیفتر حمله کنیم، و هر گونه تحقیر و فرو نگاه داشتن دیگران در دستور کار ما باشد، تا از همسایه خود بهتر و ثروتمندتر و عاقل تر و شادتر به نظر برسیم، نمی توانیم خود را باهوش ترین گونه بنامیم.ا
ا۱۲. فاصله بین رویا و واقعیت مانند یک چشم به هم زدن است. رویاهایمان ما را به دنیاهای شگفتانگیزی
میبرند که در بیداری برایمان قابل تصور نیستند. ما در رویاهایمان به افراد و یا مکانهائی برخورد میکنیم که در بیداری
آن اشخاص و یا اماکن برایمان ناشناخته میباشند. رویاهای ما کاملاً از واقعیت جدا هستند. با این حال، وقتی از خواب بیدار می شویم، رویا برای مدت کوتاهی هنوز در ذهن ما باقی است و به آن میاندیشیم. گاهی اوقات رویاها آنقدر قوی هستند که تمام روز ذهن ما را به خود مشغول میکنند. زمانی که غرق در یک رویا هستیم
و یا در مسیر یک رویا به سر میبریم، آیا میدانیم که آن یک رویایی بیش نیست؟ گاهی از یک رویای قوی بیدار میشویم،
و داستان آن رویا مدتها ذهن ما را به خود مشغول میکند. پس از آن، زمانی طولانی سپری میشود تا آن رویا را فراموش کنیم و کارهای روزمره خود را از سر بگیریم. ما یک سوم زندگی خود را در خواب و رویا هستیم. آیا این یک رویا در یک رویا است؟ بدین معنی که زندگی کنونی ما رویایی بیش نیست، و تمام این زندگی فقط یک
رویا، و یا شاید یک کابوس است، و یک روز از خواب بیدار میشویم و خمیازه میکشیم و بدن خود را دراز میکنیم و فکر میکنیم که چه خواب طولانی و عجیبی دیدهایم؟ شاید همه ما در رویاهای خود هستیم و از واقعیت آگاه نیستیم و هیچ آگاهی نداریم که در مقطعی از خواب بیدار خواهیم شد، اما در خواب از آن اطلاعی نداریم.ا
No comments:
Post a Comment