آیا می توانیم بین موارد زیر رابطه برقرار کنیم: افزایش بی وقفه کسری بودجه فدرال از ابتدای قرن حاضر، جنگ، اقدامات ریاضتی، محو کردن اولین متمم قانون اساسی، اختلاط شرکتها و سازمانهای رسانهای.ا
برای یافتن رابطه بین همه این رویدادها، ممکن است با نگاهی به برخی آمار شروع کنیم. در سال هزار و نهصد و چهل و چهار، گروه مالیاتی برای ثروتمندان نود و چهار درصد بود. هنگامی که درآمد به سطح معینی میرسد، یک گروه مالیاتی برای درآمدهای بالا اعمال میشود که به دنبال آن خواهد آمد. درصد اعمال شده برای گروه مالیات بر درآمد بالا به تدریج به نود و یک درصد در سال هزار و نهصد و شصت و سه ، هفتاد درصد در سال هزار و نهصد و هشتاد، پنجاه درصد در سال هزار و نهصد و هشتاد و شش، چهل درصد در سال هزار و نهصد و نود و سه، و سی و پنج درصد در سال دو هزار و سه کاهش یافته است که تا به امروز ثابت مانده است. توجه داشته باشیم که در سال هزار و نهصد و هشتاد و هشت، این مالیات توسط بوش اول به بیست و هشت درصد کاهش، و در طول سال های کلینتون به چهل درصد افزایش یافت، اما در زمان ریاست جمهوریِ بوش دوم دوباره به نرخ فعلی کاهش یافت. درآمد سالانه برای قرار دادن شخصی در آن گروه مالیاتی، از سی هزار و نهصد و پنجاه دلار در سال هزار و نهصد و نود و هشت، به رقم امروزی یعنی سیصد و سی و شش هزار و پانصد و پنجاه دلار افزایش یافته است. این توضیح می دهد که چرا کسری بودجه وجود دارد، گرچه اقدامات ریاضتی برای تعادل بودجه اتخاذ میشود. بنابراین، جمعیت کم درآمد شروع به پر کردن شکاف ایجاد شده توسط کاهش مالیات برای ثروتمندان و از دست دادن مزایای آنها میکند.ا
به عنوان مثال، یک اقدام اقتصادی دولت کالیفرنیا را مجبور کرد که علاوه بر کاهش یا حذف بسیاری از برنامه های دولتی، از قبیل بهداشت، مسکن، آموزش و زندگی کمکی، بودجه مدارس را نیز کاهش دهد. البته دولت می تواند مالیات ثروتمندان را افزایش دهد یا در عوض مزایای شرکت ها را کاهش دهد. اما دولت ایالتی تصمیم گرفت رویه دولت فدرال را برای حمایت از ثروتمندان و قدرتمندان اتخاذ کند. در نتیجه، کسانی که به دلیل اقدامات ریاضتی از مزایای خود محروم شدهاند، خیابان ها را به نشانه اعتراض پر میکنند. از آنجایی که آنها برای ثروتمندان مزاحمت ایجاد میکنند، پلیس برای سرکوب تظاهرات آنها فرستاده میشود و به قیمت از دست دادن اولین اصلاحیه قانون اساسی ملت تمام میشود. این احتمال وجود دارد که رسانه ها وحشیگری پلیس را به تصویر بکشند و تظاهرات مختلف در خیابانها را نشان دهند. بنابراین، دولت -دولت ثروتمندان- دوباره وارد عمل میشود و در یک تصرف خصمانه، رسانهها در اختیار عدهٔ معدودی "خودی" قرار میگیرد. دولتی که تمام توان رسانه ای و پلیسی را در اختیار دارد، شرایطی را در جامعه ایجاد میکند که آسیب دیدگان از وضعیت اقتصادی را منحرف کند و در آنها این افکار را به وجود بیاورد که دشمن بین خودشان است. یکی از تکنیکهائی که همیشه در این شرایط کارساز بوده است، پراکندگی نژادپرستی است. ماشین تبلیغاتی در حالت متعالی کار میکند و اعراب را شبیه سوسک، مسلمانان را مانند کوچ نشینان، مهاجران را به عنوان سارقان مشاغل و اقلیتها را مادون انسان جلوه میدهد. خود نظام نژادپرست نیست و میتواند یک سیاهپوست را به عنوان رئیسجمهور بپذیرد، به شرطی که از سیستم تحت کنترل ثروتمندان حمایت، و آنرا ترویج کند. نظام مستلزم تسلیم همه ملتها است و مجتمع نظامی-صنعتی با ایجاد و تشدید جنگ در سرزمینهای خود، اطمینان میدهد که کسانی که این کار را نمیکنند، مجبور به تسلیم شوند.ا
زمانی که دولت برای رفاه قاطبهٔ مردم نیست، فقر و بیماری و جنایت مسئولیت دولت نیست، بلکه این مسئولیت بر شانهٔ فقیر و بیمار و بزهکار سنگینی میکند. در چنین جامعهای، اختلاف بین فقرا و ثروتمندان بیشتر می شود. کسانی که توانایی مالی ندارند از مراقبت های بهداشتی محروم میشوند و قانون گسترش مییابد تا بسیاری از فعالیت ها را به عنوان جرم طبقه بندی کند، که به نوبه خود باعث ایجاد زندانیان بیشتری میشود، که این زندانیان در سیستم زندان خصوصی تبدیل به کالا میشوند. عدالت با افزایش مجازات برای کممنافعها و حبس کردن افراد بیشتر به ابزاری در دست ثروتمندان و قدرتمندان تبدیل میشود. یک بانکدار ثروتمند که میلیونها دلار از مردم میدزدد که این محرومان برای عایدیِ پشیزی به هر دری میزنند، مجازاتی دریافت میکند که در بهترین حالت، بخشی از پول دزدیده شده را بازگرداند، و نه به قربانیان، بلکه به دولت. همین ثروتمندان و قدرتمندان میتوانند مواد مخدر را برای سرگرمی بخرند و در اوقات فراغت از آن استفاده کنند، در حالی که فروشنده مواد مخدر ممکن است در صورت دستگیری چندین سال حبس داشته باشد.ا
جرایم کسانی که به آنها یقه سپید میگویند، مانند متمولین، و کسانی که به آنها یقه آبی میگویند، مانند افراد کم درآمد، مجازات یکسانی ندارند. دوربین های فیلمبرداری در هر گوشهای برای مشاهده هر گونه تخلف نصب شدهاند، در حالی که بیشتر مطالبات مردم از سوی قانونگذاران در زمره جرم قرار میگیرد و جرایم با مجازات های سنگین مواجه میشوند. همچنان که جرائم تخلفات رانندگی افزایش مییابند، تا جائی که فقط ثروتمندان میتوانند آنرا پرداخت کنند، رانندگی به صورت یک عمل لوکس در میاید که فقط متمولین از عهدهٔ آن برمیآیند. قانون اکنون در دست ثروتمندان و قدرتمندان است تا اکثریت را تحت سلطه خود درآورند. آنها از طریق دولتهای دست نشانده، اقدامات ریاضتی، کودتای نظامی یا جنگ، تمام تلاش خود را برای تغییر قوانین سایر سرزمین ها برای نیروی کار ارزان و مواد خام ارزان و گسترش بازارهای خود انجام میدهند.ا
هر اتحادیه یا گروه تجاری یا حزبی در میان کارگران به شدت سرکوب میشود در حالی که سرمایه داران اتحادیه های خود را در قالب روتاری، فراماسونری و سایر باشگاهها و انجمن ها مانند لایِنز و کیوانیس، علاوه بر نهادهای مذهبی دارند تا تصمیم بگیرند که چه کسی باید سه شاخه دولت را کنترل کند. واضح است که سه قوه دولت آمریکا نیز از همین دستور پیروی میکنند. ثروتمندان مواضع دولت ها را در آنچه طبقه حاکم نامیده میشود، بین خود تقسیم میکنند. جامعه طبقاتی همیشه توسط رسانه ها تضعیف شده است و آنها واژهٔ طبقه را چیزی از امپریالیست ها و سلطنت طلبان گذشته توصیف میکنند. با این حال، تفکیک اقتصادی و نژادی در هر کلان شهر کشور مشهود است. این یک سیستم طبقاتی نیست که هیچ کس نتواند از طبقهای وارد طبقهٔ دیگر شود.ا
در واقع، اعضای طبقه حاکم، باهوش ترین و تحصیل کرده ترین افراد را برای مشارکت در عمل سرکوب توده ها جذب میکنند. دین، رنگ پوست، و کیش یا طریقت تا زمانی که شخص عضو آن گروه باشد هیچ اهمیتی ندارند. اما آنها از این ابزار بسیار تفرقهانگیز برای شستشوی مغزی مردم در رسیدن به اهدافشان استفاده میکنند. سفید و سیاه و زرد و قرمز رنگ هایی هستند که برای ایجاد احساس برتری نسبت به دیگری ایجاد میشوند، در حالی که افراد ثروتمند و قدرتمند از همه آنها سوء استفاده میکنند. تعجب آور است که چگونه بسیاری از مردم در ایالات متحده معتقدند که دولتشان برای خدمت به آنها تشکیل میشود. آنها با یکدیگر رقابت میکنند، نفرت نسبت به فرهنگ ها، نژادها و مذاهب دیگر ایجاد میکنند، در حالی که طبقه حاکم هیچ مشکلی برای انتخاب یک آمریکایی آفریقایی تبار، یک کاتولیک یا مورمون یا یهودی، یک مالک مزرعه یا یک کارخانه دار به عنوان رئیس جمهور ندارد، تا آنجائی که شخص انتخاب شده اهداف آنها را دنبال میکند و آنچه را که منافع آنها را در نظر دارد انجام میدهد. به منظور حمایت از معافیتهای مالیاتی و یارانههای اعطایی به شرکتهای انرژی هستهای و تولیدکنندگان تسلیحات، و کمک به دیکتاتورهای تحت فرمان در سراسر جهان، مالیات بر اکثر مردم تحمیل میشود.ا
هنگامی که دیکتاتور دست نشانده توسط کشورهای امپریالیستی، دیگر منافع ارباب را در نظر نمیگیرد، برکنار، عزل، خلع، و یا ترور میشود. نمونههای بسیاری از آن را در تاریخ معاصر داریم؛ مثلا شاه ایران، مارکوس فیلیپین، نوریگا از پاناما، بن علی از تونس، علی عبدالله صالح از یمن، و این لیست همچنان ادامه دارد. البته اگر دیکتاتور مقاومت کند، کشورش مورد حمله قرار خواهد گرفت، مانند آنچه که در عراق برای برداشتن صدام به وقوع پیوست.ا
مشاغل کوچک و یک نفره که از پدران به پسران -یا در برخی موارد دختران- منتقل شده اند با مراکز خرید و فروشگاه های بزرگ جایگزین میشوند. هدف کسانی که مشاغل کوچک را داشتند این بود که علاوه بر تامین مایحتاج مردم، درآمدی نیز برای گذرانِ زندگی خود به دست بیاورند. یک شرکت، یک مرکز خرید، یک فروشگاه بزرگ و سایر مشاغل که دیگران را برای فروش نیروی کار خود استخدام میکند تا زندگی روزمره خود را حفظ کنند، هدف انباشت سرمایه را دنبال میکند. سرمایه در صور و اشکال مختلف است، اما سیال ترین شکل آن پول است. زمانی که چینی ها پول را اختراع کردند، قرار بود یک واسطه یا ابزار مبادله کالا باشد. امروزه پول هدف است و هدف اکثر مردم انباشته کردن آن است. بقای هر کسب و کاری به مقدار پولی که انباشته میکند بستگی دارد. اولین وظیفه هر مدیری این است که همواره نتیجه نهایی را در نظر داشته باشد تا مطمئن شود که سود خالص موسسه یا شرکت همواره و هر سال در حال افزایش است. با این حال، این هدف و منظور صاحبان تجارتهای کوچک نبود. پول فقط یک ابزار مبادله بود و بیشتر مردم تمایلی به انباشت آن نداشتند.ا
هر چه جامعه ساختار اجتماعی خود را از خود پایدار به تعامل با جوامع دیگر تغییر دهد، نیازهای جامعه نیز تغییر میکند و بیشتر به جوامع دیگر وابسته می شود. پول شخصیت خود را از یک ابزار به یک کالا تغییر میدهد. افرادی که در یک جامعه بسته زندگی میکردند از یکدیگر بیگانه میشوند. در آخرین مرحله، مردم به کالایی برای پزشکان، بیمارستان ها، کارخانهها و حتی زندانها تبدیل میشوند. آنها همچنین میتوانند به عنوان سرباز برای حمله به سرزمینهای دیگر استخدام شوند و به عنوان ابزاری از دولت، ثروتِ ثروتمندان را بیش، و اغنیا را غنیتر کنند. تجربه نشان داده است که در شرایط رکود اقتصادی، جنگ میتواند پر برکت باشد، چنانکه خمینی می گفت که جنگ یک نعمت خدا دادیست! با این حال، با توجه به تعداد جنگهایی که در هر نقطه از کره زمین ایجاد میشود، ممکن است دیگر نعمتی نباشد و جنگهای بیشتر نتواند اقتصاد را التیام بخشد، اما شرایط بسیار خطرناکی را برای جهان آغاز کند. جنگ کنونی بین آمریکا و روسیه در اکراین، و خبر جدید آمادگی ارتش انگلیس علیه آرژانتین برای تصرف جزایر فالکلند، البته به یک جنگ جهانی دیگر تبدیل خواهد شد، که به دلیل احتمال زیاد استفاده از نیروی اتمی، مردم دنیا باید بر علیه این جنگهای امپریالیستی بسیج شوند.ا
No comments:
Post a Comment