قیام ایران در سالهای ۱۳۵۶-۱۳۵۷به طور خلاصه در ادامه مورد بحث قرار میگیرد و تأکید میشود: «این قیام، قیامی تودهای با مقیاس و وسعت اجتماعی بیسابقه ای در تاریخ مدرن بود، حتی با اینکه پیش از گسترش رسانههای اجتماعی رخ داد (صفحه ۳).» رویکرد جهادی-اجتهادی خمینی به حکومت در ادامه مورد بحث قرار میگیرد و از آن نقطه به بعد، کتاب به تفصیل به این دو اصطلاح میپردازد و رویکرد خود را در مورد جهتگیری سیاسی کشور از طریق این عناصر جهادی و اجتهادی حفظ میکند. رویکرد خمینی به حکومت با انتقاد از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک دولت کمونیستی و بیخدا که توسط اسلام رد شده بود، به آمریکا و متحدانش فرصت بهتری برای هدایت سرنوشت ایران از طریق رژیم فعلی داد. با این حال، تصرف سفارت آمریکا جهت را تغییر داد و سخنرانیها و شعارهای ضد آمریکایی خمینی، ایران را در مقابل ایالات متحده قرار داد و با مسدود کردن داراییهای ایران در ایالات متحده و توقف تمام فعالیتهای تجاری بین دو کشور ادامه یافت. رابطه جمهوری اسلامی با سایر نقاط جهان نیز در اینجا به طور خلاصه مورد بحث قرار میگیرد، در حالی که تمرکز اصلی همچنان بر رابطه آن با ایالات متحده است.ا
عنوان فصل دوم کتاب، انقلاب و تغییر نظام، میباشد. در این فصل، انقلاب تعریف و با قیامهای پیش از آن که در ایران به منصهٔ ظهور رسید مقایسه میشود. انقلابها در کشورهای دیگر، مانند روسیه و چین، به تفصیل مورد مطالعه قرار گرفته و با انقلاب ایران و نقش کسانی که در آن فعال بودند، مقایسه شده است. در ابتدای این فصل، نویسنده اشاره میکند که انقلاب ایران برای همه، از جمله ایالات متحده، غافلگیرکننده بود. این باور با بسیاری از کارشناسان دیگر که معتقدند انقلاب به دلیل ایدهها و رفتارهای شاه در چند سال آخر سلطنتش توسط غرب و بخصوص آمریکا هدایت شده بود، در تضاد است. تظاهرات دانشجویان ایرانی در آخرین سفر شاه به ایالات متحده، که در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر روی داد، وسعت مسیر تظاهرات و تعداد عظیم دانشجویان به وضوح به هر کسی که ناظر آن بود، نشان داد که رژیم شاه چقدر بیثبات بوده است. پس از بحث کوتاهی در مورد اینکه انقلاب ایران چقدر برای سایر رهبران تکاندهنده بوده است، کتاب به تفصیل به وقایع دوران انقلاب و بلافاصله پس از انقلاب با رهبری خمینی، میپردازد. سپس به حکومت شاه و پدرش، اختلافات آنها و قدرتهایشان که کل ساختار کشور را تغییر داد، برمیگردد. اینکه چگونه قدرت سیاسی ایالات متحده ایران را کنترل میکرد و چگونه رهبری با شکل دادن به ساختار سیاسی، شرایط زندگی را بهبود بخشید، نیز به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته است. این فصل با چنین عبارتی به پایان میرسد: «...خمینی کشور خود را از چنگال یک دیکتاتور نمونه و تحت حمایت ابرقدرتش بازپس گرفت و آن را به عنوان یک بازیگر ضد هژمونیک و الهی-سیاسی بازسازی کرد که هم نظم منطقهای و هم نظم بینالمللی را به چالش میکشید (صفحه ۶۲).» شاید لازم باشد در اینجا به یک واقعیت مهم که در کتاب به تفصیل آمده است، اشاره کنیم. مانند بسیاری انقلابات دیگر، در انقلاب ایران نیز بازیگران بسیاری بودند که با دیدگاههای غیراسلامی، و یا حتّی با آرزوی تبدیل کشور به یک دولت اسلامی ولی با روشی متفاوت، به انقلاب کمک کردند، آن را شکل دادند و حتی جان خود را برای آن فدا کردند. همانطور که توسط بسیاری ثبت شده است، خمینی خود یک حکومت هژمونیک را آغاز کرد، در حالی که بسیاری از بازیگران سیاسی دیگر در صحنه بودند و برای انقلاب مبارزه میکردند. خمینی برای تثبیت حکومت خود، رهبران تمام گروههای دیگر و هر کسی را که با دیدگاه او در مورد حکومت مغایرت داشت، اندکی پس از پیروزی انقلاب، قتل عام کرد.ا
فصل بعدی به احکام الهیاتی خمینی میپردازد. این فصل با فرض گروههای غیراسلامی که در انقلاب شرکت داشتند آغاز میشود که آنها به این امید که با رهبری خمینی بتوانند دیدگاههای سیاسی خود را تثبیت کنند فعالانه در انقلاب شرکت داشتند. کتاب اشاره میکند که آن گروههای غیراسلامی که در انقلاب شرکت داشتند و برای آن خون دادند، در زمان تبعید به سخنان خمینی تکیه کردند که بارها اعلام کرده بود که پس از پیروزی انقلاب، در هیئت یک طلبه به شهر مذهبی قم رفته و در آنجا به عنوان یک رهبر مذهبی باقی خواهد ماند. طبق کتاب: «در مصاحبهای در ۶ مه ۱۹۷۸ با فرستاده ویژه لوموند، لوسین جورج، او اعلام کرد: در جامعهای که قصد تأسیس آن را داریم، مارکسیستها آزاد خواهند بود تا نظرات خود را بیان کنند... ما هرگز آزادی آنها را سلب نکردهایم یا به آن تجاوز نکردهایم. هر کسی آزاد است که نظر خود را بیان کند. وقتی در همان مصاحبه از او پرسیده شد که آیا قصد دارد شخصاً ریاست دولت را بر عهده بگیرد... پاسخ او این بود: شخصاً؟ خیر. نه سن من، نه موقعیت من و نه تمایلات شخصی من، مرا برای چنین کاری مناسب نمیسازد (صفحه ۶۴).» این کتاب همچنین از خمینی در مورد یک دولت اسلامی نقل قول میکند: «در مصاحبه دیگری با لوموند در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۸، وقتی از او پرسیده شد که منظورش از «حکومت اسلامی» چیست، او پاسخ داد «ما قصد نداریم حکومت را به دست بگیریم (صفحه ۶۴).» البته خمینی برای راضی کردن کسانی که به یک حکومت اسلامی اعتقاد نداشتند، دروغ گفت، که امروزه اکثریت عظیمی از ایرانیان میباشند. این کتاب اشاره میکند که نه خمینی و نه حلقه نزدیکانش تصور نمیکردند که قدرت شاه به آن زودی درهم شکسته شود. چیزی که کتاب به آن اشاره نمیکند این است که دلیل آن ایالات متحده بود که به شاه دستور داد کشور را ترک کند زیرا فکر نمیکردند قدرت او دیگر برای غرب مفید باشد، زیرا او در حال برنامهریزی بود و بارها اظهار داشته بود که ایران را به بزرگترین ملت خاورمیانه تبدیل خواهد کرد.ا
رویکرد جهادی خمینی پس از انقلاب و همچنین دیدگاه او در مورد چنین رویکردی در اسلام در ادامه مورد بحث قرار میگیرد. در این مورد کتاب اشاره میکند که خمینی: «از هیچ تلاشی برای سرکوب همه کسانی که ممکن بود دیدگاه مذهبی، ملی و بینالمللی مورد نظر او را برای خود و ایران به خطر بیندازند، دریغ نکرد. تا دیدگاه سیاسی اسلامی خود را در ایران اجرا کند و آن را به عنوان یک رویکرد انقلابی در سراسر جهان اسلام به نمایش بگذارد (صفحه ۶۸).» طبق کتاب، خمینی سه هدف اصلی جهادی داشت که عبارت بودند از حذف دستگاههای دولتی و همچنین حذف همه مخالفان، و در نهایت، اسلامی کردن کامل دولت ایران. برای اطمینان از برآورده شدن سه اصل خود، او همه افراد نزدیک به شاه، همه رهبران و طرفداران سایر جناحهایی که در انقلاب شرکت داشتند، چه اسلامی و چه غیراسلامی، را اعدام کرد و هر چیزی را که از نظر او اسلامی به نظر نمیرسید، نابود کرد و در نهایت برای یک رژیم اسلامی رأی آورد! ادامه فصل به بررسی این جنبههای جهادی (مبارزه با دشمنان اسلام)/اجتهادی (قضاوت اسلامی) احکام خمینی میپردازد.ا
فصل بعدی به بررسی جهتگیری کلی دولت تحت رهبری جانشین خمینی، خامنهای، میپردازد. از آنجایی که خامنهای در دوران حکومت خمینی بسیار به او وفادار بود، به همین دلیل برای جانشینی سلف خود انتخاب شد. در ابتدای فصل، زندگینامهای از خامنهای با تمرکز بر سبک رهبری او آمده است. از آنجایی که رفسنجانی در به قدرت رساندن خامنهای به عنوان رهبر جدید بسیار تأثیرگذار بود، او برای دو دوره رئیس جمهور ایران شد. این بخش از کتاب به تفصیل به سبک رهبری رفسنجانی میپردازد و با شرحی از روشهای ریاست جمهوری سایر رهبران پس از او ادامه مییابد. در پایان فصل و تحت عنوان «نسل پس از انقلاب»، به جمعیت جوان ایرانیان میپردازد که اکثر آنها هیچ خاطرهای از خمینی و انقلاب ندارند یا حافظهٔ آنها از او بسیار ناچیز است. اگرچه تبلیغات دولت در مورد خمینی و انقلاب او در سراسر کشور، میادین، رسانهها و مدارس وجود دارد، اما نسل جدید هیچ همدلی با آن ندارد. «در میان این ایرانیان امروزی، به ویژه در مناطق شهری، میراث سیاسی اسلامی خمینی به طور گسترده به عنوان میراثی خفه کننده، اضمحلالی، واپسگرا و ضد مدرن تلقی میشود. این انتقاد که (به دلایل واضح) بیشتر در محافل خصوصی تا در محافل عمومی بیان میشود، نظام اسلامی خمینی را مانعی کلیدی در برابر پتانسیل فرهنگی، اقتصادی و ملی ایران به عنوان ملتی غنی از منابع و نیروی انسانی میداند (صفحه ۱۲۵، ۱۲۶).» این نقد با آشکار کردن قدرت جوانان ایرانی در طفره رفتن از مقامات دولتی در انتقاد از دولت و ابراز وجود خود در هنر و موسیقی، که زمانی توسط دولت ممنوع شده بود، ادامه مییابد. سپس، به طور خلاصه جنبش سبز مورد بحث قرار میگیرد، همراه با این واقعیت که توانایی مردم ایران برای دسترسی به رسانههای خود از طریق ماهوارهها و سایر ابزارهای آموزشی از خارج از کشور، مانند فیسبوک، در زمانی که توسط دولت ممنوع شدهاند، چگونه بوده است.ا
فصل پنجم با عنوان «قابلیتهای منابع» آغاز میشود. در این فصل، درباره اقتصاد و مدیریت آن، اصلاحات در اقتصاد، رانتخواری در سیاست و اقتصاد، قدرت نظامی و قابلیتهای آن و مقابله با تبلیغات کشورهای غربی علیه دولت ایران، از طریق آنچه جنگ نرم نامیده میشود، مطالبی را میآموزیم. یکی از ابزارهای دولت، بنیادهای خیریه مذهبی آن است که بودجهای بین بیست تا سی درصد از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص میدهند. برخی از کارکردهای این بنیادها به طور خلاصه شرح داده شده است: «بنیاد شهدا پروژههای رفاه اجتماعی مانند بیمارستان رسول اعظم در بیروت (جایی که مراقبتهای بهداشتی برای خانوادههای سربازان کشته شده در جنگ با اسرائیل رایگان است و توسط این بنیاد یارانه دریافت میکند) را تأمین مالی میکند. وزارت خزانهداری ایالات متحده تخمین میزند که حزبالله سالانه ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار از ایران دریافت میکند. ایران ۵۰۴ جاده، ۱۹ پل، ۱۴۹ مدرسه، ۴۸ مسجد و کلیسا و ۶۴ نیروگاه را بازسازی کرده است. علاوه بر این، در دو دهه قبل از سال ۲۰۰۷، ایران حدود ۳۳۰ مدرسه با مجموع حدود ۷۰۰۰۰۰ دانشآموز، ۲۰ بیمارستان و درمانگاه و ۵۵۰ مایل جاده در لبنان ساخته است (صفحه ۱۵۹ و ۱۶۰).» چیزی که در کتاب ذکر نشده، شرایط فاجعهباری است که ایرانیان در کشور خود دارند، در حالی که دولت در لبنان بسیار سخاوتمند است. ما همچنین میدانیم که در ماههای اخیر، همه این ساخت و سازها توسط بمبهای اسرائیلی تخریب شدهاند.ا
در فصل بعدی، کتاب به روابط جمهوری اسلامی با جهان خارج میپردازد. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» شعار و سیاست دولت ایران بوده است. این موضوع در طول این فصل به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. از ماجراجوییهای دولت در خارج از مرزهای ایران نیز در اینجا به تفصیل سخن رفته است. به عنوان مثال، پس از ایجاد طالبان توسط پاکستان، به منظور گسترش نفوذ خود، دولت ایران از گسترش اسلام سنی در همسایگی خود احساس خطر کرد و شروع به کنترل دولت افغانستان کرد. با توجه به اینکه اقتصاد ایران از زمان جمهوری اسلامی در وضعیت بدی قرار داشته و اوضاع دائماً رو به بدی میروند، در حالی که جمعیت ایران فقیرتر میشود (فقط با بررسی نرخ ارز ایران)، بودجهای که دولت ایران برای حفظ قدرت خود در خارج از ایران هزینه کرده است شگفتانگیز است. «در کنفرانس اهداکنندگان افغانستان در توکیو در سال ۲۰۰۲، دولت ایران با تعهد ۵۰۰ میلیون دلار که بزرگترین رقم در میان کشورهای وابسته به (سازمان همکاری و توسعه اقتصادی) بود، برای بازسازی اختصاص داد. این کشور در سال ۲۰۰۶، ۱۰۰ میلیون دلار دیگر به این مبلغ اضافه کرد و در سال ۲۰۰۸، ۵۰ میلیون دلار کمک مالی، به علاوه ۳۰۰ میلیون دلار وام به آن اختصاص داد،... علاوه بر آن، دولت ایران بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۳، سالانه ۵۰ میلیون دلار فقط برای عملیات مبارزه با مواد مخدر کمک مالی کرد (صفحات ۱۷۷، ۱۷۸).» این کمکهای سخاوتمندانه برای بازسازی در زمانی انجام شد که زیرساختهای ایران واقعاً نیاز به بهبود داشت. سخاوت دولت ایران، در حالی که تعداد فقرا در کشور و تعداد کسانی که کشور را ترک میکنند روز به روز در حال افزایش است، شگفتانگیز است. «از زمان مداخله ایالات متحده در سال ۲۰۰۱، ایران به بزرگترین شریک تجاری افغانستان تبدیل شده است و موازنه تجاری آن به طور عمده به نفع ایران است. حجم کل تجارت در سال ۲۰۱۵ بین دو کشور به ۲.۴ میلیارد دلار رسید که ۲.۳ میلیارد دلار آن صادرات ایران بود. واردات افغانستان به ایران تنها ۱۰ میلیون دلار بود و بیشتر شامل بذر و گیاه میشد (صفحه ۱۷۸).» سخاوت دولت نسبت به سایر همسایگان ادامه دارد: «ایران به بزرگترین شریک تجاری عراق تبدیل شده است و تجارت آن در سال ۲۰۱۵ به ۱۲ میلیارد دلار رسیده است و قصد دارد آن را در سال ۲۰۱۸ به ۲۰ میلیارد دلار افزایش دهد... در سال ۲۰۱۵، ایران سیزده و نیم میلیون دلار برای بازسازی و نوسازی حرمهای مقدس هزینه کرد که دو برابر مبلغ هزینه شده در سال قبل است (صفحه ۱۸۶).» در حالی که ایرانیان از کمبود آب تمیز و برق رنج میبرند و روز به روز فقیرتر میشوند، سخاوت دولت در خارج از مرزهای خود در مکانهایی مانند سوریه ادامه دارد، جایی که اخیراً کل ساختار دولت توسط متحدان ایالات متحده جایگزین شده است. «در بُعد مالی، تخمین زده میشود که ایران از سال ۲۰۱۱ به طور متوسط سالانه بیش از ۶ میلیارد دلار به حفظ رژیم [حافظ اسد] کمک کرده است. بخشی از این مبلغ به صورت وامهای کلان بوده است. تنها در سال ۲۰۱۳ ایران یک خط اعتباری سه ممیّز شش میلیارد دلاری به رژیم اختصاص داده است، و همچنین یک میلیارد دلار دیگر برای محصولات غیرنفتی (صفحه ۱۸۷).» کتاب در ادامه این فصل به بحث در مورد روابط دولت ایران با سایر همسایگان ادامه میدهد.ا
فصل هفتم به بررسی رابطه دولت ایران با قدرتهای بزرگ، به ویژه ایالات متحده، روسیه، چین و اتحادیه اروپا میپردازد. باز هم، دانستن میزان وجوهی که برای خریدهای غیرضروری به کشورهای دیگر منتقل میشود، در حالی که ایرانیان از کمبود نیازهای اولیه رنج میبرند، شگفتانگیز است. «در سال ۲۰۱۶، روسیه سامانههای موشکی پیشرفته اس-۳۰۰ زمین به زمین خود را به ایران تحویل داد. تهران در حال حاضر در حال مذاکره برای یک معامله تسلیحاتی ۱۰ میلیارد دلاری است... روابط اقتصادی روسیه و ایران تا همین اواخر محدود بود، که عمدتاً به دلیل تحریمهای بینالمللی علیه ایران بود. در واقع، تجارت دوجانبه از یک ممیّز هفت میلیارد دلار در سال ۲۰۱۴ به یک ممیّز سه میلیارد دلار در سال ۲۰۱۵ کاهش یافت... به عنوان یک نشانه اولیه، حجم تجارت روسیه و ایران در سال ۲۰۱۶ تقریباً ۸۰ درصد افزایش یافت و تقریباً دو برابر شد و به ۲ میلیارد دلار رسید (صفحهٔ ۲۲۶).»ا
فصل پایانی کتاب، گفتگو در مورد ایران را با خلاصهای از وضعیت دولت و مردم آن به پایان میرساند. فصلهای قبلی به نقشها و مسئولیتهای دولت در قبال سایر ملتها، به ویژه کشورهای همسایه، پرداخته بودند. این فصل عمدتاً به رابطهی دولت دینی با مردم ایران میپردازد. اگرچه کتاب به طور مشخص به این موضوع اشاره نمیکند، اما با اخبار رسیده از ایران، میتوان حدس زد که نزدیک به هشتاد درصد از جمعیت ایران، یا کسانی که از دولت اسلامی بهرهمند نمیشوند، با رژیم ملاها مخالف هستند. مهم است که که در نظر داشته باشیم که بطور کلی عامهٔ مردم یک کشور، و نه گفتمان سیاسی با سایر ملتها، سرنوشت هر رژیمی را تعیین میکنند. «این [نظام اسلامی] سرانجام باعث ایجاد شکاف فزایندهای بین نخبگان حاکم و عموم مردم شده است، که مطابق با دوگانگی دولت-جامعه است که بسیاری از شهروندان، به ویژه در میان نسل پس از انقلاب، را از رژیم، به ویژه از جریانهای محافظهکار روحانی آن، بیگانه کرده است (صفحه ۲۴۲).» چالشهای پیش روی حکومت اسلامی نیز در این فصل بررسی شده است: «فرآیندهای تغییر و توسعه جمهوری اسلامی با رویکرد سنگین از بالا به پایین مختل شده است و روحانیون حاکم، بنیادها، سپاه و شرکتهای مرتبط با این نیروهای قدرتمند را قادر ساخته است تا از موقعیتهای خود برای اهداف شخصی، مذهبی، سیاسی و اعمال فاسد استفاده کنند. این فسادها به طرق مختلف در دولت و جامعه نفوذ کرده و منجر به نابرابریها و اختلافات اجتماعی-اقتصادی شده است که با رنج مردم در دوران شاه که خمینی قول داده بود یک حکومت اسلامی آن را کاهش دهد، برابری میکند (صفحه ۲۴۳).» با این حال ادعای کتاب، در همان صفحه، مبنی بر اینکه ساکنان روستایی از شرایط زندگی بهتری نسبت به دوران شاه برخوردارند، قابل بحث است. در صفحات پایانی کتاب، درباره جانشین خامنهای (پسرش، مجتبی) صحبت میشود که در گذشته، مورد توجه قرار گرفته بود: «... با توجه به انباشت ثروت مجتبی از طریق فعالیتهای ظاهراً غیرقانونی، و با توجه به اینکه صلاحیتهای قانونی و روحانی در ایران ارثی نیستند، شانس او نیز زیاد به نظر نمیرسد (صفحه ۲۴۹).» در همان صفحه، دیدگاههای ترامپ درباره ایران در دوره اول ریاست جمهوریاش نیز بیان شده است: «ترامپ که از حمایت رهبران اسرائیل و عربستان سعودی برخوردار است، پیوسته رژیم ایران را به عنوان «فاسد»، حامی «تروریسم» و منبع همه تهدیدات در خاورمیانه مورد انتقاد قرار داده است (صفحه ۲۴۹).» اگرچه این گفته درباره ترامپ مربوط به دوره اول ریاست جمهوری اوست، اما او هنوز هم به همان شیوه و حتی بدتر از قبل درباره رژیم ایران صحبت میکند، که این موضوع در سخنرانی او در سفر هفته گذشتهاش به خاورمیانه مشخص شد. ارزیابی نهایی از رژیم ایران در صفحات پایانی کتاب آمده است: «آینده جمهوری اسلامی به احتمال زیاد تحت تأثیر مبارزه قدرتی خواهد بود که قبلاً حل و فصل شده اما با این وجود همچنان مهم است: بین گروههای محافظهکار یا جهادی و اصلاحطلب یا اجتهادی... با این حال، با پیشرفت جمهوری، جنبه اجتهادی احتمالاً با بالغ شدن نسل پس از انقلاب، جایگاه خود را پیدا خواهد کرد (صفحهٔ ۲۵۶).»ا
همانطور که قبلاً اشاره شد، این کتاب در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ نوشته شده است. به نظر نمیرسد که رابطه آمریکا با ایران در دوران ریاست جمهوری بایدن تغییر چندانی کرده باشد. با این حال، ترامپ در دوره دوم ریاست جمهوری خود در همه زمینهها تهاجمیتر عمل میکند و همواره تحت فشار اسرائیل برای حمله به ایران است، که به نظر میرسد که به طرز عاقلانهای این فشارها را نادیده میگیرد. سیاستهای داخلی جمهوری اسلامی در کتاب به تفصیل مورد بحث قرار نگرفته است و بخش عمدهای از کتاب به بحث در مورد سیاستهای خارجی آن اختصاص دارد. مردم ایران هر روز بیشتر از دولت متنفر میشوند و اگرچه اقلیت کوچکی که از دولت حمایت میکنند، از مزایای تسلیحاتی و مالی برخوردارند، اما فساد سیستماتیک آنقدر گسترده است که قیامهای بیشتر و بزرگتری در مدت کوتاهی، به ویژه پس از مرگ خامنهای، پیشبینی میشود. باید اذعان کرد که در تمام ارزیابیها، کتاب تصویری بسیار دقیق و اساسی از سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی ارائه میدهد.ا
No comments:
Post a Comment