با نظری به منابعی که در مورد وقایع گذشته اطلاعاتی به دست ما میدهند، به
این نکته پی میبریم که آغازِ نوشتاری تحت عنوان تاریخ، و ادامهٔ آن، در واقع به منظور
درج وقایع جنگی بوده است. تاریخ زندگی انسانها و فرهنگ آنها و اشکال و اهداف مردم
در مناطق متفاوت و مبارزهٔ آنها با طبیعت و همزیستی در مناطق مختلف دنیا که به وسیلهٔ
سیاحتگران نوشته شده است، بسیار جدید است، و در واقع با علم تاریخ نویسی نوین ارائه
میشود که ممکن است وقایع جنگی را نیز دربر گیرد، ولی الزامی در آن نیست. نوشتن این
تواریخ از زمانی آغاز شد که وسائل سفر به راههای دور فراهم گردید. ولی تاریخهای
باستانی همه به منظور درج فتوحات جنگی پادشاهان و حاکمان بوده است که توسط خدمهٔ آن
پادشاهان یا میرزا بنویسان، که به همین منظور استخدام میشدند، و حتی در پشت صحنههای
جنگی و در کنار پادشاه ناظر وقایع برای درج آن در تاریخ میبودند، ثبت میشدند.ا
حال ببینیم که هدف از جنگ چیست. زمانی که دو لشگر در مقابل یکدیگر و در وضعیت جنگی هستند، عموما یکی از آن دو لشگر در مقام حمله و دیگری در جایگاه دفاع قرار میگیرد. دلیل آنکه حمله میکند تجاوز به محدودهٔ جغرافیایی دیگری، و یا پس گرفتن یک محدودهٔ جغرافیایی، و یا تغییر رژیم، و یا کشتار و نابودی یک نسل میتواند باشد. لشگری که در مقام دفاع است، هدفش این است که با پیروزی در جنگ و هزیمت دادن نیروی مقابل، از اهداف رقیب جنگی ممانعت به عمل آورد.ا
شاید بتوان گفت که یکی از دستآوردهای بشر، هر چقدر هم که پلید باشد، متقاعد کردن انسانی است که با سلاحی که به دست او داده میشود با هدف نابود ساختن انسان دیگری، به او حمله کند! به نظر میرسد که از نظر روانشناسی، راههائی وجود دارند که از آن طُرُق میتوان شخص یا اشخاصی را بطور گروهی به این امر وادار کرد و یا رهنمون شد. البته اکثر کشورها دارای سازمانی به نام ارتش یا نظام میباشند که جوانان را مانند هر شغل دیگری استخدام و به آنها آموزش جنگی میدهند، تا در زمان مناسب آنها را برای کشتن دیگران آماده کنند. به این افراد مانند مشاغل دیگر حقوق و دستمزد نیز داده میشود. حس میهن پرستی و دفاع از مرز کشور به منظور ممانعت از تجاوز دیگری به حدود جغرافیایی کشور و بسیاری از دلایل این چنینی میتوانند اشخاص را به این عمل زشت، که باز داشتنِ دیگری از ادامهٔ به زندگی است، ترغیب کنند.ا
اکثر انسانها بر این عقیدهاند که خالقی این جهان و کلیه موجودات در این
جهان را آفریده است. چگونه است که این انسانها با چنین ایدهای به این نمیاندیشند
که چنانچه نیروئی که آنرا خدا مینامند سرچشمهٔ وجودیِ آنهاست، آیا این وظیفهٔ آن خدا
نیست که همانگونه که جان را آفرید، او نیز باید این جان را از بدن اشخاص خارج کند؟
بنابراین، گرفتن جان انسانی ممانعت از امری خدادادی، و در حقیقت دخالت در امور الهی
است! شاید بتوان چنین فرگشایی یا تحلیلی را در مورد حیوانات نیز گسترش داد، که فرضا
چون قادر متعال آنها را آفریده است، این نیز یک دخالت در امور الهی است و انسان نباید
به آنها آسیبی برساند. البته در این مورد میتوان این استثنا را قائل شد که همانگونه
که گیاهان به منظور خوراک خلق شدهاند، حیوانات اهلی نیز بدین منظور بکار گرفته میشوند،
چرا که بدن ما به موادی که در حیوانات و گیاهان میباشند نیاز دارد. برای کسانی که
به خالق و مخلوق اعتقادی ندارند، جنگ که هدف از آن کشتارِ دیگری به منظور خاصی است،
هیچگاه و به هیچ دلیلی پذیرفته نیست، چرا که این اشخاص عموما به انسانیت و ارزشهای
انسانی معتقدند.ا
زمانی که ما از انسان و ارزشهای انسانی صحبت میکنیم، باید به این نتیجه برسیم که والاترین صفت انسانی، که آنرا انسانیت مینامیم، حق زیست در پناه تندرستی برای هر یک از گونههای بشری، به هر رنگی و از هر ملیتی است. زمانی که ما به این نتیجه برسیم که ارزش دادن به حقوق دیگران شامل عدم دست درازی به جسم افراد نیز میباشد، آنگاه میتوانیم خود را از حیواناتی که بر سر جنس ماده با یکدیگر میجنگند متمایز کنیم. تا آن زمان، هر سخنی در مورد انسانیت و دوستی و عشق، گزافهای بیش نیست.ا
بسیاری از خصوصیات ما انسانها در جوامع مختلف ما را از انسانیت دور میکنند.
یکی از بزرگترین پدیدههای ضد انسانی پدیده مذهب است. در کلیه جوامع، انسان دوستی
مذاهب، هر مذهبی، تدریس میشود. ولی با بررسی تاریخ مذاهب به این نتیجه میرسیم که
هیچیک جز نابودی و کشتار، چیز دیگری به بشر عرضه نکردهاند. جنگهای مذهبی و ده قرن
جنگهای صلیبی را به خاطر بیاوریم که چگونه انسانها برای وصول به بهشت، دنیای خود
را به جهنم تبدیل کردند. تجاوز به دیگری، و ایجاد محیطی ناسالم برای دیگران، چه توسط
فردی انجام گیرد و یا دولتی به آن مبادرت کند، پلیدترین و غیر انسانیترین عمل است.ا
امروزه، با توجه به سلاحهای دوربُرد و شیمیای و اتمی، کشتار انسانها بسیار
سادهتر و پیش پا افتادهتر است. کشتن شخصی که نه میتوان آن شخص را دید، و یا عدم
وجود آن شخص هیچگونه ردپائی به جای نمیگذارد، بسیار آسانتر از یک جدال رودررو و متقابل
است. ما این حق را به دولتها دادهایم که کسانی را که با تصویبنامههای آنها مخالفند
به زندان بیاندازند و یا به قتل برسانند. این حق را باید از دولتها گرفت و به جای
آن از آن دول خواست که با برنامهای بسیار منظم، به انسانها آموزش دهند که صدمهزدن
به دیگری، به هر دلیل و عذری قابل پوزش نیست، و اشخاصی که این عمل را انجام میدهند،
باید تحت مطالعه روانی و آموزش وسیعتر قرار گیرند. البته چنین برنامهای باید در
راس برنامههای همهٔ کشورها قرار گیرد، و این در زمانی میتواند انجام داده شود که
همهٔ کشورها در این مورد همعقیده باشند. واضح است که در نگاه اول چنین ایدهای به
نظر غیر ممکن میآید، ولی با پیشرفت سلاحهای اتمی و جنگهای فرسایشی بین کشورها،
نسلکُشی فلسطینیان، جنگ در اکراین، و تضاد چین و روسیه با سایر کشورههای غربی، اگر
چنین برنامهای صورت نپذیرد احتمال انقراض و نابودیِ جهانی که ما میشناسیم، بسیار
محتمل است.ا

No comments:
Post a Comment