هوشیاریِ ما نسبت به محیط اطرافمان
ما را بر آن میدارد که هر لحظه در هر آنچه که به ما مربوط میشود تغییری دهیم تا
آنرا برای زندگی خود مساعدتر سازیم. بدین منظور به طبیعت دست میبریم؛ به رودها
سدّ میزنیم و تپهها را هموار میکنیم و گیاهان را رشد میدهیم و حیوانات را اهلی
میکنیم، و بر هر آنچه جهان فیزیکی را برای ما قابل زندگیتر میکند تغییری میدهیم.ا
ما طبیعت را با قوای پنجگانه درک،
و تلاش میکنیم که این آگاهی ما از طبیعت
به نحوی باشد که بهتر بتوانیم منافعی از آن دریافت کنیم، و یا با تغییر آن حد اکثر
استفاده را از آن ببریم. در فصل بهار، زمانی که گلها میشکفند، برگها سبز میشوند،
سبزهها میرویند، آسمان آبی و سپید و رنگین کمان است، نسیم ملایمی میوزد، و زمانی
که پوست بدن ما، دما را با اشتیاق میبلعد، ما احساس شادی و آرامش میکنیم. در فصل
تابستان، زمانی که گرمای خورشید بدن ما را لخت و عریان میکند، احساس آزادی میکنیم.
برگریزان پائیز را دوست داریم و خنکیِ هوا را میچشیم و برگهای زرد و قهوهای و
بنفش بر روی زمین را با شادی نظاره میکنیم. با پوشش بیشتر خود را در مقابل باد
زمستانی محافظت میکنیم و زیر بارش ملایم قدم میزنیم و سپیدیِ برف را تحسین میکنیم.
ما چهار فصل را با پوست خود احساس میکنیم، با گوش خود صدای آنرا میشنویم، با
شامهٔ خود آنرا میبوییم، با چشم خود آنرا نظاره میکنیم، و در هر لحظهٔ آن لذت دیگری
مییابیم.ا
کسانی بودند که در این جهان آرامش
نداشتند و همواره در شک و تردید و نومیدی به سر میبردند، و بدین جهت بسیاری از
آنها با دست خود به زندگی خود خاتمه دادند. سختی آنها و موضعگیریشان از طبیعت
نبود، بلکه از انسانهای دیگر بود. به عنوان مثال، نویسندهٔ بزرگ ما صادق هدایت،
همواره در رنج بود و از انسانهای اطراف خود شکایت میکرد. توصیف او از طبیعت
ماندگار است؛ ولی شکایت او از آدمیان او را از زندگی ناامید کرد. او نمادی از
گذشته بود. کسانی هستند که همواره به گذشته میاندیشند. بسیار مهم و حتی زیباست
که ما از تاریخ خود آگاه باشیم و گذشته خود را با امروز مقایسه کنیم. ولی باید
همواره به این بیاندیشیم که زمانی که گذشته را تحسین میکنیم در پی بقای آن نباشیم
و تلاش ما در ساختن آیندهای بهتر، با علم به گذشته، باشد. به عنوان مثال رژیم ایران
که چهارده قرن پیش را زنده میکند، همواره از دنیای در حال پیشرفت عقب مانده است،
بخصوص که این نگاهِ به عقب را تدریس میکند. آنچه که ما امروز داریم، به دلیل دانش
ما از گذشته است، و اینکه گذشته را بررسی کنیم، و به این بیاندیشیم که از گذشته
برای آیندهای بهتر پند بگیریم.ا
چنانچه افکار ما متمرکز امروز باشد،
و نه تنها برای بقای خود، بلکه به منظور برتری مادی از سایر افراد جامعه باشیم، و همواره در تلاش و فکر ثروت بیشتر و استفاده از
کلیه منابع بدون نگاهی به فردا باشیم، آیندهٔ خود را به خطر میاندازیم. بهترین
مثال آن مجددا رژیم فعلی در ایران است که عدهای به منظور استفادهٔ شخصی از ثروت
و منابع کشور، آیندهٔ این کشوررا، چه از نظر آب و هوا و جوّی و اقلیمی، و چه از
نظر موقعیت سیاسی و جغرافیائی به خطر انداختهاند.ا
آیندهنگری، و نه طالعبینی و
رمّالی، افق فکری ما را روشنتر، و مسیر ما را مشخصتر میکند. زمانی ما میتوانیم
پیشرفت کنیم که نگاهی به آینده داشته باشیم. بدین معنا که به فرزندان خود بیآموزیم
که تاریخ گذشته را فرا گیرند ولی به آن دل نبندند، زیرا که با آگاهی از گذشته باید
آیندهای فراتر از گذشته و پیشرفتهتر از آنچه که بدان دل بسته بودیم برای خود طرح
ریزیم. با دانش از سیستمهای فکری گذشته، باید در پی ایجاد سیستم جدیدی باشیم. به
این ترتیب، فرهنگ و دانش گذشته، که شامل مذاهب نیز میشوند، نباید تکرار و تقدیس شوند،
بلکه راه چارهای برای آیندهٔ مترقیتری باشند. بهترین راه، مطالعهٔ تاریخ و کوشش
در ازدیاد منابع و ثروت عمومی، با نگاهی به آیندهای روشن و قابل دوام است. سیاستی
که در چین به نتیجه رسید.ا
جهان ما بسیار وسیع است، و ما با
تمام ابداعات فنی و تکنولوژیکی که داریم، هنوز نتوانستهایم که به جهان خارج از
منظومهٔ شمسی پای بگذاریم، گرچه کرات بسیاری را به وسیله تلسکوپهای خود رصد کردهایم.
طولانیترین مسیری که ما تاکنون توانستهایم در فضا سفر کنیم پنجاه و پنج سال پیش
و به وسیله آپولوی سیزده بود. در این سفر سرنشینان این سفینه توانستند کمی بیش از
چهارصد هزار کیلومتر از کرهٔ زمین دور شوند. ما توانستهایم اجسامی را به
فضاهای دورتر نیز بفرستیم، ولی هنوز نمیدانیم که پایان این جهان فیزیکی ما
کجاست، گرچه تئوریهای بسیاری در این مورد آمده است.ا
با همهٔ این تغییرات و اصلاحات که
زندگی را برای ما آسودهتر کرده است، هنوز در یک مورد در شک و تردید به سر میبریم،
و آن دنیای خارج از جهان قابل درک ما توسط قوای پنجگانه است. از کجا آمدهایم و
به کجا میرویم؟ همین باعث شده است که عدهای تصور کنند، و یا بخود بقبولانند که
خارج از این دنیای فیزیکی دنیای دیگری وجود دارد که برای ما ناشناخته است. ما
توانستیم ذرهبین و سپس تلسکوپ را کشف کنیم و از طریق آن به خارج از کرهٔ زمین
نگاهی بیاندازیم. اختراع بزرگ دیگر ما، چنانکه پیشتر آمد، کشتیهای کهکشاننورد
میباشند که ما را به فضاهای دور میبرند. ولی سفینهای و یا کشتی فضائی که ما را
به سوی یکی از بزرگترین و ماندگارترین اختراعات بشر برساند وجود ندارد، و بنابراین
بخود قبولاندهایم که پس از مرگ به آن دست مییابیم. این اختراع خدا، و اختراعات
پس از آن، مذاهبِ بیشمار است. بر اساس گزارش ویکیپدیا، بیش از ده هزار مذهب، که
اکثریت قریب به اتفاق آنها محلی هستند، توسط انسانها اختراع شدهاند. البته ویکیپدیا
آنرا اختراع نمینامد، و اصولا به دلیلی که خواهد آمد، هیچ سازمانی، و از جمله
اکثر اشخاص، جرات اینکه آنرا اختراع بشر بنامند ندارند.ا
از صفات انسانی سخن رفت. زمانی که
ما از حقوق دیگری دفاع میکنیم، و یا به پیشرفت مادی و معنوی شخصی کمک میرسانیم؛
آنگاه که ما آموختهٔ خود را به دیگری میآموزیم، این گونه رفتار را صفات انسانی
مینامیم. ما باید با غرور این رفتار خود را سرمشق دیگران قرار دهیم تا جامعهای
سرشار از عشق به وجود بیاوریم. از طرف دیگر، پلیدترین صفت ما آزار رساندن به دیگران
و بخصوص کشتار دیگری است. از خودکشی سخن رفت که عملی مذبوهانه است، گرچه هر
انسانی حق این را دارد که به زندگی خود خاتمه دهد. آنچه که پلید و غیر قابل بخشش
است کشتار و آزار دیگری است. زمانی که شخصی برای نجات خود و یا ادامهٔ زندگی
خود با گرفتن زندگی دیگری، بخصوص به دستور شخص ثالثی، این عمل را انجام میدهد،
آن انسانیتی که از آن سخن رفت از او انکار شده است. بزرگترین دلیلی که ایدئولوژی
پوچی مانند مذهب میتواند نُضج گیرد و رشد کند، بَست دادن این ایدئولوژی است، که میتوان
دیگری را در راه خدا کُشت. پیامبران، از روز نخست کشتار آنکه به عقیدهٔ آنها وقعی
نمیگذارد را مباح کردهاند. کشتار در راه دین، ورود به بهشت است. زمانی که به ریشهٔ
اکثر جنگها نگاهی میاندازیم، پی میبریم که مذاهب در آنها دخالت شایانی داشتهاند.ا
ذکریای رازی به عنوان کاشف الکل و
جوهر گوگرد در دنیا مشهور است. او نخست به دین سنّت اسلامی که مذهب پدرانش بود
تمایل داشت، ولی پس از مطالعه به پوچ بودن آن پی برد، گرچه هنوز به یک خالق اعتقاد داشت. ملاها به این دلیل به او برچسب
کافر و ملحد زدند، و این بهانهای به دست مسلمانان متعصب داد تا به او حمله کنند.
روزی این کوتهفکران بر سر او ریختند و آنقدر بر سرش کوبیدند تا اینکه این مرد فیلسوف
و دانشمند بینایی خود را از دست داد. حتی امروزه از مقبرهٔ او نشانی نیست. ما از
طریق سایر نویسندگان به این آگاهی داریم که او دو کتاب تحت عناوین نقضالادیان و مخارقالانبیا
نوشت، گرچه هیچیک از این دو کتاب قابل دسترسی نیستند. به عقیدهٔ رازی هیچکس نمیتواند
خود را نبی و فرستادهٔ خدا بنامد. اگر خداوند عادل است، چگونه است که با انتخاب
اشخاصی به عنوان فرستادهٔ خود آنها را بر دیگران ترجیح میدهد، و بدین سبب باعث
دشمنی افراد نیز میشود. به نظر او همهٔ انسانها بطور مساوی قادر به دریافت علم و
درک دانش میباشند. هیچ کسی نباید بر دیگری برتری داشته باشد. او عقیده داشت که
دلیل عمدهٔ اکثر جنگها مذاهب میباشند. او به معجزه نیز اعتقاد نداشت و عنوان میکرد
که معجزهگر در واقع بر دیگران برتری دارد، و این دور از عدل الهی است.ا
اکثر مردم جهان اعتقاد دارند که
خداوندی آنها را خلق کرده است، و همواره نظارهگر کلیهٔ اعمال آنهاست. کسانی که
عمل نیک انجام میدهند، که در بعضی ادیان کشتن کافر و ملحد را نیز شامل میشود،
پس از مرگ به بهشت میروند و سایرین به جهنم. اینکه بهشت و جهنم در هر مذهبی چه
خصوصیاتی دارند، آنقدر ابلهانه است که قابل درج در این مقوله نیست! برتری مرد به
زن نیز تقریبا در کلیهٔ مذاهب بطور رسمی درج شده است. چون خدا مذکر است، و کلیهٔ
پیامبرانی که بیشترین پیروان را دارند نیز مذکر بودند، این برتری قابل درک است.
البته از آنجائی که زنان از نظر فیزیکی از مردان ضعیفترند، و تجدید نسل نیز از
طریق آنها انجام میپذیرد، بگذریم از لذات مردانه که در این امر دخالت دارد، مردان
محدودیت نُه ماه بارداری و زمینگیر شدن را ندارند، و علاوه بر سایر مزایا، این میتواند
عامل دیگری برای برتری جنس مذکر باشد.ا
چنان که قبلا گفته شد، یکی از پستترین
صفات انسانی آزار رساندن به سایر انسانهاست، و در پیش آمد که یکی از راههای
رفتن به بهشت، از میان برداشتن کافران است. اگر به خدائی اعتقاد داریم، چگونه است
که این خدا از موجوداتش میخواهد که دیگرانی را که خودش خلق کرده است به قتل
برسانند؟ آیا این از عدل خداوندی بدور نیست که گروهی در مال و ثروت بیش از اندازه
باشند، و گروه دیگری در فقر کامل؟ چرا ما در دنیائی پای میگذاریم که اقصا نقاط آن
برای ما ناشناخته است؟ چرا باید اکثر موجودات، انسانها و حیوانات، بجز گیاهان که خود
موجوداتی زنده هستند، به منظور زنده ماندن یکدیگر را نیز بخورند؟ دلیل وجود بیماریها
چیست؟ اینها و بسیاری پرسشهای دیگر وجود یک خالق را زیر پرسش میبرند. بهترین نوع
تفکر انسانی این است که بجای جنگ و برتری خواهی و کسب مکنت، از اینکه بدین دنیا
قدم گذاشتیم، و میتوانیم با در دست گرفتن حرفهای به اجتماعی که در آن زندگی میکنیم
کمک رسانیم، و همواره کوشش کنیم که دیگران را در شادی نگاه داریم، و هر چقدر عمر
ماست، از اینکه از بین ملیونها اسپرم ما قدم به این جهان گذاشتیم، خشنود باشیم.
تنها راه یک زندگی سرشار از شادی و امید، آگاهی بیشتر از دنیای خود، و نیکی
رساندن به دیگران است.ا
No comments:
Post a Comment