اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Wednesday, December 17, 2025

در آغاز

متن انگلیسی‌ این مقاله را می‌توان در این وبلاگ، به تاریخ نهم ماه می‌‌سال دوهزار و هفده یافت. از آنجائی که موضوع این مقاله که من در آن تاریخ نوشتم و در این وبلاگ درج کردم هنوز تازه است، تصمیم گرفتم 
که ترجمهٔ پارسی‌ آنرا نیز، با لخته‌ای تغییرات، در اینجا بیاورم.ا
قرن‌ها، و تا زمانی که می‌توانیم تاریخ بشر را با نقاشی‌های روی دیوارهای غارها ردیابی کنیم، انسان‌ها در جستجوی پاسخی به این پرسش حیاتی‌ و برجسته به آسمان نگاه می‌کردند؛ اینکه آنها از کجا آمده‌ا‌ند و چگونه بر روی زمین ظاهر شدند. البته پاسخ بدین پرسش را ادیان، به سادگی‌ و بسیار هوشمندانه ابراز کرده‌ا‌ند، که مخلص کلام این است که ما آفریده‌ای بیش نیستیم، و آنچه را که ما در این جهان نظاره می‌کنیم آفریدگاری خلق کرده و یا آفریده است. طبیعت انسان این است که به دنبال پاسخ‌های آسان برای سوالات پیچیده باشد، از راحتی ذهنی که این پاسخ‌ها به همراه دارند لذت ببرد، و مسئولیت رسیدگی به عواقب آن را به شخص دیگری واگذار کند. البته چنین استثمار فکری هزینه‌هائی به بار می‌آورد که نتیجه‌اش عدم تامل در موضوعات و افکار قشری و سطحی می‌باشند. نمونهٔ آنرا به وضوح می‌توانیم در کشور خودمان ملاحظه کنیم، که با تسلط ملاها بر حکومت و سیاست، چگونه نهاد سیاسی و مالی و فرهنگی‌ کشور، و در نتیجه سطح تفکر و اندیشهٔ جامعهٔ ایران اُفت کرده است. ا
دانشمندان دائماً در تلاشند تا شواهد تاریخی برای نظریه‌های خود در رابطه با این پرسش‌ها بیابند. در حالی که منتظر اثبات هستیم، می‌توانیم از بخش خلاق مغز خود استفاده کرده، تصور کنیم که دنیای ما در ابتدا چگونه بوده است. برای انجام این کار، باید به پرسش‌های زیر پاسخ دهیم:ا
آغاز چه زمانی است؟ا
ادراک اولیه چگونه است؟ا
آغاز در کجاست؟ا
چگونه می‌توانیم بطور مستقل بی‌اندیشیم؟ا
آیا راهی سازمان‌یافته برای شناخت این پدیده وجود دارد؟ا
 آیا تخیل ما حد و حدودی دارد؟ا
با پاسخ به پرسش‌های فوق، شاید بتوانیم روند افکار خود را به سمت تفکری منطقی، هرچند خیالی، آغاز کنیم تا زمانی را که در طول قرن‌ها با افسانه‌ها و قصه‌های پریان آلوده شده است، به تصویر بکشیم.ا

آغاز چه زمانی است؟ا
از آنجائی که ما هیچگونه مدرکی‌ و یا گزارشی از آغاز جهان در دست نداریم، از دوران دور و دراز، و زمانی‌ که بشر به فکرش رسید که از کجا آمده است، فرضیات متفاوتی عنوان شده است، که هر یک ایدئولوژی مذهبی‌ جدیدی را پایه‌گذاری کرده است. باورهای انسان‌ها به مصنوعات نمادین به دوران پارینه سنگی‌ باز می‌گردد. دفن‌های نئاندرتال‌ها نزدیک به سیصد هزار سال پیش، نمادین تفکر آنها از جهان پس از مرگ است. گرچه مذهب سازمان‌یافتهٔ یهود حدود چهار هزار سال پیش ظهور کرد، ولی‌ یافته‌های تاریخی‌ نشانه‌ای از باورهای پس از مرگ و تقبل جهانی‌ خارج از دنیای مادی ما در آن دوران را در بر دارد. دنیائی که مذاهب پس از آن خلق کردند به وجود بشر نخستین، آدم، و همسرش حوا دلالت دارد، که با فرزندانشان در یک دنیای رویایی به نام بهشت می‌زیستند. این دو آنچه را که خداوند حکم رانده بود زیر پا گذاشتند، و بدین جهت از بهشت رانده شدند. ما که فرزندان آنها می‌باشیم، با اجرای منویات مذهبی‌ آن ادیان، با تقبل هر یک از این مذاهب ابراهیمی که مورد قبول اکثریت مردم دنیا می‌باشند، می‌توانیم با انجام دستورات و داده‌های مذهبی‌، پس از مرگ به آن بهشت رفته و تا بی‌نهایت زندگی‌ کنیم.ا
بر اساس گزارش دانشمندان، جهان حدود چهار و نیم بلیون سال پیش، از یک گوی آتشین در حال مذاب، و بصورت توده‌ای از گاز و غبار، شکل گرفت. بنابراین، نخست توده‌های مذاب، یعنی‌ سیارات و خورشید، شکل گرفتند و توده‌ای از گاز و غبار در اطراف خورشید بوجود آمد. این توده پس از قرن‌ها تبدیل به عوارض زمین، مانند کوه و دشت و دریاچه شد. تکامل زمین همچنان ادامه یافت و هزاران سال پس از آن اندام‌ها، و یا ارگانیسم‌های ریزی در آب شکل گرفتند و موجودات تک‌سلولی تولید شدند. پس از هزاران سال تحول ژنتیکی‌، نخستین مهره‌دارن و گیاهان به وجود آمدند. هوموسپی‌ینس، و یا آنچه ما انسان خردمند می‌نامیم، بازمی‌گردد به چهارصد هزار سال پیش، پس از پیدایش فُسیلی در مراکش، و سیصد هزار سال پیش، پس از مطالعهٔ فُسیلی در آفریقا. آناتومی و یا کالبد شکافی استخوان‌ها و فُسیل‌ها شباهت آنها را به انسان مدرن و امروزی گواهی داد، و بنابراین ما زمان تکامل بشر را می‌توانیم به آن تاریخ بازگردانیم. این بود آغاز جهان بطور بسیار مختصر و چنانکه علم زمین شناسی‌ به ما می‌آموزد.ا

ادراک اولیه چگونه است؟ا
آیا ما می‌توانیم به هیچ فکر کنیم؟ آیا زمانی‌ که در خواب هستیم، تصور ما به هیچ است؟ پس خواب یا رویا چیست؟ نخستین واکنش ما به این پرسش که به هیچ چیزی نیاندیشیم این است که بگوئیم هیچ از چه، یا چه هیچی‌! به عنوان مثال، پس از یک رویداد و یا تصادف، واقعه، سانحه، یا حادثهٔ، زمانی‌ که به فرد درگیر در آن حادثه پیشنهاد می‌کنیم که فرض کند هیچ اتفاقی نیفتاده است، نخستین عکس‌العمل آن شخص تمرکز به همان رویداد و یا حادثه است! سپس، او تلاش می‌کند که بخود بقبولاند که آن رویداد هرگز اتفاق نیفتاده است، گرچه آن هنوز در ذهنش غالب است. او نمی‌تواند آن رویداد را با یک غیر رویداد جایگزین کند. فرد تا آنجا پیش می‌رود که آن را با واقعه و یا سانحهٔ دیگری جایگزین می‌کند. بنابراین، جایگزینی یک رویداد با رویداد دیگری آسان است، در حالی که تصور اینکه هیچ اتفاقی‌ نیافتاده است غیر ممکن است. یعنی‌ ما نمی‌توانیم به هیچ چیزی فکر نکنیم، و چه در خواب و چه در بیداری ذهن ما در فعالیت است.ا
ما در مورد زمانی صحبت کردیم که نه نور و نه تاریکی وجود داشت. در آن فضا چه چیزی می‌توانستیم ببینیم؟ می‌توانیم بگوییم، نه لزوماً دیدن، بلکه احساس کردن، یا اصلاً از هیچ حسی استفاده نکردن و آن را درک نکردن. می‌توانیم تصور کنیم که به پیش از زمان سفر کرده‌ایم. سپس، به اطراف خود نگاه کرده، کوشش ما در این است که آنچه را که در اطرافمان است درک کنیم. در این فرضیه، ممکن است بتوانیم هزاران برابر سرعت نور نیز سفر کنیم. این یک جهان کاملاً متفاوت خواهد بود. فقط تصور کنید که چه چیزی را خواهیم دید، و یا احساس و درک خواهیم کرد. تصور کردن به معنی‌ تصویری در ذهن خود کشیدن، یا مشاهده با چشم درون است. به عنوان مثال، اگر چشمان خود را ببندیم و به توده‌ای از قیر در حال چرخش چون موجی بی‌اندیشیم،  و یا به توده‌ای از گاز خاکستری تیره مخلوط با مقداری گاز خاکستری روشن و آبی که در گردباد دمیده می‌شوند فکر کنیم، ما نگاره‌گر تصویری سه بعدی با چشمانی بسته می‌باشیم. ما آنقدر به استفاده از حواس خود عادت کرده‌ایم که به نظر احمقانه می‌آید که از کسی بخواهیم که بدون استفاده از حواس خود کاری را انجام دهد. با این حال، می‌توانیم بدون برقراری تماس فیزیکی از طریق حواس خود بی‌اندیشیم. هیچ چیز در جهان وجود ندارد که حضور فیزیکی نداشته باشد. اگر پرتوی دیده نشود، می‌توان آن را احساس کرد یا تأثیر آن را به طریقی دریافت. بنابراین، هر چیزی در جهان را می‌توان از طریق حواس پنجگانه خود درک کرد. همه چیز در ابتدا وجود فیزیکی نیز داشته است، در حالیکه حواس پنج‌گانهٔ ما محدود می‌باشند. به عنوان مثال، صدا، دید، شنوائی، لمس کردن، و حس چشائیِ هیچ دو نفر در حد یکدیگر نیستند. موسیقی‌دانان شنوائی برتری نسبت به دیگران، و آشپز‌ها چشایی بهتری از کسانی‌ که آشپز نیستند دارند. حواس پنج‌گانهٔ هر یک از ما درجات متفاوتی دارند. بسیاری از حیوانات در پاره‌ای از حواس خود به انسان‌ها برتری دارند. تکامل، یعنی‌ ما برای زندگی‌ در این دنیا هر زمان تعدیل‌تر و سازگار‌تر شده‌ایم. اگر گوش‌های قوی‌تری داشتیم اصوات آسمانی ما را کر می‌کردند! بر اساس تحول تکاملی، حواس پنج‌گانهٔ ما به صورتی‌ شکل گرفته‌ا‌ند که ما و سایر موجودات در این کرهٔ خاکی بتوانیم حداکثر فایده را از محیط خود ببریم.ا

 آغاز در کجاست؟ا
آیا محدودیتی برای عمق جهانی که می‌بینیم وجود دارد؛ یا این جهان فقط یک سیاه‌چاله پیوسته و بی‌پایان است؟ آیا باید وسعت این جهان را خارج از درک خود و نامحدود انگاشت؟ ما با وسائلی که در اختیار داریم توانسته‌ایم جهان خود را تا نود و سه بلیون سال نوری اندازه‌گیری کنیم. عده‌ای حدس می‌زنند که کهکشان حداقل چهارصد و هفتاد سال نوری کشیده شده است، ولی‌ اکثر دانشمندان بر این اعتقاد می‌باشند که طول و عرض این جهان بی‌پایان است. ما در مرکز کره‌ای قرار گرفته‌ایم که از هر جهت چهل و شش و نیم سال نوری گسترش یافته است. دانشمندان همچنین کشف کرده‌ا‌ند که جهان ما آغاز و پایانی دارد، و روزی کرهٔ ما درهم فرو خواهد ریخت. تولد و مرگ ستارگان هر لحظه صورت می‌گیرد و ما می‌توانیم با تلسکوپ‌های خود آنرا مشاهده کنیم. پی بردن به زمان مرگ کرهٔ زمین بسیار مهم است، گرچه پیش‌بینی‌ می‌شود که به دلیل خصومت‌های سیاسی، گسترش و انباشته کردن سلاح‌های اتمی‌، و استخراج بی‌رویهٔ ذخایر زیرزمینی، دنیای ما در چند نسل آینده و توسط قدرت‌های بزرگ سیاسی در زیر تسلیحات اتمی‌ ویران شود. ما بین دو هیچ زندگی می‌کنیم! ما تجربه‌ای از دومی نداریم، اما از هیچ اولی عبور کرده‌ایم. همه هنگام استراحت خواب می‌بینند و در رویا فرو می‌روند. گروهی پس از بیدار شدن خاطره‌ای از رویای خود ندارند، حتی لحظاتی پس از آنکه از بستر برخاستند. زمانی‌ که ما در رحم مادر بودیم، مغزمان مانند سایر اعضای بدن‌هایمان شروع به رشد کرد. یادگیریِ ما از همان لحظه آغاز شد. پس از تولد، به ما یاد دادند که چگونه از اعضای بدن خود استفاده کنیم. همه چیز را بر اثر مرور و تکرار یاد گرفتیم. ولی‌ جزئیات یادگیریِ خود را، چه زمانی‌ که در رحم مادر بودیم و چه زمانی‌ که کودکی، خردسالی، نونهالی، و حتی زمانی‌ که جوانی بیش نبودیم به خاطر نمی‌آوریم. بسیاری از دانسته‌ها عادت می‌شوند بدون آنکه جزئیات آنها را به ذهن بسپاریم. دنیای ما نسبت به دنیای بیرون بسیار کوچک و نحیف است. دانسته‌های ما نیز همین شرایط را دارا می‌باشند. ما نه تنها از دنیای پیش از آنکه در تخمدان مادر جای گیریم چیزی نمی‌دانیم، هیچ خاطره‌ای از آنچه که بر ما گذشت، چه در رحم مادر و چه در بسیاری از زمان‌های پیش به ذهن نداریم. دنیای ما پس از مرگ نیز همچنان خواهد بود، چه از نظر تشخیص و چه از نظر زمان و چه از نظر وسعت.ا

چگونه می‌توانیم بطور مستقل بی‌اندیشیم؟ا
حالا باید ذهنمان را از وجود لایه‌های قدیمی‌، تکراری، و نادرستی که قرن‌ها دریافت کرده‌ایم، پاک کنیم. آنچه که همیشه مانع تخیل می‌شود و از افکار نو و متنوع که راه جدیدی را جلوی پای می‌گذارد جلوگیری می‌کند، عادت است. ما به یک روش خاص فکر می‌کنیم و به نظر ساده‌تر و منطقی‌تر می‌آید که به جای متحول کردن آن، به همان روش فکری ادامه دهیم.ا
همه متفکران قدیمی و معاصر مانند گالیله، فارابی، دیکنز، خیام، دووینچی، دو کارتس، افلاطون، فرانکلین، موریسون، ساگان، و سایر متفکران جدید و قدیم روشن‌فکرانی بودند و هستند که رسم و عادت را شکستند، و طریقه‌ای نو در روش فکری خود بنیاد نهادند. آنها تفکرات خود را معطوف روشی‌ کردند که پیش از آن ناشناس بود، روشی‌ که به آنها اجازه میداد که بتوانند راحت‌تر با طبیعت کنار بیایند و موج جدیدی از افکار را که به طور سنتی پذیرفته نشده بود، به وجود آورند. برخی حتی جان خود را بر سر اهداف خود گذاشتند. قوانین گرانش نیوتن در آن زمان ممکن بود بی‌فایده به نظر برسد؛ با این حال، بسیاری از اختراعات، ناشی از قوانین گرانش هستند که بهترین نمونه آن هواپیما است. بنابراین، مهم است که علم و روش موجود را مورد مطالعه قرار دهیم، و کلیهٔ برداشت‌هائی را که  از محیط اطرافمان در طول سال‌ها دریافت کرده‌ایم به کناری نهیم، و روش تفکر جدیدی در هر رشته‌ای را آغاز کنیم.ا
ما باید خود را از تعصبات زندگی اطرافمان جدا کنیم. برای مثال، چگونه می‌توان یک تلویزیون یا یک کامپیوتر را برای کسی که صد سال پیش زندگی می‌کرده توضیح داد؟ کسانی‌ که سنشان بیش از شش یا هفت دهه می‌باشد، می‌توانند به تفاوتات شایانی که در این چند دهه به ظهور پیوسته است، در ارتباطات تلفنی و کامپیوتری، وسائل مدرن زندگی‌، وسائل نقلیه، و بقیه شهادت دهند. چه وسیله‌ای را می‌توانید در حال حاضر تصور کنید که صد سال بعد توسط اکثر مردم اختراع و به صورت روزانه مورد استفاده قرار گیرد؟ نکته دیگری که باید به خاطر داشته باشیم این است که نمی‌توانیم افکار خود را به یک روش خاص تحلیل محدود کنیم. زیرا آن قوانینی که توسط دانشمندان اختراع شده‌اند، ذاتاً در طبیعت وجود ندارند.ا

آیا راهی سازمان‌یافته برای شناخت این پدیده وجود دارد؟ا
آن متفکرانی که نام بردیم و بسیاری متفکرین دیگر بر این کوشش بودند که طبیعت را سازماندهی کنند تا بتوانیم با دستکاری مواد طبیعت به نفع خود، از آنچه طبیعت در اختیار ما گذشته است حد اکثر استفاده را ببریم. قوانین گرانش نیوتن قوانین طبیعت نیستند، بلکه قوانینی هستند که توسط نیوتن اختراع شده‌اند تا با استفاده از این قوانین، زندگی‌ سالم‌تر و با آسایش بیشتری داشته باشیم. طبیعت ذاتاً تصادفی است! همه چیز در مورد ما نیز تصادفی است؛ از زمانی‌ که یک نطفه بسته می‌شود، تا زمان آخرین ضربان قلب. حتی زمان برای طبیعت معنایی ندارد. ما مفهوم زمان را ایجاد می‌کنیم تا بتوانیم تجربه تاریخی خود را دسته‌بندی کنیم و تا جایی که می‌توانیم به آینده نگاه کنیم. علم علاوه بر ایجاد آسایش در زندگی ما، دائماً در تلاش است تا آینده خود را بیان کند. نجوم در حال بررسی اتفاقاتی است که میلیون‌ها سال پیش روی داده است، تا بتوانیم آینده خود را پیش‌بینی کنیم. اگرچه حتی تشخیص وضعیت برخی از ستاره‌ها در حال حاضر دشوار است، زیرا ستاره‌ای که اکنون می‌بینیم به دلیل فاصله چندین سال نوری از ما، ستاره‌ای است که چندین قرن پیش در سطح آسمان می‌درخشید، و شاید امروز آن ستاره وجود خارجی‌ نداشته باشد.ا
هر یک از رشته‌های علمی‌ به منظور استفادهٔ بهتر بشر از طبیعت است. استفاده از نور خورشید به عنوان یک انرژی یکی‌ از بزرگترین پدیده‌های این قرن است. به عنوان مثال، ببینیم که اهداف علم پزشکی چیست. نخست آنکه به درد‌های ما پایان دهد، و دوم آنکه نه تنها ما یک زندگی‌ بدون درد داشته باشیم، بلکه بتوانیم برای مدت طویل‌تری به زندگی‌ خود ادامه دهیم. هدف علم زمین شناسی‌ این است که با شناخت عناصری که کرهٔ ما را تشکیل می‌دهند، به ماهیت آن پی ببرد، و با این دانش از تغییرات زمین که باعث زیان جانی و مالی می‌شود آگاهی‌ پیدا کند، و شاید بتواند به طریقی از تکرار آن نیز جلوگیری کند. بهترین مثال، حسابداری است که داده‌های تاریخی را دسته‌بندی می‌کند تا از این داده‌ها برای بودجه‌بندی و برنامه‌ریزی آینده استفاده کند. اکثر این علوم مأموریت دارند تا به سوال اصلی ما پاسخ دهند و همچنین قوانینی را ایجاد یا اختراع کنند. اینها قوانین طبیعت نیستند، همانطور که معمولاً فرض می‌شود، بلکه قوانین انسان در برخورد با طبیعت هستند. طبیعت، به خودی خود، هیچ قانونی ندارد، زیرا همه چیز تصادفی است. ما می‌دانیم که کل جهان دائماً در حال تغییر است، یا همانطور که برخی می‌گویند، در حال گسترش است. این تغییرات تا آنجا که ما می‌دانیم، به صورت تصادفی اتفاق می‌افتند، اگرچه ما در تلاشیم تا یک روش سیستماتیک برای تغییر یا سرعت انبساط پیدا کنیم. به عبارت دیگر، کوشش ما در این است که بتوانیم این دنیا و طبیعت را بشناسیم، و آنرا قانون‌مندی کنیم.ا
گفته شد که قوانینی در طبیعت وجود ندارد. شاید جهان ما بر اساس مِتودولُژی خاصی‌ ایجاد شده و ما از آن آگاه نیستیم! با نگاهی به تاریخ جهان، متوجه خواهیم شد که اگر هر رویدادی برای کسری از ثانیه تغییر می‌کرد، ما تاریخ متفاوتی می‌داشتیم. به عنوان مثال، اگر والدین آدولف هیتلر در کسری از ثانیه‌ای که او متولد شد، با هم نبودند، آیا جنگ جهانی دوم رخ می‌داد؟ آیا کشوری به نام اسرائیل وجود داشت؟! هیچ پاسخ سیستماتیکی برای مثال‌هایی از این دست وجود ندارد. تا زمانی‌ که ما هدف از این جهان را، البته خارج از یاوه‌گوئیهای دینی و مذهبی‌، نشناسیم، باید به این باور باشیم که هیچ چیزی بر اساس برنامهٔ خاصی‌ به وجود نیامده، و همه چیز در این جهان تصادفی است.ا

آیا تخیل ما حد و حدودی دارد؟ا
زمانی‌ که علم از یافتن پاسخی برای هر پرسشی درمی‌ماند، تخیل جای آنرا می‌گیرد. داستان‌های تخیلی‌ بسیاری نوشته شده است که هر یک نشان‌گر ذوق و نوآوریِ نویسندهٔ آن است. البته داستان‌های تخیلی‌ می‌توانند راه‌گشای اختراعات و کشفیات بیشماری نیز باشند. یکی‌ از نویسندگان بزرگ انگلیس شکسپیر بود، که سراسر نوشته‌هایش از گمان و تخیّلات او سرچشمه می‌گرفتند. ولی‌ در اینکه داستان‌های سلطنت‌ها و پادشاهان که او بصورت تئاتر اجرا می‌کرد تاثیری در نظام حکومتی داشت، شکی نیست. با این حال او به نوعی، از عناصر واقعیت استفاده می‌کرد و آنها را چنان عمیق با تخیل در می‌آمیخت که می‌توانست تصویر خود را در قالبی به ما منتقل کند که بتوانیم آن را به عنوان یک رویداد واقعی تصور کنیم. مرز باریکی بین واقعیت و غیرواقعیت، بین نجوم و طالع بینی، بین علم و تخیل، بین ریزبینی و گُنده‌گوئی وجود دارد. ما باید از این سرحد باریک عبور کنیم، اما بسیار نزدیک به مرز بمانیم. ما باید افکار خود را نزدیک به همه واقعیت‌ها نگاه داریم و از پراکندگی و اغتشاش افکار خود جلوگیری کنیم. یک فیلم تخیلی را که از یک داستان قدرتمند، یا به قول برخی فیلم پیام‌رسان، استفاده می‌کند با یک کارتون دیزنی مقایسه کنید. اولی ما را به فکر فرو می‌برد و در ذهن ما می‌ماند. دومی نیز به همان اندازه شادی می‌آورد، اما به محض اینکه فیلم تمام می‌شود، از ذهن ما نیز فرار می‌کند. بیشتر اختراعات به عنوان یک رویا یا تخیل در ذهن کسی آغاز شده‌اند، هرچند خیلی دور از تخیل نبوده‌ا‌ند. به عنوان مثال، رویای بازگشت به گذشته از طریق تونل زمان هرگز نمی‌تواند اتفاق بیفتد. چنین چیزی بدان شکلی‌ که در تخیل نویسنده بروز کرده است غیر ممکن است، چرا که اگر امکان چنین اختراعی وجود داشت، ما می‌توانستیم کسانی‌ را که از آینده به زمان حال سفر کرده‌ا‌ند مشاهده کنیم! همین منطق در مورد تماس با بیگانگان فضایی نیز صدق می‌کند. زمانی‌ که علم و تخیل در هم می‌آمیزند، و یا بهتر بگوئیم، در آن زمان که با داشتن آگاهی‌ علمی‌ خواسته‌های خود را می‌سنجیم، به مقام تسلا، ادیسون، گوتمبرگ، بِل، و سایر مخترعین تراز نخست ارتقاء پیدا می‌کنیم. همواره باید کوشش ما در این باشد که از پایبندی به قوانین و مقرراتی که برای ما ایجاد شده است، در حالی که نزدیک به مرز باقی می‌مانیم، جلوگیری کنیم، زیرا همه چیز به طور تصادفی اتفاق می‌اُفتد.ا
پایان داستان چیست؟ شاید نقل قولی‌ از استفن هاوکینگ جمع‌بندی مفیدی برای پایان دادن به این داستان باشد. بقول او، بقای بشریت محدود است به تهدیدات خود ساخته، مانند تغییرات اقلیمی و یا جنگ هسته‌ای، و یا خطرات کیهانی مانند برخورد سیاره‌ها.ا 

No comments:

Post a Comment