اندیشمند بزرگترین احساسش عشق است و هر عملش با خرد

Monday, February 1, 2010

کوه

آن قلّه که آحادِ برین بود همین بود؟
آن کوه که نمایندهٔ دین بود همین بود؟
آن قایدِ اعظم که ز آیاتِ عُظا م بود
آن کوه که نگهدارِ زمین بود همین بود؟


بر خیز که هر دانهٔ شن غرقِ خروش است
زیرا که سرا پای وطن بهرِ فروش است
از ریزشِ سنگ کوه در آستان سقوط است
هر غارِ سیاهش بنگر منفذِ موش است

این سنگ و شن و خاک در این کوه غم انگیز
من و تو و ما, سنگ و شن و کومهٔ لبریز
از ریزشِ این کوه ببَریم سنگ و کلوخی
پرتاب کنیم بر دلِ هر جانیِ شب خیز

از درّهٔ این کوه, و از غارِ سیاهش
جُغدان و شُغالان شده اند در پیِ آرش
از مویهٔ هر کودکِ رنجیده بخندید
دندانِ کریهش بنمود ایل و تبارش

اسلام که در لفظِ عرب از تو نهان است
ازلای کتابش تبه و آز عیان است
سنگسار و حّد و کافر و قبطی و منافق
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

تازی صفتی سجده زده بر بُتِ اسلام
پیغمبرِ جانیِ و امامانِ سیه نام
این سیّدِ خونخوار به جدّش گرویده
تا خونِ من و تو بچشد مهدیِ ایّام

آن رادع و مسدود کنِ هر نور همین بود؟
آن کوه که ازترس فرو ریخت همین بود؟
هر ذرّهٔ این کوه من و تو بودیم و هیهات
دستکردهٔ ما بوده و تا بود همین بود

No comments:

Post a Comment